توفیق یافتن (مترادف)
مترادفات قرآنی توفیق یافتن
مترادف های این واژه در قرآن عبارت است از «وفّق»، «اوزع».
مترادفات «توفیق یافتن» در قرآن
واژه | مشاهده ریشه شناسی واژه | مشاهده مشتقات واژه | نمونه آیات |
---|---|---|---|
وفّق | ریشه وفق | مشتقات وفق | وَإِنْ خِفْتُمْ شِقَاقَ بَيْنِهِمَا فَٱبْعَثُوا۟ حَكَمًا مِّنْ أَهْلِهِۦ وَحَكَمًا مِّنْ أَهْلِهَآ إِن يُرِيدَآ إِصْلَٰحًا يُوَفِّقِ ٱللَّهُ بَيْنَهُمَآ إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ عَلِيمًا خَبِيرًا
|
اوزع | ریشه وزع | مشتقات وزع | فَتَبَسَّمَ ضَاحِكًا مِّن قَوْلِهَا وَقَالَ رَبِّ أَوْزِعْنِىٓ أَنْ أَشْكُرَ نِعْمَتَكَ ٱلَّتِىٓ أَنْعَمْتَ عَلَىَّ وَعَلَىٰ وَٰلِدَىَّ وَأَنْ أَعْمَلَ صَٰلِحًا تَرْضَىٰهُ وَأَدْخِلْنِى بِرَحْمَتِكَ فِى عِبَادِكَ ٱلصَّٰلِحِينَ
|
معانی مترادفات قرآنی توفیق یافتن
«وفّق»
يعنى مطابقت و همسانى ميان دو چيز، فرمود: جَزاءً وِفاقاً- النباء/ 26 پاداشى برابر، وَافَقْتُ فلاناً و وَافَقْتُ أمراً- با او و آن كار موافقت كردم و مصادف شدم، اتِّفَاق- مطابقت كار انسان با تقدير و قضا و قدر كه هم در خير و هم در شر بكار مىرود- مىگويند چنين اتفاق افتاد- يا براى او اتفاق چيزى رخ داد و يا اتفاق بدى.
اما تَوْفِيق كه در همان معنى است براى كارهاى خير و نيك بكار ميرود در آيه: وَ ما تَوْفِيقِي إِلَّا بِاللَّهِ- هود/ 88 تِيفَاق و مِيفَاق هر دو معنى زمان رخ دادن حادثه و اتفاق.
أتانا تِيفَاقَ الهلالِ- موقع رؤيت هلال بر ما وارد شد.[۱]
«اوزع»
وَزَعْتُهُ عن كذا- از آن كارش مانع شدم و جلوگيرى كردم. در آيه گفت:
وَ حُشِرَ لِسُلَيْمانَ- تا- فَهُمْ يُوزَعُونَ- النمل/ 17 يُوزَعُونَ يعنى آن لشگر با تعداد زيادشان و تفاوتشان از يكديگر دور نبودند و بيكاره هم نبودند. چنانچه لشگريان انبوه و زياد كه از فضاى عملشان در رنج هستند چنانند و لشگر سليمان با همه زيادى در سياست و قهر سليمان عليه السّلام قرار داشتند گفته شده- يُوزَعُونَ- در آيه فوق يعنى از اولشان تا آخرشان منسجم و فشرده و در يك مكان بودند مثل زندانيها.
فَهُمْ يُوزَعُونَ- النمل/ 17 يوزعون در اينجا بصورت عقوبت و در همان معنى است مثل: وَ لَهُمْ مَقامِعُ مِنْ حَدِيدٍ يعنى چكشهائى از آهن بر سرشان فرود مىآمد.
گفتهاند هر سلطانى ناچار است از اينكه نيروى بكار گيرى و انسجام دادن داشته باشد.
وُزُوع مثل ولوع- حرص ورزيدن به چيزى.
أَوْزَعَ اللّهُ فلاناً- خداوند شكرگزارى را به او إلهام كرد يا از- أولع به گرفته شده يعنى به آن آزمند شد. و خداى تعالى او را به شكر گزارى زياد الهام كرد كه به آن بپردازد. رجلٌ وَزُوعٌ- از همان معنى است در آيه:
رَبِ أَوْزِعْنِي أَنْ أَشْكُرَ نِعْمَتَكَ- النمل/ 19 خدايا مرا به شكرگزارى نعمتهايت مشتاق گردان يعنى بمن الهام كن و حقيقتش اين است كه مرا بشدت علاقهمند ساز مرا طورى گردان كه از كفران رو گردان شوم و شكر گزاريت بپردازم.[۲]