بار (مترادف): تفاوت میان نسخه‌ها

از قرآن پدیا
(صفحه‌ای تازه حاوی «== مترادفات قرآنی ؟ == مترادف های این واژه در قرآن عبارت است از «»، « ». == مترادفات «» در قرآن == {| class="wikitable" |+ !واژه !مشاهده ریشه شناسی واژه !مشاهده مشتقات واژه !نمونه آیات |- | |ریشه ؟ |مشتقات ؟ | |- | |ریشه ؟ |هون (...» ایجاد کرد)
 
 
(۴ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
== مترادفات قرآنی ؟ ==
== مترادفات قرآنی بار ==
مترادف های این واژه در قرآن عبارت است از «»، « ».
مترادف های این واژه در قرآن عبارت است از «ثَقَلَ»، «حَمَلَ»، «حِمل»، «وَقر»، «وَزر»، «اِضر»، «کَلّ»، «وزن».


== مترادفات «» در قرآن ==
== مترادفات «بار در قرآن ==
{| class="wikitable"
{| class="wikitable"
|+
|+
خط ۱۰: خط ۱۰:
!نمونه آیات
!نمونه آیات
|-
|-
|
|ثَقَلَ
|[[یسر (ریشه)|ریشه ؟]]
|[[ثقل (ریشه)|ریشه ثقل]]
|[[یسر (واژگان)|مشتقات ؟]]
|[[ثقل (واژگان)|مشتقات ثقل]]
|
|{{AFRAME|Surah=9|Ayah=41}}
|-
|-
|
|حَمَلَ
|[[هون (ریشه)|ریشه ؟]]
|[[حمل (ریشه)|ریشه حمل]]
|[[هون (واژگان)|مشتقات ؟]]
|[[حمل (واژگان)|مشتقات حمل]]
|
|{{AFRAME|Surah=7|Ayah=189}}
|-
|-
|
|وَقر
|
|[[وقر (ریشه)|ریشه وقر]]
|
|[[وقر (واژگان)|مشتقات وقر]]
|
|{{AFRAME|Surah=17|Ayah=46}}
|-
|وَزر
|[[وزر (ریشه)|ریشه وزر]]
|[[وزر (واژگان)|مشتقات وزر]]
|{{AFRAME|Surah=6|Ayah=31}}
|-
|اِضر
|[[صرر (فشردن)|ریشه صرر]]
|[[صرر (واژگان)|مشتقات صرر]]
|{{AFRAME|Surah=7|Ayah=157}}
|-
|کَلّ
|[[کلل (ریشه)|ریشه کلل]]
|[[کلل (واژگان)|مشتقات کلل]]
|{{AFRAME|Surah=16|Ayah=76}}
|-
|وزن
|[[وزن (ریشه)|ریشه وزن]]
|[[وزن (واژگان)|مشتقات وزن]]
|{{AFRAME|Surah=101|Ayah=6}}
|}
|}


== معانی مترادفات قرآنی ؟==
== معانی مترادفات قرآنی بار==
 
=== «ثَقَلَ» ===
الثِّقَل‏ و الخفّه- كه دو واژه متقابلند يعنى سنگينى و سبكى.
 
ثَقِيل‏- هر چيزى كه بهنگام وزن كردن يا اندازه گيرى، وزن و اندازه‏اش بر كفه مقابلش مى‏چربد و برترى مى‏يابد كه البتّه اين معنى در اصل براى اجسام و اجرام است و سپس در معانى و مفاهيم نيز بكار رفته است مثل:
 
أَثْقَلَهُ‏ الغرم و الوزر- وام و خسارت و بار گناه او را سنگين كرد، خداى تعالى گويد: (أَمْ تَسْئَلُهُمْ أَجْراً فَهُمْ مِنْ مَغْرَمٍ‏ مُثْقَلُونَ‏- 40/ طور) (آيا از ايشان مزدى و پاداشى خواسته‏اى كه از پرداخت و تاوانش گرانبار هستند). واژه ثقيل در باره انسان گاهى بصورت سرزنش بكار مى‏رود كه البتّه بيشتر چنين نيست و گاهى هم در مدح، مانند اين شاعر كه مى‏گويد:
 
1-تخفّ الأرض إذ مازلت عنها/و تبقى ما بقيت بها ثقيلا
2- حللت بمستقرّ العزّ منها/فتمنع جا نبيها أن تميلا
در مدح ممدوحش با غلو و زياده روى مى‏گويد: (1- آنگاه كه از مكان و زمين دور مى‏شوى زمين سبك مى‏شود و زمانى كه بر آن باقى هستى سنگين است، كنايه از شجاعت و بخشندگى است). 2- تو در مركز جايگاه عزّت زمين قرار دارى و لذا طرفين آن كج و راست نمى‏شود).
 
فى أذنه‏ ثِقَلٌ‏- گوشش سنگين است و نمى‏شنود كه نقطه مقابلش عبارت فى أذنه خفّة، است يعنى تيز گوش است.
 
سنگينى گوش باين معنى است كه گويى از پذيرش و شنيدن آنچه را كه به او القاء مى‏شود خود دارى مى‏كند و امتناع مى‏ورزد.
 
ثَقُلَ‏ القول- در وقتى بكار مى‏رود كه شنيدن سخنى روا نباشد، لذا در وصف روز قيامت گفته است، (ثَقُلَتْ‏ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ‏- 187/ اعراف).
 
(يعنى آگاهى و دانستن موعد و زمان قيامت براى اهل آسمانها و زمين گرانبها است- ابو على فارسى مى‏گويد يعنى ساعت و روز قيامت از آنها پوشيده است زيرا چيزى كه از تو پوشيده باشد برايت سنگين است- و الشّي‏ء اذا خفيت عليك ثقل).
 
و آيه (وَ أَخْرَجَتِ الْأَرْضُ‏ أَثْقالَها- 199- انعام) گفته‏اند- أثقال، يعنى نهفته‏ها و گنجهاى زمين يا اينكه زمين در بعث و قيامت آنچه را كه از اجساد بشر در دل خود دارد بيرون مى‏ريزد.
 
و آيه (وَ تَحْمِلُ أَثْقالَكُمْ إِلى‏ بَلَدٍ- 3/ رعد) يعنى بارهاى سنگينشان.
 
و (وَ لَيَحْمِلُن‏ أَثْقالَهُمْ وَ أَثْقالًا مَعَ أَثْقالِهِمْ‏- 34/ كهف) يعنى بار گناهانى كه بر دوششان سنگينى مى‏كند و نمى‏گذارد به ثواب و پاداش نيكو برسند مثل مفهوم (لِيَحْمِلُوا أَوْزارَهُمْ كامِلَةً يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ مِنْ أَوْزارِ الَّذِينَ يُضِلُّونَهُمْ بِغَيْرِ عِلْمٍ أَلا ساءَ ما يَزِرُونَ‏- 25/ نحل).
 
و آيه (انْفِرُوا خِفافاً وَ ثِقالًا- 41/ توبه) كه در معنى قسمتى از اين آيه اقوالى ذكر شده است، خفافا و ثقالا، يعنى جوانان و پيران، فقرا و اغنياء، غربيان و شهروندان، زرنگها و با نشاطها و تنبلها، كه تمام اين معانى در آيه وارد است زيرا هدف و قصد از حكم در آيه تشويق و برانگيختن بر كوچ كردن و حركت بسوى جنگ است چه در حال سختى يا آسايش.
 
مثقال‏- چيزى است كه با آن مى‏سنجند و وزن مى‏كنند و از واژه- ثقل گرفته شده و لذا مثقال اسمى است براى همه وزنه‏ها و هر چه با آن مى‏سنجند.
 
خداى تعالى گويد: (وَ إِنْ كانَ مِثْقالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ أَتَيْنا بِها وَ كَفى‏ بِنا حاسِبِينَ‏- 47/ انبياء) و (فَأَمَّا مَنْ ثَقُلَتْ مَوازِينُهُ فَهُوَ فِي عِيشَةٍ راضِيَةٍ- 6/ قارعه) و (وَ أَمَّا مَنْ خَفَّتْ مَوازِينُهُ‏-8/ قارعه) آيه (6/ قارعه) اشاره به افزونى و كثرت در خيرات و نيكى‏هاست، امّا آيه (8/ قارعه) اشاره به كمى و كاستى خيرات است، بايد دانست كه واژه‏هاى- ثقيل‏ و خفيف- به دو صورت بكار مى‏رود:
 
اوّل- به روش سنجش و مقابله يعنى در ابتدا به چيزى ثقيل و خفيف گفته نمى‏شود مگر اينكه با چيز ديگرى سنجيده شده و در نظر گرفته شود و لذا اگر به چيزى تنها و بدون مقابله با چيز ديگر سنگين يا سبك گفته شود باعتبار چيز ديگرى است كه از آن سنگين‏تر يا سبك‏تر است كه آنطور مى‏گويند و دو آيه اخير ثَقُلَتْ مَوازِينُهُ‏- و- خَفَّتْ مَوازِينُهُ‏ گفته‏اند به همان اعتبار است كه گفته شد.
 
دوّم- اينكه واژه ثقيل به اجسامى كه از بالا بپائين مى‏افتند اطلاق مى‏شود مثل سنگ و كلوخ، و خفيف يا سبك آنهايى هستند كه از پايين به بالا مى‏روند مثل آتش و دود، و فعل اثقل- يثقل- اثّقالا- از معنى اخير ثقيل است كه در آيه (اثَّاقَلْتُمْ‏ إِلَى الْأَرْض‏ 38/ توبه) يعنى سر سنگينى و گران خيزى مى‏كنيد در معنى دوّم- ثقيل آمده است.<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏1، ص: 360-357</ref>
 
=== «حَمَلَ» ===
الحَمْل‏ معنى واحدى دارد كه در اشياء زيادى لفظش در نظر گرفته شده و در لفظ و فعل با يكديگر مساويند ولى در مصدرها مختلف.
 
حِمْل‏- بارهاى سنگين ظاهرى كه بر پشت حمل مى‏شود- امّا حَمْل‏- بارهائى است كه در شكم است مانند فرزند در رحم مادر و بهمين تشبيه وجود آب در ابر و ميوه بر درخت را نيز شباهت باردارى زنان حامله- حمل گفته‏اند.
 
خداى تعالى گويد: (وَ إِنْ تَدْعُ مُثْقَلَةٌ إِلى‏ حِمْلِها لا يُحْمَلْ‏ مِنْهُ شَيْ‏ءٌ- 18/ فاطر).
 
(و اگر كسى را براى برداشتن بار گران گناهان خود بخواند هيچ چيز از آن را بر نگيرند و برندارند).
 
واژه- حَمْل‏ در معنى برداشتن بارهاى سنگين و برداشتن نامه و همچنين برداشتن بار گناه بكار مى‏رود.
 
مى‏گويند- حَمَلْتُ‏ الثّقل و الرّسالة و الوزر حَمْلًا.
 
خداى تعالى گويد: (وَ لَيَحْمِلُنَ‏ أَثْقالَهُمْ وَ أَثْقالًا مَعَ أَثْقالِهِمْ‏- 13/ عنكبوت). (بار گناهان خويش و افزون بر آن بار گناهان كسانى را كه گمراه كردند نيز برمى‏دارند بدون اينكه از بار آنان كم شود). و آيه (وَ ما هُمْ‏ بِحامِلِينَ‏ مِنْ خَطاياهُمْ مِنْ شَيْ‏ءٍ- 12/ عنكبوت) (از بار خطاهاشان چيزى بر ندارند) و در آيه 92 توبه مى‏گويد: (وَ لا عَلَى الَّذِينَ إِذا ما أَتَوْكَ‏ لِتَحْمِلَهُمْ‏ قُلْتَ لا أَجِدُ ما أَحْمِلُكُمْ عَلَيْهِ‏) و ايرادى در جهاد نكردن محسنينى كه مركوب خواستند و نداشتى و گريان رفتند نيست. خداى عزّ و جلّ گويد: (لِيَحْمِلُوا أَوْزارَهُمْ كامِلَةً يَوْمَ الْقِيامَةِ- 25/ نحل). (مَثَلُ الَّذِينَ‏ حُمِّلُوا التَّوْراةَ ثُمَّ لَمْ يَحْمِلُوها كَمَثَلِ الْحِمارِ- 5/ جمعه). يعنى: تكليف مى‏شوند به اينكه آنرا تحمّل كنند و بحقّش قيام كنند امّا نمى‏توانند تحمّل كنند، فلم يحملوها.
 
حَمَّلْتُهُ‏ كذا فَتَحَمَّلُهُ‏ و حَمَّلْتُ‏ عليه كذا فَتَحَمَّلَهُ‏ و احْتَمَلَهُ‏ و حَمَلَهُ‏- يعنى: (بارش كردم سپس آنرا تحمّل كرد، و برداشت و بر او تحميل كردم، تحمّل كرد آنرا، حمل كرد و بر آن صبر كرد و حملش كرد). خداى تعالى گويد: (فَاحْتَمَلَ‏ السَّيْلُ زَبَداً رابِياً- 17/ رعد) سپس سيلاب كفهاى جمع شده را بر سطح خود ظاهر كرد و برداشت). و (حَمَلْناكُمْ‏ فِي الْجارِيَةِ- 11/ حاقه) (شما را در كشتى، روانه و حمل كرديم). و (فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّما عَلَيْهِ ما حُمِّلَ‏ وَ عَلَيْكُمْ ما حُمِّلْتُمْ‏- 54/ نور). (اگر روى برگردانيد، بر او همان تكليفى است كه بر وى نهاده شده و بر شما همان تكليفى است كه بر شما نهاده شده است.
 
حَمْل و حِمْل معنى واحدى دارد كه در اشياء زيادى لفظش در نظر گرفته شده و در لفظ و فعل با يكديگر مساويند ولى در مصدرها مختلف.
 
حِمْل‏- بارهاى سنگين ظاهرى كه بر پشت حمل مى‏شود- امّا حَمْل‏- بارهايى است كه در شكم است مانند فرزند در رحم مادر و به همين تشبيه وجود آب در ابر و ميوه بر درخت را نيز شباهت باردارى زنان حامله- حمل گفته‏اند.
 
خداى تعالى گويد: (وَ إِنْ تَدْعُ مُثْقَلَةٌ إِلى‏ حِمْلِها لا يُحْمَلْ مِنْهُ شَيْ‏ءٌ- 18/ فاطر). (و اگر كسى را براى برداشتن بار گران گناهان خود بخواند هيچ چيز از آن را برنگيرند و برندارند).
 
واژه- حمل در معنى برداشتن بارهاى سنگين و برداشتن نامه و همچنين برداشتن بار گناه به كار مى‏رود.
 
مى‏گويند- حَمَلْتُ‏ الثّقل و الرّسالة و الوزر حَمْلًا. خداى تعالى گويد: (وَ لَيَحْمِلُنَ‏ أَثْقالَهُمْ وَ أَثْقالًا مَعَ أَثْقالِهِمْ‏- 13/ عنكبوت). (بار گناهان خويش و افزون بر آن بار گناهان كسانى را كه گمراه كردند نيز برميدارند بدون اينكه از بار آنان كم شود). و آيه (وَ ما هُمْ‏ بِحامِلِينَ‏ مِنْ خَطاياهُمْ مِنْ شَيْ‏ءٍ- 12/ عنكبوت) (از بار خطاهايشان چيزى برندارند) و در آيه 92 توبه مى‏گويد: (وَ لا عَلَى الَّذِينَ إِذا ما أَتَوْكَ‏ لِتَحْمِلَهُمْ‏ قُلْتَ لا أَجِدُ ما أَحْمِلُكُمْ عَلَيْهِ‏. و ايرادى در جهاد نكردن محسنينى كه مركوب خواستند و نداشتى و گريان رفتند نيست.
 
خداى عزّ و جلّ گويد: (لِيَحْمِلُوا أَوْزارَهُمْ كامِلَةً يَوْمَ الْقِيامَةِ- 25/ نحل) (مَثَلُ الَّذِينَ‏ حُمِّلُوا التَّوْراةَ ثُمَّ لَمْ يَحْمِلُوها كَمَثَلِ الْحِمارِ- 5/ جمعه) يعنى: تكليف مى‏شوند به اينكه آن را تحمّل كنند و به حقّش قيام كنند امّا نمى‏توانند تحمّل كنند. فلم يحملوها.
 
حَمَّلْتُهُ‏ كذا فَتَحَمَّلَهُ‏ و حَمَّلْتُ‏ عليه كذا فَتَحَمَّلَهُ و احْتَمَلَهُ‏ و حَمَلَهُ‏- يعنى: (بارش كردم سپس آن را تحمّل كرد، و برداشت و بر او تحميل كردم، تحمّل كرد آن را، حمل كرد و بر آن صبر كرد و حملش كرد).
 
خداى تعالى گويد: (فَاحْتَمَلَ‏ السَّيْلُ زَبَداً رابِياً- 17/ رعد) سپس سيلاب كفهاى جمع شده را بر سطح خود ظاهر كرد و برداشت). و (حَمَلْناكُمْ‏ فِي الْجارِيَةِ- 11/ حاقه) (شما را در كشتى، روانه و حمل كرديم). و (فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّما عَلَيْهِ ما حُمِّلَ وَ عَلَيْكُمْ ما حُمِّلْتُمْ‏- 54/ نور). (اگر روى برگردانيد، بر او همان تكليفى است كه بر وى نهاده شده و بر شما نيز همان). و (وَ لا تَحْمِلْ عَلَيْنا إِصْراً كَما حَمَلْتَهُ عَلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِنا- 286/ بقره) (گر انبارى را چنان كه بر گذشتگان نهادى بر ما مگذار). و (رَبَّنا وَ لا تُحَمِّلْنا ما لا طاقَةَ لَنا بِهِ‏- 286/ بقره) (چيزى كه توانش نداريم بر ما منه). و (وَ حَمَلْناهُ عَلى‏ ذاتِ أَلْواحٍ وَ دُسُرٍ- 13/ قمر) (او را در كشتى كه از تخته‏ها و طنابها و ميخها بود برداشتيم و سير داديم). و (ذُرِّيَّةَ مَنْ حَمَلْنا مَعَ نُوحٍ إِنَّهُ كانَ عَبْداً شَكُوراً- 3/ اسراء) (تبارى با نوح برداشتيم، او بنده سپاسدار بود). و (حُمِلَتِ‏ الْأَرْضُ وَ الْجِبالُ)- 14/ حاقه) (و زمين و كوهها برداشته شوند).
 
حَمَلَتِ‏ الْمَرْأَةُ- آن زن باردار شد، و همچنين حملت الشّجرة- آن درخت باردار شد.
 
حَمْل‏ و أَحْمَال‏- يعنى بار و بارها، خداى عزّ و جلّ گويد:و (وَ أُولاتُ الْأَحْمالِ أَجَلُهُنَّ أَنْ يَضَعْنَ حَمْلَهُنَ‏- 4/ طلاق) (بارداران در زمان معيّن بارشان واگذارند). (وَ ما تَحْمِلُ‏ مِنْ أُنْثى‏ وَ لا تَضَعُ إِلَّا بِعِلْمِهِ‏- 11/ فاطر). (هيچ باردارى بارش را ننهد و برنگيرد مگر به علم او). و (حَمَلَتْ‏ حَمْلًا خَفِيفاً فَمَرَّتْ بِهِ‏- 189/ اعراف) (به سبكى باردار شد و با آن گذشت). و (حَمَلَتْهُ أُمُّهُ كُرْهاً وَ وَضَعَتْهُ كُرْهاً- 15/ احقاف). يعنى: (مادرش او را بر گرانبارى و دشوارى برداشت و با همان سختى و دشوارى او را بزاد). و (حَمْلُهُ‏ وَ فِصالُهُ ثَلاثُونَ شَهْراً- 15/ احقاف) (باردارى و از شير گرفتنش 30 ماه است).
 
اصل واژه- حمل- براى بار برداشتن بر پشت است، امّا بطور استعاره در باردارى زن حامله نيز به كار رفته است به دليل اينكه مى‏گويند:
 
وسقت النّاقة إذا حملت كه اصل وسق- حمل بار بر پشت شتر است.
 
محموله هم بار شتر است كه بر او مى‏نهند، مثل- قتوبه (پالان و نمد زين) و ركوبه (مركب سوارى) و حموله (چيزى كه بار مى‏شود).
 
حمل- هم همان- مَحْمُول‏- يا بار است، ميش كوچك نوزاد را هم كه از راه رفتن ناتوان است- مَحْمُول‏- گويند جمع آن- حِمْلَان‏ و أَحْمَال‏ است.
 
مَحْمُول‏- چيزى است كه ابر باران‏زا هم به آن تشبيه شده است.
 
خداى عزّ و جلّ گويد: (فَالْحامِلاتِ‏ وِقْراً- 2/ ذاريات) (ابرهايى كه باران گران مى‏برند).
 
حَمِيل‏- ابر پر آب و باران است زيرا حمل كننده آب است، و نيز:
 
حَمِيل‏- آن چيزى است كه سيلاب را با خود مى‏برد، شخص غريب را هم به- حَمِيل‏- يعنى چون سيل سرگردان تشبيه كرده‏اند و به نوزاد در رحم مادر و نيز- حَمِيل‏- نماينده و كفيلى است كه حامل حقّ است با كسى كه حقّ عليه اوست.
 
ميراث‏ الحَمِيل‏- يعنى بازمانده و ما ترك كسى كه نسبش محقّق، و معلوم نيست.
 
حَمَّالَةٌ الْحَطَبِ- كنايه از سخن چين است.
 
فلان‏ يَحْمِلُ‏ الحطب- يعنى او سخن چينى مى‏كند.<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏1، ص: 547-543</ref>
 
=== «وَقر» ===
وَقْر سنگين بودن گوش، وَقَرَتْ‏ أذنُهُ- گوشش كر و سنگين شد، ابو زيد ميگويد فعل واژه- وَقِرْتَ‏ تَوْقَرُ مَوْقُورَة- است در آيه: وَ فِي آذانِنا وَقْرٌ- فصلت/ 5 و وَ فِي آذانِهِمْ‏ وَقْراً- فصلت/ 44 وَقْر- بار معمولى الاغ و قاطر مثل- وسق- كه بار شتران است. و قد أَوْقَرْتُهُ‏- آنرا بار كردم- نخلةٌ مُوقِرَةٌ و مُوقَرَةٌ- درخت خرماى پربار.
 
وَقَار- سكون و آرامش و بردبارى- اسم فاعلش- هو وَقُورٌ و وَقَارٌ و مُتَوَقِّرٌ است در آيه فرمود:
 
ما لَكُمْ لا تَرْجُونَ لِلَّهِ‏ وَقاراً- النوح/ 13 چرا از خداوند اميد آرامش و سكون بخشيدن نداريد!؟ فلان ذو وَقْرَةٍ- او آرام است و با وقار. در آيه:
 
وَ قَرْنَ‏ فِي بُيُوتِكُنَ‏- الاحزاب/ 33 خطاب به همسران پيامبر صلّى اللّه عليه و اله است مى‏فرمايد بعد از وفاتش با وقار باشيد و در خانه‏هاتان ساكن شويد كه گفته‏اند از وقار گرفته شده. عدّه‏اى از علماء گفته‏اند از- وَقَرْتُ‏ أَقِرُ وَقْرا- است يعنى نشستم. وقير- گله بزرگى از گوسپندان گوئى كه آرامشى در آنها هست بخاطر زياد بودنشان و كندى حركتشان.<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏4، ص: 477-476</ref>
 
=== «وَزر» ===
وَزَر پناهگاه كوهستانى است گفت:
 
كَلَّا لا وَزَرَ إِلى‏ رَبِّكَ‏- القيمة/ 11 وِزْر سنگينى است تشبيه به سنگهاى سنگين كوه كه به گناه تعبير شده است چنانكه به ثقل هم تعبير مى‏شود گفت:
 
لِيَحْمِلُوا أَوْزارَهُمْ‏ كامِلَةً- النحل/ 25 و لَيَحْمِلُنَّ أَثْقالَهُمْ وَ أَثْقالًا مَعَ أَثْقالِهِمْ‏- العنكبوت/ 13 برداشتن بار گناه ديگران همان است كه پيامبر صلّى اللّه عليه و اله اشاره فرموده است كه‏
 
«من سن سنة حسنة كان له اجرها و اجر من عمل بها من غير ان ينقص من اجره شى‏ء و من سن سنة سيئة كان له‏ وِزْرُهَا و وِزْرُ من عمل بها».
 
يعنى هر كس بدعتى نيكو بگذارد پاداش خودش و ديگران را كه به آن عمل مى‏كند دارد و هر كس بدعت زشتى را رواج دهد سنگينى گناه خود و ديگران بعهده اوست»و آيه:وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى‏- 38 يعنى گناه او را ندارد در صورتى كه از آن گناه دور باشد. و آيه: وَ وَضَعْنا عَنْكَ‏ وِزْرَكَ‏- الشرح/ 2 يعنى در كارهائى كه مربوط به جاهليت بوده و تو از آنچه قومت عمل مى‏كردند معاف هستى و بر تو گناهى نيست.
 
وزير- كسى كه بار كارهاى سنگين فرمانده خود را تحمل مى‏كند.
 
وِزَارَة- مثل صناعت است و بر همان وزن- أَوْزَارُ الحرب جمع وِزْر- است يعنى آلات جنگ مثل سلاح.
 
مُوَازَرَة- يارى كردن. وَازَرْتُ‏ فلاناً مُوَازَرَةً، او را در كارش يارى كرد.
 
در آيه‏ وَ اجْعَلْ لِي‏ وَزِيراً مِنْ أَهْلِي‏- طه/ 29 و وَ لكِنَّا حُمِّلْنا أَوْزاراً مِنْ زِينَةِ الْقَوْمِ‏- طه/ 87.<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏4، ص: 448-447</ref>
 
=== «اِضر» ===
الْإِصْرَار: پا فشارى و سرسختى در گناه و خوددارى در دل كندن از گناهان.
 
اصلش از الصَّرُّ: به سختى بستن، است.
 
الصُّرَّة: كيسه‏اى كه پول در آن مى‏نهند و سرش را محكم مى‏بندند.
 
الصِّرَار: پستان بند مادّه شتر تا اينكه بى موقع شيرش را ندوشند.
 
در آيات: (وَ لَمْ‏ يُصِرُّوا عَلى‏ ما فَعَلُوا 135/ آل عمران).
 
(ثُمَ‏ يُصِرُّ مُسْتَكْبِراً- 8/ جاثيه).
 
(وَ أَصَرُّوا وَ اسْتَكْبَرُوا اسْتِكْبارا7/ نوح).
 
(وَ كانُوا يُصِرُّونَ‏ عَلَى الْحِنْثِ الْعَظِيم‏ 46/ واقعه) إِصْرَار: هر تصميم و قصدى كه بر آن پافشارى شود، مى‏گويند: هذا منّي‏ صِرِّي‏ و أَصِرِّي‏ و صِرَّى‏ و أَصِرَّى‏ و صُرِّي‏ و صُرَّى‏: اين امر قصد من و كوشش و اصرار من است.
 
الصَّرُورَة: مرد و زنى كه حجّ نكرده باشند و همچنين آنها كه قصد ازدواج ندارند آيه: (رِيحاً صَرْصَراً- 16/ فصّلت) لفظش از- الصَّرّ- است كه به معنى باد سرد و سخت است زيرا در باد سرد انقباض و بستگى هست.
 
الصَّرَّة: جماعتى كه به يكديگر مى‏پيوندند، گويى كه به معنى- صُرُّوا است. يعنى در ظرفى جمع شده‏اند و از همان معنى- صُرَّة- به معنى كيسه پول اخذ شده است.
 
و آيه: (فَأَقْبَلَتِ امْرَأَتُهُ فِي‏ صَرَّةٍ- 29/ ذاريات). گفته شده- صرّة- در اين آيه يعنى‏ صيحه و فرياد، (همسرش فرياد كنان به سويش آمد).<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏2، ص: 392-390</ref>
 
=== «کَلّ» ===
كَلّ: (بفتح كاف) أَحَدُهُما أَبْكَمُ لا يَقْدِرُ عَلى‏ شَيْ‏ءٍ وَ هُوَ كَلٌ‏ عَلى‏ مَوْلاهُ‏ نحل: 76. كلّ بمعنى ثقل و سنگينى است «كلّ عن الامر» كار بر او سخت شد و بكار بر نخواست «كلّ لسانه» زبانش سنگين شد سخن گفتن نتوانست يعنى: يكى از آندو لال مادر زاد است و بچيزى قادر نيست و بر مولاى خويش سنگينى و وبال است اين كلمه فقط يكبار در قرآن آمده است.<ref>قاموس قرآن، ج‏6، ص: 137</ref>
 
=== «وزن» ===
وَزْن‏ يعنى شناختن اندازه چيزى، وَزَنْتُهُ‏ وَزْناً و زِنَةً- آنرا وزن كردم.
 
وَزْن‏- در نظر عامه مردم كشيدن و سنجيدن با ترازو و قپان است در آيه: وَ زِنُوا بِالْقِسْطاسِ الْمُسْتَقِيمِ‏- الاسراء/ 35 و وَ أَقِيمُوا الْوَزْنَ‏ بِالْقِسْطِ- الرحمن/ 9 اشاره به اين است كه انسان در تمام سخنان و كارهائى كه مى‏خواهد بگويد يا انجام دهد مراعات عدالتى را نمايد.
 
و آيه‏ وَ أَنْبَتْنا فِيها مِنْ كُلِّ شَيْ‏ءٍ مَوْزُونٍ‏- الحجر/ 19 كه گفته‏اند همان معادن طلا و نقره است و نيز گفته‏اند اين اشاره به تمام موجوداتى است كه خداى تعالى آفريده است كه آنها را معتدل و موزون آفريده است. چنانكه گفت: إِنَّا كُلَّ شَيْ‏ءٍ خَلَقْناهُ بِقَدَرٍ- القمر/ 49 و وَ الْوَزْنُ يَوْمَئِذٍ الْحَقُ‏- الاعراف/ 8 كه اشاره به عدل الهى در حسابرسى مردم در قيامت است چنانكه فرمود: وَ نَضَعُ‏ الْمَوازِينَ‏ الْقِسْطَ لِيَوْمِ الْقِيامَةِ- الانبياء/ 47 در بعضى آيات‏ مِيزَان‏ بلفظ مفرد به اعتبار حساب كننده آمده و بعضى آيات بصورت موازين به اعتبار حساب رسان.
 
وَزَنْتُ‏ لفلان و وَزَنْتُهُ‏ كذا- آنرا وزن كردم و سنجيدم. در آيه: وَ إِذا كالُوهُمْ أَوْ وَزَنُوهُمْ‏ يُخْسِرُونَ‏- المطففين/ 3


قام ميزان النهار- يعنى ظهر شد و نصف روز گذشت.<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏4، ص: 451-449</ref>
== ارجاعات ==
== ارجاعات ==
[[رده:فرهنگنامه مترادفات قرآن]]
[[رده:فرهنگنامه مترادفات قرآن]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۶ نوامبر ۲۰۲۴، ساعت ۱۰:۱۱

مترادفات قرآنی بار

مترادف های این واژه در قرآن عبارت است از «ثَقَلَ»، «حَمَلَ»، «حِمل»، «وَقر»، «وَزر»، «اِضر»، «کَلّ»، «وزن».

مترادفات «بار در قرآن

واژه مشاهده ریشه شناسی واژه مشاهده مشتقات واژه نمونه آیات
ثَقَلَ ریشه ثقل مشتقات ثقل
ٱنفِرُوا۟ خِفَافًا وَثِقَالًا وَجَٰهِدُوا۟ بِأَمْوَٰلِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِى سَبِيلِ ٱللَّهِ ذَٰلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
حَمَلَ ریشه حمل مشتقات حمل
هُوَ ٱلَّذِى خَلَقَكُم مِّن نَّفْسٍ وَٰحِدَةٍ وَجَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا لِيَسْكُنَ إِلَيْهَا فَلَمَّا تَغَشَّىٰهَا حَمَلَتْ حَمْلًا خَفِيفًا فَمَرَّتْ بِهِۦ فَلَمَّآ أَثْقَلَت دَّعَوَا ٱللَّهَ رَبَّهُمَا لَئِنْ ءَاتَيْتَنَا صَٰلِحًا لَّنَكُونَنَّ مِنَ ٱلشَّٰكِرِينَ
وَقر ریشه وقر مشتقات وقر
وَجَعَلْنَا عَلَىٰ قُلُوبِهِمْ أَكِنَّةً أَن يَفْقَهُوهُ وَفِىٓ ءَاذَانِهِمْ وَقْرًا وَإِذَا ذَكَرْتَ رَبَّكَ فِى ٱلْقُرْءَانِ وَحْدَهُۥ وَلَّوْا۟ عَلَىٰٓ أَدْبَٰرِهِمْ نُفُورًا
وَزر ریشه وزر مشتقات وزر
قَدْ خَسِرَ ٱلَّذِينَ كَذَّبُوا۟ بِلِقَآءِ ٱللَّهِ حَتَّىٰٓ إِذَا جَآءَتْهُمُ ٱلسَّاعَةُ بَغْتَةً قَالُوا۟ يَٰحَسْرَتَنَا عَلَىٰ مَا فَرَّطْنَا فِيهَا وَهُمْ يَحْمِلُونَ أَوْزَارَهُمْ عَلَىٰ ظُهُورِهِمْ أَلَا سَآءَ مَا يَزِرُونَ
اِضر ریشه صرر مشتقات صرر
ٱلَّذِينَ يَتَّبِعُونَ ٱلرَّسُولَ ٱلنَّبِىَّ ٱلْأُمِّىَّ ٱلَّذِى يَجِدُونَهُۥ مَكْتُوبًا عِندَهُمْ فِى ٱلتَّوْرَىٰةِ وَٱلْإِنجِيلِ يَأْمُرُهُم بِٱلْمَعْرُوفِ وَيَنْهَىٰهُمْ عَنِ ٱلْمُنكَرِ وَيُحِلُّ لَهُمُ ٱلطَّيِّبَٰتِ وَيُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ ٱلْخَبَٰٓئِثَ وَيَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَٱلْأَغْلَٰلَ ٱلَّتِى كَانَتْ عَلَيْهِمْ فَٱلَّذِينَ ءَامَنُوا۟ بِهِۦ وَعَزَّرُوهُ وَنَصَرُوهُ وَٱتَّبَعُوا۟ ٱلنُّورَ ٱلَّذِىٓ أُنزِلَ مَعَهُۥٓ أُو۟لَٰٓئِكَ هُمُ ٱلْمُفْلِحُونَ
کَلّ ریشه کلل مشتقات کلل
وَضَرَبَ ٱللَّهُ مَثَلًا رَّجُلَيْنِ أَحَدُهُمَآ أَبْكَمُ لَا يَقْدِرُ عَلَىٰ شَىْءٍ وَهُوَ كَلٌّ عَلَىٰ مَوْلَىٰهُ أَيْنَمَا يُوَجِّههُّ لَا يَأْتِ بِخَيْرٍ هَلْ يَسْتَوِى هُوَ وَمَن يَأْمُرُ بِٱلْعَدْلِ وَهُوَ عَلَىٰ صِرَٰطٍ مُّسْتَقِيمٍ
وزن ریشه وزن مشتقات وزن
فَأَمَّا مَن ثَقُلَتْ مَوَٰزِينُهُۥ

معانی مترادفات قرآنی بار

«ثَقَلَ»

الثِّقَل‏ و الخفّه- كه دو واژه متقابلند يعنى سنگينى و سبكى.

ثَقِيل‏- هر چيزى كه بهنگام وزن كردن يا اندازه گيرى، وزن و اندازه‏اش بر كفه مقابلش مى‏چربد و برترى مى‏يابد كه البتّه اين معنى در اصل براى اجسام و اجرام است و سپس در معانى و مفاهيم نيز بكار رفته است مثل:

أَثْقَلَهُ‏ الغرم و الوزر- وام و خسارت و بار گناه او را سنگين كرد، خداى تعالى گويد: (أَمْ تَسْئَلُهُمْ أَجْراً فَهُمْ مِنْ مَغْرَمٍ‏ مُثْقَلُونَ‏- 40/ طور) (آيا از ايشان مزدى و پاداشى خواسته‏اى كه از پرداخت و تاوانش گرانبار هستند). واژه ثقيل در باره انسان گاهى بصورت سرزنش بكار مى‏رود كه البتّه بيشتر چنين نيست و گاهى هم در مدح، مانند اين شاعر كه مى‏گويد:

1-تخفّ الأرض إذ مازلت عنها/و تبقى ما بقيت بها ثقيلا 2- حللت بمستقرّ العزّ منها/فتمنع جا نبيها أن تميلا در مدح ممدوحش با غلو و زياده روى مى‏گويد: (1- آنگاه كه از مكان و زمين دور مى‏شوى زمين سبك مى‏شود و زمانى كه بر آن باقى هستى سنگين است، كنايه از شجاعت و بخشندگى است). 2- تو در مركز جايگاه عزّت زمين قرار دارى و لذا طرفين آن كج و راست نمى‏شود).

فى أذنه‏ ثِقَلٌ‏- گوشش سنگين است و نمى‏شنود كه نقطه مقابلش عبارت فى أذنه خفّة، است يعنى تيز گوش است.

سنگينى گوش باين معنى است كه گويى از پذيرش و شنيدن آنچه را كه به او القاء مى‏شود خود دارى مى‏كند و امتناع مى‏ورزد.

ثَقُلَ‏ القول- در وقتى بكار مى‏رود كه شنيدن سخنى روا نباشد، لذا در وصف روز قيامت گفته است، (ثَقُلَتْ‏ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ‏- 187/ اعراف).

(يعنى آگاهى و دانستن موعد و زمان قيامت براى اهل آسمانها و زمين گرانبها است- ابو على فارسى مى‏گويد يعنى ساعت و روز قيامت از آنها پوشيده است زيرا چيزى كه از تو پوشيده باشد برايت سنگين است- و الشّي‏ء اذا خفيت عليك ثقل).

و آيه (وَ أَخْرَجَتِ الْأَرْضُ‏ أَثْقالَها- 199- انعام) گفته‏اند- أثقال، يعنى نهفته‏ها و گنجهاى زمين يا اينكه زمين در بعث و قيامت آنچه را كه از اجساد بشر در دل خود دارد بيرون مى‏ريزد.

و آيه (وَ تَحْمِلُ أَثْقالَكُمْ إِلى‏ بَلَدٍ- 3/ رعد) يعنى بارهاى سنگينشان.

و (وَ لَيَحْمِلُن‏ أَثْقالَهُمْ وَ أَثْقالًا مَعَ أَثْقالِهِمْ‏- 34/ كهف) يعنى بار گناهانى كه بر دوششان سنگينى مى‏كند و نمى‏گذارد به ثواب و پاداش نيكو برسند مثل مفهوم (لِيَحْمِلُوا أَوْزارَهُمْ كامِلَةً يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ مِنْ أَوْزارِ الَّذِينَ يُضِلُّونَهُمْ بِغَيْرِ عِلْمٍ أَلا ساءَ ما يَزِرُونَ‏- 25/ نحل).

و آيه (انْفِرُوا خِفافاً وَ ثِقالًا- 41/ توبه) كه در معنى قسمتى از اين آيه اقوالى ذكر شده است، خفافا و ثقالا، يعنى جوانان و پيران، فقرا و اغنياء، غربيان و شهروندان، زرنگها و با نشاطها و تنبلها، كه تمام اين معانى در آيه وارد است زيرا هدف و قصد از حكم در آيه تشويق و برانگيختن بر كوچ كردن و حركت بسوى جنگ است چه در حال سختى يا آسايش.

مثقال‏- چيزى است كه با آن مى‏سنجند و وزن مى‏كنند و از واژه- ثقل گرفته شده و لذا مثقال اسمى است براى همه وزنه‏ها و هر چه با آن مى‏سنجند.

خداى تعالى گويد: (وَ إِنْ كانَ مِثْقالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ أَتَيْنا بِها وَ كَفى‏ بِنا حاسِبِينَ‏- 47/ انبياء) و (فَأَمَّا مَنْ ثَقُلَتْ مَوازِينُهُ فَهُوَ فِي عِيشَةٍ راضِيَةٍ- 6/ قارعه) و (وَ أَمَّا مَنْ خَفَّتْ مَوازِينُهُ‏-8/ قارعه) آيه (6/ قارعه) اشاره به افزونى و كثرت در خيرات و نيكى‏هاست، امّا آيه (8/ قارعه) اشاره به كمى و كاستى خيرات است، بايد دانست كه واژه‏هاى- ثقيل‏ و خفيف- به دو صورت بكار مى‏رود:

اوّل- به روش سنجش و مقابله يعنى در ابتدا به چيزى ثقيل و خفيف گفته نمى‏شود مگر اينكه با چيز ديگرى سنجيده شده و در نظر گرفته شود و لذا اگر به چيزى تنها و بدون مقابله با چيز ديگر سنگين يا سبك گفته شود باعتبار چيز ديگرى است كه از آن سنگين‏تر يا سبك‏تر است كه آنطور مى‏گويند و دو آيه اخير ثَقُلَتْ مَوازِينُهُ‏- و- خَفَّتْ مَوازِينُهُ‏ گفته‏اند به همان اعتبار است كه گفته شد.

دوّم- اينكه واژه ثقيل به اجسامى كه از بالا بپائين مى‏افتند اطلاق مى‏شود مثل سنگ و كلوخ، و خفيف يا سبك آنهايى هستند كه از پايين به بالا مى‏روند مثل آتش و دود، و فعل اثقل- يثقل- اثّقالا- از معنى اخير ثقيل است كه در آيه (اثَّاقَلْتُمْ‏ إِلَى الْأَرْض‏ 38/ توبه) يعنى سر سنگينى و گران خيزى مى‏كنيد در معنى دوّم- ثقيل آمده است.[۱]

«حَمَلَ»

الحَمْل‏ معنى واحدى دارد كه در اشياء زيادى لفظش در نظر گرفته شده و در لفظ و فعل با يكديگر مساويند ولى در مصدرها مختلف.

حِمْل‏- بارهاى سنگين ظاهرى كه بر پشت حمل مى‏شود- امّا حَمْل‏- بارهائى است كه در شكم است مانند فرزند در رحم مادر و بهمين تشبيه وجود آب در ابر و ميوه بر درخت را نيز شباهت باردارى زنان حامله- حمل گفته‏اند.

خداى تعالى گويد: (وَ إِنْ تَدْعُ مُثْقَلَةٌ إِلى‏ حِمْلِها لا يُحْمَلْ‏ مِنْهُ شَيْ‏ءٌ- 18/ فاطر).

(و اگر كسى را براى برداشتن بار گران گناهان خود بخواند هيچ چيز از آن را بر نگيرند و برندارند).

واژه- حَمْل‏ در معنى برداشتن بارهاى سنگين و برداشتن نامه و همچنين برداشتن بار گناه بكار مى‏رود.

مى‏گويند- حَمَلْتُ‏ الثّقل و الرّسالة و الوزر حَمْلًا.

خداى تعالى گويد: (وَ لَيَحْمِلُنَ‏ أَثْقالَهُمْ وَ أَثْقالًا مَعَ أَثْقالِهِمْ‏- 13/ عنكبوت). (بار گناهان خويش و افزون بر آن بار گناهان كسانى را كه گمراه كردند نيز برمى‏دارند بدون اينكه از بار آنان كم شود). و آيه (وَ ما هُمْ‏ بِحامِلِينَ‏ مِنْ خَطاياهُمْ مِنْ شَيْ‏ءٍ- 12/ عنكبوت) (از بار خطاهاشان چيزى بر ندارند) و در آيه 92 توبه مى‏گويد: (وَ لا عَلَى الَّذِينَ إِذا ما أَتَوْكَ‏ لِتَحْمِلَهُمْ‏ قُلْتَ لا أَجِدُ ما أَحْمِلُكُمْ عَلَيْهِ‏) و ايرادى در جهاد نكردن محسنينى كه مركوب خواستند و نداشتى و گريان رفتند نيست. خداى عزّ و جلّ گويد: (لِيَحْمِلُوا أَوْزارَهُمْ كامِلَةً يَوْمَ الْقِيامَةِ- 25/ نحل). (مَثَلُ الَّذِينَ‏ حُمِّلُوا التَّوْراةَ ثُمَّ لَمْ يَحْمِلُوها كَمَثَلِ الْحِمارِ- 5/ جمعه). يعنى: تكليف مى‏شوند به اينكه آنرا تحمّل كنند و بحقّش قيام كنند امّا نمى‏توانند تحمّل كنند، فلم يحملوها.

حَمَّلْتُهُ‏ كذا فَتَحَمَّلُهُ‏ و حَمَّلْتُ‏ عليه كذا فَتَحَمَّلَهُ‏ و احْتَمَلَهُ‏ و حَمَلَهُ‏- يعنى: (بارش كردم سپس آنرا تحمّل كرد، و برداشت و بر او تحميل كردم، تحمّل كرد آنرا، حمل كرد و بر آن صبر كرد و حملش كرد). خداى تعالى گويد: (فَاحْتَمَلَ‏ السَّيْلُ زَبَداً رابِياً- 17/ رعد) سپس سيلاب كفهاى جمع شده را بر سطح خود ظاهر كرد و برداشت). و (حَمَلْناكُمْ‏ فِي الْجارِيَةِ- 11/ حاقه) (شما را در كشتى، روانه و حمل كرديم). و (فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّما عَلَيْهِ ما حُمِّلَ‏ وَ عَلَيْكُمْ ما حُمِّلْتُمْ‏- 54/ نور). (اگر روى برگردانيد، بر او همان تكليفى است كه بر وى نهاده شده و بر شما همان تكليفى است كه بر شما نهاده شده است.

حَمْل و حِمْل معنى واحدى دارد كه در اشياء زيادى لفظش در نظر گرفته شده و در لفظ و فعل با يكديگر مساويند ولى در مصدرها مختلف.

حِمْل‏- بارهاى سنگين ظاهرى كه بر پشت حمل مى‏شود- امّا حَمْل‏- بارهايى است كه در شكم است مانند فرزند در رحم مادر و به همين تشبيه وجود آب در ابر و ميوه بر درخت را نيز شباهت باردارى زنان حامله- حمل گفته‏اند.

خداى تعالى گويد: (وَ إِنْ تَدْعُ مُثْقَلَةٌ إِلى‏ حِمْلِها لا يُحْمَلْ مِنْهُ شَيْ‏ءٌ- 18/ فاطر). (و اگر كسى را براى برداشتن بار گران گناهان خود بخواند هيچ چيز از آن را برنگيرند و برندارند).

واژه- حمل در معنى برداشتن بارهاى سنگين و برداشتن نامه و همچنين برداشتن بار گناه به كار مى‏رود.

مى‏گويند- حَمَلْتُ‏ الثّقل و الرّسالة و الوزر حَمْلًا. خداى تعالى گويد: (وَ لَيَحْمِلُنَ‏ أَثْقالَهُمْ وَ أَثْقالًا مَعَ أَثْقالِهِمْ‏- 13/ عنكبوت). (بار گناهان خويش و افزون بر آن بار گناهان كسانى را كه گمراه كردند نيز برميدارند بدون اينكه از بار آنان كم شود). و آيه (وَ ما هُمْ‏ بِحامِلِينَ‏ مِنْ خَطاياهُمْ مِنْ شَيْ‏ءٍ- 12/ عنكبوت) (از بار خطاهايشان چيزى برندارند) و در آيه 92 توبه مى‏گويد: (وَ لا عَلَى الَّذِينَ إِذا ما أَتَوْكَ‏ لِتَحْمِلَهُمْ‏ قُلْتَ لا أَجِدُ ما أَحْمِلُكُمْ عَلَيْهِ‏. و ايرادى در جهاد نكردن محسنينى كه مركوب خواستند و نداشتى و گريان رفتند نيست.

خداى عزّ و جلّ گويد: (لِيَحْمِلُوا أَوْزارَهُمْ كامِلَةً يَوْمَ الْقِيامَةِ- 25/ نحل) (مَثَلُ الَّذِينَ‏ حُمِّلُوا التَّوْراةَ ثُمَّ لَمْ يَحْمِلُوها كَمَثَلِ الْحِمارِ- 5/ جمعه) يعنى: تكليف مى‏شوند به اينكه آن را تحمّل كنند و به حقّش قيام كنند امّا نمى‏توانند تحمّل كنند. فلم يحملوها.

حَمَّلْتُهُ‏ كذا فَتَحَمَّلَهُ‏ و حَمَّلْتُ‏ عليه كذا فَتَحَمَّلَهُ و احْتَمَلَهُ‏ و حَمَلَهُ‏- يعنى: (بارش كردم سپس آن را تحمّل كرد، و برداشت و بر او تحميل كردم، تحمّل كرد آن را، حمل كرد و بر آن صبر كرد و حملش كرد).

خداى تعالى گويد: (فَاحْتَمَلَ‏ السَّيْلُ زَبَداً رابِياً- 17/ رعد) سپس سيلاب كفهاى جمع شده را بر سطح خود ظاهر كرد و برداشت). و (حَمَلْناكُمْ‏ فِي الْجارِيَةِ- 11/ حاقه) (شما را در كشتى، روانه و حمل كرديم). و (فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّما عَلَيْهِ ما حُمِّلَ وَ عَلَيْكُمْ ما حُمِّلْتُمْ‏- 54/ نور). (اگر روى برگردانيد، بر او همان تكليفى است كه بر وى نهاده شده و بر شما نيز همان). و (وَ لا تَحْمِلْ عَلَيْنا إِصْراً كَما حَمَلْتَهُ عَلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِنا- 286/ بقره) (گر انبارى را چنان كه بر گذشتگان نهادى بر ما مگذار). و (رَبَّنا وَ لا تُحَمِّلْنا ما لا طاقَةَ لَنا بِهِ‏- 286/ بقره) (چيزى كه توانش نداريم بر ما منه). و (وَ حَمَلْناهُ عَلى‏ ذاتِ أَلْواحٍ وَ دُسُرٍ- 13/ قمر) (او را در كشتى كه از تخته‏ها و طنابها و ميخها بود برداشتيم و سير داديم). و (ذُرِّيَّةَ مَنْ حَمَلْنا مَعَ نُوحٍ إِنَّهُ كانَ عَبْداً شَكُوراً- 3/ اسراء) (تبارى با نوح برداشتيم، او بنده سپاسدار بود). و (حُمِلَتِ‏ الْأَرْضُ وَ الْجِبالُ)- 14/ حاقه) (و زمين و كوهها برداشته شوند).

حَمَلَتِ‏ الْمَرْأَةُ- آن زن باردار شد، و همچنين حملت الشّجرة- آن درخت باردار شد.

حَمْل‏ و أَحْمَال‏- يعنى بار و بارها، خداى عزّ و جلّ گويد:و (وَ أُولاتُ الْأَحْمالِ أَجَلُهُنَّ أَنْ يَضَعْنَ حَمْلَهُنَ‏- 4/ طلاق) (بارداران در زمان معيّن بارشان واگذارند). (وَ ما تَحْمِلُ‏ مِنْ أُنْثى‏ وَ لا تَضَعُ إِلَّا بِعِلْمِهِ‏- 11/ فاطر). (هيچ باردارى بارش را ننهد و برنگيرد مگر به علم او). و (حَمَلَتْ‏ حَمْلًا خَفِيفاً فَمَرَّتْ بِهِ‏- 189/ اعراف) (به سبكى باردار شد و با آن گذشت). و (حَمَلَتْهُ أُمُّهُ كُرْهاً وَ وَضَعَتْهُ كُرْهاً- 15/ احقاف). يعنى: (مادرش او را بر گرانبارى و دشوارى برداشت و با همان سختى و دشوارى او را بزاد). و (حَمْلُهُ‏ وَ فِصالُهُ ثَلاثُونَ شَهْراً- 15/ احقاف) (باردارى و از شير گرفتنش 30 ماه است).

اصل واژه- حمل- براى بار برداشتن بر پشت است، امّا بطور استعاره در باردارى زن حامله نيز به كار رفته است به دليل اينكه مى‏گويند:

وسقت النّاقة إذا حملت كه اصل وسق- حمل بار بر پشت شتر است.

محموله هم بار شتر است كه بر او مى‏نهند، مثل- قتوبه (پالان و نمد زين) و ركوبه (مركب سوارى) و حموله (چيزى كه بار مى‏شود).

حمل- هم همان- مَحْمُول‏- يا بار است، ميش كوچك نوزاد را هم كه از راه رفتن ناتوان است- مَحْمُول‏- گويند جمع آن- حِمْلَان‏ و أَحْمَال‏ است.

مَحْمُول‏- چيزى است كه ابر باران‏زا هم به آن تشبيه شده است.

خداى عزّ و جلّ گويد: (فَالْحامِلاتِ‏ وِقْراً- 2/ ذاريات) (ابرهايى كه باران گران مى‏برند).

حَمِيل‏- ابر پر آب و باران است زيرا حمل كننده آب است، و نيز:

حَمِيل‏- آن چيزى است كه سيلاب را با خود مى‏برد، شخص غريب را هم به- حَمِيل‏- يعنى چون سيل سرگردان تشبيه كرده‏اند و به نوزاد در رحم مادر و نيز- حَمِيل‏- نماينده و كفيلى است كه حامل حقّ است با كسى كه حقّ عليه اوست.

ميراث‏ الحَمِيل‏- يعنى بازمانده و ما ترك كسى كه نسبش محقّق، و معلوم نيست.

حَمَّالَةٌ الْحَطَبِ- كنايه از سخن چين است.

فلان‏ يَحْمِلُ‏ الحطب- يعنى او سخن چينى مى‏كند.[۲]

«وَقر»

وَقْر سنگين بودن گوش، وَقَرَتْ‏ أذنُهُ- گوشش كر و سنگين شد، ابو زيد ميگويد فعل واژه- وَقِرْتَ‏ تَوْقَرُ مَوْقُورَة- است در آيه: وَ فِي آذانِنا وَقْرٌ- فصلت/ 5 و وَ فِي آذانِهِمْ‏ وَقْراً- فصلت/ 44 وَقْر- بار معمولى الاغ و قاطر مثل- وسق- كه بار شتران است. و قد أَوْقَرْتُهُ‏- آنرا بار كردم- نخلةٌ مُوقِرَةٌ و مُوقَرَةٌ- درخت خرماى پربار.

وَقَار- سكون و آرامش و بردبارى- اسم فاعلش- هو وَقُورٌ و وَقَارٌ و مُتَوَقِّرٌ است در آيه فرمود:

ما لَكُمْ لا تَرْجُونَ لِلَّهِ‏ وَقاراً- النوح/ 13 چرا از خداوند اميد آرامش و سكون بخشيدن نداريد!؟ فلان ذو وَقْرَةٍ- او آرام است و با وقار. در آيه:

وَ قَرْنَ‏ فِي بُيُوتِكُنَ‏- الاحزاب/ 33 خطاب به همسران پيامبر صلّى اللّه عليه و اله است مى‏فرمايد بعد از وفاتش با وقار باشيد و در خانه‏هاتان ساكن شويد كه گفته‏اند از وقار گرفته شده. عدّه‏اى از علماء گفته‏اند از- وَقَرْتُ‏ أَقِرُ وَقْرا- است يعنى نشستم. وقير- گله بزرگى از گوسپندان گوئى كه آرامشى در آنها هست بخاطر زياد بودنشان و كندى حركتشان.[۳]

«وَزر»

وَزَر پناهگاه كوهستانى است گفت:

كَلَّا لا وَزَرَ إِلى‏ رَبِّكَ‏- القيمة/ 11 وِزْر سنگينى است تشبيه به سنگهاى سنگين كوه كه به گناه تعبير شده است چنانكه به ثقل هم تعبير مى‏شود گفت:

لِيَحْمِلُوا أَوْزارَهُمْ‏ كامِلَةً- النحل/ 25 و لَيَحْمِلُنَّ أَثْقالَهُمْ وَ أَثْقالًا مَعَ أَثْقالِهِمْ‏- العنكبوت/ 13 برداشتن بار گناه ديگران همان است كه پيامبر صلّى اللّه عليه و اله اشاره فرموده است كه‏

«من سن سنة حسنة كان له اجرها و اجر من عمل بها من غير ان ينقص من اجره شى‏ء و من سن سنة سيئة كان له‏ وِزْرُهَا و وِزْرُ من عمل بها».

يعنى هر كس بدعتى نيكو بگذارد پاداش خودش و ديگران را كه به آن عمل مى‏كند دارد و هر كس بدعت زشتى را رواج دهد سنگينى گناه خود و ديگران بعهده اوست»و آيه:وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى‏- 38 يعنى گناه او را ندارد در صورتى كه از آن گناه دور باشد. و آيه: وَ وَضَعْنا عَنْكَ‏ وِزْرَكَ‏- الشرح/ 2 يعنى در كارهائى كه مربوط به جاهليت بوده و تو از آنچه قومت عمل مى‏كردند معاف هستى و بر تو گناهى نيست.

وزير- كسى كه بار كارهاى سنگين فرمانده خود را تحمل مى‏كند.

وِزَارَة- مثل صناعت است و بر همان وزن- أَوْزَارُ الحرب جمع وِزْر- است يعنى آلات جنگ مثل سلاح.

مُوَازَرَة- يارى كردن. وَازَرْتُ‏ فلاناً مُوَازَرَةً، او را در كارش يارى كرد.

در آيه‏ وَ اجْعَلْ لِي‏ وَزِيراً مِنْ أَهْلِي‏- طه/ 29 و وَ لكِنَّا حُمِّلْنا أَوْزاراً مِنْ زِينَةِ الْقَوْمِ‏- طه/ 87.[۴]

«اِضر»

الْإِصْرَار: پا فشارى و سرسختى در گناه و خوددارى در دل كندن از گناهان.

اصلش از الصَّرُّ: به سختى بستن، است.

الصُّرَّة: كيسه‏اى كه پول در آن مى‏نهند و سرش را محكم مى‏بندند.

الصِّرَار: پستان بند مادّه شتر تا اينكه بى موقع شيرش را ندوشند.

در آيات: (وَ لَمْ‏ يُصِرُّوا عَلى‏ ما فَعَلُوا 135/ آل عمران).

(ثُمَ‏ يُصِرُّ مُسْتَكْبِراً- 8/ جاثيه).

(وَ أَصَرُّوا وَ اسْتَكْبَرُوا اسْتِكْبارا7/ نوح).

(وَ كانُوا يُصِرُّونَ‏ عَلَى الْحِنْثِ الْعَظِيم‏ 46/ واقعه) إِصْرَار: هر تصميم و قصدى كه بر آن پافشارى شود، مى‏گويند: هذا منّي‏ صِرِّي‏ و أَصِرِّي‏ و صِرَّى‏ و أَصِرَّى‏ و صُرِّي‏ و صُرَّى‏: اين امر قصد من و كوشش و اصرار من است.

الصَّرُورَة: مرد و زنى كه حجّ نكرده باشند و همچنين آنها كه قصد ازدواج ندارند آيه: (رِيحاً صَرْصَراً- 16/ فصّلت) لفظش از- الصَّرّ- است كه به معنى باد سرد و سخت است زيرا در باد سرد انقباض و بستگى هست.

الصَّرَّة: جماعتى كه به يكديگر مى‏پيوندند، گويى كه به معنى- صُرُّوا است. يعنى در ظرفى جمع شده‏اند و از همان معنى- صُرَّة- به معنى كيسه پول اخذ شده است.

و آيه: (فَأَقْبَلَتِ امْرَأَتُهُ فِي‏ صَرَّةٍ- 29/ ذاريات). گفته شده- صرّة- در اين آيه يعنى‏ صيحه و فرياد، (همسرش فرياد كنان به سويش آمد).[۵]

«کَلّ»

كَلّ: (بفتح كاف) أَحَدُهُما أَبْكَمُ لا يَقْدِرُ عَلى‏ شَيْ‏ءٍ وَ هُوَ كَلٌ‏ عَلى‏ مَوْلاهُ‏ نحل: 76. كلّ بمعنى ثقل و سنگينى است «كلّ عن الامر» كار بر او سخت شد و بكار بر نخواست «كلّ لسانه» زبانش سنگين شد سخن گفتن نتوانست يعنى: يكى از آندو لال مادر زاد است و بچيزى قادر نيست و بر مولاى خويش سنگينى و وبال است اين كلمه فقط يكبار در قرآن آمده است.[۶]

«وزن»

وَزْن‏ يعنى شناختن اندازه چيزى، وَزَنْتُهُ‏ وَزْناً و زِنَةً- آنرا وزن كردم.

وَزْن‏- در نظر عامه مردم كشيدن و سنجيدن با ترازو و قپان است در آيه: وَ زِنُوا بِالْقِسْطاسِ الْمُسْتَقِيمِ‏- الاسراء/ 35 و وَ أَقِيمُوا الْوَزْنَ‏ بِالْقِسْطِ- الرحمن/ 9 اشاره به اين است كه انسان در تمام سخنان و كارهائى كه مى‏خواهد بگويد يا انجام دهد مراعات عدالتى را نمايد.

و آيه‏ وَ أَنْبَتْنا فِيها مِنْ كُلِّ شَيْ‏ءٍ مَوْزُونٍ‏- الحجر/ 19 كه گفته‏اند همان معادن طلا و نقره است و نيز گفته‏اند اين اشاره به تمام موجوداتى است كه خداى تعالى آفريده است كه آنها را معتدل و موزون آفريده است. چنانكه گفت: إِنَّا كُلَّ شَيْ‏ءٍ خَلَقْناهُ بِقَدَرٍ- القمر/ 49 و وَ الْوَزْنُ يَوْمَئِذٍ الْحَقُ‏- الاعراف/ 8 كه اشاره به عدل الهى در حسابرسى مردم در قيامت است چنانكه فرمود: وَ نَضَعُ‏ الْمَوازِينَ‏ الْقِسْطَ لِيَوْمِ الْقِيامَةِ- الانبياء/ 47 در بعضى آيات‏ مِيزَان‏ بلفظ مفرد به اعتبار حساب كننده آمده و بعضى آيات بصورت موازين به اعتبار حساب رسان.

وَزَنْتُ‏ لفلان و وَزَنْتُهُ‏ كذا- آنرا وزن كردم و سنجيدم. در آيه: وَ إِذا كالُوهُمْ أَوْ وَزَنُوهُمْ‏ يُخْسِرُونَ‏- المطففين/ 3

قام ميزان النهار- يعنى ظهر شد و نصف روز گذشت.[۷]

ارجاعات

  1. ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏1، ص: 360-357
  2. ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏1، ص: 547-543
  3. ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏4، ص: 477-476
  4. ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏4، ص: 448-447
  5. ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏2، ص: 392-390
  6. قاموس قرآن، ج‏6، ص: 137
  7. ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏4، ص: 451-449