تیز (مترادف)

از قرآن پدیا
نسخهٔ تاریخ ‏۲۴ دسامبر ۲۰۲۴، ساعت ۱۵:۵۴ توسط Shojaei (بحث | مشارکت‌ها) (صفحه‌ای تازه حاوی «==مترادفات قرآنی تیز== مترادف های این واژه در قرآن عبارت است از «حدید»، «سلق». ==مترادفات «تیز» در قرآن== {| class="wikitable" |+ !واژه !مشاهده ریشه شناسی واژه !مشاهده مشتقات واژه !نمونه آیات |- |حدید |ریشه حدد |مشتقات حدد |{{AFRAME|Surah=50|...» ایجاد کرد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

مترادفات قرآنی تیز

مترادف های این واژه در قرآن عبارت است از «حدید»، «سلق».

مترادفات «تیز» در قرآن

واژه مشاهده ریشه شناسی واژه مشاهده مشتقات واژه نمونه آیات
حدید ریشه حدد مشتقات حدد
لَّقَدْ كُنتَ فِى غَفْلَةٍ مِّنْ هَٰذَا فَكَشَفْنَا عَنكَ غِطَآءَكَ فَبَصَرُكَ ٱلْيَوْمَ حَدِيدٌ
سلق ریشه سلق مشتقات سلق
أَشِحَّةً عَلَيْكُمْ فَإِذَا جَآءَ ٱلْخَوْفُ رَأَيْتَهُمْ يَنظُرُونَ إِلَيْكَ تَدُورُ أَعْيُنُهُمْ كَٱلَّذِى يُغْشَىٰ عَلَيْهِ مِنَ ٱلْمَوْتِ فَإِذَا ذَهَبَ ٱلْخَوْفُ سَلَقُوكُم بِأَلْسِنَةٍ حِدَادٍ أَشِحَّةً عَلَى ٱلْخَيْرِ أُو۟لَٰٓئِكَ لَمْ يُؤْمِنُوا۟ فَأَحْبَطَ ٱللَّهُ أَعْمَٰلَهُمْ وَكَانَ ذَٰلِكَ عَلَى ٱللَّهِ يَسِيرًا

معانی مترادفات قرآنی تیز

«حدید»

الحَدّ: واسطه ميان دو چيزى كه مانع از اختلاط، و آميختگى آنها به يكديگر مى‏شود.

حَدَّدْتُ‏ كذا- برايش حدّى معيّن و مشخّص قرار دادم.

حَدّ الشّي‏ء- وصف و تعريفى كه شامل تمام معنى يك چيز مى‏شود، و تميز دهنده و جدا كننده آن چيز با غير آن است.

حَدّ الزّنا و حدّ الخمر- تنبيه و تعزير زنا كار و ميخواره و شرابخواره.

علّت ناميدن- حدّ- براى مجازات از اين جهت است كه حدّ مانعى است براى اينكه نمى‏گذارد ديگرى راه او را برود و آن كارها را انجام دهد.

خداى تعالى مى‏گويد: (تِلْكَ‏ حُدُودُ اللَّهِ فَلا تَعْتَدُوها- 229/ بقره) و (تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ وَ مَنْ يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ‏- 1/ طلاق) و (الْأَعْرابُ أَشَدُّ كُفْراً وَ نِفاقاً وَ أَجْدَرُ أَلَّا يَعْلَمُوا حُدُودَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ‏- 97/ توبه) يعنى احكام خدا و نيز گفته‏اند، (حُدُودَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ)، يعنى حقيقت معانى آنها.

(اعرابى كه با شدّت و لجاجت كفر و نفاق مى‏ورزند بايستى هم احكام خدا و معانى آن را كه نازل كرده است نفهمند و ندانند).

حدود- در آيات فوق يعنى در احكام الهى و حقايق معانى آنها تمام- حدود- خدا بر چهار وجه است.

1- حدودى كه جايز نيست چيزى بر آنها افزوده و نه از آنها كم شود مثل تعداد ركعات در نمازهاى واجب.

2- حدودى كه مى‏شود بر آنها افزود امّا كم كردن از آنها جايز نيست.

3- حدودى كه كم كردن از آنها مجاز است، امّا افزودن بر آنها جايز نيست.

خداى تعالى مى‏گويد: (إِنَّ الَّذِينَ‏ يُحَادُّونَ‏ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ‏- 5/ مجادله).

واژه‏ يُحَادُّونَ‏- در آيه فوق- يعنى مانع انجام حدود خدا و رسولش مى‏شوند و اين ممانعت يا باعتبار جلوگيرى از اجر است يا بكار بردن آهن (يعنى- حدود- كه كنايه از سلاح و قدرت رزمى است) كه معروف است و خداى عزّ و جلّ گويد: (وَ أَنْزَلْنَا الْحَدِيدَ فِيهِ بَأْسٌ شَدِيدٌ- 25/ حديد).

حَدَّدْتُ‏ السّكيّن- لبه كارد را تيز كردم.

أَحْدَدْتُهُ‏- برايش حدّى قرار دادم، سپس چيزى كه خلقت و طبيعتش تيز و با دقّت است و يا اينكه از جهت كار و معنى دقيق و تيزبين است مثل چشم ظاهر و بصيرت و چشم دل گفته مى‏شود.

حَدِيد النّظر- تيز بين.

حَدِيد الفهم- تيز فهم و باريك انديش.

خداى عزّ و جلّ گويد: (فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَدِيدٌ- 22/ ق).

لسان حديد- مثل- لسان صارم و ماض- است يعنى زبانى تيز و قاطع كه با تيزى و تنديش همچون شمشيرى برّنده و مؤثر است.

خداى تعالى گويد: (سَلَقُوكُمْ بِأَلْسِنَةٍ حِدادٍ- 19/ احزاب).

(شما را با زبانهايى قاطع و مؤثر برخورد مى‏كنند).

و با تصوّر معنى- منع و جلوگيرى- در واژه- حديد دربان را نيز حَدَّاد- ناميداند. رجل‏ مَحْدُود- يعنى كسى كه از رزق و نصيب و بهره‏مندى منع شده است.[۱]

«سلق»

السَّلْق‏: گستاخى و چيرگى قهرى يا با دست يا با زبان! و عبارت‏ التَّسَلُّق‏ على الحائط: از ديوار بالا رفتن، از همين واژه است. آيه: (سَلَقُوكُمْ‏ بِأَلْسِنَةٍ حِدادٍ- 19/ احزاب) (با زبانهاى زهر آگين و تيز بر شما تاختند و چيره شدند).

سَلَقَ‏ امرأتَه: وقتى است كه كسى با زنش همبستر شود، مُسَيْلمه (كذّاب) به همسرش گفت: اگر خواهى به روش انسانى و گر نه حيوانى با چهار دست و پا

السَّلْق‏: اينستكه يكى از دسته‏هاى جوال و كيسه بار در قسمت ديگر آن داخل‏ شود.

السَّلِيقة: نان نازك (لواش) جمعش- سَلَائِق‏ و همچنين- سَلِيقَة طبيعت و سرشت گوناگون آدمى.

السَّلْق‏: سرزمين قابل اطمينان.[۲]

ارجاعات

  1. ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏1، ص: 457-456
  2. ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏2، ص: 246-245