بد و شر (مترادف): تفاوت میان نسخهها
(صفحهای تازه حاوی «==مترادفات قرآنی بد و شر== مترادف های این واژه در قرآن عبارت است از «بئس»، «شرّ»، «ساء». ==مترادفات «بد و شر» در قرآن== {| class="wikitable" |+ !واژه !مشاهده ریشه شناسی واژه !مشاهده مشتقات واژه !نمونه آیات |- |بئس |ریشه بئس |[[باس (واژگان)|مشتقات بئس]...» ایجاد کرد) |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
(یک نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۱۳: | خط ۱۳: | ||
|[[بئس (ریشه)|ریشه بئس]] | |[[بئس (ریشه)|ریشه بئس]] | ||
|[[باس (واژگان)|مشتقات بئس]] | |[[باس (واژگان)|مشتقات بئس]] | ||
| | |{{AFRAME|Surah=38|Ayah=56}} | ||
|- | |- | ||
|شرّ | |شرّ | ||
|[[شرر (ریشه)|ریشه شرر]] | |[[شرر (ریشه)|ریشه شرر]] | ||
|[[شرر (واژگان)|مشتقات شرر]] | |[[شرر (واژگان)|مشتقات شرر]] | ||
| | |{{AFRAME|Surah=2|Ayah=216}} | ||
|- | |- | ||
|ساء | |ساء | ||
|[[سوء (ریشه)|ریشه سوی]] | |[[سوء (ریشه)|ریشه سوی]] | ||
|[[سوی (واژگان)|مشتقات سوی]] | |[[سوی (واژگان)|مشتقات سوی]] | ||
| | |{{AFRAME|Surah=67|Ayah=27}} | ||
|} | |} | ||
خط ۲۹: | خط ۲۹: | ||
===«بئس»=== | ===«بئس»=== | ||
بِئسَ: فعل ذمّ است و در تمام ذمّها بكار ميرود چنانكه نعم در تمام مدحها (مفردات) اصل آن از بُؤْس بمعنى ناپسند است (اقرب) «فَحَسْبُهُ جَهَنَّمُ وَ لَبِئْسَ الْمِهادُ» بقره: 206 جهنّم براى او كافى است و بد جايگاهى است. | |||
گاهى بعد از بئس ماء نكره ميايد كه بمعنى شيئى و الّذى است. و فاعل بئس را تفسير ميكند مثل «بِئْسَما يَأْمُرُكُمْ بِهِ إِيمانُكُمْ» بقره، 93 بد است آنچه ايمانتان بدان امر ميكند.<ref>قاموس قرآن، ج1، ص: 159</ref> | |||
===«شرّ»=== | ===«شرّ»=== | ||
الشَّرّ: چيزى است كه همه از او روى برمىتابند، چنانكه خير چيزى است كه همه به او متمايلند. | |||
در آيات: (شَرٌّ مَكاناً- 77/ يوسف) (إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُ- 22/ انفال). | |||
تحقيق در معنى- شرّ- با تحقيق در واژه- خير- قبلا گفته شده (در حرف خ ذيل واژه خير) و همچنين انواع خير و شرّ را. | |||
رجلٌ شَرِير و شِرِّير: مرد شرور و فتنهانگيز. | |||
قوم أَشْرَار: مردمى فتنهانگيز. | |||
أَشْرَرْتُهُ: او را به شرّ و بدى نسبت دادم. | |||
گفتهاند- اشررت كذا- مثل- اظهرته- است، يعنى آشكارش كردم. بنا به گفته شاعر:اذا قيل أىّ النّاس شرّ قبيلة/أشرّت كليب بالأكفّ الأصابعا (هر گاه گفته شود كدام مردم از قبيله و قومى شريرترند. قوم كليب با كف دستان و انگشتان ظاهر مىشود). | |||
اگر در اينجا نبود مگر همين يك بيت شعر، احتمال داشت كه چون اشاره به سر انگشتان نموده است دستان و انگشتان را به شر و بدى نسبت داده باشد و از- أشررته- باشد وقتى كه او را به شرّ و بدى نسبت دهى. الشَّرّ: با ضمّه حرف (ش) مخصوص عيب و ناپسند و مكروه است. | |||
(شره شرّا: او را عيب كرد و ناروا گفت) شَرَارُ النّار: فروزش و شعله آتش كه زبانه مىكشد، علّت تسميه شعله آتش به شرار براى اين اعتقاد است كه از آتش، شرّ و بدى تصوّر مىكردند. | |||
كه در آيه: (تَرْمِي بِشَرَرٍ كَالْقَصْر 32/ مرسلات) بكار رفته است.<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج2، ص: 311-310</ref> | |||
===«ساء»=== | ===«ساء»=== | ||
السُّوء: هر چيزى كه انسان را از امور دنيوى يا اخروى و حالات نفسانى و بدنى و همچنين بخاطر از دست رفتن مال و جاه و از دست رفتن دوست اندوهگين و غمين سازد. آيه: (بَيْضاءَ مِنْ غَيْرِ سُوءٍ- 22/ طه) يعنى: بدون اينكه آفتى در آن باشد، كه به بيمارى برص تفسير شده است و آن آفاتى است كه بدست مىرسد. | |||
و گفت: (إِنَّ الْخِزْيَ الْيَوْمَ وَ السُّوءَ عَلَى الْكافِرِينَ- 27/ نمل) (به راستى كه خوارى و اندوه در آن روز، كفّار را فرا مىگيرد) سَوْأَى: به هر چيزى كه قبيح و زشت است تعبير مىشود كه با واژه- حسنى- مقابل شده است. | |||
در آيات: (ثُمَّ كانَ عاقِبَةَ الَّذِينَ أَساؤُا السُّواى- 10/ روم) و (لِلَّذِينَ أَحْسَنُوا الْحُسْنى- 26/ يونس) و- سَيِّئَة: عمل زشتى است كه نقطه مقابل حسنة است. | |||
(بَلى مَنْ كَسَبَ سَيِّئَةً- 81/ بقره) و (لِمَ تَسْتَعْجِلُونَ بِالسَّيِّئَةِ- 46/ نمل) و (يُذْهِبْنَ السَّيِّئاتِ- 114/ هود) و (ما أَصابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ وَ ما أَصابَكَ مِنْ سَيِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِكَ- 79/ نساء). | |||
و (فَأَصابَهُمْ سَيِّئاتُ ما عَمِلُوا- 34/ نحل) و (ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ السَّيِّئَةَ- 96/ مؤمنون). | |||
و پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: «يا انس أتبع السيّئة بالحسنة تمحها». يعنى: (اى انس خوبى را پس از بدى دنبال كن تا بدى را محو كنى). حسنه و سيّئه بر دو گونه است: | |||
اوّل- حسنة و سيّئة يا (خوبى و بدى) بر حسب اعتبار عقل و شرع، چنانكه در آيه: (مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها وَ مَنْ جاءَ بِالسَّيِّئَةِ فَلا يُجْزى إِلَّا مِثْلَها- 160/ انعام) مذكور شده. | |||
دوّم- حسنه و سيّئه (خوبى و بدى) به اعتبار طبع و سرشت و اين همان خوبى و بدى است كه طبيعت آن را سبك و سنگين مىانگارد. | |||
مثل آيه: (فَإِذا جاءَتْهُمُ الْحَسَنَةُ قالُوا لَنا هذِهِ وَ إِنْ تُصِبْهُمْ سَيِّئَةٌ يَطَّيَّرُوا بِمُوسى وَ مَنْ مَعَهُ- 131/ اعراف). | |||
(همينكه خوبى و حسنه به آنها مىرسد مىگويند از خود ماست و اگر بدى به آنها برسد مىگويند از موسى و ياران اوست). | |||
و آيه: (ثُمَّ بَدَّلْنا مَكانَ السَّيِّئَةِ الْحَسَنَةَ- 95/ اعراف) و (إِنَّ الْخِزْيَ الْيَوْمَ وَ السُّوءَ عَلَى الْكافِرِينَ- 27/ نحل). | |||
مىگويند: سَاءَنِى كذا و سُؤْتَنِى: بمن بدى كرد و مرا غمگين كردى. | |||
اسَأْتَ إلى فلان: به او بدى كردى. | |||
و آيات: (سِيئَتْ وُجُوهُ الَّذِينَ كَفَرُوا- 27/ ملك) و (لِيَسُوؤُا وُجُوهَكُمْ- 7/ اسراء) و (مَنْ يَعْمَلْ سُوءاً يُجْزَ بِهِ- 123/ نساء) يعنى زشتى (كسى كه كار قبيح و گناهى انجام دهد با همان عمل، سزايش مىدهند) و (زُيِّنَ لَهُمْ سُوءُ أَعْمالِهِمْ- 37/ توبه) و (عَلَيْهِمْ دائِرَةُ السَّوْءِ- 98/ توبه) يعنى آنچه را كه در پايان و عاقبت، آنها را غمگين خواهد كرد. | |||
و همچنين آيات: (وَ ساءَتْ مَصِيراً- 97/ نساء) و (ساءَتْ مُسْتَقَرًّا- 62/ فرقان). | |||
و امّا آيه: (فَإِذا نَزَلَ بِساحَتِهِمْ فَساءَ صَباحُ الْمُنْذَرِينَ- 177/ صافّات) (و چون عذاب بر ساحتشان و ديارشان فرود آيد چه بد است صبح گاه كسانى كه بيمشان مىدادند و حقّ را نمىپذيرفتند). | |||
و (ساءَ ما يَعْمَلُونَ- 66/ مائده) و (ساءَ مَثَلًا- 177/ اعراف) واژه- ساء- در اين دو آيه اخير همان- بئس است- يعنى: چه بد عاقبتى است كارى كه مىكنند. | |||
و (يَبْسُطُوا إِلَيْكُمْ أَيْدِيَهُمْ وَ أَلْسِنَتَهُمْ بِالسُّوءِ- 2/ ممتحنه) (دستها و زبانهاشان به بدى بسوى شما دراز و چيره شد). | |||
و آيه: (سِيئَتْ وُجُوهُ الَّذِينَ كَفَرُوا- 27/ ملك). | |||
واژه- سُوء (زشتى و بدى) از اين جهت به چهرهها نسبت داده شده كه همواره اثر سرور و غم در چهره ظاهر مىشود. و آيه: (سِيءَ بِهِمْ وَ ضاقَ بِهِمْ ذَرْعا- 77/ هود) حلّ بهم ما يسوءهم: چيزى كه به سختى دچارشان مىكرد به آنها رسيد و آنها را فرا گرفت. و آيات: (سُوءُ الْحِسابِ- 18/ رعد) و (وَ لَهُمْ سُوءُ الدَّارِ- 25/ رعد) يعنى حساب اعمال و جايگاه دشوار و ناگوار. | |||
واژه- سَوْأَة- براى عورت و جثّه كنايه شده است. گفت (كَيْفَ يُوارِي سَوْأَةَ أَخِيهِ- 31/ اعراف) (فَأُوارِيَ سَوْأَةَ أَخِي- 31/ مائده) (يُوارِي سَوْآتِكُمْ- 26/ اعراف) (بَدَتْ لَهُما سَوْآتُهُما- 22/ اعراف) (لِيُبْدِيَ لَهُما ما وُورِيَ عَنْهُما مِنْ سَوْآتِهِما- 20/ اعراف) (شيطان وسوسهشان كرد تا آنچه از عوراتشان پوشيده بود آشكار كنند).<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج2، ص: 298-296</ref> | |||
==ارجاعات== | ==ارجاعات== | ||
[[رده:فرهنگنامه مترادفات قرآن]] | [[رده:فرهنگنامه مترادفات قرآن]] |
نسخهٔ کنونی تا ۲ نوامبر ۲۰۲۴، ساعت ۱۴:۵۷
مترادفات قرآنی بد و شر
مترادف های این واژه در قرآن عبارت است از «بئس»، «شرّ»، «ساء».
مترادفات «بد و شر» در قرآن
واژه | مشاهده ریشه شناسی واژه | مشاهده مشتقات واژه | نمونه آیات |
---|---|---|---|
بئس | ریشه بئس | مشتقات بئس | جَهَنَّمَ يَصْلَوْنَهَا فَبِئْسَ ٱلْمِهَادُ
|
شرّ | ریشه شرر | مشتقات شرر | كُتِبَ عَلَيْكُمُ ٱلْقِتَالُ وَهُوَ كُرْهٌ لَّكُمْ وَعَسَىٰٓ أَن تَكْرَهُوا۟ شَيْـًٔا وَهُوَ خَيْرٌ لَّكُمْ وَعَسَىٰٓ أَن تُحِبُّوا۟ شَيْـًٔا وَهُوَ شَرٌّ لَّكُمْ وَٱللَّهُ يَعْلَمُ وَأَنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ
|
ساء | ریشه سوی | مشتقات سوی | فَلَمَّا رَأَوْهُ زُلْفَةً سِيٓـَٔتْ وُجُوهُ ٱلَّذِينَ كَفَرُوا۟ وَقِيلَ هَٰذَا ٱلَّذِى كُنتُم بِهِۦ تَدَّعُونَ
|
معانی مترادفات قرآنی بد و شر
«بئس»
بِئسَ: فعل ذمّ است و در تمام ذمّها بكار ميرود چنانكه نعم در تمام مدحها (مفردات) اصل آن از بُؤْس بمعنى ناپسند است (اقرب) «فَحَسْبُهُ جَهَنَّمُ وَ لَبِئْسَ الْمِهادُ» بقره: 206 جهنّم براى او كافى است و بد جايگاهى است.
گاهى بعد از بئس ماء نكره ميايد كه بمعنى شيئى و الّذى است. و فاعل بئس را تفسير ميكند مثل «بِئْسَما يَأْمُرُكُمْ بِهِ إِيمانُكُمْ» بقره، 93 بد است آنچه ايمانتان بدان امر ميكند.[۱]
«شرّ»
الشَّرّ: چيزى است كه همه از او روى برمىتابند، چنانكه خير چيزى است كه همه به او متمايلند.
در آيات: (شَرٌّ مَكاناً- 77/ يوسف) (إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُ- 22/ انفال).
تحقيق در معنى- شرّ- با تحقيق در واژه- خير- قبلا گفته شده (در حرف خ ذيل واژه خير) و همچنين انواع خير و شرّ را.
رجلٌ شَرِير و شِرِّير: مرد شرور و فتنهانگيز.
قوم أَشْرَار: مردمى فتنهانگيز.
أَشْرَرْتُهُ: او را به شرّ و بدى نسبت دادم.
گفتهاند- اشررت كذا- مثل- اظهرته- است، يعنى آشكارش كردم. بنا به گفته شاعر:اذا قيل أىّ النّاس شرّ قبيلة/أشرّت كليب بالأكفّ الأصابعا (هر گاه گفته شود كدام مردم از قبيله و قومى شريرترند. قوم كليب با كف دستان و انگشتان ظاهر مىشود).
اگر در اينجا نبود مگر همين يك بيت شعر، احتمال داشت كه چون اشاره به سر انگشتان نموده است دستان و انگشتان را به شر و بدى نسبت داده باشد و از- أشررته- باشد وقتى كه او را به شرّ و بدى نسبت دهى. الشَّرّ: با ضمّه حرف (ش) مخصوص عيب و ناپسند و مكروه است.
(شره شرّا: او را عيب كرد و ناروا گفت) شَرَارُ النّار: فروزش و شعله آتش كه زبانه مىكشد، علّت تسميه شعله آتش به شرار براى اين اعتقاد است كه از آتش، شرّ و بدى تصوّر مىكردند.
كه در آيه: (تَرْمِي بِشَرَرٍ كَالْقَصْر 32/ مرسلات) بكار رفته است.[۲]
«ساء»
السُّوء: هر چيزى كه انسان را از امور دنيوى يا اخروى و حالات نفسانى و بدنى و همچنين بخاطر از دست رفتن مال و جاه و از دست رفتن دوست اندوهگين و غمين سازد. آيه: (بَيْضاءَ مِنْ غَيْرِ سُوءٍ- 22/ طه) يعنى: بدون اينكه آفتى در آن باشد، كه به بيمارى برص تفسير شده است و آن آفاتى است كه بدست مىرسد.
و گفت: (إِنَّ الْخِزْيَ الْيَوْمَ وَ السُّوءَ عَلَى الْكافِرِينَ- 27/ نمل) (به راستى كه خوارى و اندوه در آن روز، كفّار را فرا مىگيرد) سَوْأَى: به هر چيزى كه قبيح و زشت است تعبير مىشود كه با واژه- حسنى- مقابل شده است.
در آيات: (ثُمَّ كانَ عاقِبَةَ الَّذِينَ أَساؤُا السُّواى- 10/ روم) و (لِلَّذِينَ أَحْسَنُوا الْحُسْنى- 26/ يونس) و- سَيِّئَة: عمل زشتى است كه نقطه مقابل حسنة است.
(بَلى مَنْ كَسَبَ سَيِّئَةً- 81/ بقره) و (لِمَ تَسْتَعْجِلُونَ بِالسَّيِّئَةِ- 46/ نمل) و (يُذْهِبْنَ السَّيِّئاتِ- 114/ هود) و (ما أَصابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ وَ ما أَصابَكَ مِنْ سَيِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِكَ- 79/ نساء).
و (فَأَصابَهُمْ سَيِّئاتُ ما عَمِلُوا- 34/ نحل) و (ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ السَّيِّئَةَ- 96/ مؤمنون).
و پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: «يا انس أتبع السيّئة بالحسنة تمحها». يعنى: (اى انس خوبى را پس از بدى دنبال كن تا بدى را محو كنى). حسنه و سيّئه بر دو گونه است:
اوّل- حسنة و سيّئة يا (خوبى و بدى) بر حسب اعتبار عقل و شرع، چنانكه در آيه: (مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها وَ مَنْ جاءَ بِالسَّيِّئَةِ فَلا يُجْزى إِلَّا مِثْلَها- 160/ انعام) مذكور شده.
دوّم- حسنه و سيّئه (خوبى و بدى) به اعتبار طبع و سرشت و اين همان خوبى و بدى است كه طبيعت آن را سبك و سنگين مىانگارد.
مثل آيه: (فَإِذا جاءَتْهُمُ الْحَسَنَةُ قالُوا لَنا هذِهِ وَ إِنْ تُصِبْهُمْ سَيِّئَةٌ يَطَّيَّرُوا بِمُوسى وَ مَنْ مَعَهُ- 131/ اعراف).
(همينكه خوبى و حسنه به آنها مىرسد مىگويند از خود ماست و اگر بدى به آنها برسد مىگويند از موسى و ياران اوست).
و آيه: (ثُمَّ بَدَّلْنا مَكانَ السَّيِّئَةِ الْحَسَنَةَ- 95/ اعراف) و (إِنَّ الْخِزْيَ الْيَوْمَ وَ السُّوءَ عَلَى الْكافِرِينَ- 27/ نحل).
مىگويند: سَاءَنِى كذا و سُؤْتَنِى: بمن بدى كرد و مرا غمگين كردى.
اسَأْتَ إلى فلان: به او بدى كردى.
و آيات: (سِيئَتْ وُجُوهُ الَّذِينَ كَفَرُوا- 27/ ملك) و (لِيَسُوؤُا وُجُوهَكُمْ- 7/ اسراء) و (مَنْ يَعْمَلْ سُوءاً يُجْزَ بِهِ- 123/ نساء) يعنى زشتى (كسى كه كار قبيح و گناهى انجام دهد با همان عمل، سزايش مىدهند) و (زُيِّنَ لَهُمْ سُوءُ أَعْمالِهِمْ- 37/ توبه) و (عَلَيْهِمْ دائِرَةُ السَّوْءِ- 98/ توبه) يعنى آنچه را كه در پايان و عاقبت، آنها را غمگين خواهد كرد.
و همچنين آيات: (وَ ساءَتْ مَصِيراً- 97/ نساء) و (ساءَتْ مُسْتَقَرًّا- 62/ فرقان).
و امّا آيه: (فَإِذا نَزَلَ بِساحَتِهِمْ فَساءَ صَباحُ الْمُنْذَرِينَ- 177/ صافّات) (و چون عذاب بر ساحتشان و ديارشان فرود آيد چه بد است صبح گاه كسانى كه بيمشان مىدادند و حقّ را نمىپذيرفتند).
و (ساءَ ما يَعْمَلُونَ- 66/ مائده) و (ساءَ مَثَلًا- 177/ اعراف) واژه- ساء- در اين دو آيه اخير همان- بئس است- يعنى: چه بد عاقبتى است كارى كه مىكنند.
و (يَبْسُطُوا إِلَيْكُمْ أَيْدِيَهُمْ وَ أَلْسِنَتَهُمْ بِالسُّوءِ- 2/ ممتحنه) (دستها و زبانهاشان به بدى بسوى شما دراز و چيره شد).
و آيه: (سِيئَتْ وُجُوهُ الَّذِينَ كَفَرُوا- 27/ ملك).
واژه- سُوء (زشتى و بدى) از اين جهت به چهرهها نسبت داده شده كه همواره اثر سرور و غم در چهره ظاهر مىشود. و آيه: (سِيءَ بِهِمْ وَ ضاقَ بِهِمْ ذَرْعا- 77/ هود) حلّ بهم ما يسوءهم: چيزى كه به سختى دچارشان مىكرد به آنها رسيد و آنها را فرا گرفت. و آيات: (سُوءُ الْحِسابِ- 18/ رعد) و (وَ لَهُمْ سُوءُ الدَّارِ- 25/ رعد) يعنى حساب اعمال و جايگاه دشوار و ناگوار.
واژه- سَوْأَة- براى عورت و جثّه كنايه شده است. گفت (كَيْفَ يُوارِي سَوْأَةَ أَخِيهِ- 31/ اعراف) (فَأُوارِيَ سَوْأَةَ أَخِي- 31/ مائده) (يُوارِي سَوْآتِكُمْ- 26/ اعراف) (بَدَتْ لَهُما سَوْآتُهُما- 22/ اعراف) (لِيُبْدِيَ لَهُما ما وُورِيَ عَنْهُما مِنْ سَوْآتِهِما- 20/ اعراف) (شيطان وسوسهشان كرد تا آنچه از عوراتشان پوشيده بود آشكار كنند).[۳]