پشت (مترادف): تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
(یک نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۱: | خط ۱: | ||
== مترادفات قرآنی | == مترادفات قرآنی پشت == | ||
مترادف های این واژه در قرآن عبارت است از | مترادف های این واژه در قرآن عبارت است از «ظَهر»، «دبر»، «صُلب». | ||
== مترادفات | == مترادفات «پشت» در قرآن == | ||
{| class="wikitable" | {| class="wikitable" | ||
|+ | |+ | ||
خط ۱۰: | خط ۱۰: | ||
!نمونه آیات | !نمونه آیات | ||
|- | |- | ||
| | |ظَهر | ||
|[[ | |[[ظهر (ریشه)|ریشه ظهر]] | ||
|[[ | |[[ظهر (واژگان)|مشتقات ظهر]] | ||
| | |{{AFRAME|Surah=84|Ayah=10}} | ||
|- | |- | ||
| | |دبر | ||
|[[ | |[[دبر (ریشه)|ریشه دبر]] | ||
|[[ | |[[دبر (واژگان)|مشتقات دبر]] | ||
| | |{{AFRAME|Surah=54|Ayah=45}} | ||
|- | |- | ||
| | |صُلب | ||
| | |[[صلب (ریشه)|ریشه صلب]] | ||
| | |[[صلب (واژگان)|مشتقات صلب]] | ||
| | |{{AFRAME|Surah=86|Ayah=7}} | ||
|} | |} | ||
== معانی مترادفات قرآنی | == معانی مترادفات قرآنی پشت== | ||
=== «ظَهر» === | |||
الظَّهْر: پشت، كه عضوى است از بدن، جمعش ظُهُور در آيات: (وَ أَمَّا مَنْ أُوتِيَ كِتابَهُ وَراءَ ظَهْرِهِ- 10/ انشقاق) (مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ- 72/ اعراف) (أَنْقَضَ ظَهْرَكَ- 3/ شرح) ظَهْر- در آيه اخير استعاره و تشبيهى است براى گناهان يا بارى كه حاملش را به مشقّت مىاندازد. واژه- ظَهْر- براى روى زمين هم استعاره شده است گفته مىشود: | |||
ظَهْرُ الأرضِ و بطنُهَا. | |||
خداى تعالى گويد: (ما تَرَكَ عَلى ظَهْرِها مِنْ دَابَّةٍ- 45/ فاطر) (رجلٌ مُظَهَّر: مردى قوى پشت و با يال و كوپال. | |||
ظَهِرَ: از درد پشت شكايت كرد. مركوب سوارى و بارى هم به ظَهْر- تعبير مىشود و نيز بطور استعاره كسى كه با داشتن مركوب نيرومند مىشود. بعيرٌ ظَهِير: شتر قوى و آماده براى نياز سوارى و باربرى. | |||
ظِهْرِىّ: چيزى كه فراموش مىكنى و پشت گوش مىاندازى، گفت: (وَراءَكُمْ ظِهْرِيًّا- 29/ هود). ظَهَرَ عَلَيهِ: بر او غلبه كرد و پيروز شد و گفت: (إِنَّهُمْ إِنْ يَظْهَرُوا عَلَيْكُمْ- 20/ كهف) (اگر بر شما چيره شوند). | |||
ظَاهَرْتُهُ: او را يارى كردم، گفت: (وَ ظاهَرُوا عَلى إِخْراجِكُمْ- 9/ ممتحنه): (براى بيرون كردنتان همه پشت بهم دادند). و آيه (وَ إِنْ تَظاهَرا عَلَيْهِ- 4/ تحريم)يعنى اگر با هم همدست شويد. و آيه: (تَظاهَرُونَ عَلَيْهِمْ بِالْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ- 85/ بقره) كه تَظَّاهَرَا هم خوانده شده (و با گناه و دشمنى عليه آنها همدستى مىكنيد). | |||
و آيات: (الَّذِينَ ظاهَرُوهُمْ- 26/ احزاب) (وَ ما لَهُ مِنْهُمْ مِنْ ظَهِيرٍ- 22/ سباء) يعنى يار و ياور. | |||
(فَلا تَكُونَنَ ظَهِيراً لِلْكافِرِينَ- 86/ قصص): (هرگز پشتيبان و قرين كفّار نباش) (وَ الْمَلائِكَةُ بَعْدَ ذلِكَ ظَهِيرٌ- 4/ تحريم). | |||
و آيه: (وَ كانَ الْكافِرُ عَلى رَبِّهِ ظَهِيراً- 55/ فرقان) يعنى كافر پشتيبان شيطان و عليه رحمان است. ابو عبيدة گفته است- ظهير- در اين آيه همان كسى است كه يارى شده يعنى- مَظْهُور بِهِ- كه بر پروردگارش بى توجّه است. مثل چيزى كه تو پشت سر مىاندازى و متوجّهاش نيستى چنانكه مىگويى: ظَهَرْتُ بكذا: آن را جا گذاشتم و متوجّهاش نبودم ظِهَار، اين است كه مردى به همسرش مىگويد: أنت عَلَيَّ كظهر أمّي (تو ديگر بر من همپشت مادرم هستى، كنايه از اينكه بعد از اداى اين عبارت ديگر همسر او نيست). | |||
ظَاهَرَ من امرأته: چنان سوگندى نسبت به همسرش ادا كرد (كه بر او حرام شود و رسمى جاهلى بوده كه اسلام آن را در همين آيات مطرود مىداند خداى تعالى گويد: (وَ الَّذِينَ يُظاهِرُونَ مِنْ نِسائِهِمْ- 3/ مجادله) كه يَظَّاهَرُونَ يعنى يَتَظَاهَرُونَ- نيز خوانده شده (يعنى كسانى كه نسبت به همسرانشان همانگونه سوگند مىخورند) كه ادغام شده و بصورت يَظَّهَّرُونَ- در آمده | |||
ظَهَرَ الشّيءُ: اصلش اين است كه چيزى از ظاهر زمين بدست آيد و پنهان نباشد و واژه- بطن- چيزى كه آشكارا و با چشم يا عقل احساس شود بكار رفته است، واژه ظهر سپس به هر چيزى كه ديده و درك شود بكار مىرود در آيات (أَوْ أَنْ يُظْهِرَ فِي الْأَرْضِ الْفَسادَ 26/ غافر) (ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ 151/ انعام) (إِلَّا مِراءً ظاهِراً- 22/ كهف) | |||
(يَعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الْحَياةِ الدُّنْيا- 7/ روم) آيه اخير يعنى امور دنيايى را بدون امور اخروى مىدانند و مىفهمند العلم الظَّاهِر و الباطن: گاهى اشاره به معارف ارزشمند و علوم غيبى است و گاهى اشاره به علوم دنيايى و علوم اخروى است در آيه: (باطِنُهُ فِيهِ الرَّحْمَةُ وَ ظاهِرُهُ مِنْ قِبَلِهِ الْعَذابُ- 13/ حديد) | |||
و آيه: (ظَهَرَ الْفَسادُ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ- 41/ روم) يعنى فساد شيوع يافت و زياد شد. و آيه: (نِعَمَهُ ظاهِرَةً وَ باطِنَةً- 20/ لقمان) مقصود از نعمت ظاهر، چيزهايى است كه به آنها آگهى داريم و واقفيم، امّا نعمت باطنى آن چيزيهائى است كه شناختهايم و در آيه: (وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللَّهِ لا تُحْصُوها- 34/ ابراهيم) به آنها اشاره شده است. | |||
و آيه: (قُرىً ظاهِرَةً- 18/ سباء) كه به ظاهر آن حمل شده است و گفته شده اين عبارت مثلى است براى دگرگونيها و حالاتى كه إن شاء اللَّه به بعد از اين كتاب اختصاص مىيابد و آيه: (فَلا يُظْهِرُ عَلى غَيْبِهِ أَحَداً- 26/ جنّ) كسى بر آن مطّلع نيست. و آيه: (لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ- 33/ توبه) و صحيح است كه- ظهره- از نمايان شدن و سر آمدن باشد و يا از معاونت و ياورى و پيروزى، يعنى بر تمامى دين پيروزيش مىدهد و بر اين اساس مىگويد: (إِنْ يَظْهَرُوا عَلَيْكُمْ يَرْجُمُوكُمْ- 20/ كهف) (اگر بر شما پيروز شوند سنگسارتان مىكنند) (يا قَوْمِ لَكُمُ الْمُلْكُ الْيَوْمَ ظاهِرِينَ فِي الْأَرْضِ- 29/ غافر) (فَمَا اسْطاعُوا أَنْ يَظْهَرُوهُ- 97/ كهف) صلاة الظُّهْر: نماز ظهر، كه معروف است. ظَهِيرَة: نيم روز. | |||
أَظْهَرَ فلانٌ: به نيمروز رسيد، بر وزن- اصبح و امسى: (به صبح و شب رسيد و صبح و شب كرد) خداى تعالى گويد: (وَ لَهُ الْحَمْدُ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ عَشِيًّا وَ حِينَ تُظْهِرُونَ- 18/ روم) (در آسمانها و زمين و شبانگاه و وقتى به نيمروز مىرسيد خداى را حمد و ستايش كنيد، قبل از اين آيه مىگويد: فَسُبْحانَ اللَّهِ حِينَ تُمْسُونَ وَ حِينَ تُصْبِحُونَ: وقتى كه شب مىكنيد و نيز پگاهان خداى را تسبيح كنيد).<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج2، ص: 539-535</ref> | |||
=== «دبر» === | |||
دُبُرُ الشّيء- يعنى پشت هر چيز، نقطه مقابلش- قبل- است يعنى پيش و پيشاورى و بطور استعاره بدو عضو مخصوص گفته مىشود، مىگويند- دُبْر- و- دُبُر- و جمع آن أَدْبَار- است. | |||
خداى تعالى گويد: وَ مَنْ يُوَلِّهِمْ يَوْمَئِذٍ دُبُرَهُ- 16/ انفال) (و كسيكه پشت بدشمن گرداند). يَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ أَدْبارَهُمْ- 50/ انفال) يعنى: پيش و پشت سرشان. فَلا تُوَلُّوهُمُ الْأَدْبارَ- 15/ انفال) (بدشمن پشت نگردانيد) كه دستور نهى از گريز از دشمنان است. أَدْبارَ السُّجُودِ- 40/ ق) پايان نمازها، كه أدبار النّجوم و إِدْبارَ النُّجُومِ- نيز خوانده شده!.پس- إدبار- مصدرى است بصورت ظرف زمان (كه حرف آخرش مفتوح است) مثل: مقدم الحاجّ- يعنى ورود حاجى. | |||
خفوق النّجم- پنهان شدن و افول ستاره. | |||
و كسيكه- أدبار- را با فتحه حرف اوّل بخواند جمع است و گاهى به اعتبار- دبر- در معنى فعل لازم، فاعل از آن مشتّق مىشود و گاهى به اعتبار- دبر- در معنى فعل متعدّى، مفعول از آن مشتقّ مىشود. | |||
در وجه اوّل- يعنى فاعل، مثل اينكه مىگويند: دَبَرَ فلان و أمس- الدَّابِرُ (ديروز كه گذشت) و آيه وَ اللَّيْلِ إِذْ أَدْبَرَ- 33/ مدثّر) (كه در اين دو عبارت و آيه اخير معنى فعل لازم دارد كه معنى آن با فاعل آنها يعنى فلان- امس- و اللّيل- تمام مىشود، فلانى پشت كرد- ديروز گذشت شب وقتى كه برود). | |||
و باعتبار مفعول چنانكه مىگويند: دَبَرَ السّهم الهدف- يعنى تير به پشت هدف افتاد. | |||
دَبَرَ فلان القوم- او پشت سر آن مردم جاى گرفت. | |||
خداى تعالى گويد: أَنَ دابِرَ هؤُلاءِ مَقْطُوعٌ مُصْبِحِينَ- 66/ حجر) (چون صبح كنند، بنيادشان بريده شده است). | |||
فَقُطِعَ دابِرُ الْقَوْمِ الَّذِينَ ظَلَمُوا- 45/ انعام) (كسانى كه ستم كردند ريشهشان بريده شده است). | |||
دَابِر- به كسى كه دنباله و يا عقب مانده است اطلاق مىشود يا به اعتبار عقب ماندگى مكانى يا زمانى و يا از جهت مرتبت و ارزش، أَدْبَرَ- يعنى روى گرداند. | |||
ولىّ دبره- پشتش را گرداند و پشت نمود. | |||
در آيات: ثُمَ أَدْبَرَ وَ اسْتَكْبَرَ- 23/ مدّثر) (روى بر گرداند و گردن فرازى كرد). | |||
تَدْعُوا مَنْ أَدْبَرَ وَ تَوَلَّى- 17/ معارج) (دوزخ هر كه از ايمان روى گرداند و پشت كرده، مىخواند). | |||
پيامبر عليه السّلام فرمود: (لا تقاطعوا و لا تَدَابَرُوا و كونوا عباد اللّه إخوانا). يعنى: (از يكديگر نبريد و روى از هم بر نگردانيد بلكه پرستندگان خدا و برادر يكديگر باشيد). | |||
گفته شده- و لا تدابروا- يعنى نبايستى از پشت سر دوستتان او را ببدى نام ببريد (كنايه از غيبت و عيب جوئى نكردن است كه مبادا دوستتان تحقير شود). | |||
اسْتِدْبَار- پايان چيزى را خواستن (عاقبت انديشى). | |||
تَدَابَرَ القوم- به يكديگر پشت كردند و روى از هم گرداندند. | |||
دِبَار- مصدر- دَابَرْتُهُ- است يعنى در نبودش با او دشمنى ورزيدم (دبار- مصدر دوّم- مُدَابَرَة- است، مثل- قتال- كه مصدر دوّم مقاتلة است). | |||
التَّدْبِير- انديشيدن و عاقبت بينى در كارها. | |||
خداى تعالى گويد: فَالْمُدَبِّراتِ أَمْراً- 5/ نازعات) يعنى: فرشتگانى كه متصدّى تدبير امورند و نيز، تَدْبِير- آزاد شدن برده پس از مرگ صاحبش است. | |||
إِدْبَار- هلاكت و مرگى كه باعث گسيختگى خويشاوندى است. | |||
دِبَار: قبل از اسلام چهار شنبه را نيز- دبار- مىگفتند چون آن روز را شوم مىدانستند. | |||
دَبِير- رشتهاى و طنابى كه در موقع تافتن آن به عقب برده و كشيده مىشود نقطه مقابلش- قبيل- است. | |||
قبيل- يعنى جلو بردن ريسمان موقع تاباندن. | |||
رجل مقابل و مُدَابَر- يعنى مرد اصيل و شريف از طرف پدر و مادر و هر دو. | |||
شاة مقابلة مُدَابَرَة- گوسفندى كه جلو و عقب گوشش بريده شده. | |||
دَابِرَةُ الطّائر- انگشت عقب پنجه پرنده. | |||
دَابِرَةُ الحافر- فاصله پنجه و ساق ستور. | |||
دَبُور- بادى كه از نقطه مقابل باد صبا مىوزد. | |||
دَبْرَة- كَرْدْ و پشتههاى زراعت براى آبيارى، جمعش- دَبَار است. | |||
شاعر گويد:على جرية تعلوا الدّبار غروبها | |||
دَبْر- زنبور عسل و زنبور بىعسل و هر گزندهاى كه نيشش بر پشتش قرار دارد مفردش- دبرة- است. | |||
و نيز- دَبْر- يعنى مال فراوانى كه پس از مرگ صاحبش باقى مىماند، دبر- در اين معنى تثنيه ندارد و جمع بسته نمىشود. | |||
دَبَرَ البعير دَبَراً- كه اسم فاعلش- أَدْبَرُ- و دَبِرٌ- است يعنى به خاطر جراحت پشتش عقب افتاد و تأخير كرد. | |||
دَبْرَة- يعنى إدبار و تيره روزى.<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج1، ص: 658-655</ref> | |||
=== «صُلب» === | |||
الصُّلْبُ: سخت و به اعتبار همين سختى و شدّت، پشت انسان و حيوان نيز صُلْب ناميده شده. آيه: (يَخْرُجُ مِنْ بَيْنِ الصُّلْبِ وَ التَّرائِبِ- 7/ طارق). | |||
(انسان پس از مراحل جنينى از ميان پشت سخت و استخوانهاى نرم سينه خارج مىشود- براى توضيح بيشتر پيرامون اين آيه به ذيل واژه- ترب- مراجعه شود). | |||
و آيه: (وَ حَلائِلُ أَبْنائِكُمُ الَّذِينَ مِنْ أَصْلابِكُمْ- 23/ نساء). (همسران پسرانى كه از صلب شما هستند يعنى عروسانتان بر شما حرام است) | |||
اين آيه هشدارى است به اينكه فرزند جزئى از پدر است و بر اين مثال سخن اين شاعر است كه خبر مىدهد:و إنّما أولادنا بيننا/أكبادنا تمشي على الأرض (به راستى كه فرزندانمان در ميانمان جگر گوشههاى ما هستند كه بر زمين راه مىروند) شاعرى گويد:في صُلْبِ مثل العنان المؤدم [در صلب و پشتى است مثل دهانهاى كه بر پشت اسب نهاده شده، كنايه از نجابت و رام بودن اسب است كه به صاحبش الفت دارد و افسارش را بر پشتش مىنهند و او خود به مقصد مىرساند.] الصَّلَب و الاصْطِلَاب: بيرون آوردن مغز و چربى از استخوان. | |||
الصَّلْب: آويختن انسان براى كشتن و به پشت بستن اوست. | |||
شَدُّ صُلْبِهِ على خشبٍ: بستن پشت كسى بر چوبهدار است كه گفتهاند از همان عبارت صَلْب الوَدَكِ يا مغز استخوان درآوردن است (كه مَصْلُوب هم روحش از تنش بيرون مىرود). | |||
در آيات: (وَ ما قَتَلُوهُ وَ ما صَلَبُوهُ- 157/ نساء) (وَ لَأُصَلِّبَنَّكُمْ أَجْمَعِينَ- 49/ شعراء)(وَ لَأُصَلِّبَنَّكُمْ فِي جُذُوعِ النَّخْلِ- 71/ طه)(أَنْ يُقَتَّلُوا أَوْ يُصَلَّبُوا- 33/ مائده) (مجازات كسانى كه در حرث و نسل و زمين فساد مىكنند و ديگران را مىكشند) | |||
الصَّلِيب: اصلش چوبى است كه در آن دار مىزنند و مىآويزند و نيز صليبى كه نصارى به آن تقرّب مىجويند و به شكل چوبى كه مىپندارند عيسى عليه السلام بر آن آويخته شده. | |||
ثوبٌ مُصَلَّب: لباسى كه علامتهاى صليب بر آن است. | |||
الصَّالِب: تبى كه گوئى پشت را از شدّت درد مىشكند يا تبى كه مغز استخوان آدم را خارج مىكند (از شدّت درد انسان استخوان را پوك تصوّر مىكند). صَلَّبْتُ السّنانَ: | |||
سر نيزه را تيز كردم. | |||
صُلْبِيَّة: سنگ سمباده و تيز كن.<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج2، ص: 412-410</ref> | |||
== ارجاعات == | == ارجاعات == | ||
[[رده:فرهنگنامه مترادفات قرآن]] | [[رده:فرهنگنامه مترادفات قرآن]] |
نسخهٔ کنونی تا ۲۷ نوامبر ۲۰۲۴، ساعت ۱۵:۰۷
مترادفات قرآنی پشت
مترادف های این واژه در قرآن عبارت است از «ظَهر»، «دبر»، «صُلب».
مترادفات «پشت» در قرآن
واژه | مشاهده ریشه شناسی واژه | مشاهده مشتقات واژه | نمونه آیات |
---|---|---|---|
ظَهر | ریشه ظهر | مشتقات ظهر | وَأَمَّا مَنْ أُوتِىَ كِتَٰبَهُۥ وَرَآءَ ظَهْرِهِۦ
|
دبر | ریشه دبر | مشتقات دبر | سَيُهْزَمُ ٱلْجَمْعُ وَيُوَلُّونَ ٱلدُّبُرَ
|
صُلب | ریشه صلب | مشتقات صلب | يَخْرُجُ مِنۢ بَيْنِ ٱلصُّلْبِ وَٱلتَّرَآئِبِ
|
معانی مترادفات قرآنی پشت
«ظَهر»
الظَّهْر: پشت، كه عضوى است از بدن، جمعش ظُهُور در آيات: (وَ أَمَّا مَنْ أُوتِيَ كِتابَهُ وَراءَ ظَهْرِهِ- 10/ انشقاق) (مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ- 72/ اعراف) (أَنْقَضَ ظَهْرَكَ- 3/ شرح) ظَهْر- در آيه اخير استعاره و تشبيهى است براى گناهان يا بارى كه حاملش را به مشقّت مىاندازد. واژه- ظَهْر- براى روى زمين هم استعاره شده است گفته مىشود:
ظَهْرُ الأرضِ و بطنُهَا.
خداى تعالى گويد: (ما تَرَكَ عَلى ظَهْرِها مِنْ دَابَّةٍ- 45/ فاطر) (رجلٌ مُظَهَّر: مردى قوى پشت و با يال و كوپال.
ظَهِرَ: از درد پشت شكايت كرد. مركوب سوارى و بارى هم به ظَهْر- تعبير مىشود و نيز بطور استعاره كسى كه با داشتن مركوب نيرومند مىشود. بعيرٌ ظَهِير: شتر قوى و آماده براى نياز سوارى و باربرى.
ظِهْرِىّ: چيزى كه فراموش مىكنى و پشت گوش مىاندازى، گفت: (وَراءَكُمْ ظِهْرِيًّا- 29/ هود). ظَهَرَ عَلَيهِ: بر او غلبه كرد و پيروز شد و گفت: (إِنَّهُمْ إِنْ يَظْهَرُوا عَلَيْكُمْ- 20/ كهف) (اگر بر شما چيره شوند).
ظَاهَرْتُهُ: او را يارى كردم، گفت: (وَ ظاهَرُوا عَلى إِخْراجِكُمْ- 9/ ممتحنه): (براى بيرون كردنتان همه پشت بهم دادند). و آيه (وَ إِنْ تَظاهَرا عَلَيْهِ- 4/ تحريم)يعنى اگر با هم همدست شويد. و آيه: (تَظاهَرُونَ عَلَيْهِمْ بِالْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ- 85/ بقره) كه تَظَّاهَرَا هم خوانده شده (و با گناه و دشمنى عليه آنها همدستى مىكنيد).
و آيات: (الَّذِينَ ظاهَرُوهُمْ- 26/ احزاب) (وَ ما لَهُ مِنْهُمْ مِنْ ظَهِيرٍ- 22/ سباء) يعنى يار و ياور.
(فَلا تَكُونَنَ ظَهِيراً لِلْكافِرِينَ- 86/ قصص): (هرگز پشتيبان و قرين كفّار نباش) (وَ الْمَلائِكَةُ بَعْدَ ذلِكَ ظَهِيرٌ- 4/ تحريم).
و آيه: (وَ كانَ الْكافِرُ عَلى رَبِّهِ ظَهِيراً- 55/ فرقان) يعنى كافر پشتيبان شيطان و عليه رحمان است. ابو عبيدة گفته است- ظهير- در اين آيه همان كسى است كه يارى شده يعنى- مَظْهُور بِهِ- كه بر پروردگارش بى توجّه است. مثل چيزى كه تو پشت سر مىاندازى و متوجّهاش نيستى چنانكه مىگويى: ظَهَرْتُ بكذا: آن را جا گذاشتم و متوجّهاش نبودم ظِهَار، اين است كه مردى به همسرش مىگويد: أنت عَلَيَّ كظهر أمّي (تو ديگر بر من همپشت مادرم هستى، كنايه از اينكه بعد از اداى اين عبارت ديگر همسر او نيست).
ظَاهَرَ من امرأته: چنان سوگندى نسبت به همسرش ادا كرد (كه بر او حرام شود و رسمى جاهلى بوده كه اسلام آن را در همين آيات مطرود مىداند خداى تعالى گويد: (وَ الَّذِينَ يُظاهِرُونَ مِنْ نِسائِهِمْ- 3/ مجادله) كه يَظَّاهَرُونَ يعنى يَتَظَاهَرُونَ- نيز خوانده شده (يعنى كسانى كه نسبت به همسرانشان همانگونه سوگند مىخورند) كه ادغام شده و بصورت يَظَّهَّرُونَ- در آمده
ظَهَرَ الشّيءُ: اصلش اين است كه چيزى از ظاهر زمين بدست آيد و پنهان نباشد و واژه- بطن- چيزى كه آشكارا و با چشم يا عقل احساس شود بكار رفته است، واژه ظهر سپس به هر چيزى كه ديده و درك شود بكار مىرود در آيات (أَوْ أَنْ يُظْهِرَ فِي الْأَرْضِ الْفَسادَ 26/ غافر) (ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ 151/ انعام) (إِلَّا مِراءً ظاهِراً- 22/ كهف)
(يَعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الْحَياةِ الدُّنْيا- 7/ روم) آيه اخير يعنى امور دنيايى را بدون امور اخروى مىدانند و مىفهمند العلم الظَّاهِر و الباطن: گاهى اشاره به معارف ارزشمند و علوم غيبى است و گاهى اشاره به علوم دنيايى و علوم اخروى است در آيه: (باطِنُهُ فِيهِ الرَّحْمَةُ وَ ظاهِرُهُ مِنْ قِبَلِهِ الْعَذابُ- 13/ حديد)
و آيه: (ظَهَرَ الْفَسادُ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ- 41/ روم) يعنى فساد شيوع يافت و زياد شد. و آيه: (نِعَمَهُ ظاهِرَةً وَ باطِنَةً- 20/ لقمان) مقصود از نعمت ظاهر، چيزهايى است كه به آنها آگهى داريم و واقفيم، امّا نعمت باطنى آن چيزيهائى است كه شناختهايم و در آيه: (وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللَّهِ لا تُحْصُوها- 34/ ابراهيم) به آنها اشاره شده است.
و آيه: (قُرىً ظاهِرَةً- 18/ سباء) كه به ظاهر آن حمل شده است و گفته شده اين عبارت مثلى است براى دگرگونيها و حالاتى كه إن شاء اللَّه به بعد از اين كتاب اختصاص مىيابد و آيه: (فَلا يُظْهِرُ عَلى غَيْبِهِ أَحَداً- 26/ جنّ) كسى بر آن مطّلع نيست. و آيه: (لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ- 33/ توبه) و صحيح است كه- ظهره- از نمايان شدن و سر آمدن باشد و يا از معاونت و ياورى و پيروزى، يعنى بر تمامى دين پيروزيش مىدهد و بر اين اساس مىگويد: (إِنْ يَظْهَرُوا عَلَيْكُمْ يَرْجُمُوكُمْ- 20/ كهف) (اگر بر شما پيروز شوند سنگسارتان مىكنند) (يا قَوْمِ لَكُمُ الْمُلْكُ الْيَوْمَ ظاهِرِينَ فِي الْأَرْضِ- 29/ غافر) (فَمَا اسْطاعُوا أَنْ يَظْهَرُوهُ- 97/ كهف) صلاة الظُّهْر: نماز ظهر، كه معروف است. ظَهِيرَة: نيم روز.
أَظْهَرَ فلانٌ: به نيمروز رسيد، بر وزن- اصبح و امسى: (به صبح و شب رسيد و صبح و شب كرد) خداى تعالى گويد: (وَ لَهُ الْحَمْدُ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ عَشِيًّا وَ حِينَ تُظْهِرُونَ- 18/ روم) (در آسمانها و زمين و شبانگاه و وقتى به نيمروز مىرسيد خداى را حمد و ستايش كنيد، قبل از اين آيه مىگويد: فَسُبْحانَ اللَّهِ حِينَ تُمْسُونَ وَ حِينَ تُصْبِحُونَ: وقتى كه شب مىكنيد و نيز پگاهان خداى را تسبيح كنيد).[۱]
«دبر»
دُبُرُ الشّيء- يعنى پشت هر چيز، نقطه مقابلش- قبل- است يعنى پيش و پيشاورى و بطور استعاره بدو عضو مخصوص گفته مىشود، مىگويند- دُبْر- و- دُبُر- و جمع آن أَدْبَار- است.
خداى تعالى گويد: وَ مَنْ يُوَلِّهِمْ يَوْمَئِذٍ دُبُرَهُ- 16/ انفال) (و كسيكه پشت بدشمن گرداند). يَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ أَدْبارَهُمْ- 50/ انفال) يعنى: پيش و پشت سرشان. فَلا تُوَلُّوهُمُ الْأَدْبارَ- 15/ انفال) (بدشمن پشت نگردانيد) كه دستور نهى از گريز از دشمنان است. أَدْبارَ السُّجُودِ- 40/ ق) پايان نمازها، كه أدبار النّجوم و إِدْبارَ النُّجُومِ- نيز خوانده شده!.پس- إدبار- مصدرى است بصورت ظرف زمان (كه حرف آخرش مفتوح است) مثل: مقدم الحاجّ- يعنى ورود حاجى. خفوق النّجم- پنهان شدن و افول ستاره. و كسيكه- أدبار- را با فتحه حرف اوّل بخواند جمع است و گاهى به اعتبار- دبر- در معنى فعل لازم، فاعل از آن مشتّق مىشود و گاهى به اعتبار- دبر- در معنى فعل متعدّى، مفعول از آن مشتقّ مىشود.
در وجه اوّل- يعنى فاعل، مثل اينكه مىگويند: دَبَرَ فلان و أمس- الدَّابِرُ (ديروز كه گذشت) و آيه وَ اللَّيْلِ إِذْ أَدْبَرَ- 33/ مدثّر) (كه در اين دو عبارت و آيه اخير معنى فعل لازم دارد كه معنى آن با فاعل آنها يعنى فلان- امس- و اللّيل- تمام مىشود، فلانى پشت كرد- ديروز گذشت شب وقتى كه برود).
و باعتبار مفعول چنانكه مىگويند: دَبَرَ السّهم الهدف- يعنى تير به پشت هدف افتاد.
دَبَرَ فلان القوم- او پشت سر آن مردم جاى گرفت.
خداى تعالى گويد: أَنَ دابِرَ هؤُلاءِ مَقْطُوعٌ مُصْبِحِينَ- 66/ حجر) (چون صبح كنند، بنيادشان بريده شده است).
فَقُطِعَ دابِرُ الْقَوْمِ الَّذِينَ ظَلَمُوا- 45/ انعام) (كسانى كه ستم كردند ريشهشان بريده شده است).
دَابِر- به كسى كه دنباله و يا عقب مانده است اطلاق مىشود يا به اعتبار عقب ماندگى مكانى يا زمانى و يا از جهت مرتبت و ارزش، أَدْبَرَ- يعنى روى گرداند.
ولىّ دبره- پشتش را گرداند و پشت نمود.
در آيات: ثُمَ أَدْبَرَ وَ اسْتَكْبَرَ- 23/ مدّثر) (روى بر گرداند و گردن فرازى كرد).
تَدْعُوا مَنْ أَدْبَرَ وَ تَوَلَّى- 17/ معارج) (دوزخ هر كه از ايمان روى گرداند و پشت كرده، مىخواند).
پيامبر عليه السّلام فرمود: (لا تقاطعوا و لا تَدَابَرُوا و كونوا عباد اللّه إخوانا). يعنى: (از يكديگر نبريد و روى از هم بر نگردانيد بلكه پرستندگان خدا و برادر يكديگر باشيد).
گفته شده- و لا تدابروا- يعنى نبايستى از پشت سر دوستتان او را ببدى نام ببريد (كنايه از غيبت و عيب جوئى نكردن است كه مبادا دوستتان تحقير شود).
اسْتِدْبَار- پايان چيزى را خواستن (عاقبت انديشى).
تَدَابَرَ القوم- به يكديگر پشت كردند و روى از هم گرداندند.
دِبَار- مصدر- دَابَرْتُهُ- است يعنى در نبودش با او دشمنى ورزيدم (دبار- مصدر دوّم- مُدَابَرَة- است، مثل- قتال- كه مصدر دوّم مقاتلة است).
التَّدْبِير- انديشيدن و عاقبت بينى در كارها.
خداى تعالى گويد: فَالْمُدَبِّراتِ أَمْراً- 5/ نازعات) يعنى: فرشتگانى كه متصدّى تدبير امورند و نيز، تَدْبِير- آزاد شدن برده پس از مرگ صاحبش است.
إِدْبَار- هلاكت و مرگى كه باعث گسيختگى خويشاوندى است.
دِبَار: قبل از اسلام چهار شنبه را نيز- دبار- مىگفتند چون آن روز را شوم مىدانستند.
دَبِير- رشتهاى و طنابى كه در موقع تافتن آن به عقب برده و كشيده مىشود نقطه مقابلش- قبيل- است.
قبيل- يعنى جلو بردن ريسمان موقع تاباندن.
رجل مقابل و مُدَابَر- يعنى مرد اصيل و شريف از طرف پدر و مادر و هر دو.
شاة مقابلة مُدَابَرَة- گوسفندى كه جلو و عقب گوشش بريده شده.
دَابِرَةُ الطّائر- انگشت عقب پنجه پرنده.
دَابِرَةُ الحافر- فاصله پنجه و ساق ستور.
دَبُور- بادى كه از نقطه مقابل باد صبا مىوزد.
دَبْرَة- كَرْدْ و پشتههاى زراعت براى آبيارى، جمعش- دَبَار است.
شاعر گويد:على جرية تعلوا الدّبار غروبها
دَبْر- زنبور عسل و زنبور بىعسل و هر گزندهاى كه نيشش بر پشتش قرار دارد مفردش- دبرة- است.
و نيز- دَبْر- يعنى مال فراوانى كه پس از مرگ صاحبش باقى مىماند، دبر- در اين معنى تثنيه ندارد و جمع بسته نمىشود.
دَبَرَ البعير دَبَراً- كه اسم فاعلش- أَدْبَرُ- و دَبِرٌ- است يعنى به خاطر جراحت پشتش عقب افتاد و تأخير كرد.
دَبْرَة- يعنى إدبار و تيره روزى.[۲]
«صُلب»
الصُّلْبُ: سخت و به اعتبار همين سختى و شدّت، پشت انسان و حيوان نيز صُلْب ناميده شده. آيه: (يَخْرُجُ مِنْ بَيْنِ الصُّلْبِ وَ التَّرائِبِ- 7/ طارق).
(انسان پس از مراحل جنينى از ميان پشت سخت و استخوانهاى نرم سينه خارج مىشود- براى توضيح بيشتر پيرامون اين آيه به ذيل واژه- ترب- مراجعه شود).
و آيه: (وَ حَلائِلُ أَبْنائِكُمُ الَّذِينَ مِنْ أَصْلابِكُمْ- 23/ نساء). (همسران پسرانى كه از صلب شما هستند يعنى عروسانتان بر شما حرام است)
اين آيه هشدارى است به اينكه فرزند جزئى از پدر است و بر اين مثال سخن اين شاعر است كه خبر مىدهد:و إنّما أولادنا بيننا/أكبادنا تمشي على الأرض (به راستى كه فرزندانمان در ميانمان جگر گوشههاى ما هستند كه بر زمين راه مىروند) شاعرى گويد:في صُلْبِ مثل العنان المؤدم [در صلب و پشتى است مثل دهانهاى كه بر پشت اسب نهاده شده، كنايه از نجابت و رام بودن اسب است كه به صاحبش الفت دارد و افسارش را بر پشتش مىنهند و او خود به مقصد مىرساند.] الصَّلَب و الاصْطِلَاب: بيرون آوردن مغز و چربى از استخوان.
الصَّلْب: آويختن انسان براى كشتن و به پشت بستن اوست.
شَدُّ صُلْبِهِ على خشبٍ: بستن پشت كسى بر چوبهدار است كه گفتهاند از همان عبارت صَلْب الوَدَكِ يا مغز استخوان درآوردن است (كه مَصْلُوب هم روحش از تنش بيرون مىرود).
در آيات: (وَ ما قَتَلُوهُ وَ ما صَلَبُوهُ- 157/ نساء) (وَ لَأُصَلِّبَنَّكُمْ أَجْمَعِينَ- 49/ شعراء)(وَ لَأُصَلِّبَنَّكُمْ فِي جُذُوعِ النَّخْلِ- 71/ طه)(أَنْ يُقَتَّلُوا أَوْ يُصَلَّبُوا- 33/ مائده) (مجازات كسانى كه در حرث و نسل و زمين فساد مىكنند و ديگران را مىكشند)
الصَّلِيب: اصلش چوبى است كه در آن دار مىزنند و مىآويزند و نيز صليبى كه نصارى به آن تقرّب مىجويند و به شكل چوبى كه مىپندارند عيسى عليه السلام بر آن آويخته شده.
ثوبٌ مُصَلَّب: لباسى كه علامتهاى صليب بر آن است.
الصَّالِب: تبى كه گوئى پشت را از شدّت درد مىشكند يا تبى كه مغز استخوان آدم را خارج مىكند (از شدّت درد انسان استخوان را پوك تصوّر مىكند). صَلَّبْتُ السّنانَ:
سر نيزه را تيز كردم.
صُلْبِيَّة: سنگ سمباده و تيز كن.[۳]