پرتاپ کردن (مترادف): تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
|||
خط ۳۱: | خط ۳۱: | ||
|- | |- | ||
|جفا | |جفا | ||
|[[ | |[[جفا (ریشه)|ریشه جفا]] | ||
|[[ | |[[جفا (واژگان)|مشتقات جفأ]] | ||
| | | | ||
|} | |} | ||
خط ۱۰۲: | خط ۱۰۲: | ||
=== «جفا» === | === «جفا» === | ||
جُفَاء يعنى پوشال و خاشاك، خداى تعالى گويد: فَأَمَّا الزَّبَدُ فَيَذْهَبُ جُفاءً- 17/ رعد) كف روى آب كه چون خاشاك به كرانه رود (وَ أَمَّا ما يَنْفَعُ النَّاسَ فَيَمْكُثُ فِي الْأَرْضِ- و آنچه را كه براى مردم سودمند است، به استوارى و ثابت در زمين مىماند). | |||
جُفَاء- خاشاك روى آب رود و نهر و كف سطح محتواى ديگ كه در كنارههاى آن جمع مىشود. | |||
أَجْفَأَتِ القدر زبدها- يعنى ديگ كف بر سر آورد. | |||
أَجْفَأَتِ الأرض- زمين از بىخبرى چون خاشاك شد. | |||
گفته شده كه اصل واژه جفا، با (واو) است نه (همزه) و لذا مىگويند: جفت القدر و أجفت- در اين صورت فعلش- جفوته، أجفوه و جفوه و جفوة و جفاء- است و از اصل لغت عبارت، جفا السّرج عن ظهر الدّابّة- يعنى زين و برگ را از روى حيوان برداشت، اصطلاح شده است.<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج1، ص: 401</ref> | |||
== ارجاعات == | == ارجاعات == | ||
[[رده:فرهنگنامه مترادفات قرآن]] | [[رده:فرهنگنامه مترادفات قرآن]] |
نسخهٔ ۲۷ نوامبر ۲۰۲۴، ساعت ۱۵:۱۶
مترادفات قرآنی پرتاپ کردن
مترادف های این واژه در قرآن عبارت است از «نبذ»، «طرح»، «رجم»، «رمی»، «جفا».
مترادفات «پرتاپ کردن» در قرآن
واژه | مشاهده ریشه شناسی واژه | مشاهده مشتقات واژه | نمونه آیات |
---|---|---|---|
نبذ | ریشه نبذ | مشتقات نبذ | |
طرح | ریشه طرح | مشتقات طرح | |
رجم | ریشه رجم | مشتقات رجم | |
رمی | ریشه رمی | مشتقات رمی | |
جفا | ریشه جفا | مشتقات جفأ |
معانی مترادفات قرآنی پرتاپ کردن
«نبذ»
نَبْذ دور افكندن چيزى كه مورد توجّه نيست، مثل دور افكندن كفش كهنه- نَبَذْتُهُ نَبْذَ النَّعْلِ الْخَلِقِ- مثل كفش كهنه دورش انداختم. در آيه گفت:
لَيُنْبَذَنَ فِي الْحُطَمَةِ همزه/ 4 و فَنَبَذُوهُ وَراءَ ظُهُورِهِمْ يعنى براى بىتوجهى به پيمان خداى آنرا پشت سر نهادند و توجه نكردند.
و نَبَذَهُ فَرِيقٌ مِنْهُمْ- البقره/ 100 كه در باره گروهى از همان بنى اسرائيل در آيه قبل است كه اينان هم بى توجه بودند و به همان خداى زياد توجه نكردند. و گفت:
فَأَخَذْناهُ وَ جُنُودَهُ فَنَبَذْناهُمْ فِي الْيَمِ- القصص/ 40 در مورد غرق شدن فرعون و لشكريان او در درياست.
و فَنَبَذْناهُ بِالْعَراءِ- الصافات/ 145 و لَنُبِذَ بِالْعَراءِ- القلم/ 49 يونس عليه السّلام را به صحرائى افكنديم. اما آيه: فَانْبِذْ إِلَيْهِمْ عَلى سَواءٍ- الانفال/ 58 يعنى با آنها مسالمت و صلح كن، بكار بردن نبذ بجاى صلح در اينجا مثل واژه- القاء- يعنى افكندن است چنانكه در اين آيه گفت: فَأَلْقَوْا إِلَيْهِمُ الْقَوْلَ إِنَّكُمْ لَكاذِبُونَ- النحل/ 86 به اينها بگو كه دروغگو هستند.و وَ أَلْقَوْا إِلَى اللَّهِ يَوْمَئِذٍ السَّلَمَ- النساء/ 90 يعنى در آن روز تمام كفار و مشركين تسليم امر خدا ميشوند و معبودانشان همگى از نظرشان محو شود.پس در آيه قبل كه ميگويد با آنها بتساوى مسالمت كن تنبيهى و هشدارى است بر اينكه پيمانى با تأكيد بسته نشود بلكه حقشان در اينست كه طرحى از روى مدارا با ايشان مطرح شود و متقابلا مراعات كنند و دو جانبه طرح شود در حدود معاهده آنها.
انْتَبَذَ فلان- مثل كسيكه در ميان مردم كمتر باو توجه ميشود عزلت گزيد گفت: فَحَمَلَتْهُ فَانْتَبَذَتْ بِهِ مَكاناً قَصِيًّا- مريم/ 22 مريم به عيسى عليه السّلام باردار شد و در جائى دور و خلوت عزلت گزيد، قَعَدَ نَبْذَةً و نُبْذَةً- جائى در گوشه و كنار- صبى مَنْبُوذ و نَبِيذ- مثل لقيط و ملقوط- كودك گم شده، امّا بصورت اسم مفعول يعنى منبوذ، كسى او را دور افكنده و ديگرى او را مىيابد. نَبِيذ- خرما و كشمشى كه در ظرف آبى مياندازند و سپس نبيذ نام نوشيدنى مخصوصى شده است.[۱]
«طرح»
الطَّرْحُ: افكندن چيزى و دور كردن آن است.
طَرُوح: مكان دور.
رأيته من طَرْحٍ: او را از دور ديدم.
الطِّرْحُ: چيزى كه به خاطر بى توجّهى به آن، دور افكنده شده.
در آيه: (اقْتُلُوا يُوسُفَ أَوِ اطْرَحُوهُ أَرْضاً- 9/ يوسف).
(سخن برادران حسود و دروغگوى حضرت يوسف است كه مىگويند يا يوسف را بكشيد و يا بر زمينش برافكنيد).[۲]
«رجم»
الرِّجَام: سنگ، و- رَجْم: سنگ انداختن،- رُجِمَ فهو مَرْجُوم- سنگسار شد. خداى تعالى گويد: (لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ يا نُوحُ لَتَكُونَنَّ مِنَ الْمَرْجُومِينَ- 116/ شعراء) (اگر دست برندارى) يعنى: از كشته شدگان، بصورت بدترين مرگ (خواهى بود).
دشمنان فساد آلودِ معاصر نوح پيامبر عليه السلام به او مىگويند: اگر دست برندارى از سنگسار شدگان خواهى بود).
و آيات: (وَ لَوْ لا رَهْطُكَ لَرَجَمْناكَ- 91/ هود) و (إِنَّهُمْ إِنْ يَظْهَرُوا عَلَيْكُمْ يَرْجُمُوكُمْ- 20/ كهف). اگر بر شما چيره شوند سنگسارتان خواهند كرد.
واژه- رَجْم- يعنى سنگ انداختن بطور استعاره در باره گمان بد بردن به كسى يا توهّم و پندار و يا ناسزاگوئى و طرد كردن بكار رفته است.
خداى تعالى گويد: (رَجْماً بِالْغَيْبِ- 22/ كهف).(به ناديدهها و پوشيده از ديدشان گمان غلط مىبرند و پندار بافى مىكنند و مىگويند اصحاب كهف چند و چندين نفر بودند).
شاعر گويد:و ما هو عنها بالحديث المُرَجَّم
خداى تعالى گويد: (لَأَرْجُمَنَّكَ وَ اهْجُرْنِي مَلِيًّا- 46/ مريم) در باره تو چيزى مىگويم كه آن را زشت خواهيد شمرد.
و آيه (الشَّيْطانِ الرَّجِيمِ- 36/ آل عمران): رانده شده از خيرات و طرد شده از مقامات گروهى بالاتر از خود و فرشتگان.
خداى تعالى گويد: (فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطانِ الرَّجِيمِ- 98/ نحل) و (فَاخْرُجْ مِنْها فَإِنَّكَ رَجِيمٌ- 34/ حجر).
و در باره ستارگان فروزانى كه در جوّ زمين با حركت تند ديده مىشود، مىگويد:(رُجُوماً لِلشَّياطِينِ- 5/ ملك) (كه آن ستارگان را در علم كيهان شناسى شهاب ثاقب ناميدهاند و چه ناميدن دقيقى كه بعد از قرنها معلوم شده علّت فروزششان براى نفوذ كردن و وارد شدن و سوراخ كردن در جوّ زمين است).
رَجْمَة و رُجْمَة: سنگهاى قبر، و بعدا به خود قبر تعبير شده، جمع آن- رِجَام و رُجَم- است.
رَجَمْتُ القبرَ: سنگ بر قبر نهادم، در حديثى هست كه:«لا تَرْجُمُوا قبرى».
مُرَاجَمَة: به سختى ناسزا گفتن، كه استعارهاى از سنگ اندازى و دشنام دادن است.
تَرْجُمَان: بر وزن، تَفْعُلان- يعنى تند زبانى و مؤثّر سخن گفتن.[۳]
«رمی»
الرَّمْي: در اجسام مثل تير و سنگ بكار مىرود.
مانند آيه: (ما رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَ لكِنَّ اللَّهَ رَمى- 17/ انفال) و در گفتگو واژه- رمى- كنايه از بدگويى و دشنام و تهمت است مثل آيات زير:(وَ الَّذِينَ يَرْمُونَ أَزْواجَهُمْ- 6/ نور) و (يَرْمُونَ الْمُحْصَناتِ- 4/ نور) أَرْمَى فلان على مائة: به طور استعاره، يعنى زيادتر از سايرين تير انداخت.
خرج يَتَرَمَّى: به هدف تير انداخت و به او رسيد.[۴]
«جفا»
جُفَاء يعنى پوشال و خاشاك، خداى تعالى گويد: فَأَمَّا الزَّبَدُ فَيَذْهَبُ جُفاءً- 17/ رعد) كف روى آب كه چون خاشاك به كرانه رود (وَ أَمَّا ما يَنْفَعُ النَّاسَ فَيَمْكُثُ فِي الْأَرْضِ- و آنچه را كه براى مردم سودمند است، به استوارى و ثابت در زمين مىماند).
جُفَاء- خاشاك روى آب رود و نهر و كف سطح محتواى ديگ كه در كنارههاى آن جمع مىشود.
أَجْفَأَتِ القدر زبدها- يعنى ديگ كف بر سر آورد.
أَجْفَأَتِ الأرض- زمين از بىخبرى چون خاشاك شد.
گفته شده كه اصل واژه جفا، با (واو) است نه (همزه) و لذا مىگويند: جفت القدر و أجفت- در اين صورت فعلش- جفوته، أجفوه و جفوه و جفوة و جفاء- است و از اصل لغت عبارت، جفا السّرج عن ظهر الدّابّة- يعنى زين و برگ را از روى حيوان برداشت، اصطلاح شده است.[۵]