ساعات شب (مترادف)

از قرآن پدیا

مترادفات قرآنی ساعات شب

مترادف های این واژه در قرآن عبارت است از «رواح»، «اصیلا»، «عشیا»، «امسا».

مترادفات «ساعات شب» در قرآن

واژه مشاهده ریشه شناسی واژه مشاهده مشتقات واژه نمونه آیات
رواح ریشه روح مشتقات روح
وَلِسُلَيْمَٰنَ ٱلرِّيحَ غُدُوُّهَا شَهْرٌ وَرَوَاحُهَا شَهْرٌ وَأَسَلْنَا لَهُۥ عَيْنَ ٱلْقِطْرِ وَمِنَ ٱلْجِنِّ مَن يَعْمَلُ بَيْنَ يَدَيْهِ بِإِذْنِ رَبِّهِۦ وَمَن يَزِغْ مِنْهُمْ عَنْ أَمْرِنَا نُذِقْهُ مِنْ عَذَابِ ٱلسَّعِيرِ
اصیلا ریشه اصل مشتقات اصل
وَسَبِّحُوهُ بُكْرَةً وَأَصِيلًا
عشیا ریشه عشو مشتقات عشو
فَخَرَجَ عَلَىٰ قَوْمِهِۦ مِنَ ٱلْمِحْرَابِ فَأَوْحَىٰٓ إِلَيْهِمْ أَن سَبِّحُوا۟ بُكْرَةً وَعَشِيًّا
امسا ریشه امس مشتقات امس
فَسُبْحَٰنَ ٱللَّهِ حِينَ تُمْسُونَ وَحِينَ تُصْبِحُونَ

معانی مترادفات قرآنی ساعات شب

«رواح»

الروح‏ و الروح‏- در اصل يكى است ولى- روح- اسمى براى دم و نفس است.

شاعر در وصف آتش مى‏گويد:فقلت له ارفعها اليك و احيها/بروحك و اجعلها لها فيئة قدرا زيرا دميدن و نفس هم قسمتى از روح است مانند ناميدن- نوع- به اسم جنس مثل ناميدن انسان به حيوان لذا- روح- اسمى است براى نفس يا جزئى كه بوسيله آن حيات و جنبش و تحرك حاصل مى‏شود و نيز به همان چيزى است كه سودها و منفعت‏ها را جلب و زيان و ضررها را دفع مى‏كند اطلاق شده است و همين است كه در آيات:

(يسئلونك عن‏ الروح‏ قل الروح من أمر ربي‏- 15/ اسراء) و (و نفخت فيه من‏ روحي‏- 29/ حجر) بيان شده است، اضافه شدن روح- به خداوند اضافه ملكى است و تخصيصى است كه باعث شكوهمندى، و شرافت روح است، مثل آيات:

(طهرا بيتي‏- 26/ حج) و (يا عبادي‏- 56/ عنكبوت) (كه بيت- و- عباد- به ضمير (ى) كه ضمير الله- است اضافه شده يعنى خانه من را پاك گردان- و اى بندگان من).

فرشتگان والا و ارزشمند- ارواح- ناميده شده‏اند مثل آيات: (يوم يقوم الروح و الملائكة صفا- 38/ نباء) و (تعرج الملائكة و الروح‏ 4/ معارج) و (نزل به‏ الروح الأمين‏- 193/ شعراء) كه- جبرئيل- روح الامين- روح القدس ناميده شده در آيات:

(قل نزله‏ روح‏ القدس‏- 102/ نحل) و (و أيدناه بروح القدس‏ 87/ بقره) (پس روح القدس‏ و روح الامين در قرآن صفت جبرئيل است) و حضرت عيسى عليه السلام نيز روح- ناميده شده در آيه: (و روح منه‏ 171/ نساء، 49/ آل عمران) اين نامگذارى براى توانائى در زنده كردن مردگان براى او بوده (باذن الله).

قرآن- نيز- روح- ناميده شده در آيه: (و كذلك أوحينا إليك‏ روحا من أمرنا- 52/ شورى) زيرا قرآن سببى است براى حيات اخروى كه در آيه: (و إن الدار الآخرة لهي الحيوان‏- 62/ عنكبوت) توصيف شده است.

روح- در معنى تنفس نيز هست- اراح الإنسان- وقتى است كه انسان نفس مى‏كشد و دم برمى‏آورد.

آيه: (فروح‏ و ريحان‏- 89/ واقعه) ريحان چيزى است كه بوئى خوش دارد و نيز گفته‏اند- ريحان- گفته‏اند در آيه (و الحب ذو العصف و الريحان‏- 12/ الرحمن).

به عربى اصيل گفتند: الى اين؟ به كجا مى‏روى؟

پاسخ داد: أطلب من ريحان الله، يعنى رزق خدا مى‏جويم، و اصلش همان است كه گفتيم.

روايت شده است كه:(الولد من ريحان الله). فرزند از- رزق- خداوند است.

چنانكه شاعر گويد:يا حبذا ريح الولد/ريح الخزامى فى البلد (چه نيكوست بوى خوش فرزند و بوى خوش گل خيرى صحرايى در شهر و ديار).

يا براى اينكه فرزند رزقى است از سوى خداى تعالى- ريح‏- نيز معروف است و همان هواى متحرك است. در عموم آياتى كه خداى تعالى ارسال باد را مفرد ذكر مى‏كند در معنى عذاب است هر جائى كه ريح- با لفظ جمع (رياح) آمده است به معنى رحمت الهى است، به صورت مفرد مثل: (إنا أرسلنا عليهم‏ ريحا صرصرا- 19/ قمر) و (فأرسلنا عليهم ريحا- 16/ فصلت) (كمثل ريح فيها صر- 117/ آل عمران) و (اشتدت به الريح‏- 18/ ابراهيم).و در صورت جمع كه به معنى رحمت است مثل آيات: (و أرسلنا الرياح‏ لواقح‏- 22/ حجر) و (أن يرسل الرياح مبشرات‏ 46/ روم) و (يرسل الرياح بشرا- 57/ اعراف).

و اما در آيه: (يرسل الرياح فتثير سحابا- 48/ روم) معنى آشكارتر و روشن‏تر آن رحمت است كه به لفظ جمع هم خوانده شده و صحيح‏تر است.

واژه- ريح- به صورت استعاره براى قدرت و غله هم بكار رفته است مثل آيه:

(و تذهب‏ ريحكم‏- 46/ انفال).

أروح‏ الماء: بوى آب تغيير كرد كه مخصوص بوى بد آب است.

ريح‏ الغدير يراح‏: بركه و آبگير بوى بد گرفت.

أراحوا: آسايش يافتند و يا به شادمانى شب كردند.

دهن‏ مروح‏: روغن خوش بوى.

روايت شده است كه‏

(لم‏ يرح‏ رائحة الجنة).

يعنى بوى بهشت را نيافته.

مروحة: گذرگاه باد.

مروحة: باد بزن و وسيله‏اى كه باد با آن توليد مى‏شود.

رائحة: وزش هوا و بوى خوش.

راح‏ فلان إلى أهله: به دو معنى است:

1- او به سرعت و مثل باد بسوى خانواده‏اش آمد.

2- يا با برگشتن بسوى خانواده‏اش از آسايش و مسرت بهره‏مند شد.

الراحة: مشتق از- روح- است يعنى آسايش، چنانكه مى‏گويند:

افعل ذلك فى سراح و رواح‏: آن را به آسانى انجام ده.

المراوحة في العمل: يكبار اين عمل مى‏كند و يكبار ديگرى (از باب مفاعله است يعنى كار طرفين).

الرواح‏: به طور استعاره براى استراحت در نيمروز كه انسان آسايش دارد بكار مى‏رود و از همين معنى مى‏گويند: أرحنا ابلنا: شترانمان را در نيمروز استراحت داديم.

أرحت‏ إليه حقه: از همان استراحت دادن شتران استعاره شده است يعنى حقش را به او پرداختم و آسوده خيالش كردم.

مراح‏: جائى است كه شتران شب در آنجا بسر مى‏برند (آرامشگاه شتران در شب).

تروح‏ الشجر و راح‏ يراح‏: درخت دوباره شكوفه برآورد و چون از واژه روح، وسعت و فراخى تصور مى‏شود لذا گفته‏اند:

قصعة روحاء: يعنى قدحى بزرگ.

و آيه: (لا تيأسوا من‏ روح‏ الله‏- 87/ يوسف) يعنى از رحمت و گشايش دادن خداى تعالى مأيوس نشويد و اين خود قسمتى از- روح- يعنى رزق و بخشايش است.[۱]

«اصیلا»

أصيل‏ جمعش‏ آصال‏، شامگاه و در آيه (بالغدو و الآصال‏- 205/ اعراف) يعنى در بامداد و شامگاه، شب را نيز، أصيل و أصيلة گويند، جمع أصيل- أصل‏ و آصال‏ است و جمع أصيلة أصايل‏.

در آيه (بكرة و أصيلا 42/ احزاب) اشاره به اول وقت نماز صبح و نماز مغرب است. و أصل‏ الشي‏ء- ريشه و پايه هر چيزى است كه اگر آن پايه و ستون در حال بلندشدن و بلندى توهم شود نيروى خيال نمى‏تواند آنرا تصور كند، از اين روى خداى تعالى فرموده (أصلها ثابت و فرعها في السماء- 24/ ابراهيم) كه تصور كرانه با عظمت و بلندى آسمان هرگز به انديشه، و تصور و تخيل در نيايد.

و عبارت- و قد تأصل‏ كذا ريشه‏دار شد و- مجد أصيل- بزرگى واقعى و- لا أصل له و لا فصل- هم از اين معنى است، يعنى اصالت، و نسبى ندارد (يا حسب و نسبى).[۲]

«عشیا»

العشي‏: از زوال خورشيد تا صبح (شب)، در آيه:(إلا عشية أو ضحاها- 46/ نازعات) عشاء: از نماز مغرب تا نماز بعد (يك سوم ساعات اول شب از غروب خورشيد به بعد- جوهرى به نقل از خليل بن احمد).

عشاآن‏: زمان نماز مغرب و عشاء.

عشا: سياهى و تاريكى كه در چشم عارض مى‏شود، مى‏گويند.

رجل‏ أعشى‏ و امرأة عشواء: مرد و زن شب كور كه فقط اشياء را در روز مى‏بينند يخبط خبط عشواء: (مثل شب كور بدون رؤيت در تاريكى راه مى‏رود و به زمين مى‏خورد يا اشتباه مى‏كند).

عشوت‏ النار: شب به سوى آتش رفتم.

عشوة و عشوة: آتشى كه در شب از دور ظاهر مى‏شود مثل: شعله و آذرخش، عشى‏ عن كذا: مثل- عمي عنه- يعني او را نديد، و از ديدنش عاجز شد يا بسويش راه نيافت.در آيه گفت: (و من‏ يعش‏ عن ذكر الرحمن‏- 36/ زخرف)

عواشي‏: شترانى كه شب مى‏چرند، مفردش- عاشية- است و از اين معنى مى‏گويند: العاشية تهيج الآبية: شتر خوش خوراكى كه شتر ديگرى را به چرا واميدارد.

عشاء: غذاى شب، و با كسره حرف أول نماز شب.

عشيت‏ و عشيته‏: شام خوردم و شامش دادم، مى‏گويند:

عش‏ و لا تغتر: زندگى كن ولى به بقيه زندگى و عمر مغرور نباش.[۳]

«امسا»

أمس: ديروز «قتلت نفسا بالأمس‏» قصص: 19 يعنى ديروز كسى را كشتى، اهل لغت آنرا روزيكه يكشب پيش از امروز است گفته‏اند (ديروز حقيقى) در اقرب الموارد هست كه ميشود از آن، روزى از ايام گذشته را اراده كرد. امس اگر بدون الف و لام باشد مبنى است و چون با الف و لام باشد بالاجماع معرب است، در قرآن مجيد فقط چهار بار آمده، آنهم با الف و لام (الامس) در آيه‏ى فوق ظاهرا مراد ديروز حقيقى است: در بعضى از آيات ميشود گفت كه: مطلق گذشته، مراد است مانند «فجعلناها حصيدا كأن لم تغن‏ بالأمس‏» يونس: 24 آنرا درو شده كرديم گويا كه روز پيش يا در گذشته اصلا نبوده.[۴]

ارجاعات

  1. ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏2، ص: 120-117
  2. ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏1، ص: 177
  3. ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏2، ص: 603-602
  4. قاموس قرآن، ج‏1، ص: 113