ترسیدن (مترادف)

از قرآن پدیا
نسخهٔ تاریخ ‏۲ فوریهٔ ۲۰۲۵، ساعت ۱۶:۲۳ توسط Shojaei (بحث | مشارکت‌ها)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

مترادفات قرآنی ترسیدن

مترادف های این واژه در قرآن عبارت است از «خاف»، «خشی»، «خشع»، «اتقی»، «حذر»، «راع»، «اوجس»، «وجف»، «وجل»، «رهب»، «رعب»، «اشفق».

مترادفات «ترسیدن» در قرآن

واژه مشاهده ریشه شناسی واژه مشاهده مشتقات واژه نمونه آیات
خاف ریشه خوف مشتقات خوف
فَلَمَّا رَءَآ أَيْدِيَهُمْ لَا تَصِلُ إِلَيْهِ نَكِرَهُمْ وَأَوْجَسَ مِنْهُمْ خِيفَةً قَالُوا۟ لَا تَخَفْ إِنَّآ أُرْسِلْنَآ إِلَىٰ قَوْمِ لُوطٍ
خشی ریشه خشی مشتقات خشی
وَلَا تَقْتُلُوٓا۟ أَوْلَٰدَكُمْ خَشْيَةَ إِمْلَٰقٍ نَّحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَإِيَّاكُمْ إِنَّ قَتْلَهُمْ كَانَ خِطْـًٔا كَبِيرًا
خشع ریشه خشع مشتقات خشع
أَلَمْ يَأْنِ لِلَّذِينَ ءَامَنُوٓا۟ أَن تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِكْرِ ٱللَّهِ وَمَا نَزَلَ مِنَ ٱلْحَقِّ وَلَا يَكُونُوا۟ كَٱلَّذِينَ أُوتُوا۟ ٱلْكِتَٰبَ مِن قَبْلُ فَطَالَ عَلَيْهِمُ ٱلْأَمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَكَثِيرٌ مِّنْهُمْ فَٰسِقُونَ
اتقی ریشه وقی مشتقات وقی
وَكَذَٰلِكَ أَنزَلْنَٰهُ قُرْءَانًا عَرَبِيًّا وَصَرَّفْنَا فِيهِ مِنَ ٱلْوَعِيدِ لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ أَوْ يُحْدِثُ لَهُمْ ذِكْرًا
حذر ریشه حذر مشتقات حذر
أَوْ كَصَيِّبٍ مِّنَ ٱلسَّمَآءِ فِيهِ ظُلُمَٰتٌ وَرَعْدٌ وَبَرْقٌ يَجْعَلُونَ أَصَٰبِعَهُمْ فِىٓ ءَاذَانِهِم مِّنَ ٱلصَّوَٰعِقِ حَذَرَ ٱلْمَوْتِ وَٱللَّهُ مُحِيطٌۢ بِٱلْكَٰفِرِينَ
راع ریشه روع مشتقات روع
فَلَمَّا ذَهَبَ عَنْ إِبْرَٰهِيمَ ٱلرَّوْعُ وَجَآءَتْهُ ٱلْبُشْرَىٰ يُجَٰدِلُنَا فِى قَوْمِ لُوطٍ
اوجس ریشه وجس مشقات وجس
فَأَوْجَسَ مِنْهُمْ خِيفَةً قَالُوا۟ لَا تَخَفْ وَبَشَّرُوهُ بِغُلَٰمٍ عَلِيمٍ
وجف ریشه وجف مشتقات وجف
قُلُوبٌ يَوْمَئِذٍ وَاجِفَةٌ
وجل ریشه وجل مشتقات وجل
إِنَّمَا ٱلْمُؤْمِنُونَ ٱلَّذِينَ إِذَا ذُكِرَ ٱللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَإِذَا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ ءَايَٰتُهُۥ زَادَتْهُمْ إِيمَٰنًا وَعَلَىٰ رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ
رهب ریشه رهب مشتقات رهب
فَٱسْتَجَبْنَا لَهُۥ وَوَهَبْنَا لَهُۥ يَحْيَىٰ وَأَصْلَحْنَا لَهُۥ زَوْجَهُۥٓ إِنَّهُمْ كَانُوا۟ يُسَٰرِعُونَ فِى ٱلْخَيْرَٰتِ وَيَدْعُونَنَا رَغَبًا وَرَهَبًا وَكَانُوا۟ لَنَا خَٰشِعِينَ
رعب ریشه رعب مشتقات رعب
وَتَحْسَبُهُمْ أَيْقَاظًا وَهُمْ رُقُودٌ وَنُقَلِّبُهُمْ ذَاتَ ٱلْيَمِينِ وَذَاتَ ٱلشِّمَالِ وَكَلْبُهُم بَٰسِطٌ ذِرَاعَيْهِ بِٱلْوَصِيدِ لَوِ ٱطَّلَعْتَ عَلَيْهِمْ لَوَلَّيْتَ مِنْهُمْ فِرَارًا وَلَمُلِئْتَ مِنْهُمْ رُعْبًا
اشفق ریشه شفق مشتقات شفق
وَوُضِعَ ٱلْكِتَٰبُ فَتَرَى ٱلْمُجْرِمِينَ مُشْفِقِينَ مِمَّا فِيهِ وَيَقُولُونَ يَٰوَيْلَتَنَا مَالِ هَٰذَا ٱلْكِتَٰبِ لَا يُغَادِرُ صَغِيرَةً وَلَا كَبِيرَةً إِلَّآ أَحْصَىٰهَا وَوَجَدُوا۟ مَا عَمِلُوا۟ حَاضِرًا وَلَا يَظْلِمُ رَبُّكَ أَحَدًا

معانی مترادفات قرآنی ترسیدن

«خاف»

الخوف‏- يعنى از نشانه‏اى پيدا و ناپيدار منتظر چيزى مكروه و ناپسند شدن همانطور كه- رجاء اميدوارى و چشم داشت به چيزى دوست داشتنى است از روى نشانه‏اى خيالى يا معلوم.

نقطه مقابل- خوف- امن است كه در كارهاى دنيوى و اخروى هر دو بكار مى‏رود.

خداى تعالى گويد: و يرجون رحمته و يخافون‏ عذابه‏- 57/ اسراء) و كيف أخاف ما أشركتم و لا تخافون أنكم أشركتم بالله‏ 81/ انعام).

خداى تعالى گويد: تتجافى جنوبهم عن المضاجع يدعون ربهم خوفا و طمعا- 16/ سجده).

يعنى: (از استراحتگاه و جاى آرام خويش پهلو بر مى‏دارند و خداى خويش را با بيم و اميد مى‏خوانند و ياد مى‏كنند).

و آيات‏ و إن‏ خفتم‏ ألا تقسطوا- 3/ نساء) و و إن‏ خفتم‏ شقاق بينهما-/ 35 نساء).

كه عبارت خفتم به عرفتم تفسير شده است و حقيقت اينستكه مى‏گويد: اگر پس از شناختن آنها بيم آن داشتيد كه اختلافى ميانشان واقع شود، و مراد از (خوف از خدا) نه آنچيزى است كه از ترس و بيم در خاطر انسان مى‏گذرد، مثل شعور و فهم ترسيدن از شير، بلكه مراد خود دارى از گناهان و برگزيدن طاعات خداست، لذا گفته شده- تخويف‏- از سوى خداى تعالى تشويق به پروا داشتن و دور شدن از گناهان است و كسيكه گناهان را ترك نكرده خائف نيست، خداى تعالى گويد:

ذلك‏ يخوف‏ الله به عباده‏- 16/ زمر).

خداوند مردم را از ترساندن شيطان و اهميت دادن بترساندن او نهى مى‏كند كه نترسند مى‏گويد:

إنما ذلكم الشيطان يخوف أولياءه فلا تخافوهم و خافون إن كنتم مؤمنين‏- 175/ آل عمران).

يعنى: از وسوسه‏هاى شيطانى فرمان مبريد و باو توجه نكنيد و آنها را پى نگيريد بلكه فرمانبرداريتان براى خدا باشد و توجه و قصدتان هم به سوى او.

تخوفناهم‏- يعنى آنها را مذمت كرد و عيبشان بر شمرد كه اقتضاى ترسيدن داشتن نقص و عيب است.

خداى تعالى گويد: و إني خفت الموالي من ورائي‏ 5/ مريم).

پس بيم و خوف زكريا از سرنوشت خاندان يعقوب اين بود كه نكند شريعت را رعايت نكنند و نظام دين را حفظ و نگهدارى ننمايند نه اينكه زكريا مى‏خواست وارثى براى مالش داشته باشد آنطورى كه پاره‏اى از جهال و نادانها گمان كرده‏اند.

دستاوردها و اموال دنيوى براى پيامبران عليهم السلام و در نظر آنها پست‏تر از آن است كه براى آنها بيمناك شوند.

خيفة- حالتى است كه از خوف بر انسان عارض مى‏شود.

خداى تعالى گويد: فأوجس في نفسه خيفة موسى قلنا لا تخف‏- 67/ طه).

يعنى: (موسى (ع) در ضميرش از تغيير حالت عصاى خويش به ترس افتاد، گفتم مترس كه تو خود برترى).

و گاهى خيفة- بجاى خوف بكار مى‏رود در آيات زير:

و الملائكة من خيفته‏- 13/ رعد) و تخافونهم كخيفتكم أنفسكم‏- 28/ روم)، عبارت، كخيفتكم‏، در آيه اخير، يعنى مثل بيم و هراسان از يكديگر.

مخصوص كردن لفظ خيفة- به نفس و جان كه در باره آنها بكار رفته براى توجه باين امر است كه خوف و ترس حالتى بود كه از آنها دور نمى‏شد.

(يعنى: پيوسته در نقص و كمبود عقل و روانى بودند چنانكه در آغاز تفسير اين واژه گفت- ترس نوعى نقص است).

تخوف‏- ظاهر شدن ترس از انسان، در آيه‏ أو يأخذهم على تخوف‏- 47/ نحل).

(آيا ناباوران به عذاب نمى‏انديشند كه ناگهان در حالت وحشت، و ترسشان آنها را در ميان مى‏گيرد).[۱]

«خشی»

الخشية، بيمى است كه با تعظيم و بزرگداشت چيزى همراه است و بيشتر اين حالت از راه علم و آگاهى نسبت بچيزى كه از آن خشيت و بيم هست حاصل مى‏شود لذا دانشمندان مخصوص چنان حالتى هستند، كه فرمود:

إنما يخشى‏ الله من عباده العلماء- 28/ فاطر).

و و أما من جاءك يسعى و هو يخشى‏- 9/ عبس).

و من‏ خشي‏ الرحمن‏- 33/ ق).

و فخشينا أن يرهقهما- 80/ كهف).

و فلا تخشوهم‏ و اخشوني‏- 3/ مائده).

و يخشون‏ الناس‏ كخشية الله أو أشد خشية- 77/ نساء).

و فرمود: الذين يبلغون رسالات الله و يخشونه و لا يخشون أحدا إلا الله‏- 39/ احزاب).

و و ليخش‏ الذين ...- 9/ نساء).

يعنى: تا با درك و فهم از گناهش پروا دارند.

خداى تعالى فرمايد: خشية إملاق‏- 31/ اسراء) يعنى: فرزندانتان را از بيم آنكه نكند به آنها سختى و قحطى برسد نكشيد.

و آيه‏ و خشي الرحمن بالغيب‏- 11/ يس) بهشت براى كسى است كه بمقتضاى شناخت او در جانش حالتى از پرهيزكارى و پروا هست.[۲]

«خشع»

الخشوع‏، يعنى تضرع و زارى، واژه خشوع بيشتر در حالاتى كه در اعضاء بدن ظاهر مى‏شود بكار مى‏رود ولى- تضرع در معنى زارى و فروتنى است و بيشتر در حالتى كه در دل و خاطر انسان بوجود مى‏آيد بكار مى‏رود لذا در روايت گفته شده:

«إذا ضرع القلب‏ خشعت‏ الجوارح».

يعنى: (هر گاه دل متأثر شود اعضاء بدن فرمانبردار و خاشع مى‏شود).

خداى تعالى گويد: و يزيدهم‏ خشوعا- 109/ اسراء).

و الذين هم في صلاتهم‏ خاشعون‏- 2/ مؤمنون). و و كانوا لنا خاشعين‏- 90/ انبياء). و خشعت‏ الأصوات‏- 108/ طه).

(صداها آرام مى‏گيرد و نرم مى‏شود).

و خاشعة أبصارهم‏- 43/ قلم).

(ديدگانشان فروهشته است نه خيره).

(أبصارها خاشعة- 9/ نازعات).

كنايه از همان حالت و فروتنى و آگاهى و بيم داشتن آنهاست چنان كه فرمود: إذا رجت الأرض رجا- 4/ واقعه). و إذا زلزلت الأرض زلزالها- 11/ الزلزال). و يوم تمور السماء مورا و تسير الجبال سيرا- 10/ طور). (آيات اخير همگى در صفت اوضاع طبيعت در آستانه قيامة است).[۳]

«اتقی»

وقاية نگهداشتن چيزى است كه زيان و ضرر مى‏رساند، وقيت‏ الشي‏ء أقيه‏ وقاية- در آيه فرمود: فوقاهم‏ الله‏- الانسان/ 11 و و وقاهم‏ عذاب الجحيم‏- الدخان/ 56 و و ما لهم من الله من‏ واق‏- الرعد/ 34 و ما لك من الله من ولي و لا واق‏- الرعد/ 37 و قوا أنفسكم و أهليكم نارا- التحريم/ 6 تقوى‏- انسان نفس و جان خود را از آنچه كه بيمناك از آن است نگهدارد، اين حقيقت معنى تقوا است سپس گاهى خود خوف و ترس‏ تقوى‏ ناميده شده.

تقوى- همچنين يعنى خوف و ترس به حسب ناميدن چيزى كه اقتضاى آنرا دارد كه آن هم اقتضائى و حكمى دارد كه تقوى ناميده شده اما در شريعت و دين تقوى يعنى خود نگهدارى از آنچه كه به گناه مى‏انجامد و اين تقوى به ترك مانع تعبير مى‏شود كه با ترك نمودن حتى بعضى از مباهات كه گناه هم ندارند كامل و تمام مى‏شود چنانكه روايت شده است‏

«الحلال بين، و الحرام بين و من رتع حول الحمى و حقيق أن يقع فيه».

يعنى حلال و حرام روشن است اما كسيكه بر پرتگاه و قرق‏گاه چرانيد شايسته است كه در آن بيفتد. خداى تعالى فرمود:

فمن‏ اتقى‏ و أصلح فلا خوف عليهم و لا هم يحزنون‏- الاعراف/ 35 و إن الله مع الذين‏ اتقوا- النحل/ 128 و و سيق الذين اتقوا ربهم إلى الجنة زمرا- الزمر/ 73 كسانيكه پارسا و پرهيزكارند همگى و دسته جمعى بسوى بهشت سير داده مى‏شوند.

از نظر قرار گرفتن تقوى به جايگاه و موقعيت نيكو فرمود:

و اتقوا يوما ترجعون فيه إلى الله‏- البقره/ 281 و اتقوا ربكم‏- الطلاق/ 65 و و يخش الله و يتقه‏- النور/ 52 و و اتقوا الله الذي تسائلون به و الأرحام‏- النساء/ 1 و اتقوا الله حق‏ تقاته‏- آل عمران/ 102 اختصاص يافتن هر كدام از اين ألفاظ به تقوى بعد از اين كتاب خواهد آمد كه كسى خود را از او حفظ كند و پرهيز نمايد.

اتقى‏ فلان بكذا- در وقتى گفته مى‏شود: أ فمن‏ يتقي‏ بوجهه سوء العذاب‏ الزمر/ 24 هشداريست بر اينكه عذاب قيامت كه مى‏رسد سخت و شديد است و شايسته‏ترين چيزى كه بايستى از رسيدن عذاب به آن بر حذر بود همان وجوه انسانها است (يعنى چهره‏ها يا شخصيت‏ها) و چنين تعبير مى‏شود كه:

و تغشى وجوههم النار- ابراهيم/ 50 و يوم يسحبون في النار على وجوههم‏- القمر/ 48 يعنى (روزى كه چهره‏هاشان را آتش دوزخ فرا مى‏گيرد و مى‏پوشاند و با رو در آتش غرق مى‏شوند.[۴]

«حذر»

الحذر يعنى دورى كردن و احتراز از چيز ترسناك و هراس آور، مى‏گويند:

حذر حذرا و حذرته‏- (ترسيد و از او ترسيدم).

خداى تعالى گويد: (يحذر الآخرة- 9/ زمر).

و إنا لجميع‏ حذرون‏- 56/ شعراء) كه‏ حاذرون‏ هم خوانده شده.

(و يحذركم‏ الله نفسه‏- 187/ آل عمران). (خذوا حذركم‏- 71/ نساء).

(يعنى آنچه را از سلاح كه در آن ترساندن دشمن هست برداريد، و برگيريد).

(هم العدو فاحذرهم‏- 4/ منافقون) (دشمنان‏اند، از ايشان حذر كن).

(إن من أزواجكم و أولادكم عدوا لكم‏ فاحذروهم‏- 14/ تغابن).

(بعضى از همسران و اولادانتان دشمنانتان‏اند، از آنها بر حذر باشيد).

حذار- يعنى بر حذر باش مثل- مناع- يعنى مانع شود.[۵]

«راع»

الروع‏: نفس و خاطر انسان و قلب و دل.

در حديث پيامبر صلى الله عليه و آله است كه‏

«إن روح القدس نفث فى‏ روعي‏».

يعنى: جبرئيل به خاطرم آورد و به جانم رساند و القاء كرد.

الروع‏: به شگفت آمدن و نيز ترسيدن و ترساندن و هر چيزى كه مايه شگفتى و ترس شود.

خداى تعالى گويد: (فلما ذهب عن إبراهيم‏ الروع‏- 74/ هود) مى‏گويند: رعته‏ و روعته‏- او را بيم دادم و شگفت آوردم.

ريع‏ فلان: ترسيد.

ناقة روعاء: شتر ترسو.

أروع‏: كسى است كه از زيبائيش به شگفت آيد و گوئى كه ديگران را آگاه مى‏كند و توجه مى‏دهد.

چنانكه شاعر گويد:يهولك أن تلقاه في الصدر محفلايعنى: (اگر در صدر مجلس او را ببينى به شگفت مى‏آيى).[۶]

«اوجس»

وجس‏ صداى بسيار ضعيف و پوشيده و توجس‏ گوش فرا دادن، إيجاس‏ هم پيدايش اين حالات در نفس است گفت‏ فأوجس‏ منهم خيفة و نيز گفته‏اند- وجس‏- حالتى است كه در نفس انسان بعد از آن صداى خفيف و ضعيف حاصل ميشود زيرا آغاز تفكر است سپس‏ واجس‏ در معنى خاطر است.

وجل‏

: الوجل‏ يعنى شعور و درك ترس و خوف- فعلش- وجل‏ يوجل‏ وجلا- است در آيه فرمود:

إنما المؤمنون الذين إذا ذكر الله‏ وجلت‏ قلوبهم‏- الانفال/ 2 و إنا منكم‏ وجلون‏- الحجر/ 52 و قالوا لا توجل‏- الحجر/ 53 يعنى گفتند نترسيد.[۷]

«وجف»

يا وجيف‏ سرعت در حركت است، أوجفت‏ البعير- شتر را دواندم در آيه گفت: فما أوجفتم‏ عليه من خيل و لا ركاب‏- الحشر/ 6 أوجف‏ و أعجف- يعنى اسب و مركب را بر كارى سخت وادار نمود و لاغرش كرد در آيه گفت: قلوب يومئذ واجفة- النازعات/ 8 در قيامت دلهائى مضطرب و لرزان است مثل اينكه ميگوئى- طائرة خافقة و از اين قبيل صفات كه همگى استعاره است.[۸]

«وجل»

الوجل‏ يعنى شعور و درك ترس و خوف- فعلش- وجل‏ يوجل‏ وجلا- است در آيه فرمود:إنما المؤمنون الذين إذا ذكر الله‏ وجلت‏ قلوبهم‏- الانفال/ 2 و إنا منكم‏ وجلون‏- الحجر/ 52 و قالوا لا توجل‏- الحجر/ 53 يعنى گفتند نترسيد.[۹]

«رهب»

الرهبة و الرهب‏: ترس و خوف با دور انديشى و احتياط و اضطراب، در آيات: (لأنتم أشد رهبة- 13/ حشر) و (جناحك من‏ الرهب‏- 32/ قصص) كه- الرهب‏- هم خوانده شده يعنى بيم و ترس.

(تمام آيه چنين است- لأنتم أشد رهبة في صدورهم من الله ذلك بأنهم قوم لا يفقهون‏- 13/ حشر- شما در دلهايشان از خدا پر مهابت‏تريد زيرا ايمان به خدا ندارند و نمى‏فهمند و از شما بيمناك مى‏شوند).

مقاتل‏ مى‏گويد: الرهب يعنى آستين، چنانكه روزى به صحرا رفتم تا تفسير درست رهب- را از عربهاى اصيل بدانم داشتم غذا مى‏خوردم كه عربى گفت: گفت‏ اى بنده خدا به من هم چيزى بده دستم را از غذا پر كردم كه به او بدهم گفت- ههنا فى‏ رهبي‏- يعنى اينجا در آستينم بريز.

معنى اول- رهب- در آيه: (جناحك من الرهب‏- 32/ قصص) صحيح‏تر است.

آيات: (رغبا و رهبا- 90/ انبياء) و (ترهبون‏ به عدو الله‏- 60/ انفال) و (و استرهبوهم‏- 116/ اعراف) يعنى به ترس و بيم وادارشان كرده.

و آيه: (و إياي‏ فارهبون‏- 40/ بقره) يعنى ترسيدند.

الترهب‏: در معنى به عبادت پرداختن، همان بكار بردن- رهبة است.

رهبانية: زياده روى در تحمل عبادات از فرط بيم و خوف.

و آيه: (و رهبانية ابتدعوها- 27/ حديد) رهبان‏- هم بصورت جمع و مفرد بكار مى‏رود.

آنكه رهبان را مفرد بداند به- رهابين‏- جمع مى‏بندد ولى واژه‏ رهابنة در معنى جمع باشد شايسته‏تر است.

إرهاب‏: ترسيدن شتران كه از- أرهبت‏- است.

الرهب من الابل- از همين معنى- إرهاب- است.

عرب مى‏گويد: رهبوت‏ خير من رحموت‏: (بيم داشتن و در صدد چاره بودن بهتر از مورد رحم قرار گرفتن و خوار شدن است).[۱۰]

«رعب»

الرعب‏: بريده شدن از بسيارى ترس و خوف در دل.

فعلش، رعبته‏، فرعب‏، رعبا و هو رعب‏- يعنى به سختى ترساندش و ترسيد.

ترعابة: مرد بسيار ترسو و گريزان و جدا شده، خداى تعالى گويد:

(و قذف في قلوبهم‏ الرعب‏- 26/ احزاب) و (سنلقي في قلوب الذين كفروا الرعب‏- 151/ آل عمران) (و لملئت منهم رعبا- 18/ كهف).

و به تصور رسيدن ترس در سراسر وجود و پر شدن از خوف، گفته مى‏شود:

رعبت‏ الحوض: حوض را پر كردم.

و- سيل‏ راعب‏: سيلى كه دره را پر مى‏كند و به اعتبار معنى قطع و بريدن بوسيله ترس مى‏گويند:

رعبت‏ السنام: كوهان شتر را بريدم.

جارية رعبوبة: دوشيزه فربه و بالا بلند، جمع آن- رعابيب‏- است.[۱۱]

«اشفق»

الشفق‏: در هم بودن روشنائى روز به تاريكى شب در وقوع غروب خورشيد.

گفت: (فلا أقسم بالشفق‏- 13/ انشقاق).

إشفاق‏: توجه و عنايتى كه با خوف و بيم همراه باشد زيرا- مشفق‏- كسى است كه مورد عنايت و توجه خود را دوست مى‏دارد و از آنچه را كه به او مى‏رسد و اصابت مى‏كند بيمناك است.

در آيه: (و هم من الساعة مشفقون‏- 49/ انبياء) (از قيامت هراس‏ناك‏اند).

و اگر با حرف جر (من) متعدى شود معنى خوف و ترس در آن آشكارتر است مثل آيه فوق.

و اگر با (فى) متعدى شود معنى توجه و عنايت در آن روشن‏تر است- مثل آيه:

(إنا كنا قبل في أهلنا مشفقين‏- 26/ طور) يعنى: (ما قبلا در ميان قوممان كاملا به حق عنايت داشتيم).

و آيات: (مشفقون منها- 18/ شورى)(مشفقين مما كسبوا- 22/ شورى) (از چيزهايى كه بدست آورده، و انجام داده‏اند هراسناكند).(أ أشفقتم‏ أن تقدموا- 13/ مجادله) (آيا مى‏ترسيد كه صدقه را پيش اندازيد). [۱۲]

ارجاعات

  1. ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏1، ص: 649-647
  2. ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏1، ص: 604
  3. ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏1، ص: 604-603
  4. ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏4، ص: 481-479
  5. ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏1، ص: 460
  6. ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏2، ص: 125
  7. ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏4، ص: 422-421
  8. ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏4، ص: 425-424
  9. ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏4، ص: 422-421
  10. ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏2، ص: 112-111
  11. ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏2، ص: 81
  12. ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏2، ص: 337-336