ذلت (مترادف)

از قرآن پدیا

مترادفات قرآنی ذلت

مترادف های این واژه در قرآن عبارت است از «ذلة»، «صغار»، «خزی»، «هون».

مترادفات «ذلت» در قرآن

واژه مشاهده ریشه شناسی واژه مشاهده مشتقات واژه نمونه آیات
ذلة ریشه ذلل مشتقات ذلل
ضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ ٱلذِّلَّةُ أَيْنَ مَا ثُقِفُوٓا۟ إِلَّا بِحَبْلٍ مِّنَ ٱللَّهِ وَحَبْلٍ مِّنَ ٱلنَّاسِ وَبَآءُو بِغَضَبٍ مِّنَ ٱللَّهِ وَضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ ٱلْمَسْكَنَةُ ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمْ كَانُوا۟ يَكْفُرُونَ بِـَٔايَٰتِ ٱللَّهِ وَيَقْتُلُونَ ٱلْأَنۢبِيَآءَ بِغَيْرِ حَقٍّ ذَٰلِكَ بِمَا عَصَوا۟ وَّكَانُوا۟ يَعْتَدُونَ
صغار ریشه صغر مشتقات صغر
وَإِذَا جَآءَتْهُمْ ءَايَةٌ قَالُوا۟ لَن نُّؤْمِنَ حَتَّىٰ نُؤْتَىٰ مِثْلَ مَآ أُوتِىَ رُسُلُ ٱللَّهِ ٱللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُۥ سَيُصِيبُ ٱلَّذِينَ أَجْرَمُوا۟ صَغَارٌ عِندَ ٱللَّهِ وَعَذَابٌ شَدِيدٌۢ بِمَا كَانُوا۟ يَمْكُرُونَ
خزی ریشه خزی مشتقات خزی
وَلَوْ أَنَّآ أَهْلَكْنَٰهُم بِعَذَابٍ مِّن قَبْلِهِۦ لَقَالُوا۟ رَبَّنَا لَوْلَآ أَرْسَلْتَ إِلَيْنَا رَسُولًا فَنَتَّبِعَ ءَايَٰتِكَ مِن قَبْلِ أَن نَّذِلَّ وَنَخْزَىٰ
هون ریشه هون مشتقات هون
يَتَوَٰرَىٰ مِنَ ٱلْقَوْمِ مِن سُوٓءِ مَا بُشِّرَ بِهِۦٓ أَيُمْسِكُهُۥ عَلَىٰ هُونٍ أَمْ يَدُسُّهُۥ فِى ٱلتُّرَابِ أَلَا سَآءَ مَا يَحْكُمُونَ

معانی مترادفات قرآنی ذلت

«ذلة»

الذل‏: زبونى و خوارى كه در اثر فشار و ناچارى رخ مى‏دهد- افعالش- ذل‏، يذل‏، ذلا- است و اما- الذل- حالتى است بعد از دشوارى و سختى و نقطه مقابل صعوبت است و همچنين الذل- يعنى چموشى و توسنى است بدون فشار و زجر، مى‏گويند: ذل، يذل، ذلا، خداى تعالى گويد: و اخفض لهما جناح‏ الذل‏ من الرحمة- 24/ اسراء يعنى: همچون كسى كه مقهور آنهاست باش‏ كه جناح الذل- 24/ اسراء هم خوانده شده يعنى با پدر و مادر نرمخويى كن و فرمانبرشان باش.

مگر در مسائلى كه ايمانى است و بخواهند فرزندان را به شرك بكشانند كه مى‏گويد: و إن جاهداك على أن تشرك بي ما ليس لك به علم فلا تطعهما و صاحبهما في الدنيا معروفا- 15/ لقمان يعنى: اگر خواستند تو را از خداى و حقيقت دين دور كنند مپذير اما سخنان نيكو به آنها بگوى گفته مى‏شود- الذل و القل و الذلة و القلة: آرامش و بزرگى، پستى و كاستى.

خداى تعالى گويد: ترهقهم‏ ذلة- 27/ يونس يعنى پستى و زبونى بر آنها مستولى شد.

و ضربت عليهم الذلة و المسكنة- 61/ بقره و سينالهم غضب من ربهم و ذلة- 152/ اعراف‏ ذلت‏: الدابة و هى‏ ذلول‏: آن حيوان بعد از توسنى و سركشى رام شد و ديگر سواريش سخت نيست.

خداى تعالى گويد: لا ذلول تثير الأرض‏- 71/ بقره اشاره به گاوى است كه زمين را شخم مى‏زند و مى‏افشاند در آيه مى‏گويد چنين گاوى نباشد اگر- ذل- يعنى زبون ساختن و خوار كردن نفس از ناحيه خود انسان بر نفس سركشش باشد پسنديده است مثل آيه: أذلة على المؤمنين- 123/ آل عمران‏ و آيات‏ و لقد نصركم الله ببدر و أنتم أذلة- 123/ آل عمران‏ فاسلكي سبل ربك‏ ذللا- 69/ نحل يعنى: رهسپار راههاى پروردگارت باش‏

خداى تعالى گويد: و ذللت‏ قطوفها تذليلا- 14/ انسان يعنى آسان شده است.

منظور از آسان بودن، چيدن ميوه‏هاى بهشتى است كه كاملا در دسترس بهشتيان است مى‏گويند: الأمور تجرى على إذلالها: يعنى كارها بر راه و روش خود جريان مى‏يابد.[۱]

«صغار»

الصغر و الكبر: از اسامى متضادى است كه با در نظر گرفتن بعضى به بعض ديگر بكار مى‏رود گفته مى‏شود (امورى است نسبى نه مطلق) مثلا چيزى در كنار چيز ديگر كوچك است و در جنب چيز ديگر بزرگ.

صغير و كبير: گاهى به اعتبار زمان است، مثلا مى‏گويند: فلان صغير و فلان كبير- وقتى كه سن يكى به اعتبار سن ديگرى كمتر از او باشد و گاهى كوچكى و بزرگى به‏ اعتبار جسم است و زمانى هم به اعتبار قدر و منزلت. در آيات:

(و كل صغير و كبير مستطر- 53/ قمر) (لا يغادر صغيرة و لا كبيرة إلا أحصاها- 49/ كهف) (لا أصغر من ذلك و لا أكبر 61/ يونس) در همه آيات فوق صغير و كبير به قدر و ارزش خير و شر و به اعتبار يكديگر ذكر شده.

صغر صغرا: كوچكى در برابر بزرگى است.

صغر صغرا و صغارا: كوچك شدن و خوارى در برابر عزت است.

صاغر: كسى است كه به منزلتى ناچيز و پست و دون، خشنود است در آيه: (حتى يعطوا الجزية عن يد و هم‏ صاغرون‏- 29/ توبه).

(تا اينكه به دست خويش در حالى كه حقيرند، جزيه دهند).[۲]

«خزی»

خزي‏ الرجل يعنى آن مرد شكسته و فرسوده شد كه يا از ناحيه و جان و نفسش و يا از سوى ديگران خوار شده است چيزى كه جان و نفس آدمى را بفرسودگى و خوارى مى‏كشاند حياء و شرم زياد است و مصدر آن- خزاية- است.

رجل‏ خزيان‏ و امرأة خزيى‏- يعنى مرد و زن بسيار كمرو و شرمگين جمع آن- خزايا- است.

و در حديث‏

«اللهم احشرنا غير خزايا و لا نادمين».

(خداوندا ما را نه پشيمان و نه شرمگين محشور فرما).

اما خوارى و سرشكستگى كه از سوى ديگران بانسان مى‏رسد نوعى از استخفاف و سبكى است كه در اين معنى مصدرش- خزي‏- است.

رجل‏ خزي‏- يعنى مرد سر شكسته و سبك و خوار شده.

خداى تعالى گويد: ذلك لهم‏ خزي‏ في الدنيا- 33/ مائده).

و إن الخزي اليوم و السوء على الكافرين‏- 27/ زمر).

و فأذاقهم الله الخزي في الحياة الدنيا- 26/ زمر).

و لنذيقهم عذاب الخزي في الحياة الدنيا- 16/ فصلت).

من قبل أن نذل و نخزى‏- 134/ طه).

وزن باب افعال از اين واژه در هر دو معنى يعنى- خزاية و خزى‏ أخزى‏ يخزي‏ إخزاء- است.

خداى فرمايد: يوم لا يخزي الله النبي و الذين آمنوا- 8/ تحريم).

(هنگامه‏اى كه خداوند پيامبر و مؤمنين را خوار و سبك نمى‏كند).

و عبارت- لا يخزي‏- نزديك‏تر است هر چند كه جايز است و مى‏تواند از هر دو مصدر باشد.

و آيه‏ ربنا إنك من تدخل النار فقد أخزيته‏- 192/ آل عمران) كه در اين آيه از- خزاية- است و مى‏تواند از- خزى- هم باشد و همينطور آيات: من يأتيه عذاب يخزيه‏- 39/ هود).

و لا تخزنا يوم القيامة- 194/ آل عمران) و و ليخزي‏ الفاسقين‏- 5/ حشر) و و لا تخزون‏ في ضيفي‏- 78/ هود).

و بر اساس آنچه گفتيم معنى فعل- خزى- يعنى خوار شد، در حالتى است كه منشاء خوارى از خود انسان و نفس انسان باشد مثل- الهون و الذل- كه در اينصورت ناپسند نيست چون ديگرى بر او تحميل نكرده است و هر گاه استخفاف و خوارى از سوى ديگر باشد مى‏گويند: الهون و الهوان و الذل- كه در اينصورت ناپسند و مذموم است.[۳]

«هون»

هوان‏ دو وجه دارد:

1- فروتنى و خود را بزرگ ندانستن كه ستايش ميشود خداى تعالى فرمود:

و عباد الرحمن الذين يمشون على الأرض‏ هونا- الفرقان/ 63 آنانكه با تكبر در زمين راه نميروند بلكه متواضعانه راه ميروند، مثل معنى حديثى كه از پيامبر صلى الله عليه و اله روايت شده است كه‏

«المؤمن‏ هين‏ لين».

مؤمن متواضع و نرم خوست.

2- اگر اين صفت يعنى- هون و فروتنى باعث زبونى و سبكى و خوارى شود ناپسند و مذموم است آيات:

فاليوم تجزون عذاب‏ الهون‏- الانعام/ 93 و فأخذتهم صاعقة العذاب الهون‏- فصلت/ 17 و و للكافرين عذاب‏ مهين‏- البقره/ 90 و و لهم عذاب مهين‏- آل عمران/ 178 و فأولئك لهم عذاب مهين‏- الحج/ 57 و من‏ يهن‏ الله فما له من مكرم‏- الحج/ 18 هان‏ الأمر- آن كار سبك شد. آيه:

علي‏ هين‏- مريم/ 9 و و هو أهون‏ عليه‏- الروم/ 27 و و تحسبونه‏ هينا- النور/ 15 هاؤون‏ بر وزن فاعول هم بهمين معنى است- هاون‏ گفته نميشود زيرا وزن فاعل در اين زبان نيست.[۴]

ارجاعات

  1. ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏2، ص: 18-16
  2. ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏2، ص: 401-400
  3. ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏1، ص: 599-597
  4. ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏4، ص: 536-535