محنت (مترادف)

از قرآن پدیا
نسخهٔ تاریخ ‏۳ دسامبر ۲۰۲۴، ساعت ۱۴:۲۹ توسط Shojaei (بحث | مشارکت‌ها)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

مترادفات قرآنی محنت

مترادف های این واژه در قرآن عبارت است از «ضَرَّ»، «ضُرَّ»، «ضرّاء»، «اذی»، «کرهاً»، «مَعرّة».

مترادفات «محنت» در قرآن

واژه مشاهده ریشه شناسی واژه مشاهده مشتقات واژه نمونه آیات
ضَرَّ ریشه ضرر مشتقات ضرر
قُل لَّآ أَمْلِكُ لِنَفْسِى ضَرًّا وَلَا نَفْعًا إِلَّا مَا شَآءَ ٱللَّهُ لِكُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ إِذَا جَآءَ أَجَلُهُمْ فَلَا يَسْتَـْٔخِرُونَ سَاعَةً وَلَا يَسْتَقْدِمُونَ
ضُرَّ ریشه ضرر مشتقات ضرر
وَإِذَا مَسَّ ٱلْإِنسَٰنَ ٱلضُّرُّ دَعَانَا لِجَنۢبِهِۦٓ أَوْ قَاعِدًا أَوْ قَآئِمًا فَلَمَّا كَشَفْنَا عَنْهُ ضُرَّهُۥ مَرَّ كَأَن لَّمْ يَدْعُنَآ إِلَىٰ ضُرٍّ مَّسَّهُۥ كَذَٰلِكَ زُيِّنَ لِلْمُسْرِفِينَ مَا كَانُوا۟ يَعْمَلُونَ
ضرّاء ریشه ضرر مشتقات ضرر
أَمْ حَسِبْتُمْ أَن تَدْخُلُوا۟ ٱلْجَنَّةَ وَلَمَّا يَأْتِكُم مَّثَلُ ٱلَّذِينَ خَلَوْا۟ مِن قَبْلِكُم مَّسَّتْهُمُ ٱلْبَأْسَآءُ وَٱلضَّرَّآءُ وَزُلْزِلُوا۟ حَتَّىٰ يَقُولَ ٱلرَّسُولُ وَٱلَّذِينَ ءَامَنُوا۟ مَعَهُۥ مَتَىٰ نَصْرُ ٱللَّهِ أَلَآ إِنَّ نَصْرَ ٱللَّهِ قَرِيبٌ
اذی ریشه اذی مشتقات اذی
لَن يَضُرُّوكُمْ إِلَّآ أَذًى وَإِن يُقَٰتِلُوكُمْ يُوَلُّوكُمُ ٱلْأَدْبَارَ ثُمَّ لَا يُنصَرُونَ
کرهاً ریشه کره مشتقات کره
وَوَصَّيْنَا ٱلْإِنسَٰنَ بِوَٰلِدَيْهِ إِحْسَٰنًا حَمَلَتْهُ أُمُّهُۥ كُرْهًا وَوَضَعَتْهُ كُرْهًا وَحَمْلُهُۥ وَفِصَٰلُهُۥ ثَلَٰثُونَ شَهْرًا حَتَّىٰٓ إِذَا بَلَغَ أَشُدَّهُۥ وَبَلَغَ أَرْبَعِينَ سَنَةً قَالَ رَبِّ أَوْزِعْنِىٓ أَنْ أَشْكُرَ نِعْمَتَكَ ٱلَّتِىٓ أَنْعَمْتَ عَلَىَّ وَعَلَىٰ وَٰلِدَىَّ وَأَنْ أَعْمَلَ صَٰلِحًا تَرْضَىٰهُ وَأَصْلِحْ لِى فِى ذُرِّيَّتِىٓ إِنِّى تُبْتُ إِلَيْكَ وَإِنِّى مِنَ ٱلْمُسْلِمِينَ
مَعرّة ریشه عرر مشتقات عرر
هُمُ ٱلَّذِينَ كَفَرُوا۟ وَصَدُّوكُمْ عَنِ ٱلْمَسْجِدِ ٱلْحَرَامِ وَٱلْهَدْىَ مَعْكُوفًا أَن يَبْلُغَ مَحِلَّهُۥ وَلَوْلَا رِجَالٌ مُّؤْمِنُونَ وَنِسَآءٌ مُّؤْمِنَٰتٌ لَّمْ تَعْلَمُوهُمْ أَن تَطَـُٔوهُمْ فَتُصِيبَكُم مِّنْهُم مَّعَرَّةٌۢ بِغَيْرِ عِلْمٍ لِّيُدْخِلَ ٱللَّهُ فِى رَحْمَتِهِۦ مَن يَشَآءُ لَوْ تَزَيَّلُوا۟ لَعَذَّبْنَا ٱلَّذِينَ كَفَرُوا۟ مِنْهُمْ عَذَابًا أَلِيمًا

معانی مترادفات قرآنی محنت

«ضَرَّ»

الضُّرّ: بد حالى، كه يا در جان كسى است بخاطر كمى دانش و فضل و عفّت و يا در بدنش در اثر كمبود و بيمارى عضوى يا نداشتن عضوى و يا در حالتى ظاهرى كه از كمى مال و جاه حاصل مى‏شود، در آيه: (فَكَشَفْنا ما بِهِ مِنْ‏ ضُرٍّ- 84/ انبياء) احتمال هر سه زيان و ضررى كه ذكر شده هست.

و در آيه: (وَ إِذا مَسَّ الْإِنْسانَ‏ الضُّرُّ- 12/ يونس).(فَلَمَّا كَشَفْنا عَنْهُ‏ ضُرَّهُ‏ مَرَّ كَأَنْ لَمْ يَدْعُنا إِلى‏ ضُرٍّ مَسَّهُ‏- 12/ يونس) (همين كه ضرر و محنتش را از او برداشتم چنان در مى‏گذرد كه گويى ما را در سختى‏اى كه به او رسيده بود به كمك نخواسته بود).

(ضَرَّهُ‏ ضُرّا: گزند و ضرر را به سوى او جلب كرد و كشاند. در آيه: (لَنْ‏ يَضُرُّوكُمْ‏ إِلَّا أَذىً‏- 111/ آل عمران) در اين آيه مؤمنين را بر كمى زيان و ضرر كه از جانب دشمنانشان مى‏رسد آگاه مى‏دهد و آنها را ضررى كه به ايشان خواهد رسيد تأمين و اعتماد خاطر مى‏دهد مثل، آيات:

(لا يَضُرُّكُمْ‏ كَيْدُهُمْ شَيْئاً- 102/ آل عمران)(وَ لَيْسَ‏ بِضارِّهِمْ‏ شَيْئاً- 10/ مجادله) (وَ ما هُمْ‏ بِضارِّينَ‏ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ‏- 102/ بقره) (وَ يَتَعَلَّمُونَ ما يَضُرُّهُمْ‏ وَ لا يَنْفَعُهُمْ‏- 102/ بقره) (چيزهايى آموختند كه زيانشان مى‏رساند و سودشان نمى‏دهد).

خداى تعالى گويد: (يَدْعُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا يَضُرُّهُ‏ وَ ما لا يَنْفَعُهُ‏- 12/ حجّ) (چيزى را غير از خداى مى‏خواند و پرستش مى‏كند كه سودى و زيانى برايش ندارد).(يَدْعُوا لَمَنْ‏ ضَرُّهُ‏ أَقْرَبُ مِنْ نَفْعِهِ‏- 13/ حجّ) (چيزى را مى‏خواند و به كمك مى‏طلبد كه ضررش از سودش نزديكتر است) پس در آيه اوّل كه مى‏گويد: (يَدْعُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا يَضُرُّهُ وَ ما لا يَنْفَعُهُ‏- 13/ حجّ) اشاره به ضرر واقعى است كه هر دو با قصد و اراده حاصل مى‏شود و لذا هشدار مى‏دهد، چون بت‏ها جمادند بنابر اين پرستش آنها سود و زيانى نمى‏آورد.

و در آيه دوّم كه با (يَدْعُوا لَمَنْ‏- 13/ حجّ) آغاز شده چيزى را كه از يارى خواستن از غير خدا و از عبادتش زائيده مى‏شود مى‏خواند نه آنچه را كه از قصد و هدف اوست.

ضَرَّاء: سختى و بدحالى، نقطه مقابل- سرّاء و نعماء- يعنى فراخى و خوشحالى است.

ضَرّ: نقطه مقابل و سود است، گفت: (وَ لَئِنْ أَذَقْناهُ نَعْماءَ بَعْدَ ضَرَّاءَ- 10/ هود). (هر گاه پس از محنتى، نعمتى به او بدهيم، و بچشانيم مى‏گويد بديها از من برطرف شد يا با تكبّر شادمان مى‏شود و به ديگران فخر مى‏فروشد).

و آيه: (لا يَمْلِكُونَ لِأَنْفُسِهِمْ‏ ضَرًّا وَ لا نَفْعاً- 3/ فرقان) (آنهايى كه پرستش مى‏كنيد و بت‏هاى شمايند براى خودشان نيز نفع و ضررى واجد نيستند و نمى‏توانند زيانها را از خود دور كنند و سودى را مالك شوند).

رجلٌ‏ ضَرِيرٌ: كنايه از نداشتن بينائى است.

ضَرِيرُ الوادى: ساحلى كه آب آن را زيان رسانده است.

الضَّرَر: المُضَارّ: گزندى و كمى و سختى است.

ضَارَرْتُهُ‏: زيانش رساندم، در آيه گفت: (وَ لا تُضآرُّوهُنَ‏- 6/ طلاق) (همسرانى را كه طلاق مى‏دهيد زيان مى‏رسانيد و به آنها سخت مگيريد) و آيه: (لا يُضَارَّ كاتِبٌ وَ لا شَهِيد282/ بقره) (مربوط به مقرّرات وام و قرض است كه مى‏گويد نويسنده و گواه در آن وام‏ نبايستى ضررى و زيانى ببيند) كه جايز است اين زيان و ضرر بفاعل اسناد داده شود گويى كه مى‏گويد:

لا يُضَارِرْ: (گواه نبايد كتمان حقّ كند و زيان برساند) و يا اينكه مفعول باشد يعنى:

لا يُضَارِرْ: (زيان نبيند) نه اينكه بخاطر درخواست گواهى و شهادتش از كار و معاشش باز داشته شود.

آيه: (لا تُضَارَّ والِدَةٌ بِوَلَدِها- 233/ بقره) و اگر در آيه اخير- تُضَارُّ- با مرفوع بودن حرف (ر) خوانده شود پس لفظش‏ خبرى است، و معنايش حالت امر است و هر گاه حرف (ر) با فتحه خوانده شود امرى است.

در آيه: (ضِراراً لِتَعْتَدُوا- 231/ بقره) (مربوط به آيه طلاق است كه مى‏گويد يا به شايستگى نگاهشان داريد و يا به شايستگى رها كنيد و براى ضرر زدن به آنها نگاهشان مداريد كه ستم كنيد و هر كه چنان كند به خود ستم كرده است و آيات و احكام خدا را سبك مينگاريد).

الضِّرَّة: اصلش بر وزن- فِعْلة- است يعنى آنكه ضرر مى‏بيند، هر يك از دو همسر يك مرد هم- ضَرَّة- ناميده شده، بنابر اعتقادشان، وجود هر يك از دو زن به زن ديگر زيان مى‏رساند و از همين نظر پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله فرمود:

«لا تسأل المرأة طلاق اختها لتكفى ما فى صحفتها».

(زن از همسرش طلاق خواهرش (زن ديگر مرد) را نخواهد و مطالبه نكند، به اين آرزو كه آنچه در قدح دارد بيشتر شود و او را كفايت كند و خيال كندن سهم او از معيشت بيشتر مى‏شود).

الضَّرَّاء: جمع ميان دو زن و ازدواج ميان آنهاست در شرايط نياز.

رجلٌ‏ مُضِرٌّ: مردى كه دو همسر يا بيشتر دارد.

امرأةٌ مُضِرٌّ: زنى كه همسر مردى زن‏دار مى‏شود.

إِضْرَار:وادار شدن انسان بر چيزى كه زيانش مى‏رساند و در گفتگوى معمولى‏ - إضرار- وادار شدن انسان بر كارى است كه آن را ناخوش مى‏دارد كه خود بر دو قسم است:

اوّل- إضرار و زيان ديدن به سبب امرى خارجى، مثل كسى كه تهديد و زده مى‏شود و براى اينكه رام شود تحت فشار قرار مى‏گيرد كه آن كار بر او بار شود، چنانكه گفت:

(ثُمَ‏ أَضْطَرُّهُ‏ إِلى‏ عَذابِ النَّارِ- 126/ بقره) (ثُمَ‏ نَضْطَرُّهُمْ‏ إِلى‏ عَذابٍ غَلِيظٍ- 24/ لقمان) دوّم- زيان ديدن يا اضرار به سببى درونى كه از نفس انسان است، يا بوسيله فشار و نيرويى است كه امكان نابودى و اتلاف براى دفع و چاره جويى آن نيرو به او دست نمى‏دهد مثل كسى كه مقهور شهوت يا خمر يا قمار است و بر او غلبه دارد و يا با فشار نيروى زيانمندى كه چاره‏اى و راهى براى دفع آن برايش فراهم مى‏شود مثل كسيكه گرسنگى او را به سختى مى‏افكند. و به خوردن گوشت مردار ناچار مى‏شود و بر اين معنى گفت:

(أَمَّنْ يُجِيبُ‏ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ‏- 62/ نمل) (فَمَنِ‏ اضْطُرَّ غَيْرَ باغٍ وَ لا عادٍ- 173/ بقره) (فَمَنِ اضْطُرَّ فِي مَخْمَصَةٍ- 3/ مائده) كه در تمام موارد فوق آن حالت عموميّت را دارد چنانكه گفته مى‏شود ضَرُورِيّ‏ سه گونه است:

1- ناچارى و الزامى كه به طريق زور و جبر است نه به اختيار، مثل درختى كه‏ باد شديدى آن را به حركت در مى‏آورد و ضرورتا يا جبرا متحرّك است 2- نياز و الزامى كه وجودش بدست نمى‏آيد مگر به صورت ضرورى مثل غذاى ضرورى در حفظ بدن براى انسان.

3- ضَرُورِيّ‏ در چيزى گفته مى‏شود كه خلافش ممكن نيست مثل اينكه گفته شود: جسمى واحد در دو مكان و در يك حالت وجود دارد كه صحيح نيست (زيرا جسم واحد در يك حالت فقط در يك مكان امكان وجود دارد، خلافش صحيح نيست كه در دو مكان باشد).

الضَّرَّة: بن انگشتان و پستان و نيز چربى و دنبه گوسفندان كه از پشتش آويخته است.[۱]

«ضُرَّ»

الضُّرّ: بد حالى، كه يا در جان كسى است بخاطر كمى دانش و فضل و عفّت و يا در بدنش در اثر كمبود و بيمارى عضوى يا نداشتن عضوى و يا در حالتى ظاهرى كه از كمى مال و جاه حاصل مى‏شود، در آيه: (فَكَشَفْنا ما بِهِ مِنْ‏ ضُرٍّ- 84/ انبياء) احتمال هر سه زيان و ضررى كه ذكر شده هست.

و در آيه: (وَ إِذا مَسَّ الْإِنْسانَ‏ الضُّرُّ- 12/ يونس).(فَلَمَّا كَشَفْنا عَنْهُ‏ ضُرَّهُ‏ مَرَّ كَأَنْ لَمْ يَدْعُنا إِلى‏ ضُرٍّ مَسَّهُ‏- 12/ يونس) (همين كه ضرر و محنتش را از او برداشتم چنان در مى‏گذرد كه گويى ما را در سختى‏اى كه به او رسيده بود به كمك نخواسته بود).

(ضَرَّهُ‏ ضُرّا: گزند و ضرر را به سوى او جلب كرد و كشاند. در آيه: (لَنْ‏ يَضُرُّوكُمْ‏ إِلَّا أَذىً‏- 111/ آل عمران) در اين آيه مؤمنين را بر كمى زيان و ضرر كه از جانب دشمنانشان مى‏رسد آگاه مى‏دهد و آنها را ضررى كه به ايشان خواهد رسيد تأمين و اعتماد خاطر مى‏دهد مثل، آيات:

(لا يَضُرُّكُمْ‏ كَيْدُهُمْ شَيْئاً- 102/ آل عمران)(وَ لَيْسَ‏ بِضارِّهِمْ‏ شَيْئاً- 10/ مجادله) (وَ ما هُمْ‏ بِضارِّينَ‏ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ‏- 102/ بقره) (وَ يَتَعَلَّمُونَ ما يَضُرُّهُمْ‏ وَ لا يَنْفَعُهُمْ‏- 102/ بقره) (چيزهايى آموختند كه زيانشان مى‏رساند و سودشان نمى‏دهد).

خداى تعالى گويد: (يَدْعُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا يَضُرُّهُ‏ وَ ما لا يَنْفَعُهُ‏- 12/ حجّ) (چيزى را غير از خداى مى‏خواند و پرستش مى‏كند كه سودى و زيانى برايش ندارد).(يَدْعُوا لَمَنْ‏ ضَرُّهُ‏ أَقْرَبُ مِنْ نَفْعِهِ‏- 13/ حجّ) (چيزى را مى‏خواند و به كمك مى‏طلبد كه ضررش از سودش نزديكتر است) پس در آيه اوّل كه مى‏گويد: (يَدْعُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا يَضُرُّهُ وَ ما لا يَنْفَعُهُ‏- 13/ حجّ) اشاره به ضرر واقعى است كه هر دو با قصد و اراده حاصل مى‏شود و لذا هشدار مى‏دهد، چون بت‏ها جمادند بنابر اين پرستش آنها سود و زيانى نمى‏آورد.

و در آيه دوّم كه با (يَدْعُوا لَمَنْ‏- 13/ حجّ) آغاز شده چيزى را كه از يارى خواستن از غير خدا و از عبادتش زائيده مى‏شود مى‏خواند نه آنچه را كه از قصد و هدف اوست.

ضَرَّاء: سختى و بدحالى، نقطه مقابل- سرّاء و نعماء- يعنى فراخى و خوشحالى است.

ضَرّ: نقطه مقابل و سود است، گفت: (وَ لَئِنْ أَذَقْناهُ نَعْماءَ بَعْدَ ضَرَّاءَ- 10/ هود). (هر گاه پس از محنتى، نعمتى به او بدهيم، و بچشانيم مى‏گويد بديها از من برطرف شد يا با تكبّر شادمان مى‏شود و به ديگران فخر مى‏فروشد).

و آيه: (لا يَمْلِكُونَ لِأَنْفُسِهِمْ‏ ضَرًّا وَ لا نَفْعاً- 3/ فرقان) (آنهايى كه پرستش مى‏كنيد و بت‏هاى شمايند براى خودشان نيز نفع و ضررى واجد نيستند و نمى‏توانند زيانها را از خود دور كنند و سودى را مالك شوند).

رجلٌ‏ ضَرِيرٌ: كنايه از نداشتن بينائى است.

ضَرِيرُ الوادى: ساحلى كه آب آن را زيان رسانده است.

الضَّرَر: المُضَارّ: گزندى و كمى و سختى است.

ضَارَرْتُهُ‏: زيانش رساندم، در آيه گفت: (وَ لا تُضآرُّوهُنَ‏- 6/ طلاق) (همسرانى را كه طلاق مى‏دهيد زيان مى‏رسانيد و به آنها سخت مگيريد) و آيه: (لا يُضَارَّ كاتِبٌ وَ لا شَهِيد282/ بقره) (مربوط به مقرّرات وام و قرض است كه مى‏گويد نويسنده و گواه در آن وام‏ نبايستى ضررى و زيانى ببيند) كه جايز است اين زيان و ضرر بفاعل اسناد داده شود گويى كه مى‏گويد:

لا يُضَارِرْ: (گواه نبايد كتمان حقّ كند و زيان برساند) و يا اينكه مفعول باشد يعنى:

لا يُضَارِرْ: (زيان نبيند) نه اينكه بخاطر درخواست گواهى و شهادتش از كار و معاشش باز داشته شود.

آيه: (لا تُضَارَّ والِدَةٌ بِوَلَدِها- 233/ بقره) و اگر در آيه اخير- تُضَارُّ- با مرفوع بودن حرف (ر) خوانده شود پس لفظش‏ خبرى است، و معنايش حالت امر است و هر گاه حرف (ر) با فتحه خوانده شود امرى است.

در آيه: (ضِراراً لِتَعْتَدُوا- 231/ بقره) (مربوط به آيه طلاق است كه مى‏گويد يا به شايستگى نگاهشان داريد و يا به شايستگى رها كنيد و براى ضرر زدن به آنها نگاهشان مداريد كه ستم كنيد و هر كه چنان كند به خود ستم كرده است و آيات و احكام خدا را سبك مينگاريد).

الضِّرَّة: اصلش بر وزن- فِعْلة- است يعنى آنكه ضرر مى‏بيند، هر يك از دو همسر يك مرد هم- ضَرَّة- ناميده شده، بنابر اعتقادشان، وجود هر يك از دو زن به زن ديگر زيان مى‏رساند و از همين نظر پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله فرمود:

«لا تسأل المرأة طلاق اختها لتكفى ما فى صحفتها».

(زن از همسرش طلاق خواهرش (زن ديگر مرد) را نخواهد و مطالبه نكند، به اين آرزو كه آنچه در قدح دارد بيشتر شود و او را كفايت كند و خيال كندن سهم او از معيشت بيشتر مى‏شود).

الضَّرَّاء: جمع ميان دو زن و ازدواج ميان آنهاست در شرايط نياز.

رجلٌ‏ مُضِرٌّ: مردى كه دو همسر يا بيشتر دارد.

امرأةٌ مُضِرٌّ: زنى كه همسر مردى زن‏دار مى‏شود.

إِضْرَار:وادار شدن انسان بر چيزى كه زيانش مى‏رساند و در گفتگوى معمولى‏ - إضرار- وادار شدن انسان بر كارى است كه آن را ناخوش مى‏دارد كه خود بر دو قسم است:

اوّل- إضرار و زيان ديدن به سبب امرى خارجى، مثل كسى كه تهديد و زده مى‏شود و براى اينكه رام شود تحت فشار قرار مى‏گيرد كه آن كار بر او بار شود، چنانكه گفت:

(ثُمَ‏ أَضْطَرُّهُ‏ إِلى‏ عَذابِ النَّارِ- 126/ بقره) (ثُمَ‏ نَضْطَرُّهُمْ‏ إِلى‏ عَذابٍ غَلِيظٍ- 24/ لقمان) دوّم- زيان ديدن يا اضرار به سببى درونى كه از نفس انسان است، يا بوسيله فشار و نيرويى است كه امكان نابودى و اتلاف براى دفع و چاره جويى آن نيرو به او دست نمى‏دهد مثل كسى كه مقهور شهوت يا خمر يا قمار است و بر او غلبه دارد و يا با فشار نيروى زيانمندى كه چاره‏اى و راهى براى دفع آن برايش فراهم مى‏شود مثل كسيكه گرسنگى او را به سختى مى‏افكند. و به خوردن گوشت مردار ناچار مى‏شود و بر اين معنى گفت:

(أَمَّنْ يُجِيبُ‏ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ‏- 62/ نمل) (فَمَنِ‏ اضْطُرَّ غَيْرَ باغٍ وَ لا عادٍ- 173/ بقره) (فَمَنِ اضْطُرَّ فِي مَخْمَصَةٍ- 3/ مائده) كه در تمام موارد فوق آن حالت عموميّت را دارد چنانكه گفته مى‏شود ضَرُورِيّ‏ سه گونه است:

1- ناچارى و الزامى كه به طريق زور و جبر است نه به اختيار، مثل درختى كه‏ باد شديدى آن را به حركت در مى‏آورد و ضرورتا يا جبرا متحرّك است 2- نياز و الزامى كه وجودش بدست نمى‏آيد مگر به صورت ضرورى مثل غذاى ضرورى در حفظ بدن براى انسان.

3- ضَرُورِيّ‏ در چيزى گفته مى‏شود كه خلافش ممكن نيست مثل اينكه گفته شود: جسمى واحد در دو مكان و در يك حالت وجود دارد كه صحيح نيست (زيرا جسم واحد در يك حالت فقط در يك مكان امكان وجود دارد، خلافش صحيح نيست كه در دو مكان باشد).

الضَّرَّة: بن انگشتان و پستان و نيز چربى و دنبه گوسفندان كه از پشتش آويخته است.[۲]

«ضرّاء»

الضُّرّ: بد حالى، كه يا در جان كسى است بخاطر كمى دانش و فضل و عفّت و يا در بدنش در اثر كمبود و بيمارى عضوى يا نداشتن عضوى و يا در حالتى ظاهرى كه از كمى مال و جاه حاصل مى‏شود، در آيه: (فَكَشَفْنا ما بِهِ مِنْ‏ ضُرٍّ- 84/ انبياء) احتمال هر سه زيان و ضررى كه ذكر شده هست.

و در آيه: (وَ إِذا مَسَّ الْإِنْسانَ‏ الضُّرُّ- 12/ يونس).(فَلَمَّا كَشَفْنا عَنْهُ‏ ضُرَّهُ‏ مَرَّ كَأَنْ لَمْ يَدْعُنا إِلى‏ ضُرٍّ مَسَّهُ‏- 12/ يونس) (همين كه ضرر و محنتش را از او برداشتم چنان در مى‏گذرد كه گويى ما را در سختى‏اى كه به او رسيده بود به كمك نخواسته بود).

(ضَرَّهُ‏ ضُرّا: گزند و ضرر را به سوى او جلب كرد و كشاند. در آيه: (لَنْ‏ يَضُرُّوكُمْ‏ إِلَّا أَذىً‏- 111/ آل عمران) در اين آيه مؤمنين را بر كمى زيان و ضرر كه از جانب دشمنانشان مى‏رسد آگاه مى‏دهد و آنها را ضررى كه به ايشان خواهد رسيد تأمين و اعتماد خاطر مى‏دهد مثل، آيات:

(لا يَضُرُّكُمْ‏ كَيْدُهُمْ شَيْئاً- 102/ آل عمران)(وَ لَيْسَ‏ بِضارِّهِمْ‏ شَيْئاً- 10/ مجادله) (وَ ما هُمْ‏ بِضارِّينَ‏ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ‏- 102/ بقره) (وَ يَتَعَلَّمُونَ ما يَضُرُّهُمْ‏ وَ لا يَنْفَعُهُمْ‏- 102/ بقره) (چيزهايى آموختند كه زيانشان مى‏رساند و سودشان نمى‏دهد).

خداى تعالى گويد: (يَدْعُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا يَضُرُّهُ‏ وَ ما لا يَنْفَعُهُ‏- 12/ حجّ) (چيزى را غير از خداى مى‏خواند و پرستش مى‏كند كه سودى و زيانى برايش ندارد).(يَدْعُوا لَمَنْ‏ ضَرُّهُ‏ أَقْرَبُ مِنْ نَفْعِهِ‏- 13/ حجّ) (چيزى را مى‏خواند و به كمك مى‏طلبد كه ضررش از سودش نزديكتر است) پس در آيه اوّل كه مى‏گويد: (يَدْعُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا يَضُرُّهُ وَ ما لا يَنْفَعُهُ‏- 13/ حجّ) اشاره به ضرر واقعى است كه هر دو با قصد و اراده حاصل مى‏شود و لذا هشدار مى‏دهد، چون بت‏ها جمادند بنابر اين پرستش آنها سود و زيانى نمى‏آورد.

و در آيه دوّم كه با (يَدْعُوا لَمَنْ‏- 13/ حجّ) آغاز شده چيزى را كه از يارى خواستن از غير خدا و از عبادتش زائيده مى‏شود مى‏خواند نه آنچه را كه از قصد و هدف اوست.

ضَرَّاء: سختى و بدحالى، نقطه مقابل- سرّاء و نعماء- يعنى فراخى و خوشحالى است.

ضَرّ: نقطه مقابل و سود است، گفت: (وَ لَئِنْ أَذَقْناهُ نَعْماءَ بَعْدَ ضَرَّاءَ- 10/ هود). (هر گاه پس از محنتى، نعمتى به او بدهيم، و بچشانيم مى‏گويد بديها از من برطرف شد يا با تكبّر شادمان مى‏شود و به ديگران فخر مى‏فروشد).

و آيه: (لا يَمْلِكُونَ لِأَنْفُسِهِمْ‏ ضَرًّا وَ لا نَفْعاً- 3/ فرقان) (آنهايى كه پرستش مى‏كنيد و بت‏هاى شمايند براى خودشان نيز نفع و ضررى واجد نيستند و نمى‏توانند زيانها را از خود دور كنند و سودى را مالك شوند).

رجلٌ‏ ضَرِيرٌ: كنايه از نداشتن بينائى است.

ضَرِيرُ الوادى: ساحلى كه آب آن را زيان رسانده است.

الضَّرَر: المُضَارّ: گزندى و كمى و سختى است.

ضَارَرْتُهُ‏: زيانش رساندم، در آيه گفت: (وَ لا تُضآرُّوهُنَ‏- 6/ طلاق) (همسرانى را كه طلاق مى‏دهيد زيان مى‏رسانيد و به آنها سخت مگيريد) و آيه: (لا يُضَارَّ كاتِبٌ وَ لا شَهِيد282/ بقره) (مربوط به مقرّرات وام و قرض است كه مى‏گويد نويسنده و گواه در آن وام‏ نبايستى ضررى و زيانى ببيند) كه جايز است اين زيان و ضرر بفاعل اسناد داده شود گويى كه مى‏گويد:

لا يُضَارِرْ: (گواه نبايد كتمان حقّ كند و زيان برساند) و يا اينكه مفعول باشد يعنى:

لا يُضَارِرْ: (زيان نبيند) نه اينكه بخاطر درخواست گواهى و شهادتش از كار و معاشش باز داشته شود.

آيه: (لا تُضَارَّ والِدَةٌ بِوَلَدِها- 233/ بقره) و اگر در آيه اخير- تُضَارُّ- با مرفوع بودن حرف (ر) خوانده شود پس لفظش‏ خبرى است، و معنايش حالت امر است و هر گاه حرف (ر) با فتحه خوانده شود امرى است.

در آيه: (ضِراراً لِتَعْتَدُوا- 231/ بقره) (مربوط به آيه طلاق است كه مى‏گويد يا به شايستگى نگاهشان داريد و يا به شايستگى رها كنيد و براى ضرر زدن به آنها نگاهشان مداريد كه ستم كنيد و هر كه چنان كند به خود ستم كرده است و آيات و احكام خدا را سبك مينگاريد).

الضِّرَّة: اصلش بر وزن- فِعْلة- است يعنى آنكه ضرر مى‏بيند، هر يك از دو همسر يك مرد هم- ضَرَّة- ناميده شده، بنابر اعتقادشان، وجود هر يك از دو زن به زن ديگر زيان مى‏رساند و از همين نظر پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله فرمود:

«لا تسأل المرأة طلاق اختها لتكفى ما فى صحفتها».

(زن از همسرش طلاق خواهرش (زن ديگر مرد) را نخواهد و مطالبه نكند، به اين آرزو كه آنچه در قدح دارد بيشتر شود و او را كفايت كند و خيال كندن سهم او از معيشت بيشتر مى‏شود).

الضَّرَّاء: جمع ميان دو زن و ازدواج ميان آنهاست در شرايط نياز.

رجلٌ‏ مُضِرٌّ: مردى كه دو همسر يا بيشتر دارد.

امرأةٌ مُضِرٌّ: زنى كه همسر مردى زن‏دار مى‏شود.

إِضْرَار:وادار شدن انسان بر چيزى كه زيانش مى‏رساند و در گفتگوى معمولى‏ - إضرار- وادار شدن انسان بر كارى است كه آن را ناخوش مى‏دارد كه خود بر دو قسم است:

اوّل- إضرار و زيان ديدن به سبب امرى خارجى، مثل كسى كه تهديد و زده مى‏شود و براى اينكه رام شود تحت فشار قرار مى‏گيرد كه آن كار بر او بار شود، چنانكه گفت:

(ثُمَ‏ أَضْطَرُّهُ‏ إِلى‏ عَذابِ النَّارِ- 126/ بقره) (ثُمَ‏ نَضْطَرُّهُمْ‏ إِلى‏ عَذابٍ غَلِيظٍ- 24/ لقمان) دوّم- زيان ديدن يا اضرار به سببى درونى كه از نفس انسان است، يا بوسيله فشار و نيرويى است كه امكان نابودى و اتلاف براى دفع و چاره جويى آن نيرو به او دست نمى‏دهد مثل كسى كه مقهور شهوت يا خمر يا قمار است و بر او غلبه دارد و يا با فشار نيروى زيانمندى كه چاره‏اى و راهى براى دفع آن برايش فراهم مى‏شود مثل كسيكه گرسنگى او را به سختى مى‏افكند. و به خوردن گوشت مردار ناچار مى‏شود و بر اين معنى گفت:

(أَمَّنْ يُجِيبُ‏ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ‏- 62/ نمل) (فَمَنِ‏ اضْطُرَّ غَيْرَ باغٍ وَ لا عادٍ- 173/ بقره) (فَمَنِ اضْطُرَّ فِي مَخْمَصَةٍ- 3/ مائده) كه در تمام موارد فوق آن حالت عموميّت را دارد چنانكه گفته مى‏شود ضَرُورِيّ‏ سه گونه است:

1- ناچارى و الزامى كه به طريق زور و جبر است نه به اختيار، مثل درختى كه‏ باد شديدى آن را به حركت در مى‏آورد و ضرورتا يا جبرا متحرّك است 2- نياز و الزامى كه وجودش بدست نمى‏آيد مگر به صورت ضرورى مثل غذاى ضرورى در حفظ بدن براى انسان.

3- ضَرُورِيّ‏ در چيزى گفته مى‏شود كه خلافش ممكن نيست مثل اينكه گفته شود: جسمى واحد در دو مكان و در يك حالت وجود دارد كه صحيح نيست (زيرا جسم واحد در يك حالت فقط در يك مكان امكان وجود دارد، خلافش صحيح نيست كه در دو مكان باشد).

الضَّرَّة: بن انگشتان و پستان و نيز چربى و دنبه گوسفندان كه از پشتش آويخته است.[۳]

«اذی»

أَذَى‏ اذيّت و آزارى است كه به هر ذى روحى را نظر جسمى يا روحى با عواقبش مى‏رسد چه دنيائى و چه اخروى، خداى فرمايد (لا تُبْطِلُوا صَدَقاتِكُمْ بِالْمَنِّ وَ الْأَذى‏- 264/ بقره) و همينطور آيه (فَآذُوهُما- 16/ نساء) كه اشاره باذيّت و زدن است مثل آيه (وَ مِنْهُمُ الَّذِينَ‏ يُؤْذُونَ‏ النَّبِيَّ وَ يَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ‏- 61/ توبه) و آيه (لا تَكُونُوا كَالَّذِينَ‏ آذَوْا مُوسى‏ وَ أُوذُوا حَتَّى أَتاهُمْ نَصْرُنا- 69/ احزاب) و (لِمَ‏ تُؤْذُونَنِي‏- 5/ صف) و (يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْمَحِيضِ قُلْ هُوَ أَذىً‏- 222/ بقره). (وَ الَّذِينَ يُؤْذُونَ رَسُولَ اللَّهِ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ‏- 61/ توبه).

كه عوارض محيض را از نظر شرعى و باعتبار شرع (أذى) يعنى رنج و زحمت ناميده است و همينطور باعتبار پزشكى، چنانكه پزشكان اين رشته ذكر كرده‏اند محيض نوعى درد و رنج است.

و گفته شده- آذَيْتُهُ‏، أو أَذَيْتُهُ‏، إِيذَاءً، و أَذِيَّةً و أَذًى‏، اسم فاعلش‏ الآذِي‏ است- يعنى موجى سخت و اذيّت كننده براى دريانوردان در موقع كشتى‏رانى.[۴]

«کرهاً»

گفته شده- كره و كره- يكى است مثل- ضعف و ضعف- و نيز گفته‏اند كَرْه‏- سختى و مشقتى است كه از خارج وجود انسان بانسان ميرسد و با اكراه بر او تحميل ميشود ولى‏ كُرْه‏- آن سختى و رنجى است كه از ذات انسان به او ميرسد و او آنرا زشت ميداند و از آن اكراه دارد كه بر دو گونه است:

اول- آنچه را كه از روى طبع مكروه ميشود.

دوم- آنچه كه از جهت عقل يا شرع زشت و مكروه شمرده ميشود.

از اين روى صحيح است كه انسان در مورد يك چيز بگويد: من آنرا مى‏خواهم ولى از آن اكراه دارم، به اين معنى كه از جهت طبع و سرشت آنرا مى‏خواهم و اراده مى‏كنم ولى از ناحيه عقل يا شرع زشت و مكروهش ميدارم يا از جهت عقل و شرع مى‏خواهم و از ناحيه طبع و سرشت بدش مى‏دانم و گفت:

كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتالُ وَ هُوَ كُرْهٌ لَكُمْ‏- 216/ بقره) يعنى از روى طبع كشتن را بد مى‏دانيد، سپس آنرا در آيه ديگر بيان كرد و گفت: وَ عَسى‏ أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئاً وَ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ‏- 216/ بقره) يعنى تا انسان حال و كيفيت چيزى را نداند بر او واجب نميشود كه اكراه يا محبت خود را در مورد آن چيز در نظر بگيرد و معتبر بداند. كرهت: در دو معنى كراهتى كه از خارج به انسان تحميل ميشود يا از ناحيه طبع و عقل و شرع زشت است در باره هر دو بكار ميرود يعنى در (كره و كره) ولي استعمال و بكار بردن آن در معنى- كره- بيشتر است، خداى تعالى گفت:

وَ لَوْ كَرِهَ الْكافِرُونَ‏- 32/ توبه).

وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ‏- 33/ توبه).

وَ إِنَّ فَرِيقاً مِنَ الْمُؤْمِنِينَ لَكارِهُونَ‏- 5/ انفال).

أَ يُحِبُّ أَحَدُكُمْ أَنْ يَأْكُلَ لَحْمَ أَخِيهِ مَيْتاً فَكَرِهْتُمُوهُ‏- 12/ حجرات).

آيه اخيرا آگاهى و هشدارى است بر اينكه خوردن گوشت برادر چيزى است كه نفس آدمى بر زشت شمردن و كراهت آن سرشته شد هر چند كه انسان آنرا بخواهد و قصد كند (يعنى غيبت كردن) و گفت:

لا يَحِلُّ لَكُمْ أَنْ تَرِثُوا النِّساءَ كَرْهاً- 19/ نساء) كه- كُرها- هم خوانده شده.

إِكْرَاه‏: در واداشتن انسان به چيزى است كه آنرا زشت ميداند، در آيه: (وَ لا تُكْرِهُوا فَتَياتِكُمْ عَلَى الْبِغاءِ- 33/ نور) كه نهى از واداشتن جوانان به چيزى است كه هم كره است و هم كره [يعنى هم با سرشتشان و عقل و شرع مغايرت دارد و هم مشقتى است كه به آنها تحميل ميشود] و گفت: لا إِكْراهَ فِي الدِّينِ‏ 256/ بقره) در مورد اين آيه نظراتى هست:

اول- تحقيقا گفته شده كه آن عمل يعنى اكراه نداشتن در دين در آغاز اسلام بوده بطوريكه اسلام بر انسانى عرضه ميشده تا مى‏پذيرفت و اجابت ميكرد و گر نه ترك و رها ميشد.

دوم- آيه در مورد اهل كتاب بوده كه هر گاه مى‏خواستند جزيه بپردازند و ملتزم شرايط آن ميشدند آنها را به حال خود ميگذاشتند.

سوم- معنى- لا إِكْراهَ فِي الدِّينِ‏- اينستكه اگر كسى بر قبول دين باطلى مجبور ميشد و به آن اعتراف ميكرد و داخل ميشد حكمى براى آن نبوده چنانكه گفت:

(إِلَّا مَنْ أُكْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِيمانِ‏- 106/ نحل) (يعنى هر كس به زبان و با اجبار بخدا كافر شود ولى دلش به ايمان ثابت باشد از شمول كفر خارج است.

چهارم- لا إِكْراهَ‏ فِي الدِّينِ‏- يعنى در آخرت به آنچه را كه انسان در دنيا از طاعات با اكراه و از روى بى‏ميلى انجام داده توجه نميشود و به حساب نمى‏آيد زيرا خداى تعالى سرائر و انگيزه‏ها را معتبر ميشمرد و جز اخلاص را خشنود نميدارد و لذا پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود:

«الاعمال بالنيّات».

و نيز فرمود:

«أخلص يكفك القليل من العمل» پنجم- معناى- لا إِكْراهَ‏ فِي الدِّينِ‏ اينست كه در حقيقت تكاليفى كه خداوند براى آنها معين كرده انسان در آنها او را بر كارى مكروه وادار نمى‏شود بلكه رسيدن به بهشت و پذيرش نعمت‏هاى ابدى و جاودانه است كه انسانها بر آنها وادار و تحميل ميشوند و لذا پيامبر صلّى اللّه عليه و آله گفت: «عجب ربّكم من قوم يقارّون الى الجنّة بالسلاسل».

[پروردگارتان از مردمى كه با زنجيرها بسوى بهشت راه مى‏يابند و كشانده‏ ميشوند در عجب است‏].

ششم- دين در آيه فوق همان جزاء است، معنيش اينستكه خداوند بر پاداش و جزاء دادن ناخشنود نمى‏شود بلكه آنگونه كه مى‏خواهد به كسى كه سزاوار پاداش اخروى است آنطور كه ميخواهد عمل مى‏كند آيه: (أَ فَغَيْرَ دِينِ اللَّهِ يَبْغُونَ‏- 83/ آل عمران) تا آنجا كه مى‏گويد: طَوْعاً وَ كَرْهاً- 83/ آل عمران) كه گفته شده معنايش اينست:

1- كسانى كه در آسمانها هستند بدون اكراه تسليم هستند و كسانى كه در زمينند (كَرْهاً) يعنى حجت و دليل كه آنها را به پذيرش و تسليم به حق واداشته است، مثل اينكه مى‏گوئى:

الدلالة اكرهتنى على القول بهذه المسألة: دلالت و راهنمايى درست مرا بر بيان اين مسأله واداشته است كه اين سخن از- كره- به معنى ناپسند و مذموم آن نيست.

2- معناى‏ (طَوْعاً وَ كَرْهاً- 83/ آل عمران) اين است كه ايمان آورندگان طوعا تسليم شدند و كفر پيشگان با اكراه تسليم مى‏شوند زيرا قدرت ندارند كه از آنچه را كه خداوند براى آنها مى‏خواهد و عليه آنها حكم مى‏كند خوددارى مى‏كنند.

3- از «قتادة» نقل شده مؤمنان با ميل و رغبت و طوعا تسليم حق ميشوند ولى كفار به هنگام مرگ جبرا حق را مى‏پذيرند و تسليم ميشوند چنانكه گفت:

فَلَمْ يَكُ يَنْفَعُهُمْ إِيمانُهُمْ ... 85/ غافر)

4- مقصود از- كَرْه‏- در آن آيه كسى است كه با او جنگ ميشود و مجبور ميشود به اين كه ايمان بياورد.

5- نظر پنجم از ابو العاليه و مجاهد است كه گفته‏اند: مقصود اينستكه همه به آفريده شدنشان از سوى خداوند اقرار دارند هر چند كه در پرستش به خداوند شرك مى‏ورزند، مثل آيه:

وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَهُمْ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ‏- 87/ زخرف).

(اگر از ايشان بپرسى چه كسى آنها را آفريده است ميگويند اللّه).

6- نظر ديگر از ابن عباس است كه مى‏گويد: طَوْعاً وَ كَرْهاً- 83/ آل عمران) يعنى همه با حالاتى كه از وجود آنها خبر مى‏دهد تسليم شده‏اند هر چند كه بعضى از ايشان با گفتار كفر بورزند و آن همان اسلام است كه در جهان اوليه (عالم ذر) آنجا گفت: أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ، قالُوا بَلى‏- 172/ اعراف) و اين همان دلائل عقلى آنها است كه بر آن سرشته شده‏اند و اقتضاء مى‏كند كه تسليم شوند و به اين معنى آيه:

وَ ظِلالُهُمْ بِالْغُدُوِّ وَ الْآصالِ‏- 15/ رعد) اشاره دارد 7- نظر هفتم از بعض صوفيه است مى‏گويند: كسى كه با رغبت و ميل تسليم حق ميشود همان كسى است كه پاداش دهنده و عقوبت كننده را مى‏نگرد نه پاداش و عقاب را، پس به او تسليم ميشود و كسيكه با اكراه تسليم مى‏شود همان كسى است كه پاداش و عقوبت را مى‏بيند پس با بيم و اميد يا رغبت و ترس تسليم حق ميشود و مانند اين آيه و كلام خداست كه گفت: وَ لِلَّهِ يَسْجُدُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ طَوْعاً وَ كَرْهاً 15/ رعد).[۵]

«مَعرّة»

گفت: (أَطْعِمُوا الْقانِعَ وَ الْمُعْتَرَّ- 36/ حجّ) (نيازمند و سائل را إطعام كنيد). مُعْتَرّ:

كسى كه سؤال مى‏كند مى‏گويند- عَرَّهُ‏ يَعُرُّهُ‏: اندوهگين و نيازمندش كرد.

اعْتَرَرْتُ‏ بك حاجتي: نيازمندى او را بتو نماياندم.

عَرّ و عُرّ: پيسى و گرى كه بر پوست بدن عارض مى‏شود و از اين معنى به هر زيان و مضرّتى- مَعَرَّة- گفته شد و تشبيهى است به- عُرّ- كه همان بيمارى پيسى پوشيده است، در آيه گفت:

(فَتُصِيبَكُمْ مِنْهُمْ‏ مَعَرَّةٌ بِغَيْرِ عِلْمٍ‏- 25/ فتح) (كه از سوى ايشان زيان و زحمتى ندانسته، و بدون اينكه بفهمند به شما مى‏رسد). عِرَار: حكايت صداى وزش باد است.

عَارَّ الظّليمُ: شتر مرغ بانگ برآورد.

عَرْعَرَ: سرو كوهى و درختى است كه بخاطر حركت برگهايش اين چنين ناميده شده. عَرْعَار: نوعى بازى كه اين واژه حكايت صوت آن بازى است.[۶]

ارجاعات

  1. ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏2، ص: 448-442
  2. ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏2، ص: 448-442
  3. ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏2، ص: 448-442
  4. ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏1، ص: 166
  5. ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏4، ص: 21-15
  6. ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏2، ص: 573