محروم (مترادف)
مترادفات قرآنی محروم
مترادف های این واژه در قرآن عبارت است از «محروم»، «شقیاً».
مترادفات «محروم» در قرآن
واژه | مشاهده ریشه شناسی واژه | مشاهده مشتقات واژه | نمونه آیات |
---|---|---|---|
محروم | ریشه حرم | مشتقات حرم | لِّلسَّآئِلِ وَٱلْمَحْرُومِ
|
شقیاً | ریشه شقو | مشتقات شقو | وَأَعْتَزِلُكُمْ وَمَا تَدْعُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ وَأَدْعُوا۟ رَبِّى عَسَىٰٓ أَلَّآ أَكُونَ بِدُعَآءِ رَبِّى شَقِيًّا
|
معانی مترادفات قرآنی محروم
«محروم»
حَرَام يعنى ممنوع بودن از چيزى كه يا 1- بتكليف و قدرت الهى است، يا 2- براى منع قهرى و جبرى كه از نتيجه چيزى حاصل مىشود. و يا 3- از جهت منع عقلى يا شرعى و يا 4- از ناحيه كسى است كه فرمانش پذيرفته مىشود.
خداى تعالى گويد: (وَ حَرَّمْنا عَلَيْهِ الْمَراضِعَ- 12/ قصص) كه تحريمى است درحوزه تكليف و اراده حكم الهى.
يعنى: (شير ديگر دايگان را بر موسى حرام كرده و باز داشته بوديم تا به مادرش برسد).
و آيه (وَ حَرامٌ عَلى قَرْيَةٍ أَهْلَكْناها- 95/ انبياء) نيز بمعنى اوّل حمل شده است.
(فَإِنَّها مُحَرَّمَةٌ عَلَيْهِمْ أَرْبَعِينَ سَنَةً- 26/ اعراف).
(چون كردار و رفتار قبلى آنها باعث چهل سال سرگردانى بنى اسرائيل شده است).
كه گفتهاند حرام و محروميّت در اين آيه نه از جهت تكليف و مشيّت الهى بلكه از جهت قهر و خشم است. و (إِنَّهُ مَنْ يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَقَدْ حَرَّمَ اللَّهُ عَلَيْهِ الْجَنَّةَ- 27/ مائده) در اين آيه نيز حرام و ممنوعيّت قهرى است.
(زيرا بر اساس شرك آوردن در دنيا نتيجه عملى و قهرى آنهاست كه از بهشت محروم باشند).
و همچنين (إِنَّ اللَّهَ حَرَّمَهُما عَلَى الْكافِرِينَ- 50/ اعراف).
(كه تحريمى است قهرى و نتيجه كفر ورزيدن آنها است كه نوشيدنى و غذاى بهشتيان بر دوزخيان حرام است).
مُحَرَّم- در شرع مثل تحريم فروختن كالا به كالا، طعام به طعام و اضافه گرفتن.
خداى عزّ و جلّ گويد: (وَ إِنْ يَأْتُوكُمْ أُسارى تُفادُوهُمْ وَ هُوَ مُحَرَّمٌ عَلَيْكُمْ إِخْراجُهُمْ- 85/ بقره).
(يعنى: پيمان داشتيد كه اگر اسيرانى گرفتيد آنها را نفروشيد و فديه نستانيد كه رها كردن و اخراجشان بر شما ممنوع بود).
در آيه فوق بحكم شرعى اشاره شده است، مثل آيات:
(قُلْ لا أَجِدُ فِي ما أُوحِيَ إِلَيَّ مُحَرَّماً عَلى طاعِمٍ يَطْعَمُهُ- 145/ انعام).
(وَ عَلَى الَّذِينَ هادُوا حَرَّمْنا كُلَّ ذِي ظُفُرٍ- 14/ انعام).
(به كسانى كه از دين موسى برگشتند و بغى و ستم كردند خوردن حيوان كه پنجههاشان شكاف ندارد حرام كرديم).
سوط مُحَرَّم- شلّاقى كه چرمش دبّاغى و صاف نشده، گويى كه هنوز عمل دبّاغى كه اقتضاى كار چرم است بر او وارد نشده، و در سخن پيامبر (ص) كه مىفرمايد:
«أيّما إهاب دبغ فقد طهر».
هر چرم و پوستى كه دبّاغى شود پاك است.
كه در معنى اين حديث گفتهاند: بلكه محرّم و ممنوع، پوست و چرمى است كه نرم نشده باشد، و ناميدن حريم كعبه بواژه حَرَم- براى تحريم نمودن بيشتر چيزها در آنمكان از سوى خداى تعالى است كه در جاهاى ديگر حرام نيست و همينطور- الشّهر الحرام- يعنى ماه حرام (كه كارهايى در آنماه حرام است و در ماههاى ديگر آن كارها حرام نيست) گفته مىشود كه رجل حرام و حلال و محلّ و محرم (يعنى كسيكه در مكان و زمان حرامى كه گفته شد رعايت حلال و حرام آنجا را مىكند).
خداى تعالى گويد: (يا أَيُّهَا النَّبِيُّ لِمَ تُحَرِّمُ ما أَحَلَّ اللَّهُ لَكَ تَبْتَغِي- 1/ تحريم)يعنى چرا بتحريم آن حكم كردى و هر تحريمى كه از جانب خداى تعالى نباشد تحريم آن شيء صحيح نيست.
مثل آيه (وَ أَنْعامٌ حُرِّمَتْ ظُهُورُها- 138/ انعام).
(كه مشركين نشستن بر بعضى از چهار پايان را به غلط حرام مىدانستند) و (بَلْ نَحْنُ مَحْرُومُونَ- 67/ واقعه).
يعنى: از جهت نتيجه رفتار گذشتمان محروميم.
(لِلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ- 19/ ذاريات).
كسى كه روزى و رزق بر او فراخ نيست. چنانكه بر غير او هست.
و بعضى گفتهاند: منظور از محروم- در اين آيه- سگ است و بعضى ديگر توجّه نكردهاند، پاسخشان دادهاند كه محروم نام سگ است، بديهى است واژه- محروم- نوعى مثال است بچيزى كه محروم است براى اينكه سگ را هم بيشتر مردم محروم مىكنند يعنى او را از خوردن محروم مىكنند.
مَحْرُمَة و مَحْرَمَة- يعنى حرمت و احترام (و هر چيزى كه شكستن حدّ آن جايز نيست كه جمعش محارم است كه از احترام بآنها بايستى حدّ و مرزشان رعايت شود و مورد تجاوز قرار نگيرند).
اسْتَحْرَمَتِ الماعز- بزى كه آماده فحل و باردارى است.[۱]
«شقیاً»
الشَّقَاوَة: (سختى و بد حالى است) نقطه مقابل سعادت: (آسايش و خوشحالى).
افعالش- شَقِيَ يَشْقَى، شَقْوَةً و شَقَاوَةً و شَقَاءً- است (كه سه مصدر دارد). و (شِقْوَتُنا- 106/ مؤمنون) در آيه بصورت- شقاوتنا- خوانده شده.
پس- شِقْوَة- مثل- ردّة- است و- شَقَاوَة- از جهت اضافه مثل- سعادة- است، همانگونه كه واژه- سعادة- در اصل دو گونه است: سعادت اخروى و سعادت دنيوى و سپس سعادت دنيوى هم سه قسم است:
1- نفسانى 2- بدنى 3- خارجى و همينطور شقاوت هم همان تقسيمات را دارد و در مورد شقاوت اخروى مىگويد: (فَلا يَضِلُّ وَ لا يَشْقى- 123/ طه) (نه گمراه مىشود و نه بد عاقبت) و آيه: (غَلَبَتْ عَلَيْنا شِقْوَتُنا- 106/ مؤمنون) كه- شقاوتنا- هم خوانده شده.
و در مورد شقاوت دنيايى، آيه: (فَلا يُخْرِجَنَّكُما مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقى- 117/ طه) (و شما را از بهشت بيرون نكند كه در سختى بيفتيد و بد حال شويد) بعضى از علماء در آيه اخير گفتهاند واژه- شقاء- بجاى- تعب- يعنى سختى و گرفتارى است مثل: شَقِيتُ فى كذا: (در آن كار به رنج و سختى افتادم). ولى، هر شقاوتى تعب و سختى است و هر سختى و رنجى شقاوت نيست پس رنج و تعب فراگيرتر و اعمّ از شقاوت است[۲]