وکل (ریشه)
ریشه «وکل» (WKL)؛ بر طبق دادههای زبانهای سامی، بهمعنای توانستن و قادر بودن است. از این ریشه، صفت «وکیل» و مفهوم «توکّل» ساخته شده است. این ریشه با مشتقاتش، 70 بار در قرآن کریم بهکار رفته است
معنای لغوی
توکل از ماده «وکل» به معنای واگذار کردن کار به فردی است. این فرد را که امر و كاری را به او واگذار كردهايم، «وکیل» میگویند. کاربرد این واژه با «علی» جهت رساندن این معنا است که خداوند سبحان آنقدر قدرتمند است که انسان میتواند کار خود را به او واگذار کند و در انجام هر کاری همه امور را به خداوند بسپارد[۱][۲].
بر طبق دادههای سامی و روش بازسازی زبانی، ماده «وکل» در سامی باستان، بهمعنای دانستن و ماهر بودن بازسازی شده است. وکیل نیز کسی است که بهکاری ماهر و آگاه است[۳].
ساختهای صرفی
وَکیل (صفت)
وَکَّلَ (باب تفعیل)
تَوَکَّلَ (باب تفعّل)
مُتوکِّل (اسم فاعل باب تفعّل)
ریشهشناسی
زبان | واژه | معنا | ارجاع |
عبری | יָכֹל، יָכוֹל
(yakīl. yakūl) |
(فعل) توانا بودن، قدرت داشتن، مسلط بودن، تحمل داشتن (be able, have power, prevail, endure) | Gesenius, 407 |
آرامی | יָכֹל، יָכוֹל | 1. (صفت) قادر، قابل، توانا، بادوام (able, capable, enduring)
2. (فعل) امکان داشتن، قابل بودن، توانستن |
Jastrow, 577 |
תְּכַל
(tekal) |
اطمینان کردن، اعتماد داشتن (to confide, be confident) | Jastrow, 1668 | |
سریانی | ܬܟܠ
(tkl) |
اطمینان کردن (to trust) | Costaz, 391 |
اکدی | waklu(m), aklu
takālu(m) |
ناظر و سرپرست، بازرس (overseer, inspector)
اطمینان داشتن (to trust) |
Black, 394, 433
|
حبشی | wkl
tawakkala |
اطمینان کردن، اعتماد داشتن، تکیه کردن، باور داشتن
(confide, have confidence, trust, rely, have faith) |
Leslau, 612 |
عربی | وَکَلَ
اتّکلَ علی |
سپردن و واگذار کردن کار به کسی
اعتماد کردن بر |
مشکور، 991
Zammit, 441 |
منابع
ایکنا
نرمافزار جامعالتفاسیر