طبقات دوزخ (مترادف)

از قرآن پدیا

مترادفات قرآنی طبقات دوزخ

مترادف های این واژه در قرآن عبارت است از «غیّ»، «هاویة»، «الحطمة».

مترادفات «طبقات دوزخ» در قرآن

واژه مشاهده ریشه شناسی واژه مشاهده مشتقات واژه نمونه آیات
غیّ ریشه غوی مشتقات غوی
فَخَلَفَ مِنۢ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضَاعُوا۟ ٱلصَّلَوٰةَ وَٱتَّبَعُوا۟ ٱلشَّهَوَٰتِ فَسَوْفَ يَلْقَوْنَ غَيًّا
هاویة ریشه هوی مشتقات هوی
فَأُمُّهُۥ هَاوِيَةٌ
الحطمة ریشه حطم مشتقات حطم
وَمَآ أَدْرَىٰكَ مَا ٱلْحُطَمَةُ

معانی مترادفات قرآنی طبقات دوزخ

«غیّ»

الغي‏: نادانى و جهالتى كه از اعتقاد فاسد حاصل مى‏شود، جهل و نادانى دو گونه است.

1- در وقتى كه انسان هيچگونه اعتقاد چه خوب و چه فاسد نداشته باشد.

2- وقتى كه از چيز فاسدى نوعى عقيده در انسان باشد و اين تعريف دوم از جهالت و نادانى را- غى- گويند.

خداى تعالى گويد: (ما ضل صاحبكم و ما غوى‏- 2/ نجم)(و إخوانهم يمدونهم في‏ الغي‏- 102/ اعراف) (فسوف يلقون‏ غيا- 59/ مريم) در آيه اخير يعنى بزودى عذاب را خواهند ديد، عذاب را در اين آيه از اين جهت- غى- ناميده است كه غيى- سبب عذاب است و بنا بر قاعده ناميدن و تسميه چيزى به سبب آن است مثل اينكه گياه را رطوبت گويند (كه رطوبت سبب رشد گياه مى‏شود). گفته شده معنايش اين است كه بزودى نتيجه و اثر غى و عقيده فاسد خود را در مى‏يابند و به آن مى‏رسند:

در آيات: (و برزت الجحيم‏ للغاوين‏- 91/ شعراء) (و الشعراء يتبعهم‏ الغاوون‏- 224/ شعراء) (إنك‏ لغوي‏ مبين‏- 18/ قصص) ولى در آيه: (و عصى آدم ربه‏ فغوى‏- 121/ طه) يعنى نادانى كرد. و گفته شده معنايش- خاب- است يعنى به آنچه كه خواست نرسيد و نوميد شد، مثل سخن اين شاعر كه مى‏گويد:و من يغو لا يعدم على الغى لائما و نيز گفته‏اند- غوى- در معنى- فسد عيشه است زندگى او به تباهى و فساد انجاميد، چنانكه مى‏گويند: غوى الفصيل و غوى- مثل هوى و هوى: ديوار فرو ريخت.

و آيه: (إن كان الله يريد أن‏ يغويكم‏- 34/ هود) گفته‏اند معنايش اين است كه بر جهالت و نادانيتان شما را عقوبت مى‏كند و يا اينكه به نادانى و گمراهى‏تان بر شما حكم مى‏نمايد.

آيه: (قال الذين حق عليهم القول ربنا هؤلاء الذين‏ أغوينا- 63/ قصص) (كسانى كه عذاب و سخن حق عليه آنها باشد گويند پروردگارا آنها هستند كه ما را گمراه كردند).

در آيه اخير عبارت (أغويناهم كما غوينا- 63/ قصص) يعنى به جهالت و گمراهى افكنديمشان همانگونه كه گمراه‏مان كردند و ما به پيشگاه تو از آنها اعلام برائت و بيزارى مى‏نمائيم، ما نهايت كارى را كه انجام داديم و در وسع هر انسانى هست اين است كه نسبت به دوستش انجام مى‏دهد زيرا حق انسان اين است كه براى دوستش چيزى را بخواهد كه او براى اين مى‏خواهد.

سپس مى‏گويد ما هر چه داشتيم در راهشان فدا كرديم و آنها را اسوه و الگوى نفس خويش قرار داديم و بر اين معنى است:

آيات:

(فأغويناكم‏- 32/ صافات) (إنا كنا غاوين‏- 32/ صافات) (فبما أغويتني‏- 16/ اعراف) (لأزينن لهم في الأرض و لأغوينهم‏- 39/ حجر)

و سپاس بيكران خدائى را كه توفيقم داد تا جلد دوم كتاب مفردات قرآن راغب اصفهانى را كه خدايش رضوان عطا كند، تا آخر حرف (غ) با تحقيق و بررسى در حدود توان به پايان برسانم، و از رحمتش اميد به پايان رساندن جلد سوم را دارم، تا توشه‏اى براى جهان باقى باشد.[۱]

«هاویة»

هوى‏ تمايل نفس انسان به شهوت و به كسانى كه به شهوت منحرف ميشوند گفته ميشود، زيرا صاحبش را در دنيا به رنج و مصيبت و در آخرت به جهنم ميرساند و از راه صحيح او را متمايل به عذاب ميسازد.

هوي‏- افتادن و سقوط از بالا به پائين است، فرمود: فأمه‏ هاوية- القارعة/ 9 دوزخ جايگاه اوست كه گفته شد از عبارت- هوت‏ أمه- يعنى مادرش به عزايش نشست گرفته شده، هاوية- همان آتش دوزخ است.

و أفئدتهم‏ هواء- ابراهيم/ 43 يعنى دلهاشان خاليست، مثل آيه:

و أصبح فؤاد أم موسى فارغا- القصص/ 10 دل مادر موسى از سرنوشت طفلش آسوده شد، خداى تعالى كسانى را كه پيروى هواى نفس خود دارند سرزنش فرموده:

أ فرأيت من اتخذ إلهه‏ هواه‏- الفرقان/ 43 و لا تتبع‏ الهوى‏- النساء/ 135 و و اتبع هواه‏- الكهف/ 28 در آيه‏ لئن اتبعت‏ أهواءهم‏- البقره/ 120 با لفظ جمع آمده است (أهواء) هشداريست بر اينكه مخالفين پيامبر و اسلام هر كدام هوى و هوسى جداگانه دارند كه پيوسته و پايان ناپذير است پس پيروى آنها پايانش گمراهى و سرگردانى است فرمود:

و لا تتبع‏ أهواء الذين لا يعلمون‏- الجاثيه/ 18 از نادانها پيروى مكن.

كالذي‏ استهوته‏ الشياطين‏- الانعام/ 71 مثل كسى كه شيطان او را فريفته و سرگردان كرده است و او را پيرو هوى و هوس ساخته.

و لا تتبعوا أهواء قوم قد ضلوا- المائده/ 77 از مردميكه گمراهند پيروى مكنيد.

قل لا أتبع‏ أهواءكم‏ قد ضللت‏- الانعام/ 56 و و لا تتبع أهواءهم و قل آمنت بما أنزل الله‏- و و من أضل ممن اتبع هواه بغير هدى من الله‏- القصص/ 50 چه كسى گمراه‏تر از آن است كه بجاى پيروى و از هدايت خدا هوسها را دنبال ميكند هست!؟

هوي‏- رفتن به پائين و سقوط اما هوي‏- رفتن به ارتفاع و بلندى. شاعر گويد:يهوي‏ محارمها هوي الأجدل‏

- محارم او مانند باز شكارى كه بسرعت پائين ميآيد در هوسها غوطه‏ورند.

هواء آنچه كه در ميان زمين و آسمان هست كه آيه‏ و أفئدتهم هواء- ابراهيم/ 43 بهمين معنى حمل شده است زيرا دل مادر موسى كه فارغ شد گوئى كه مثل هوا خالى شد. يتهاوون فى الهواء- در كار يكديگر هستند- اهواء- او را در هوا بلند كرد و ساقط كرد.

و المؤتفكة أهوى‏- النجم/ 53.[۲]

«الحطمة»

الحطم‏ يعنى شكستن چيزى مثل- هشم- و لغاتى از اين قبيل كه‏ بمعنى خرد كردن است و سپس واژه حطم- در باره هر چيزى كه قدرتش و پشتش شكسته شود بكار رفته است.

خداى تعالى گويد: (لا يحطمنكم‏ سليمان و جنوده‏- 18/ نمل).

يعنى: (تا سليمان و سربازانش شما را نشكنند و خرد نكنند، پس در لانه‏هاتان برويد).

حطمته‏ فانحطم‏ حطما- او را شكستم و بسختى شكسته شد.

سائق‏ حطم‏- شتر سوار يا شتربانى كه از فرط راندن شترش را مى‏شكند و خسته و كوفته مى‏كند.

دوزخ را هم‏ حطمة گويند (زيرا خرد كننده جباران و فرعونيان است كه در دنيا كسى حريفشان نبوده و نتوانسته‏اند خردشان كنند سپس عدالت حق حكم مى‏كند كه در جهانى ديگر و جهنمى سوزان و خرد كننده هزاران بار شكسته شوند).

خداى تعالى در باره واژه حطمة مى‏گويد: (و ما أدراك ما الحطمة؟- 5/ همزه).

هر خورنده و پر خورى را هم حطمة گويند كه تشبيه است بهمان جحيم يا دوزخ كه ستمگر خواره است.

چنانچه شاعر در اين معنى گويد:كأنما فى جوفه تنور. (گوئى در اندرونش تنور و آتشدانى است).

درع‏ حطمية- اينگونه زره يا منسوب بسازنده و بافنده آن زره است يا كسيكه او را بكار برده، حطيم‏ و زمزم‏ هم دو مكانند.

الحطام‏- شكسته و خرد شده از هر چيز خشكى.

خداى عز و جل گويد: (ثم يهيج فتراه مصفرا ثم يجعله حطاما- 21/ زمر)[۳]

ارجاعات

  1. ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏2، ص: 732-730
  2. ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏4، ص: 538-536
  3. ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏1، ص: 510-508