هوی (ریشه): تفاوت میان نسخه‌ها

از قرآن پدیا
(صفحه‌ای تازه حاوی «'''ریشه «هوی»''' (HWY)؛ افتادن، سقوط کردن؛ خواستن (اغلب منفی). این ریشه در معانی و ساخت‌های گوناگونش، جمعا 38 بار در قرآن کریم به‌کار رفته است. == معنای لغوی == هوى‏: هُوِيّ‏ (بضمّ هاء و فتح آن) بمعنى فرود آمدن است «هَوَى‏ الشى‏ء هُوِيّاً و هَوِيّاً:...» ایجاد کرد)
 
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۲ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط یک کاربر دیگر نشان داده نشد)
خط ۲۵: خط ۲۵:
هَواء (اسم): 1 بار
هَواء (اسم): 1 بار


برای مشاهده تفصیلی آیات، نک: هوی (واژگان)
برای مشاهده تفصیلی آیات، نک: [[هوی (واژگان)]]


== ریشه‌شناسی ==
== ریشه‌شناسی ==
خط ۲۵۸: خط ۲۵۸:


[[منابع ریشه شناسی]]
[[منابع ریشه شناسی]]
[[رده:ریشه شناسی واژگان قرآن]]
[[رده:ه (ریشه)]]
[[رده:ه (ریشه)]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۰ سپتامبر ۲۰۲۴، ساعت ۱۱:۲۸

ریشه «هوی» (HWY)؛ افتادن، سقوط کردن؛ خواستن (اغلب منفی). این ریشه در معانی و ساخت‌های گوناگونش، جمعا 38 بار در قرآن کریم به‌کار رفته است.

معنای لغوی

هوى‏: هُوِيّ‏ (بضمّ هاء و فتح آن) بمعنى فرود آمدن است «هَوَى‏ الشى‏ء هُوِيّاً و هَوِيّاً: سقط من علو الى اسفل» چنانكه در قاموس و اقرب الموارد و در مجمع ذيل‏ وَ النَّجْمِ إِذا هَوى‏ گفته است. وَ الْمُؤْتَفِكَةَ أَهْوى‏ نجم: 53. شهر زير رو شونده را هلاك كرد و ساقط نمود.

هَوَى‏: ميل نفس. وَ ما يَنْطِقُ عَنِ‏ الْهَوى‏. إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحى‏ نجم: 3 و 4. از روى خواهش نفس سخن نميگويد و آن فقط وحى است كه باو ميشود. در قاموس تصريح كرده كه در ميل مذموم و ممدوح هر دو بكار رود. امّا در قرآن مجيد بيشتر در خواهشهاى مذموم بكار رفته و گاهى در غير آن، مثل‏ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ‏ تَهْوِي‏ إِلَيْهِمْ‏ ابراهيم: 37. جمع آن اهواء است‏ وَ لا تَتَّبِعْ‏ أَهْواءَ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا انعام: 150. بنظر ميايد: خواهش نفسانى را از آن هوى ناميده‏اند كه انسان را بعذاب آخرت و مهلكه دنيا ساقط ميكند چنانكه راغب آنرا از بعضى نقل كرده است (قاموس قرآن، ج7، ص171-172).

ساخت‌های صرفی در قرآن

معنای خواستن (هوای نفس)

هَوَیَ (فعل مجرد): 4 بار

هَوَی (اسم. جمع: أهواء): 27 بار

معنای سقوط

هَوَیَ1 (فعل مجرد): 3 بار

اَهوَیَ (فعل باب افعال): 1 بار

اِستَهوَیَ (فعل باب استفعال): 1 بار

هاویَة (اسم فاعل): 1 بار

هَواء (اسم): 1 بار

برای مشاهده تفصیلی آیات، نک: هوی (واژگان)

ریشه‌شناسی

زبان واژه آوانگاری معنا توضیحات ارجاع
فارسی بین‌المللی فارسی لاتین
آفروآسیایی باستان haw هَو خواستن want Orel, 258-259 (no. 1162, 1163, 1165)
haw/hay هَو / هَی افتادن، سقوط کردن fall
haway هَوَی دمیدن blow
سامی باستان hVw هو آرزو، خواسته؛ خواستن wish (n), want
hVw / hVy هو / هی سقوط (بر) fall (upon)
hūy هُوی دمیدن blow عربی. هَوَی - یَهوِی. هواء
عبری הָוָא هاوا hāwā افتادن، سقوط کردن fall قس: فارسی. افتادن - اتفاق افتادن (شدن)

عربی. هاویۀ

Gesenius, 216-217
הָוָה هاوا hāwā شدن become
הַוָּה هَوّی hawwā 1. خواستن (در معنای منفی)

2. شکاف، ویرانی

1. desire (in bad sense)

2. chasm, fig. destruction

יהוה یهوه yahwa نام خاص خدا. یهوه. نام خاص خدای اسرائیل n.pr.dei Yahweh, the proper name of the God of Israel
اوگاریتی hwy هوی خواستن to want DelOlmo, 350
آرامی הָוָה

הָיָה

هاوا

هایا

hāwā

hāyā

وجود داشتن · شدن · به وجود آمدن ، به وقوع پیوستن to exist· to be become· to occur, come to pass Jastrow, 338
הֲוָיָה هوایا hǎwāyā وجود، وضعیت، موقعیت، ثبات existence,

status, condition, stability

عربی. هُوِیَّۀ
سریانی ܗܘܐ هوا hwa الف) فعل ماهوی بودن، وجود داشتن بودن، ماندن یا زندگی کردن در مکانی a) the substantive verb

to be, to exist; to be, remain or live in a place

PayneSmith, 101, 103
ܗܘܬܐ هَوتا hawtā پرتگاه، عمیق؛ غار بزرگ an abyss, deep; great cavern
سامی شمالی(آرامی کهن، نبطی، پالمیری، ...) hwy هوی بودن، وجود داشتن، اتفاق افتادن to be, to exist,

to happen

Hoftijzer, 271-276
مندایی - Macuch,
فنیقی - Krahmalkov,
اکدی/آشوری - Black,
حبشی həwā هوا جوّ، هوا atmosphere از عربی. هَواء Leslau, 220
سبائی - Beeston,
عربی هَوَی

هَوَی

هَواء

هاویَۀ

افتادن

خواستن

هوا

چاهی در جهنم

مشکور، 964-965

Zammit, 423

Jeffery, 285

منابع

هوی (واژگان)

منابع ریشه شناسی