نگهبان (مترادف)

از قرآن پدیا

مترادفات قرآنی نگهبان

مترادف های این واژه در قرآن عبارت است از «حرس»، «رصد»، «معقّب».

مترادفات «نگهبان» در قرآن

واژه مشاهده ریشه شناسی واژه مشاهده مشتقات واژه نمونه آیات
حرس ریشه حرس مشتقات حرس
وَأَنَّا لَمَسْنَا ٱلسَّمَآءَ فَوَجَدْنَٰهَا مُلِئَتْ حَرَسًا شَدِيدًا وَشُهُبًا
رصد ریشه رصد مشتقات رصد
وَأَنَّا كُنَّا نَقْعُدُ مِنْهَا مَقَٰعِدَ لِلسَّمْعِ فَمَن يَسْتَمِعِ ٱلْءَانَ يَجِدْ لَهُۥ شِهَابًا رَّصَدًا
معقّب ریشه عقب مشتقات عقب
لَهُۥ مُعَقِّبَٰتٌ مِّنۢ بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِۦ يَحْفَظُونَهُۥ مِنْ أَمْرِ ٱللَّهِ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّىٰ يُغَيِّرُوا۟ مَا بِأَنفُسِهِمْ وَإِذَآ أَرَادَ ٱللَّهُ بِقَوْمٍ سُوٓءًا فَلَا مَرَدَّ لَهُۥ وَمَا لَهُم مِّن دُونِهِۦ مِن وَالٍ

معانی مترادفات قرآنی نگهبان

«حرس»

الحرس‏ و الحراس‏- جمع‏ حارس‏ يعنى نگهبان.

خداى تعالى گويد: (فوجدناها ملئت‏ حرسا شديدا- 8/ جن) يعنى: آنجا را مملو از نگهبانان سخت كوش يافتيم.

حرز- و حرس- در معنى بهم نزديكند همانطور كه لفظشان به هم نزديك است ولى- حرز- بيشتر در نگهبانى براى پول و مال بكار مى‏رود، و حرس- بيشترى براى نگهبانى مكانها است.

شاعر گويد:فبقيت حرسا قبل مجرى داحس‏/لو كان للنفس اللجوج خلود (روزگارانى قبل از بيزار شدن از زندگى و تورم عمر باقى مى‏ماندم اگر كه نفس سركش جاودان مى‏بود).

گفته‏اند: معناى حرسا- دهر و روزگار است، چنانچه واژه- حرس دلالتش در اين شعر فقط معنى دهر- باشد بر آن معنى دلالت نمى‏كند زيرا ممكن است مصدر بجاى حال باشد يعنى در حال نگهبانى عمر و زندگى باقى مى‏ماندم و زندگى را حفظ مى‏كردم در آن صورت دلالت بر دهر و مدت زندگى مى‏كند نه اينكه از لفظ- حرس باشد. أحرس‏- معنايش محافظت شده و با حراست است مثل ساير كلماتى كه بر وزن أفعل ساخته مى‏شود و بر اين معنى است: حريسة الجبل- جايى كه در كوهستان، شبانه حر است مى‏شود.

ابو عبيدة مى‏گويد: حريسة، يعنى نگهبانى شده.

و نيز حريسة- يعنى دزديده شده، فعلش- حرس‏- يحرس‏- حرسا است، كه گفته‏اند لفظى است كه معنى حريسة از آن تصور مى‏شود، زيرا حريسة- در زبان عرب بمعناى سرقت و دزديدن هم آمده است.[۱]

«رصد»

الرصد، آمادگى براى مراقبت و ديده‏بانى است.

فعلش- رصد له و ترصد و أرصدته‏ له- است.

خداى تعالى گويد: (و إرصادا لمن حارب الله و رسوله من قبل‏ 107/ توبه).

خداى عز و جل ق گويد: (إن ربك‏ لبالمرصاد- 14/ فجر) هشدارى است بر اينكه هرگز بر ايشان گريز گاهى و پناگاهى نيست. (زيرا پهنه جهان در حكومت خداوند است- وسع كرسيه السماوات و الأرض‏- قدرت آفرينش او تمام هستى يعنى آسمانها و زمين را فرا گرفته).

براى‏ راصد- بصورت- مفرد و- راصدين‏- بصورت جمع هر دو- رصد- گفته مى‏شود و همچنين براى‏ مرصود- چه مفرد و چه جمع.

خداى تعالى مى‏گويد: (يسلك من بين يديه و من خلفه‏ رصدا- 27/ جن) كه احتمال همه آنها را دارد (يعنى هم اسم فاعل و مفعول چه مفرد و چه جمع) المرصد- اسم مكان است يعنى رصدگاه، خداى تعالى گويد: (و اقعدوا لهم كل مرصد- 5/ توبه).

مرصاد- هم مثل- مرصد- است ولى- مرصاد- جاى انتظار با- ترصد- يعنى چشم داشتن است.

خداى تعالى گويد: (إن جهنم كانت‏ مرصادا- 21/ نباء) تنبيه است بر اينكه گذرگاه مردم بر جهنم است و بر اين معنى آيه: (و إن منكم إلا واردها- 71/ مريم) است.[۲]

«معقّب»

العقب‏: پشت پا كه- عقب‏- هم گفته شده، جمعش‏ أعقاب‏ است، روايت شده است كه:

«ويل‏ للأعقاب‏ من النار» (چه دردمند است پيامدهاى آتش عذاب).

عقب‏: در باره فرزند و فرزند فرزند، استعاره شده است خداى تعالى مى‏گويد: (و جعلها كلمة باقية في‏ عقبه‏- 28/ زخرف)

عقب‏ الشهر: پايان ماه. جاء في عقب الشهر: آخر ماه آمد.

جاء فى‏ عقبه‏: وقتى است كه چيزى از او باقى مانده باشد.

رجع على‏ عقبه‏: وقتى است كه به عقب برگردد.

انقلب على‏ عقبيه‏: مثل عبارت- رجع على حافرته- است يعنى عقب گرد كرده و مثل آيه: (فارتدا على آثارهما قصصا- 64/ كهف).

(حضرت موسى و همراهش بر نشانه‏هاشان با پى جويى بازگشتند) رجع عوده على بدئه: به آغاز راه و اولش بازگشت، آيات:

(و نرد على‏ أعقابنا- 71/ انعام) (انقلبتم على‏ أعقابكم‏- 144/ آل عمران) (و من ينقلب على عقبيه‏- 144/ آل عمران) (نكص على عقبيه‏- 48/ انفال)(فكنتم على أعقابكم تنكصون‏- 66/ مؤمنون)

عقبه‏: مثل واژه‏هاى- دبره و قفاه- است يعنى پشت سرشان آمد. عقب‏ و عقبى‏:

هر دو واژه اختصاص به ثواب پاداش خير و نيكو دارد، مثل آيات:

(خير ثوابا و خير عقبا- 44/ كهف) (أولئك لهم عقبى الدار- 22/ رعد) ولى واژه- عاقبة- اگر بدون اضافه باشد مخصوص ثواب است مثل آيه: (العاقبة للمتقين‏- 128/ اعراف).

اما واژه- عاقبة- در حال اضافه شدن، در عقوبت و مجازات بكار مى‏رود، مثل آيه: (ثم كان عاقبة الذين أساؤا- 10 روم).

و سخن خداى تعالى كه: (فكان‏ عاقبتهما أنهما في النار- 17/ حشر) و اين معنى در واژه- عاقبة- اگر بصورت استعاره و نقطه مقابلش و ضدش نباشد نيز صحيح است مثل آيه:

(فبشرهم بعذاب أليم‏- 21/ آل عمران) يعنى- عاقبة استعاره از- عذاب اليم باشد (پاداش ستمگران يعنى ابليس و كسى كه از روشهاى شيطانى پيروى مى‏كند اين است كه سر انجامش جاودانگى در دوزخ است). عقوبة، معاقبة و عقاب‏: هر سه ويژه عذاب است، در آيات (فحق عقاب‏- 14/ ص) (شديد العقاب‏- 196/ بقره) (و إن‏ عاقبتم‏ فعاقبوا بمثل ما عوقبتم‏ به‏- 126/ نحل) (و من‏ عاقب‏ بمثل ما عوقب‏ به‏- 60/ حج)

(هر كس بايستى باندازه‏اى كه عقوبت شده است عقوبت كند ولى اگر بر او ستم كنند خداوند او را بر ظالم پيروزيش دهد).

تعقيب‏: آوردن چيزى از پى ديگرى.

عقب‏ الفرس في عدوه: آن است از دويدنش عقب ماند.

در آيه: (له‏ معقبات‏ من بين يديه و من خلفه‏- 11/ رعد) فرشتگانى او را در حالى كه نگهدارش هستند دنبال مى‏كنند.

و در آيه: (لا معقب‏ لحكمه‏- 41/ رعد)يعنى هيچكس او را تعقيب نمى‏كند و از فعلش پى جوئى نمى‏كند، اين معنى از عبارتى است كه مى‏گويند:

عقب‏ الحاكم على حكم من قبله: در وقتى كه حاكم از حكم قبلى پيروى كند، شاعر گويد:و ما بعد حكم الله تعقيب‏ (بعد از حكم و فرمان خداى پيروى كردن از حكم غير جايز نيست) جايز است كه معنى فوق نهى مردم از خوض و فرو رفتن در گفتگو از حكم و حكمت خداى در وقتى كه بر آنها پوشيده است باشد حكم اين موضوع مثل نهى از خوض كردن در اسرار (قدر) است.

آيه: (ولى مدبرا و لم‏ يعقب‏- 10/ نمل) به پشت سرش توجه نكرده است. اعتقاب‏: در آمدن چيزى از پى چيز ديگر مثل از پى هم در آمدن شب و روز.

عقبة: دو تركه بر پشت ستور سوار شدن.

عقبة الطائر: بالا و پائين رفتن پرنده.

اعقبه‏ كذا: آن را جانشين و وصى خود گردانيد، در آيه گفت: (فأعقبهم‏ نفاقا- 77/ توبه) شاعر گفت:له طائف من جنة غير معقب‏

جنه: حالتى است از بيهوشى كه هشيارى در پى ندارد.

فلان لم‏ يعقب‏: بدون فرزند است و فرزنددار نشده است.

أعقاب‏ الرجل: فرزندان مرد. لغت شناسان گفته‏اند در معنى أعقاب- فرزند دختر (نوه دخترى) داخل نمى‏شود زيرا دختر نسب و تبارى را در پى ندارد ولى هر گاه مرد ذريه‏اى داشته باشد اولاد دختر (نوه دخترى) در معنى آن داخل مى‏شود

امرأة معقاب‏: زنى كه يكبار پسر مى‏زايد. و يك بار دختر.

عقبت‏ الرمح: سر نيزه را با نى محكم كردم، مثل- عصبته: با زه بستمش. عقبة: راه دشتوار در كوهستان، جمع آن- عقب‏ و عقاب‏ است. عقاب‏: چون سوى شكار بسرعت‏ مى‏رود چنين ناميده شده، پرچم هم در صورت و شكل، به- عقاب- تعبير شده است مثل نام پرچم جنگى پيامبر (ص) و نيز سنگ دو طرف چاه و بند گوشواره.

يعقوب‏: كبك نر، چون با جست و خيز مى‏دود (مثل دويدن زاغ و كلاغ).[۳]

ارجاعات

  1. ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏1، ص: 469
  2. ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏2، ص: 78-77
  3. ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏2، ص: 626-622