خدمتکار (مترادف)

از قرآن پدیا

مترادفات قرآنی خدمتکار

مترادف های این واژه در قرآن عبارت است از «غلام»، «فتی»، «سُخریا».

مترادفات «خدمتکار» در قرآن

واژه مشاهده ریشه شناسی واژه مشاهده مشتقات واژه نمونه آیات
غلام ریشه غلم مشتقات غلم
وَجَآءَتْ سَيَّارَةٌ فَأَرْسَلُوا۟ وَارِدَهُمْ فَأَدْلَىٰ دَلْوَهُۥ قَالَ يَٰبُشْرَىٰ هَٰذَا غُلَٰمٌ وَأَسَرُّوهُ بِضَٰعَةً وَٱللَّهُ عَلِيمٌۢ بِمَا يَعْمَلُونَ
فتی ریشه فتی مشتقات فتی
فَلَمَّا جَاوَزَا قَالَ لِفَتَىٰهُ ءَاتِنَا غَدَآءَنَا لَقَدْ لَقِينَا مِن سَفَرِنَا هَٰذَا نَصَبًا
سُخریا ریشه سخر مشتقات سخر
وَسَخَّرَ لَكُم مَّا فِى ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِى ٱلْأَرْضِ جَمِيعًا مِّنْهُ إِنَّ فِى ذَٰلِكَ لَءَايَٰتٍ لِّقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ

معانی مترادفات قرآنی خدمتکار

«غلام»

الغلام‏: كودك و جوانى كه صورتش، تازه موى و سبيل برآورده. غلام بين‏ الغلومة و الغلومية: پسرى كه جوان بودن و موى برآمدن صورتش آشكار است.

خداى تعالى گفت:

(أنى يكون لي غلام‏- 40/ آل عمران) (و أما الغلام فكان أبواه مؤمنين‏- 80/ كهف) (و أما الجدار فكان‏ لغلامين‏- 82/ كهف) و در قصه حضرت يوسف گفت: (هذا غلام‏- 19/ يوسف) جمع‏ غلام‏- غلمة و غلمان‏- است.

اغتلم‏ الغلام: وقتى است كه پسر بحد جوانى برسد و از آنجائى كه هر كس به اين حد از سن برسد بيشتر چيز كه بر او غلبه دارد نيروى جنسى است‏ لذا- شبق- يعنى آزمند در شهوات را- غلمة- گويند. اغتلم‏ الفحل: لقاح انجام داد.[۱]

«فتی»

فتى‏ نوجوانى و طراوت جوانى، مونثش- فتاة- مصدرش- فتاء- است كه به برده زن و مرد با اين لفظ بطور كنايه گفته ميشود، در آيه گفت:

تراود فتاها عن نفسه‏ (30/ يوسف).

فتي‏: از شتران، مثل- فتى- به معنى جوان از مردم است.

جمع- فتى- فتية و فتيان‏- است و جمع- فتاة- فتيات‏.

در آيه: من‏ فتياتكم‏ المؤمنات‏ (25/ نساء) يعنى بردگان زن مؤمنه‏

و باز گفت: و لا تكرهوا فتياتكم على البغاء (33/ نور)

و آيه: قال‏ لفتيانه‏ (62/ يوسف) يعنى به خدمتگزارانش، در آيات:

إذ أوى‏ الفتية إلى الكهف‏ (10/ كهف)

إنهم فتية آمنوا بربهم‏ (13/ كهف)

فتيا: همان- فتوى‏- است يعنى پاسخ دادن به مشكلات احكام.

استفتيته‏ فأفتاني‏ بكذا: از او فتوى خواستم و پاسخم داد.

در آيات: و يستفتونك‏ في النساء قل الله‏ يفتيكم‏ فيهن‏ (127/ نساء) فاستفتهم‏ (11/ صافات).

أفتوني‏ في أمري‏ (32/ نمل)[۲]

«سُخریا»

التسخير: حركت دادن و رانده قهرى به سوى هدفى معين، خداى تعالى گويد:

(و سخر لكم ما في السماوات و ما في الأرض‏- 13 جاثيه) و (و سخر لكم الشمس و القمر دائبين‏- 33/ ابراهيم) و (و سخر لكم الليل و النهار- 33/ ابراهيم و (و سخر لكم الفلك‏- 32/ ابراهيم) مثل آيات: (سخرناها لكم لعلكم تشكرون‏- 36/ حج) و (سبحان الذي سخر لنا هذا- 13/ زخرف) مسخر: آماده كننده براى كار و تقدير كننده.

سخري‏: كسى است كه قهرا به كارى واداشته مى‏شود و با داشتن اراده رام و تسخير است.

در آيه: (ليتخذ بعضهم بعضا سخريا- 32/ زخرف).

سخرت‏ منه و استسخرته‏ للهزء: او را به استهزاء و سخريه گرفتم.

خداى تعالى گويد: (إن‏ تسخروا منا فإنا نسخر منكم كما تسخرون فسوف تعلمون‏- 38/ هود).

(سخن حضرت نوح (ع) به قوم سبكسر و بى ايمان خويش است كه در موقع ساختن كشتى در خشكى نابخردانه استهزايش مى‏كردند پاسخشان مى‏دهد به زودى خواهيد دانست و ما نيز شما را در آن روز استهزاء مى‏كنيم).

و آيه: (بل عجبت و يسخرون‏- 12/ صافات) گفته مى‏شود:

سخرة: استهزاء كننده.

سخرة: استهزاء شده.

سخرية و سخرية: استهزاء كردن.

در آيه: (فاتخذتموهم سخريا- 110/ مؤمنون) آنها را مسخر كرديد و به استهزاء گرفتيد، كه- سخريا- با كسره حرف (س) نيز خوانده شده، و به دو صورت توجيه شده است:

اول- بر معنى تسخير، يعنى بيگارى و قهرا به سوى هدفى راندن و به كارى تحميل كردن.

دوم- بر معنى سخرية: استهزاء كردن، خداى تعالى گويد: (و قالوا ما لنا لا نرى رجالا كنا نعدهم من الأشرار أتخذناهم سخريا- 62/ ص) (سخن ملالت بار و رنج آور دوزخيان است كه مى‏گويند چرا مردانى را كه در دنيا آنها را شرير و بد به حساب مى‏آوريم و قهرا به كارشان مى‏گرفتيم، در دوزخ نيستند) اين معنى به وجه اول برمى‏گردد و دلالت بر وجه دوم يعنى تمسخر و استهزاء، آيه سوره بعدى است كه مى‏گويد: (و كنتم منهم تضحكون‏- 110/ مؤمنون).

يعنى: (اينان كه امروز در بهشتند و رستگارند كسانى هستند كه شما در دنيا به آنها مى‏خنديديد).[۳]

ارجاعات

  1. ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏2، ص: 713-712
  2. ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏3، ص: 15-14
  3. ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏2، ص: 198-196