پرده (مترادف): تفاوت میان نسخهها
(←«غطاء») |
|||
خط ۵۹: | خط ۵۹: | ||
=== «غطاء» === | === «غطاء» === | ||
غِطَاء پوسته و طبقهاى كه بر چيزى قرار مىگيرد همانطور كه غشاء- چيزى است از جامه و مانند آن كه روى چيزى قرار داده مىشود. | |||
غِطَاء: بطور استعاره براى نادانى بكار مىرود، آيه: (فَكَشَفْنا عَنْكَ غِطاءَكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَدِيدٌ- 22/ ق)<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج2، ص: 702</ref> | |||
=== «غشاوة» === | === «غشاوة» === | ||
غَشِيَهُ، غِشَاوَةً و غِشَاءً: او را با چيزى همراه و ملازم كرد تا او را فرا گرفت و پوشاند. غِشَاوَة: پيوسته يا چيزيكه با آن پوشيده مىشود، در آيات: (وَ جَعَلَ عَلى بَصَرِهِ غِشاوَةً- 32/ لقمان) (فَغَشِيَهُمْ مِنَ الْيَمِّ ما غَشِيَهُمْ- 78/ طه)(وَ تَغْشى وُجُوهَهُمُ النَّارُ- 50/ ابراهيم)(إِذْ يَغْشَى السِّدْرَةَ ما يَغْشى- 16/ نجم)(وَ اللَّيْلِ إِذا يَغْشى- 1/ ليل)(إِذْ يُغَشِّيكُمُ النُّعاسَ- 11/ انفال) 6 غَشَيتُ موضع كذا: به آنجا آمدم كه كنايه از مقاربت است. مىگويند غَشَّاهَا و تَغَشَّاهَا: با او در آميخت، در آيه: (فَلَمَّا تَغَشَّاها حَمَلَتْ- 189/ اعراف) و همچنين واژه-غِشْيَان و غَاشِيَة: آنچه كه چيزى را مىپوشاندمثل: غَاشِيَة السّرج: زين پوش، در آيه: (أَنْ تَأْتِيَهُمْ غاشِيَةٌ- 107/ يوسف) دشوارى و سختى كه آنها را فرو مىگيرد و مىپوشاند، گفته شده در اصل سخن پسنديده است و لفظش اينجا استعاره شده است. | |||
مثل آيات: (لَهُمْ مِنْ جَهَنَّمَ مِهادٌ وَ مِنْ فَوْقِهِمْ غَواشٍ- 41/ اعراف)(هَلْ أَتاكَ حَدِيثُ الْغاشِيَةِ- 1/ غاشيه)كنايه از قيامت است و جمعش- غواش. | |||
غُشِيَ على فلان: وقتى است كه او را بليّه و مصيبتى كه فهمش را پوشانده و مستور كرده رسيده است. در آيات: | |||
(كَالَّذِي يُغْشى عَلَيْهِ مِنَ الْمَوْتِ- 19/ احزاب) (نَظَرَ الْمَغْشِيِ عَلَيْهِ مِنَ الْمَوْتِ- 20/ محمّد) (فَأَغْشَيْناهُمْ فَهُمْ لا يُبْصِرُونَ- 9/ يس) (وَ عَلى أَبْصارِهِمْ غِشاوَةٌ- 7/ بقره) (كَأَنَّما أُغْشِيَتْ وُجُوهُهُمْ- 27/ يونس) (وَ اسْتَغْشَوْا ثِيابَهُمْ- 7/ نوح) يعنى لباس خود را مثل پوششى بر گوشهاى خود قرار مىدادند، كه عبارت از خوددارى از شنيدن است. گفته شده: (اسْتَغْشَوْا ثِيابَهُمْ) در آيه اخير كنايه از دويدن و گريختن از شنيدن آيات وحى و حقّ است، مثل عبارت شمّر ذيلا: دامن به كمر بست. | |||
القى ثوبه: جامه خويش فرو افكند.مىگويند: غَشَّيْتُهُ سوطا او سيفا: با تازيانه و شمشير، او را فرو گرفتم و زدم مثل- كسوته و عمّمته: لباسش پوشاندم و دستارش بستم.<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج2، ص: 700-698</ref> | |||
=== «غلف» === | === «غلف» === | ||
آيه: (قُلُوبُنا غُلْفٌ- 88/ بقره)گفته شده- غُلْف جمع- أَغْلَف- است مثل: سيف اغلب: شمشيرى كه آيه: (قُلُوبُنا غُلْفٌ- 88/ بقره) بودن دلها در- اكنّه يا پردهها است در آيه: (وَ قالُوا قُلُوبُنا فِي أَكِنَّةٍ- 5/ فصّلت)و مثل آيه: (فِي غَفْلَةٍ مِنْ هذا- 97/ انبياء) است. و نيز گفته شده معنايش- قلوبنا اوعية للعلم- است يعنى دلهامان ظرفهايى براى علم و دانش است و يا معنايش اين است كه بر دلهامان پرده افكنده و نهفته و پوشيده شده. | |||
غلام أَغْلَفُ: پسرى كه ختنه نشده كه كنايه از- اقلف- است و در همان معنى است: غُلْفَة- مثل- قلفة- است (پوستى كه در ختنه كردن بريده مىشود). | |||
غَلَّفْتُ السّيف: براى آن شمشير، نيامى و غلافى ساختم. | |||
غَلَّفْتُ القارورة و الرّحل و السّرج: براى شيشه و رحل و زين، پوستى و غلافى قرار دادم. غَلَّفْتُ لحيته بالحنّاء: ريش او را حناء گرفتم. | |||
تَغَلَّفَ: خضاب كرد. و همچنين در آيه: (قُلُوبُنا غُلْفٌ- 88/ بقره) گفته شده غُلْف جمع غِلَاف است و اصلش غُلُف- با ضمّه حرف (ل) است كه مثل (كتب) خوانده شده يعنى دلهامان مثل غلافها، جاى نگه داشتن و ظرفهاى علم است، تنبيهى است بر اينكه ما نيازى نداريم كه از تو تعليم بگيريم ما را هر چه داريم بس است و بىنيازيم.<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج2، ص: 711</ref> | |||
=== «اکمام» === | === «اکمام» === | ||
كَمّ: (بفتح اول) پوشاندن. «كمّ الشّىء كمّا: غطّاه و ستره» كمّ (بكسر كاف) غلافى است كه گل يا ميوه را ميپوشاند جمع آن در قرآن اكمام است. راغب گويد: كمّ بضمّ اول قسمتى از آستين پيراهن است كه دست را ميپوشاند و بكسر آن غلافى است كه ميوه را ميپوشاند. | |||
فِيها فاكِهَةٌ وَ النَّخْلُ ذاتُ الْأَكْمامِ رحمن: 11. مراد از فاكهه ميوهاى غير از خرماست و مراد از اكمام غلافهائى است كه خرما در آن ميشود يعنى در زمين ميوههائى است و نخل غلافدار. | |||
إِلَيْهِ يُرَدُّ عِلْمُ السَّاعَةِ وَ ما تَخْرُجُ مِنْ ثَمَراتٍ مِنْ أَكْمامِها وَ ما تَحْمِلُ مِنْ أُنْثى وَ لا تَضَعُ إِلَّا بِعِلْمِهِ فصلت: | |||
47. علم قيامت راجع بخداست ميوه ها جز بعلم او از غلافهايشان در نيايند و مادگان جز بعلم او حمل بر ندارند و نگذارند. اين كلمه تنها دو بار در قرآن آمده است.<ref>قاموس قرآن، ج6، ص: 149</ref> | |||
=== «اکنة» === | === «اکنة» === | ||
الْكَنّ: پوششى يا ظرفى كه چيزى در آن حفظ ميشود، مىگويند: | |||
كَنَنْتُ الشيءَ: آنرا پوشاندم و در ظرفى پنهان كردم. | |||
واژه- كننت- مخصوص به چيزى است كه در خانهاى يا جامهاى استتار ميشود و يا در غير از آنها از اجسام ديگر. | |||
خداى تعالى گفت: | |||
كَأَنَّهُنَّ بَيْضٌ مَكْنُونٌ- 49/ صافات. | |||
كَأَنَّهُمْ لُؤْلُؤٌ مَكْنُونٌ- 24/ طور. | |||
أَكْنَنْتُ: براى چيزى است كه در نفس و جان پوشيده و حفظ ميشود [رازى يا سخنى يا خاطرهاى را در دل و ذهن نگهداشتن و فاش نكردن]، خداى تعالى گويد. | |||
أَوْ أَكْنَنْتُمْ فِي أَنْفُسِكُمْ- 235/ بقره. | |||
جمع- كن- أَكْنَان- است، در آيه: | |||
وَ جَعَلَ لَكُمْ مِنَ الْجِبالِ أَكْناناً- 81/ نحل. | |||
كِنَان: پردهاى يا چيزى است كه از آن اشياء را پنهان مىكنند جمعش أَكِنَّة- است مثل: | |||
غطاء و اغطيه (يعنى پرده و پوشش). در آيه گفت: | |||
وَ جَعَلْنا عَلى قُلُوبِهِمْ أَكِنَّةً أَنْ يَفْقَهُوهُ- 25/ انعام. | |||
وَ قالُوا قُلُوبُنا فِي أَكِنَّةٍ- 5/ فصلت. | |||
گفتهاند معنايش اينست كه آنها ميگفتند دلهاى ما در پردهاى است از اينكه آنچه را كه بر دل ما وارد ميشود بفهمند چنانكه گفتند. | |||
يا شُعَيْبُ ما نَفْقَهُ- 91/ هود (تا آخر آيه. (اى شعيب ما درك نمىكنيم و نمىفهميم) و آيه: إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَرِيمٌ فِي كِتابٍ مَكْنُونٍ- 78/ واقعه). | |||
گفته شده مقصود از [كتاب مكنون] لوح محفوظ است و نيز گفتهاند: | |||
دلهاى مؤمنين است و يا اينكه اشارهاي است به اينكه قرآن در پيشگاه خداوند محفوظ است چنانكه گفت: وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ- 12/ يوسف. | |||
به زن همسر گزيده و شهر كرده نيز- كنة- ناميده شده براى اينكه در كوششي از حفظ و نگهدارى شوهر خويش است همانطور كه- محصنة- ناميده شده براى اينكه در حصنى يا دژى از محافظت شوهر است. | |||
كِنَانَة: تيردان يا ظرف چرمى سالم و ناشكافته.<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج4، ص: 85-83</ref> | |||
=== «ستراً» === | === «ستراً» === | ||
خط ۹۳: | خط ۱۶۰: | ||
=== «عورة» === | === «عورة» === | ||
العَوْرَة: عورت انسان يا شرمگاه كه كنايهاى است از عار و نيز- عورة- چيزى است كه از آشكار شدنش عار يا مذمّت به انسان مىرسد و لذا زن- عورة- ناميده شده. | |||
عَوْرَاء: از اين معنى است يعنى كلمه زشت و كار قبيح. | |||
عَوِرَتْ عينه عَوَراً و عَارَتْ عينه عَوَراً: بينايى يك چشمش از بين رفته است عَوَّرْتُهَا: نابينايش كردم و از اين معنى عبارت: عوّرت البئر: چاه را با خاك پر كردم تا آبش خشك شود، استعاره شده است. | |||
أَعْوَر: كلاغ، بخاطر تيزبينى او، كه اين معنى عكس و خلاف معنى اوّل واژه است، شاعر گويد:و صحاح العيون يدعون عُوراً | |||
(چشمهاى سالم را نابينا مىنامند) يا (بر عكس نهند نام زنگى كافور) عَوَار و عَوْرَة: پاره بودن چيزى مثل پارچه و شكاف و رخنه در ديوار خانه و مانند اينها، خداى تعالى گفت: (إِنَّ بُيُوتَنا عَوْرَةٌ وَ ما هِيَ بِعَوْرَةٍ 13/ احزاب) يعنى خانههامان خلل برداشته و كسى كه بخواهد به آنها دست يابد ممكن است | |||
فلان يحفظ عورته: يعنى سستى و خلل عورت خود را حفظ مىكند و مىپوشاند، گفت: (ثَلاثُ عَوْراتٍ لَكُمْ- 58/ نور) يعنى نيمروز و آخر شب و بعد از نماز عشاء (در اين سه وقت بدون اجازه و سر نزده نبايد به استراحتگاه همسران، پدر و مادر، فرزند و همسرش يا دختر و همسرش و غيره وارد شد.) (الَّذِينَ لَمْ يَظْهَرُوا عَلى عَوْراتِ النِّساءِ 31/ نور) يعنى كسانى كه به سنّ بلوغ نرسيدهاند. | |||
سهم عَائِر: تيرى كه معلوم نيست از كجا مىآيد.(لفلان عَائِرَةُ عَيْنٍ من المال: آنقدر مال و ثروت دارد كه چشم را خيره مىكند. | |||
مُعَاوَرَة: در معنى اسْتِعَارَة است. | |||
عَارِيَّة: بر وزن فعليّة از همان معنى است يعنى به عاريت گرفتن و لذا گفته مىشود: تَعَاوَرَهُ العَوَارِي: چيزى عاريه به او رسيد، بعضى گفتهاند تعاوره عوارى:- از- عار- است، زيرا به عاريت دادن ملامت بار است سرزنش ببار مىآورد. چنانكه در مثل آمده است: «قيل للعاريّة أين تذهبين فقالت: اجلب الى اهلى مذمّة و عارا» | |||
به عاريّة گفتند كجا مىروى، گفت: به جايى كه عار و سرزنش براى صاحبم جلب كنم، گفته شده اين درست نيست از جهت اينكه اشتقاق عاريّة از- عار، يعور- است (واوى است) به دليل- تعاورنا- ولى واژه- عار- معنى مذمّت (يايى است) چنانكه مىگويند: عيّرته بكذا: سرزنشش كردم.<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج2، ص: 671-670</ref> | |||
=== «سرادق» === | === «سرادق» === | ||
السُّرَادِق خيمه بزرگ و سراپرده كه فارسى و معرّب است زيرا هيچ اسم مفردى در كلام عرب وجود ندارد كه حرف سوّمش الف باشد و بعد از الف دو حرف ديگر آمده باشد. | |||
خداى تعالى گويد: (أَحاطَ بِهِمْ سُرادِقُها- 29/ كهف). | |||
اگر مىگويند- بيت مُسَرْدَق- خانهاى كه به شكل سراپرده ساخته شده.<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج2، ص: 208</ref> | |||
==ارجاعات== | ==ارجاعات== | ||
[[رده:فرهنگنامه مترادفات قرآن]] | [[رده:فرهنگنامه مترادفات قرآن]] |
نسخهٔ کنونی تا ۱۹ نوامبر ۲۰۲۴، ساعت ۱۰:۴۹
مترادفات قرآنی پرده
مترادف های این واژه در قرآن عبارت است از «غطاء»، «غشاوة»، «غلف»، «اکمام»، «اکنة»، «ستراً»، «حجاب»، «عورة»، «سرادق».
مترادفات «پرده» در قرآن
واژه | مشاهده ریشه شناسی واژه | مشاهده مشتقات واژه | نمونه آیات |
---|---|---|---|
غطاء | ریشه غطو | مشتقات غطو | لَّقَدْ كُنتَ فِى غَفْلَةٍ مِّنْ هَٰذَا فَكَشَفْنَا عَنكَ غِطَآءَكَ فَبَصَرُكَ ٱلْيَوْمَ حَدِيدٌ
|
غشاوة | ریشه غشی | مشتقات غشی | خَتَمَ ٱللَّهُ عَلَىٰ قُلُوبِهِمْ وَعَلَىٰ سَمْعِهِمْ وَعَلَىٰٓ أَبْصَٰرِهِمْ غِشَٰوَةٌ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ
|
غلف | ریشه غلف | مشتقات غلف | وَقَالُوا۟ قُلُوبُنَا غُلْفٌۢ بَل لَّعَنَهُمُ ٱللَّهُ بِكُفْرِهِمْ فَقَلِيلًا مَّا يُؤْمِنُونَ
|
اکمام | ریشه کمم | مشتقات کمم | فِيهَا فَٰكِهَةٌ وَٱلنَّخْلُ ذَاتُ ٱلْأَكْمَامِ
|
اکنة | ریشه کنن | مشتقات کنن | وَٱللَّهُ جَعَلَ لَكُم مِّمَّا خَلَقَ ظِلَٰلًا وَجَعَلَ لَكُم مِّنَ ٱلْجِبَالِ أَكْنَٰنًا وَجَعَلَ لَكُمْ سَرَٰبِيلَ تَقِيكُمُ ٱلْحَرَّ وَسَرَٰبِيلَ تَقِيكُم بَأْسَكُمْ كَذَٰلِكَ يُتِمُّ نِعْمَتَهُۥ عَلَيْكُمْ لَعَلَّكُمْ تُسْلِمُونَ
|
ستراً | ریشه ستر | مشتقات ستر | حَتَّىٰٓ إِذَا بَلَغَ مَطْلِعَ ٱلشَّمْسِ وَجَدَهَا تَطْلُعُ عَلَىٰ قَوْمٍ لَّمْ نَجْعَل لَّهُم مِّن دُونِهَا سِتْرًا
|
حجاب | ریشه حجب | مشتقات حجب | وَمَا كَانَ لِبَشَرٍ أَن يُكَلِّمَهُ ٱللَّهُ إِلَّا وَحْيًا أَوْ مِن وَرَآئِ حِجَابٍ أَوْ يُرْسِلَ رَسُولًا فَيُوحِىَ بِإِذْنِهِۦ مَا يَشَآءُ إِنَّهُۥ عَلِىٌّ حَكِيمٌ
|
عورة | ریشه عور | مشتقات عور | وَإِذْ قَالَت طَّآئِفَةٌ مِّنْهُمْ يَٰٓأَهْلَ يَثْرِبَ لَا مُقَامَ لَكُمْ فَٱرْجِعُوا۟ وَيَسْتَـْٔذِنُ فَرِيقٌ مِّنْهُمُ ٱلنَّبِىَّ يَقُولُونَ إِنَّ بُيُوتَنَا عَوْرَةٌ وَمَا هِىَ بِعَوْرَةٍ إِن يُرِيدُونَ إِلَّا فِرَارًا
|
سرادق | ریشه سردق | مشتقات سردق | وَقُلِ ٱلْحَقُّ مِن رَّبِّكُمْ فَمَن شَآءَ فَلْيُؤْمِن وَمَن شَآءَ فَلْيَكْفُرْ إِنَّآ أَعْتَدْنَا لِلظَّٰلِمِينَ نَارًا أَحَاطَ بِهِمْ سُرَادِقُهَا وَإِن يَسْتَغِيثُوا۟ يُغَاثُوا۟ بِمَآءٍ كَٱلْمُهْلِ يَشْوِى ٱلْوُجُوهَ بِئْسَ ٱلشَّرَابُ وَسَآءَتْ مُرْتَفَقًا
|
معانی مترادفات قرآنی پرده
«غطاء»
غِطَاء پوسته و طبقهاى كه بر چيزى قرار مىگيرد همانطور كه غشاء- چيزى است از جامه و مانند آن كه روى چيزى قرار داده مىشود.
غِطَاء: بطور استعاره براى نادانى بكار مىرود، آيه: (فَكَشَفْنا عَنْكَ غِطاءَكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَدِيدٌ- 22/ ق)[۱]
«غشاوة»
غَشِيَهُ، غِشَاوَةً و غِشَاءً: او را با چيزى همراه و ملازم كرد تا او را فرا گرفت و پوشاند. غِشَاوَة: پيوسته يا چيزيكه با آن پوشيده مىشود، در آيات: (وَ جَعَلَ عَلى بَصَرِهِ غِشاوَةً- 32/ لقمان) (فَغَشِيَهُمْ مِنَ الْيَمِّ ما غَشِيَهُمْ- 78/ طه)(وَ تَغْشى وُجُوهَهُمُ النَّارُ- 50/ ابراهيم)(إِذْ يَغْشَى السِّدْرَةَ ما يَغْشى- 16/ نجم)(وَ اللَّيْلِ إِذا يَغْشى- 1/ ليل)(إِذْ يُغَشِّيكُمُ النُّعاسَ- 11/ انفال) 6 غَشَيتُ موضع كذا: به آنجا آمدم كه كنايه از مقاربت است. مىگويند غَشَّاهَا و تَغَشَّاهَا: با او در آميخت، در آيه: (فَلَمَّا تَغَشَّاها حَمَلَتْ- 189/ اعراف) و همچنين واژه-غِشْيَان و غَاشِيَة: آنچه كه چيزى را مىپوشاندمثل: غَاشِيَة السّرج: زين پوش، در آيه: (أَنْ تَأْتِيَهُمْ غاشِيَةٌ- 107/ يوسف) دشوارى و سختى كه آنها را فرو مىگيرد و مىپوشاند، گفته شده در اصل سخن پسنديده است و لفظش اينجا استعاره شده است.
مثل آيات: (لَهُمْ مِنْ جَهَنَّمَ مِهادٌ وَ مِنْ فَوْقِهِمْ غَواشٍ- 41/ اعراف)(هَلْ أَتاكَ حَدِيثُ الْغاشِيَةِ- 1/ غاشيه)كنايه از قيامت است و جمعش- غواش.
غُشِيَ على فلان: وقتى است كه او را بليّه و مصيبتى كه فهمش را پوشانده و مستور كرده رسيده است. در آيات:
(كَالَّذِي يُغْشى عَلَيْهِ مِنَ الْمَوْتِ- 19/ احزاب) (نَظَرَ الْمَغْشِيِ عَلَيْهِ مِنَ الْمَوْتِ- 20/ محمّد) (فَأَغْشَيْناهُمْ فَهُمْ لا يُبْصِرُونَ- 9/ يس) (وَ عَلى أَبْصارِهِمْ غِشاوَةٌ- 7/ بقره) (كَأَنَّما أُغْشِيَتْ وُجُوهُهُمْ- 27/ يونس) (وَ اسْتَغْشَوْا ثِيابَهُمْ- 7/ نوح) يعنى لباس خود را مثل پوششى بر گوشهاى خود قرار مىدادند، كه عبارت از خوددارى از شنيدن است. گفته شده: (اسْتَغْشَوْا ثِيابَهُمْ) در آيه اخير كنايه از دويدن و گريختن از شنيدن آيات وحى و حقّ است، مثل عبارت شمّر ذيلا: دامن به كمر بست.
القى ثوبه: جامه خويش فرو افكند.مىگويند: غَشَّيْتُهُ سوطا او سيفا: با تازيانه و شمشير، او را فرو گرفتم و زدم مثل- كسوته و عمّمته: لباسش پوشاندم و دستارش بستم.[۲]
«غلف»
آيه: (قُلُوبُنا غُلْفٌ- 88/ بقره)گفته شده- غُلْف جمع- أَغْلَف- است مثل: سيف اغلب: شمشيرى كه آيه: (قُلُوبُنا غُلْفٌ- 88/ بقره) بودن دلها در- اكنّه يا پردهها است در آيه: (وَ قالُوا قُلُوبُنا فِي أَكِنَّةٍ- 5/ فصّلت)و مثل آيه: (فِي غَفْلَةٍ مِنْ هذا- 97/ انبياء) است. و نيز گفته شده معنايش- قلوبنا اوعية للعلم- است يعنى دلهامان ظرفهايى براى علم و دانش است و يا معنايش اين است كه بر دلهامان پرده افكنده و نهفته و پوشيده شده.
غلام أَغْلَفُ: پسرى كه ختنه نشده كه كنايه از- اقلف- است و در همان معنى است: غُلْفَة- مثل- قلفة- است (پوستى كه در ختنه كردن بريده مىشود).
غَلَّفْتُ السّيف: براى آن شمشير، نيامى و غلافى ساختم.
غَلَّفْتُ القارورة و الرّحل و السّرج: براى شيشه و رحل و زين، پوستى و غلافى قرار دادم. غَلَّفْتُ لحيته بالحنّاء: ريش او را حناء گرفتم.
تَغَلَّفَ: خضاب كرد. و همچنين در آيه: (قُلُوبُنا غُلْفٌ- 88/ بقره) گفته شده غُلْف جمع غِلَاف است و اصلش غُلُف- با ضمّه حرف (ل) است كه مثل (كتب) خوانده شده يعنى دلهامان مثل غلافها، جاى نگه داشتن و ظرفهاى علم است، تنبيهى است بر اينكه ما نيازى نداريم كه از تو تعليم بگيريم ما را هر چه داريم بس است و بىنيازيم.[۳]
«اکمام»
كَمّ: (بفتح اول) پوشاندن. «كمّ الشّىء كمّا: غطّاه و ستره» كمّ (بكسر كاف) غلافى است كه گل يا ميوه را ميپوشاند جمع آن در قرآن اكمام است. راغب گويد: كمّ بضمّ اول قسمتى از آستين پيراهن است كه دست را ميپوشاند و بكسر آن غلافى است كه ميوه را ميپوشاند.
فِيها فاكِهَةٌ وَ النَّخْلُ ذاتُ الْأَكْمامِ رحمن: 11. مراد از فاكهه ميوهاى غير از خرماست و مراد از اكمام غلافهائى است كه خرما در آن ميشود يعنى در زمين ميوههائى است و نخل غلافدار.
إِلَيْهِ يُرَدُّ عِلْمُ السَّاعَةِ وَ ما تَخْرُجُ مِنْ ثَمَراتٍ مِنْ أَكْمامِها وَ ما تَحْمِلُ مِنْ أُنْثى وَ لا تَضَعُ إِلَّا بِعِلْمِهِ فصلت:
47. علم قيامت راجع بخداست ميوه ها جز بعلم او از غلافهايشان در نيايند و مادگان جز بعلم او حمل بر ندارند و نگذارند. اين كلمه تنها دو بار در قرآن آمده است.[۴]
«اکنة»
الْكَنّ: پوششى يا ظرفى كه چيزى در آن حفظ ميشود، مىگويند:
كَنَنْتُ الشيءَ: آنرا پوشاندم و در ظرفى پنهان كردم.
واژه- كننت- مخصوص به چيزى است كه در خانهاى يا جامهاى استتار ميشود و يا در غير از آنها از اجسام ديگر.
خداى تعالى گفت:
كَأَنَّهُنَّ بَيْضٌ مَكْنُونٌ- 49/ صافات.
كَأَنَّهُمْ لُؤْلُؤٌ مَكْنُونٌ- 24/ طور.
أَكْنَنْتُ: براى چيزى است كه در نفس و جان پوشيده و حفظ ميشود [رازى يا سخنى يا خاطرهاى را در دل و ذهن نگهداشتن و فاش نكردن]، خداى تعالى گويد.
أَوْ أَكْنَنْتُمْ فِي أَنْفُسِكُمْ- 235/ بقره.
جمع- كن- أَكْنَان- است، در آيه:
وَ جَعَلَ لَكُمْ مِنَ الْجِبالِ أَكْناناً- 81/ نحل.
كِنَان: پردهاى يا چيزى است كه از آن اشياء را پنهان مىكنند جمعش أَكِنَّة- است مثل:
غطاء و اغطيه (يعنى پرده و پوشش). در آيه گفت:
وَ جَعَلْنا عَلى قُلُوبِهِمْ أَكِنَّةً أَنْ يَفْقَهُوهُ- 25/ انعام.
وَ قالُوا قُلُوبُنا فِي أَكِنَّةٍ- 5/ فصلت.
گفتهاند معنايش اينست كه آنها ميگفتند دلهاى ما در پردهاى است از اينكه آنچه را كه بر دل ما وارد ميشود بفهمند چنانكه گفتند.
يا شُعَيْبُ ما نَفْقَهُ- 91/ هود (تا آخر آيه. (اى شعيب ما درك نمىكنيم و نمىفهميم) و آيه: إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَرِيمٌ فِي كِتابٍ مَكْنُونٍ- 78/ واقعه).
گفته شده مقصود از [كتاب مكنون] لوح محفوظ است و نيز گفتهاند:
دلهاى مؤمنين است و يا اينكه اشارهاي است به اينكه قرآن در پيشگاه خداوند محفوظ است چنانكه گفت: وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ- 12/ يوسف.
به زن همسر گزيده و شهر كرده نيز- كنة- ناميده شده براى اينكه در كوششي از حفظ و نگهدارى شوهر خويش است همانطور كه- محصنة- ناميده شده براى اينكه در حصنى يا دژى از محافظت شوهر است.
كِنَانَة: تيردان يا ظرف چرمى سالم و ناشكافته.[۵]
«ستراً»
سَتْر: السَّتْر، پوشاندن چيزى است.
السِّتْر و السُّتْرة: آنچه را كه با آن پوشانده مىشود (وسيله پوشش).
آيات: (لَمْ نَجْعَلْ لَهُمْ مِنْ دُونِها سِتْراً- 90/ كهف) و (حِجاباً مَسْتُوراً- 45/ اسراء).
استتار: پوشيده و پنهان شدن، و در آيه: (وَ ما كُنْتُمْ تَسْتَتِرُونَ- 22/ فصّلت).[۶]
«حجاب»
الحَجْب و الحِجَاب- يعنى باز داشتن و ممانعت از دسترسى و رسيدن به چيزى، گفته مىشود: حَجَبَهُ، حَجْباً و حِجَاباً، و نيز حجاب يعنى جوف و باطن و آنچه كه از دل پوشيده و پنهان است.
خداى تعالى گويد: (وَ بَيْنَهُما حِجابٌ- 4/ اعراف) اين حجاب آن نيست كه ديده را مىپوشاند بلكه مقصود همان چيزى است كه مانع رسيدن لذّات بهشتيان بدوزخيان و رسيدن رنجش و آزار دوزخيان به بهشتيان مىشود، مثل آيات:
(فَضُرِبَ بَيْنَهُمْ بِسُورٍ لَهُ بابٌ باطِنُهُ فِيهِ الرَّحْمَةُ وَ ظاهِرُهُ مِنْ قِبَلِهِ الْعَذاب13/ حديد) و (وَ ما كانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْياً أَوْ مِنْ وَراءِ حِجابٍ- 51/ شورى) يعنى از جائيكه شخص مورد خطاب وحى و كسى كه باو وحى مىرسد او را نمىبيند و آيه (حَتَّى تَوارَتْ بِالْحِجابِ- 32/ ص).
يعنى وقتى كه خورشيد با پنهان كننده و مانعى از نظر پوشيده مىشود.
حَاجِبَان- يعنى دو ابرو در چهره زيرا براى ديدگان همچون نگهبان هستند و از آنها دفاع مىكنند.
حَاجِبُ الشّمس- مانعى كه در جلوى خورشيد مثل نگهبان قرار مىگيرد و مانع ديدن آن مىشود.
و در آيه (كَلَّا إِنَّهُمْ عَنْ رَبِّهِمْ يَوْمَئِذٍ لَمَحْجُوبُونَ- 15/ مطفّفين) اشاره به منع نور از ايشان است چنانكه گفت (فَضُرِبَ بَيْنَهُمْ بِسُورٍ- 13/ حديد) يعنى ديوار و بارويى ميانشان زده شد.[۷]
«عورة»
العَوْرَة: عورت انسان يا شرمگاه كه كنايهاى است از عار و نيز- عورة- چيزى است كه از آشكار شدنش عار يا مذمّت به انسان مىرسد و لذا زن- عورة- ناميده شده.
عَوْرَاء: از اين معنى است يعنى كلمه زشت و كار قبيح.
عَوِرَتْ عينه عَوَراً و عَارَتْ عينه عَوَراً: بينايى يك چشمش از بين رفته است عَوَّرْتُهَا: نابينايش كردم و از اين معنى عبارت: عوّرت البئر: چاه را با خاك پر كردم تا آبش خشك شود، استعاره شده است.
أَعْوَر: كلاغ، بخاطر تيزبينى او، كه اين معنى عكس و خلاف معنى اوّل واژه است، شاعر گويد:و صحاح العيون يدعون عُوراً
(چشمهاى سالم را نابينا مىنامند) يا (بر عكس نهند نام زنگى كافور) عَوَار و عَوْرَة: پاره بودن چيزى مثل پارچه و شكاف و رخنه در ديوار خانه و مانند اينها، خداى تعالى گفت: (إِنَّ بُيُوتَنا عَوْرَةٌ وَ ما هِيَ بِعَوْرَةٍ 13/ احزاب) يعنى خانههامان خلل برداشته و كسى كه بخواهد به آنها دست يابد ممكن است
فلان يحفظ عورته: يعنى سستى و خلل عورت خود را حفظ مىكند و مىپوشاند، گفت: (ثَلاثُ عَوْراتٍ لَكُمْ- 58/ نور) يعنى نيمروز و آخر شب و بعد از نماز عشاء (در اين سه وقت بدون اجازه و سر نزده نبايد به استراحتگاه همسران، پدر و مادر، فرزند و همسرش يا دختر و همسرش و غيره وارد شد.) (الَّذِينَ لَمْ يَظْهَرُوا عَلى عَوْراتِ النِّساءِ 31/ نور) يعنى كسانى كه به سنّ بلوغ نرسيدهاند.
سهم عَائِر: تيرى كه معلوم نيست از كجا مىآيد.(لفلان عَائِرَةُ عَيْنٍ من المال: آنقدر مال و ثروت دارد كه چشم را خيره مىكند.
مُعَاوَرَة: در معنى اسْتِعَارَة است.
عَارِيَّة: بر وزن فعليّة از همان معنى است يعنى به عاريت گرفتن و لذا گفته مىشود: تَعَاوَرَهُ العَوَارِي: چيزى عاريه به او رسيد، بعضى گفتهاند تعاوره عوارى:- از- عار- است، زيرا به عاريت دادن ملامت بار است سرزنش ببار مىآورد. چنانكه در مثل آمده است: «قيل للعاريّة أين تذهبين فقالت: اجلب الى اهلى مذمّة و عارا» به عاريّة گفتند كجا مىروى، گفت: به جايى كه عار و سرزنش براى صاحبم جلب كنم، گفته شده اين درست نيست از جهت اينكه اشتقاق عاريّة از- عار، يعور- است (واوى است) به دليل- تعاورنا- ولى واژه- عار- معنى مذمّت (يايى است) چنانكه مىگويند: عيّرته بكذا: سرزنشش كردم.[۸]
«سرادق»
السُّرَادِق خيمه بزرگ و سراپرده كه فارسى و معرّب است زيرا هيچ اسم مفردى در كلام عرب وجود ندارد كه حرف سوّمش الف باشد و بعد از الف دو حرف ديگر آمده باشد.
خداى تعالى گويد: (أَحاطَ بِهِمْ سُرادِقُها- 29/ كهف).
اگر مىگويند- بيت مُسَرْدَق- خانهاى كه به شكل سراپرده ساخته شده.[۹]
ارجاعات
- ↑ ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج2، ص: 702
- ↑ ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج2، ص: 700-698
- ↑ ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج2، ص: 711
- ↑ قاموس قرآن، ج6، ص: 149
- ↑ ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج4، ص: 85-83
- ↑ ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج2، ص: 183-182
- ↑ ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج1، ص: 453-452
- ↑ ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج2، ص: 671-670
- ↑ ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج2، ص: 208