حال/حالت (مترادف): تفاوت میان نسخه‌ها

از قرآن پدیا
(صفحه‌ای تازه حاوی «==مترادفات قرآنی حال/حالت== مترادف های این واژه در قرآن عبارت است از «بال»، «خطب»، «دأب»، «طور». ==مترادفات «حال/حالت» در قرآن== {| class="wikitable" |+ !واژه !مشاهده ریشه شناسی واژه !مشاهده مشتقات واژه !نمونه آیات |- |بال |ریشه بول |بول (واژگان)|...» ایجاد کرد)
 
 
خط ۱۳: خط ۱۳:
|[[بول (ریشه)|ریشه بول]]
|[[بول (ریشه)|ریشه بول]]
|[[بول (واژگان)|مشتقات بول]]
|[[بول (واژگان)|مشتقات بول]]
|
|{{AFRAME|Surah=20|Ayah=51}}
|-
|-
|خطب
|خطب
|[[خطب (ریشه)|ریشه خطب]]
|[[خطب (ریشه)|ریشه خطب]]
|[[خطب (واژگان)|مشتقات خطب]]
|[[خطب (واژگان)|مشتقات خطب]]
|
|{{AFRAME|Surah=15|Ayah=57}}
|-
|-
|دأب
|دأب
|[[دأب (ریشه)|ریشه دأب]]
|[[دأب (ریشه)|ریشه دأب]]
|[[داب (واژگان)|مشتقات دأب]]
|[[داب (واژگان)|مشتقات دأب]]
|
|{{AFRAME|Surah=8|Ayah=52}}
|-
|-
|طور
|طور
|[[طور (ریشه)|ریشه طور]]
|[[طور (ریشه)|ریشه طور]]
|[[طور (واژگان)|مشتقات طور]]
|[[طور (واژگان)|مشتقات طور]]
|
|{{AFRAME|Surah=71|Ayah=14}}
|}
|}
==معانی مترادفات قرآنی حال/حالت==
===«بال»===
البال‏، حالتى است كه در اثر آن حالت، توجه و اهميت دادن حاصل مى‏شود و يا از آن پروا مى‏شود- ما باليت‏ بكذا بالة- يعنى از او پروا نداشتم و به آن‏ توجه نكردم در آيه (كفر عنهم سيئاتهم و أصلح‏ بالهم‏- 2/ محمد) و (فما بال القرون الأولى‏- 51/ طه) يعنى حالشان و خبرشان، معنى واژه بال به حالتى كه انسان پيدا مى‏كند و آنرا در بر مى‏گيرد، تعبير شده است، چنانكه مى‏گويند: خطر كذا ببالى- يعنى چنان حالتى بر من گذشت و در ذهنم، خطور كرد.<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏1، ص: 328-327</ref>
===«خطب»===
الخطب‏ و المخاطبة و التخاطب‏- رويا روى سخن گفتن و رد كردن كلام بيكديگر، و از اين واژه، خطبة- اندرز گفتن، و خطبة (با كسره خ) خواستگارى كردن و نامزد خواستن براى همسرى است.
خداى تعالى گويد: و لا جناح عليكم فيما عرضتم به من خطبة النساء- 235/ بقره).
يعنى (گناهى بر شما نيست كه بطور كنايه در باره خواستگارى و همسر گزينى سخن گوئيد).
اصل- خطبة- در معنى خواستگارى همان حالتى است كه در آن هنگام براى انسان هست، مثل- جلسة و قعدة (جلسة- حالت نشستن بعد از بيدار شدن از خواب و بعد از دراز كشيدن، اما قعدة- نشستن بعد از ايستادن است).
از واژه- خطبة- خاطب‏ و خطيب‏- يعنى گوينده خطبه، ساخته شده.
اما از خطبة (با كسره خ) فقط- خاطب‏- ساخته شده و فعل در هر دو- خطب‏- يخطب‏- است.
خطب‏ هم بمعنى حادثه و كار بزرگ، است كه بگفتگوى زياد و همه جانبه مى‏انجامد، خداى تعالى گويد:
فما خطبك يا سامري‏؟- 95/ طه) و فما خطبكم أيها المرسلون‏؟- 57/ حجر) فصل‏ الخطاب‏ هم چيزى است كه بوسيله آن خطاب و گفتگو فيصله مى‏يابد و پايان مى‏پذيرد.<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏1، ص: 611-610</ref>
===«دأب»===
الدأب‏: پيوسته رفتن و پيوسته راندن.
دأب‏ فى السير دأبا- سخت راند و در رفتن سختى ديد.
خداى تعالى گويد: و سخر لكم الشمس و القمر دائبين‏- 33/ ابراهيم).
يعنى: (خورشيد و ماه را كه پيوسته در حركتند بخدمت شما گذاشته است).
الدأب‏- خوى و عادت در حالى كه هميشگى باشد.
خداى تعالى گويد: كدأب آل فرعون- 11/ آل عمران).


==معانی مترادفات قرآنی حال/حالت==
يعنى: بر عادتى بودند كه پيوسته استمرار داشته.<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏1، ص: 694</ref>
 
===«طور»===
طوار الدار و طواره‏: ادامه و امتداد بنا و ساختمان (ديوار و حد بنا) عدا فلان‏ طوره‏:
 
از حدش تجاوز كرد.
 
و لا أطور به: به سويش نزديك نمى‏شوم.


=== «بال» ===
فعل كذا طورا بعد طور: آن را در زمانهاى پى در پى انجام داد.


=== «خطب» ===
و آيه (و قد خلقكم‏ أطوارا- 14/ نوح) گفته شده اشاره به آيه: (خلقكم من تراب ثم من نطفة ثم من علقة ثم يخرجكم طفلا- 67/ غافر) است و همچنين اشاره به آيه: (و اختلاف ألسنتكم و ألوانكم‏- 22/ روم) يعنى در خلق و خلق اسم كوهى مخصوص است و يا اسم هر كوهى و نيز گفته شده- طور- كوهى است محيط به زمين.


=== «دأب» ===
در آيات:


=== «طور» ===
(و الطور و كتاب مسطور- 1/ طور) (و ما كنت بجانب الطور- 46/ قصص) (و طور سينين‏- 2/ تين) (و ناديناه من جانب الطور الأيمن‏- 52/ مريم) (و رفعنا فوقهم الطور- 154/ نساء) اشاره به همان معنى است.<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏2، ص: 510-509</ref>


==ارجاعات==
==ارجاعات==
[[رده:فرهنگنامه مترادفات قرآن]]
[[رده:فرهنگنامه مترادفات قرآن]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۱ ژانویهٔ ۲۰۲۵، ساعت ۱۵:۳۷

مترادفات قرآنی حال/حالت

مترادف های این واژه در قرآن عبارت است از «بال»، «خطب»، «دأب»، «طور».

مترادفات «حال/حالت» در قرآن

واژه مشاهده ریشه شناسی واژه مشاهده مشتقات واژه نمونه آیات
بال ریشه بول مشتقات بول
قَالَ فَمَا بَالُ ٱلْقُرُونِ ٱلْأُولَىٰ
خطب ریشه خطب مشتقات خطب
قَالَ فَمَا خَطْبُكُمْ أَيُّهَا ٱلْمُرْسَلُونَ
دأب ریشه دأب مشتقات دأب
كَدَأْبِ ءَالِ فِرْعَوْنَ وَٱلَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ كَفَرُوا۟ بِـَٔايَٰتِ ٱللَّهِ فَأَخَذَهُمُ ٱللَّهُ بِذُنُوبِهِمْ إِنَّ ٱللَّهَ قَوِىٌّ شَدِيدُ ٱلْعِقَابِ
طور ریشه طور مشتقات طور
وَقَدْ خَلَقَكُمْ أَطْوَارًا

معانی مترادفات قرآنی حال/حالت

«بال»

البال‏، حالتى است كه در اثر آن حالت، توجه و اهميت دادن حاصل مى‏شود و يا از آن پروا مى‏شود- ما باليت‏ بكذا بالة- يعنى از او پروا نداشتم و به آن‏ توجه نكردم در آيه (كفر عنهم سيئاتهم و أصلح‏ بالهم‏- 2/ محمد) و (فما بال القرون الأولى‏- 51/ طه) يعنى حالشان و خبرشان، معنى واژه بال به حالتى كه انسان پيدا مى‏كند و آنرا در بر مى‏گيرد، تعبير شده است، چنانكه مى‏گويند: خطر كذا ببالى- يعنى چنان حالتى بر من گذشت و در ذهنم، خطور كرد.[۱]

«خطب»

الخطب‏ و المخاطبة و التخاطب‏- رويا روى سخن گفتن و رد كردن كلام بيكديگر، و از اين واژه، خطبة- اندرز گفتن، و خطبة (با كسره خ) خواستگارى كردن و نامزد خواستن براى همسرى است.

خداى تعالى گويد: و لا جناح عليكم فيما عرضتم به من خطبة النساء- 235/ بقره).

يعنى (گناهى بر شما نيست كه بطور كنايه در باره خواستگارى و همسر گزينى سخن گوئيد).

اصل- خطبة- در معنى خواستگارى همان حالتى است كه در آن هنگام براى انسان هست، مثل- جلسة و قعدة (جلسة- حالت نشستن بعد از بيدار شدن از خواب و بعد از دراز كشيدن، اما قعدة- نشستن بعد از ايستادن است).

از واژه- خطبة- خاطب‏ و خطيب‏- يعنى گوينده خطبه، ساخته شده.

اما از خطبة (با كسره خ) فقط- خاطب‏- ساخته شده و فعل در هر دو- خطب‏- يخطب‏- است.

خطب‏ هم بمعنى حادثه و كار بزرگ، است كه بگفتگوى زياد و همه جانبه مى‏انجامد، خداى تعالى گويد:

فما خطبك يا سامري‏؟- 95/ طه) و فما خطبكم أيها المرسلون‏؟- 57/ حجر) فصل‏ الخطاب‏ هم چيزى است كه بوسيله آن خطاب و گفتگو فيصله مى‏يابد و پايان مى‏پذيرد.[۲]

«دأب»

الدأب‏: پيوسته رفتن و پيوسته راندن.

دأب‏ فى السير دأبا- سخت راند و در رفتن سختى ديد.

خداى تعالى گويد: و سخر لكم الشمس و القمر دائبين‏- 33/ ابراهيم).

يعنى: (خورشيد و ماه را كه پيوسته در حركتند بخدمت شما گذاشته است).

الدأب‏- خوى و عادت در حالى كه هميشگى باشد.

خداى تعالى گويد: كدأب آل فرعون- 11/ آل عمران).

يعنى: بر عادتى بودند كه پيوسته استمرار داشته.[۳]

«طور»

طوار الدار و طواره‏: ادامه و امتداد بنا و ساختمان (ديوار و حد بنا) عدا فلان‏ طوره‏:

از حدش تجاوز كرد.

و لا أطور به: به سويش نزديك نمى‏شوم.

فعل كذا طورا بعد طور: آن را در زمانهاى پى در پى انجام داد.

و آيه (و قد خلقكم‏ أطوارا- 14/ نوح) گفته شده اشاره به آيه: (خلقكم من تراب ثم من نطفة ثم من علقة ثم يخرجكم طفلا- 67/ غافر) است و همچنين اشاره به آيه: (و اختلاف ألسنتكم و ألوانكم‏- 22/ روم) يعنى در خلق و خلق اسم كوهى مخصوص است و يا اسم هر كوهى و نيز گفته شده- طور- كوهى است محيط به زمين.

در آيات:

(و الطور و كتاب مسطور- 1/ طور) (و ما كنت بجانب الطور- 46/ قصص) (و طور سينين‏- 2/ تين) (و ناديناه من جانب الطور الأيمن‏- 52/ مريم) (و رفعنا فوقهم الطور- 154/ نساء) اشاره به همان معنى است.[۴]

ارجاعات

  1. ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏1، ص: 328-327
  2. ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏1، ص: 611-610
  3. ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏1، ص: 694
  4. ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏2، ص: 510-509