تخته (مترادف)
مترادفات قرآنی تخته
مترادف های این واژه در قرآن عبارت است از «زُبر»، «الواح».
مترادفات «تخته» در قرآن
واژه | مشاهده ریشه شناسی واژه | مشاهده مشتقات واژه | نمونه آیات |
---|---|---|---|
زُبر | ریشه زبر | مشتقات زبر | ءَاتُونِى زُبَرَ ٱلْحَدِيدِ حَتَّىٰٓ إِذَا سَاوَىٰ بَيْنَ ٱلصَّدَفَيْنِ قَالَ ٱنفُخُوا۟ حَتَّىٰٓ إِذَا جَعَلَهُۥ نَارًا قَالَ ءَاتُونِىٓ أُفْرِغْ عَلَيْهِ قِطْرًا
|
الواح | ریشه لوح | مشتقات لوح | وَكَتَبْنَا لَهُۥ فِى ٱلْأَلْوَاحِ مِن كُلِّ شَىْءٍ مَّوْعِظَةً وَتَفْصِيلًا لِّكُلِّ شَىْءٍ فَخُذْهَا بِقُوَّةٍ وَأْمُرْ قَوْمَكَ يَأْخُذُوا۟ بِأَحْسَنِهَا سَأُو۟رِيكُمْ دَارَ ٱلْفَٰسِقِينَ
|
معانی مترادفات قرآنی تخته
«زُبر»
الزُّبْرَة: تكّه بزرگى از آهن، جمع آن- زُبَر- خداى تعالى گويد: (آتُونِي زُبَرَ الْحَدِيدِ- 96/ كهف) گفتهاند- الزُّبْرَة مِنَ الشَّعَر- كه جمعش- زُبُر- است يعنى دسته موى (يال شير نر و هر حيوان نرينهاى) كه بطور استعاره به هر چيز جدا شده هم گفته مىشود.
در آيه: (فَتَقَطَّعُوا أَمْرَهُمْ بَيْنَهُمْ زُبُراً- 53/ مؤمنون) يعنى از يكديگر بريدند و گروهها و احزاب مختلفى شدند.
زَبَرْتُ الكتابَ: نامه و كتاب را با خط درشت نوشتم.
زَبُور: هم، هر كتابى است كه خطّش و نوشتهاش درشت باشد و نام- زَبُور- ويژه كتابى است كه بر داود عليه السلام نازل شده است، در آيات: (وَ آتَيْنا داوُدَ زَبُوراً- 55/ اسراء) و (وَ لَقَدْ كَتَبْنا فِي الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ- 105/ انبياء) كه با ضمّه حرف (ز) يعنى (زُبُور) هم خوانده شده، در آن صورت (زُبُور) جمع- زَبُور- خواهد بود، چنانكه جمع ظريف- ظروف است و يا اينكه- زُبُور- جمع- زِبْر- با كسره حرف (ز) است و- زِبْر- مصدرى است كه جمعش- زُبُر- و هر نوشتهاى مثل كتاب را به آن ناميدند و سپس به- زُبُر- جمع بسته شده مثل كُتُب كه جمع- كِتَاب- است.
گفته شده بلكه- زَبُور- هر كتابى است از ميان كتب الهى كه آگاهى بر آن مشكل باشد، در آيات:
(وَ إِنَّهُ لَفِي زُبُرِ الْأَوَّلِينَ- 196/ شعراء) و (وَ الزُّبُرِ وَ الْكِتابِ الْمُنِيرِ- 184/ آل عمران) و (أَمْ لَكُمْ بَراءَةٌ فِي الزُّبُرِ- 43/ قمر).
عدّهاى از علماء گفتهاند: زَبُور اسمى است براى كتابى كه محتوايش به حكمتهاى عقلانى محصور باشد بدون اينكه احكام شرعى داشته باشد (مثل صحيفه سجّاديه منسوب به امام على بن حسين عليه السلام كه چون احكام شرعى در آن نيست آن را- زبور آل محمّد- ناميدهاند). ولى:
واژه كتاب (قرآن) به آن چيزى گفته مىشود كه متضمّن و در برگيرنده احكام شرعى و حكمتهاى عقلى باشد و چيزى كه بر اين معنى دلالت مىكند اينست كه زبور داود عليه السلام هيچ چيز از احكام را در بر ندارد.
زِئْبُر الثوب: خز و پرز و ضخامت جامه و لباس كه معروف است (و نيز كيسه ضخيم پارچهاى بنام پلنگ پوش يا لباس نمدين كه از پشم شتر درست مىكنند).
أَزْبَرُ: هر چيز ضخيم و پر پشت و با يال و كوپال و از اين معنى عبارت هَاجَ زَبْرُؤُه: در باره كسى است كه خشمگين مىشود.[۱]
«الواح»
لَوْح از- الواح كشتى گرفته شده، چوبهاى پهن كشتى در آيه گفت:
وَ حَمَلْناهُ عَلى ذاتِ أَلْواحٍ وَ دُسُرٍ- القمر/ 13).
در مورد حضرت نوح و كشتى محكم اساس اوست. و هم چنين هر چوب پهنى و هر چيزى كه بر او مينويسند- لوح- ناميده شده يعنى صفحه.
فِي لَوْحٍ مَحْفُوظٍ- البروج/ 22).
معنى لوح محفوظ و كيفيت آن بر ما پوشيده است، مگر آنچه را كه از اخبار براى ما روايت شده است كه لوح محفوظ به- نامه و كتاب- تعبير شده است در آيه گفت:
إِنَّ ذلِكَ فِي كِتابٍ إِنَّ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ- 5 و 6/ حج).
لُوح به ضمه و اشباع حرف لام بر وزن نوح- بمعنى تشنگى است- دَابَّةٌ مِلْوَاحٌ- حيوانى كه زود تشنه ميشود و نيز بمعنى جو و هواى ميان آسمان و زمين گروه زيادى لوح در معنى عطش را با فتحه لام ميخوانند و در معنى هوا با ضمه حرف لام اما غير از ضمه جائز نيست.
- لَوَّحَهُ الحرُّ- گرما رنگش را تغيير داده و- لَاحَ الحرُّ لَوْحاً- تشنگى ظاهر شده مثل لمح و لَاحَ البرق- برق درخشيد- أَلَاحَ- وقتى است كه گرما شدت كند و- أَلَاحَ بسيفه- با شمشيرش به او اشاره كرد.[۲]