روغن (مترادف)
مترادفات قرآنی روغن
مترادف های این واژه در قرآن عبارت است از «زیت»، «دهن»، «دهان».
مترادفات «روغن» در قرآن
واژه | مشاهده ریشه شناسی واژه | مشاهده مشتقات واژه | نمونه آیات |
---|---|---|---|
زیت | ریشه زیت | مشتقات زیت | ٱللَّهُ نُورُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِۦ كَمِشْكَوٰةٍ فِيهَا مِصْبَاحٌ ٱلْمِصْبَاحُ فِى زُجَاجَةٍ ٱلزُّجَاجَةُ كَأَنَّهَا كَوْكَبٌ دُرِّىٌّ يُوقَدُ مِن شَجَرَةٍ مُّبَٰرَكَةٍ زَيْتُونَةٍ لَّا شَرْقِيَّةٍ وَلَا غَرْبِيَّةٍ يَكَادُ زَيْتُهَا يُضِىٓءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ نُّورٌ عَلَىٰ نُورٍ يَهْدِى ٱللَّهُ لِنُورِهِۦ مَن يَشَآءُ وَيَضْرِبُ ٱللَّهُ ٱلْأَمْثَٰلَ لِلنَّاسِ وَٱللَّهُ بِكُلِّ شَىْءٍ عَلِيمٌ
|
دهن | ریشه دهن | مشتقات دهن | وَشَجَرَةً تَخْرُجُ مِن طُورِ سَيْنَآءَ تَنۢبُتُ بِٱلدُّهْنِ وَصِبْغٍ لِّلْءَاكِلِينَ
|
دهان | ریشه دهن | مشتقات دهن | فَإِذَا ٱنشَقَّتِ ٱلسَّمَآءُ فَكَانَتْ وَرْدَةً كَٱلدِّهَانِ
|
معانی مترادفات قرآنی روغن
«زیت»
زَيْت: زَيْتُون و زَيْتُونة:- مثل- شجر و شجرة.
خداى تعالى گويد (زَيْتُونَةٍ لا شَرْقِيَّةٍ وَ لا غَرْبِيَّةٍ- 35/ نور) زيت عصاره و جوهر زيتون است: (يَكادُ زَيْتُها يُضِيءُ- 35/ نور).
زَاتَ طعامَه: در غذايش زيتون ريخت، مثل سَمَنَه: در آن روغن ريخت.
زَاتَ رأسَه: سرش را زيتون ماليد، مثل- دَهَنَه به- كه در همان معنى است يعنى چرب كردن سر.
ازْدَاتْ: يعنى ادَّهَنَ: روغن ماليد (بحث تاريخى و جغرافيائى اين واژه در ذيل واژه تين آمده است).[۱]
«دهن»
خداى تعالى گويد: تَنْبُتُ بِالدُّهْنِ- 20/ مؤمنون) جمع دُهْن- أَدْهَانٌ- است.
فَكانَتْ وَرْدَةً كَالدِّهان37/ رحمن) گفته شده- دِهَان در اينجا ته مانده روغن است.
مُدْهُن- ظرف روغن، و اين واژه يكى از لغاتى است كه براى ابزارها بر وزن- مفعل- بكار رفته بمكانى هم كه آب كمى در آنجا راكد شده باشد مُدْهُن- مىگويند كه تشبيهى است از ظرف و كوزه روغن.
دَهِين- مادّه شتر كم شير كه از لفظ دهن- استعاره شده است و بر وزن فعيل بمعنى فاعل است يعنى آنقدر كم شير مىدهد كه با آن شير مىشود بدنش را چرب كرد.
و نيز گفته شده- دَهِين- بمعنى مفعول است يعنى گويى كه آن شتر با شير چرب شده كنايه از كمى شير او است.
معنى دوّم- دهين- بمفهوم آن نزديكتر است چون حرف (ه) ضمير در آن داخل نشده است.
(يعنى ضمير مؤنّث ناقة در حال فاعل بودن در آن نيست).
دَهَنَ المطر الأرض- باران زمين را مرطوب كرد مثل روغنى كه بموى سر مىمالند.
(كنايه از كمى باران است يعنى فقط زمين را تر كرده نه سيراب).
دَهَنَهُ بالعصا- كنايه از زدن بطور شوخى و ريشخند است، مثل عبارت:
مسحته بالسّيف- يعنى با شمشير مسح و لمسش كردم.
حيّيته بالرّمح- با نيزه زندهاش كردم. (كه اين دو عبارت هم به طور ريشخند گفته مىشود).
إِدْهَان- در اصل مثل- تَدْهِين- يعنى روغن ماليدن است، ولى در معنى مدارا و نرمخوئى و سخت نگرفتن بكار رفته است، دور كردن كنه و انگل پوستى از شتر و راحت نمودن آن كه عبارت از همان تدهين باشد در اثر ماليدن قطران و روغن است.
خداى تعالى گويد: أَ فَبِهذَا الْحَدِيثِ أَنْتُمْ مُدْهِنُونَ- 81/ واقعه) (آيا اين گفتار و سخن را سبك مىشماريد).
شاعر گويد:الحزم و القوّة خير من ال/إدهان و القلّة و الهاع يعنى (دور انديشى و نيرومندى بهتر است از سستى و ضعف و مدارا و سازش).
دَاهَنْتُ فلانا مُدَاهَنَة- (او را فريفتم).
خداى تعالى گويد: وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَيُدْهِنُون9/ قلم).[۲]
«دهان»
خداى تعالى گويد: تَنْبُتُ بِالدُّهْنِ- 20/ مؤمنون) جمع دُهْن- أَدْهَانٌ- است.
فَكانَتْ وَرْدَةً كَالدِّهان37/ رحمن) گفته شده- دِهَان در اينجا ته مانده روغن است.
مُدْهُن- ظرف روغن، و اين واژه يكى از لغاتى است كه براى ابزارها بر وزن- مفعل- بكار رفته بمكانى هم كه آب كمى در آنجا راكد شده باشد مُدْهُن- مىگويند كه تشبيهى است از ظرف و كوزه روغن.
دَهِين- مادّه شتر كم شير كه از لفظ دهن- استعاره شده است و بر وزن فعيل بمعنى فاعل است يعنى آنقدر كم شير مىدهد كه با آن شير مىشود بدنش را چرب كرد.
و نيز گفته شده- دَهِين- بمعنى مفعول است يعنى گويى كه آن شتر با شير چرب شده كنايه از كمى شير او است.
معنى دوّم- دهين- بمفهوم آن نزديكتر است چون حرف (ه) ضمير در آن داخل نشده است.
(يعنى ضمير مؤنّث ناقة در حال فاعل بودن در آن نيست).
دَهَنَ المطر الأرض- باران زمين را مرطوب كرد مثل روغنى كه بموى سر مىمالند.
(كنايه از كمى باران است يعنى فقط زمين را تر كرده نه سيراب).
دَهَنَهُ بالعصا- كنايه از زدن بطور شوخى و ريشخند است، مثل عبارت:
مسحته بالسّيف- يعنى با شمشير مسح و لمسش كردم.
حيّيته بالرّمح- با نيزه زندهاش كردم. (كه اين دو عبارت هم به طور ريشخند گفته مىشود).
إِدْهَان- در اصل مثل- تَدْهِين- يعنى روغن ماليدن است، ولى در معنى مدارا و نرمخوئى و سخت نگرفتن بكار رفته است، دور كردن كنه و انگل پوستى از شتر و راحت نمودن آن كه عبارت از همان تدهين باشد در اثر ماليدن قطران و روغن است.
خداى تعالى گويد: أَ فَبِهذَا الْحَدِيثِ أَنْتُمْ مُدْهِنُونَ- 81/ واقعه) (آيا اين گفتار و سخن را سبك مىشماريد).
شاعر گويد:الحزم و القوّة خير من ال/إدهان و القلّة و الهاع يعنى (دور انديشى و نيرومندى بهتر است از سستى و ضعف و مدارا و سازش).
دَاهَنْتُ فلانا مُدَاهَنَة- (او را فريفتم).
خداى تعالى گويد: وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَيُدْهِنُون9/ قلم).[۲]