گسترش (مترادف)

از قرآن پدیا

مترادفات قرآنی گسترش

مترادف های این واژه در قرآن عبارت است از «ذرأ»، «مدّ»، «دحی»، «نشر»، «بسط»، «بثّ».

مترادفات «گسترش» در قرآن

واژه مشاهده ریشه شناسی واژه مشاهده مشتقات واژه نمونه آیات
ذرأ ریشه ذرأ مشتقات ذرأ
وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيرًا مِّنَ ٱلْجِنِّ وَٱلْإِنسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لَّا يَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْيُنٌ لَّا يُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ ءَاذَانٌ لَّا يَسْمَعُونَ بِهَآ أُو۟لَٰٓئِكَ كَٱلْأَنْعَٰمِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُو۟لَٰٓئِكَ هُمُ ٱلْغَٰفِلُونَ
مدّ ریشه مدد مشتقات مدد
أَلَمْ تَرَ إِلَىٰ رَبِّكَ كَيْفَ مَدَّ ٱلظِّلَّ وَلَوْ شَآءَ لَجَعَلَهُۥ سَاكِنًا ثُمَّ جَعَلْنَا ٱلشَّمْسَ عَلَيْهِ دَلِيلًا
دحی ریشه دحو مشتقات دحو
وَٱلْأَرْضَ بَعْدَ ذَٰلِكَ دَحَىٰهَآ
نشر ریشه نشر مشتقات نشر
وَهُوَ ٱلَّذِى يُنَزِّلُ ٱلْغَيْثَ مِنۢ بَعْدِ مَا قَنَطُوا۟ وَيَنشُرُ رَحْمَتَهُۥ وَهُوَ ٱلْوَلِىُّ ٱلْحَمِيدُ
بسط ریشه بسط مشتقات بسط
ٱللَّهُ ٱلَّذِى يُرْسِلُ ٱلرِّيَٰحَ فَتُثِيرُ سَحَابًا فَيَبْسُطُهُۥ فِى ٱلسَّمَآءِ كَيْفَ يَشَآءُ وَيَجْعَلُهُۥ كِسَفًا فَتَرَى ٱلْوَدْقَ يَخْرُجُ مِنْ خِلَٰلِهِۦ فَإِذَآ أَصَابَ بِهِۦ مَن يَشَآءُ مِنْ عِبَادِهِۦٓ إِذَا هُمْ يَسْتَبْشِرُونَ
بثّ ریشه بثث مشتقات بثث
بِسْمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحْمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ ٱتَّقُوا۟ رَبَّكُمُ ٱلَّذِى خَلَقَكُم مِّن نَّفْسٍ وَٰحِدَةٍ وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالًا كَثِيرًا وَنِسَآءً وَٱتَّقُوا۟ ٱللَّهَ ٱلَّذِى تَسَآءَلُونَ بِهِۦ وَٱلْأَرْحَامَ إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ عَلَيْكُمْ رَقِيبًا

معانی مترادفات قرآنی گسترش

«ذرأ»

الذَّرْء: يعنى عينيّت بخشيدن خداى تعالى به آنچه را كه آفرينششان را مقدّم داشته است اظهارُ اللّهِ تعالى ما أَبْدَاهُ گفته مى‏شود:

ذَرَأَ اللّهُ الخَلْقَ: يعنى ظاهر موجودات و جرم و جسمشان‏ را ايجاد كرد. خداى تعالى گويد: وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ كَثِيراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْس‏  179/ اعراف و آيه وَ جَعَلُوا لِلَّهِ مِمَّا ذَرَأَ مِنَ الْحَرْثِ وَ الْأَنْعامِ نَصِيباً  136/ انعام يعنى: براى خدا هم نصيبى از آنچه را كه او از زراعت و چهار پايان براى شما موجوديت داده است قرار دادند و آيه وَ مِنَ الْأَنْعامِ أَزْواجاً يَذْرَؤُكُمْ فِيهِ‏- 11/ شورى آيه تَذْرَؤُهُ الرِّيَاحُ- 45/ كهف نيز خوانده شده. كه در قرآن تَذْرُوهُ الرِّياحُ بدون همزه است.

الذُّرْأَة: سپيدى موى سر و سپيدى نمك. مى‏گويند- مِلْحٌ ذَرْآنِيٌّ نمك سپيد.

رَجُل أَذْرَأُ و امْرَأَة ذَرْآء- مردى و زنى سپيد موى.

ذَرِئَ شَعْرُه: مويش سپيد شد.[۱]

«مدّ»

اصل مَدّ كشيدن است و از اين معنى واژه- مُدَّتْ براى وقت و زمانى است كه ادامه دارد. مِدَّةُ الجرح- چيزيكه از زخم خارج ميشود، مَدَّ النَّهْرُ و مَدَّهُ نهرٌ آخَرُ- رودخانه امتداد يافت و رودى ديگر به آن پيوست. مَدَدْتُ عينى إلى كذا- به آن چشم دوختم. در آيه گفت:وَ لا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ‏ الحجر/ 88. ديدگانت را به آن مدوز، مَدَدْتُهُ في غيه- و مَدَدْتُ الابلَ- آب و دانه و آرد به شتر دادم.

أَمْدَدْتُ الجيشَ بمدد- سپاه را يارى رساندم- امددت الانسان بطعام- در آيه گفت:أَ لَمْ تَرَ إِلى‏ رَبِّكَ كَيْفَ مَدَّ الظِّلَ‏- الفرقان/ 45.آيا نمى‏نگرى كه پروردگارت چگونه سايه را امتداد ميدهد.

واژه- إِمْدَاد بيشتر در چيزها و كارهاى مورد محبت بكار ميرود ولى مد- در غير آن، مثل آيه:وَ أَمْدَدْناهُمْ بِفاكِهَةٍ وَ لَحْمٍ مِمَّا يَشْتَهُونَ- الطور/ 22 و آيه أَ يَحْسَبُونَ أَنَّما نُمِدُّهُمْ بِهِ مِنْ مالٍ وَ بَنِينَ‏ المؤمنون/ 55.يعنى (چنين مى‏پندارند كه ما او را به مال و فرزندان يارى ميدهيم).وَ يُمْدِدْكُمْ بِأَمْوالٍ وَ بَنِينَ‏ النور/ 12.  يُمْدِدْكُمْ رَبُّكُمْ بِخَمْسَةِ آلافٍ- آل عمران/ 125  و آيات أَتُمِدُّونَنِ بِمالٍ- النمل/ 36 و وَ نَمُدُّ لَهُ مِنَ الْعَذابِ مَدًّا - مريم/ 79.  وَ يَمُدُّهُمْ فِي طُغْيانِهِمْ يَعْمَهُونَ- البقره/ 15 و آيه وَ إِخْوانُهُمْ يَمُدُّونَهُمْ فِي الغَيِّ- الاعراف/ 202 برادران‏شان در گمراهى آنها را مدد كنند.و وَ الْبَحْرُ يَمُدُّهُ مِنْ بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ- لقمان/ 27. اما در باره دريا كه ميگويند- مده نهر آخر- اين كلمه از امداد نيست زيرا واژه- مد- گاهى هم در سود و خوبى و هم در زمان و ناپسند بكار ميرود، و اين همان عبارت- مَدَدْتُ الدواة- است، دوات را براى نوشتن پر كردم. در آيه گفت:وَ لَوْ جِئْنا بِمِثْلِهِ مَدَداً- الكهف/ 109.كه همين معنى اخير است.[۲]

«دحی»

خداى تعالى گويد: وَ الْأَرْضَ بَعْدَ ذلِكَ دَحاها 30/ نازعات). يعنى: و بعد از آن زمين را از جايش دور كرد و جابجا نمود مثل آيه يَوْمَ تَرْجُفُ الْأَرْضُ وَ الْجِبالُ- 14/ مزمّل) (هنگامه‏اى كه زمين، و كوهها مى‏لرزند و جابجا مى‏شوند).دَحَا المطر الحصى من وجه الأرض- يعنى باران، ريگها را از سطح زمين روبيد و دور كرد.

مرّ الفرس يَدْحُو- دَحْواً: آن اسب دستانش را روى زمين كشيد.

فَيَدْحُو ترابها- سپس خاكش را جاروب كرد، و از همين واژه عبارت أُدْحِيُّ النّعام- يعنى جاى پنهانى تخم گذاران شتر مرغ كه بر وزن أفعول از دَحَوْتُ- است.

دِحْيَة هم اسم مردى است.[۳]

«نشر»

نَشْر اين واژه براى- لباس- نامه- ابر- نعمت و سخن بكار ميرود يعنى گسترده شدن و باز نمودن و بسط دادن آنها. در آيه گفت:وَ إِذَا الصُّحُفُ نُشِرَتْ‏ التكوير/ 10   زمانى كه نامه‏ها باز و گسترده شد و آيه: وَ هُوَ الَّذِي يُرْسِلُ الرِّياحَ بُشْراً بَيْنَ يَدَيْ رَحْمَتِهِ ... وَ يَنْشُرُ رَحْمَتَهُ‏ الشورى/ 28 وَ النَّاشِراتِ نَشْراً- المرسلات/ 3 يعنى فرشتگانى كه كار گزار وزش بادها هستند و يا بادهائيكه ابرها را پراكنده و بحركت در ميآوريد جمع- ناشر- نشر است كه در آيه- نُشْراً هم خوانده شده: مثل اينست كه كسى بگويد از اين واژه- سخنى كه نيكوست و منتشر شده ميشنوم كه از مدح و ستايش است.

نَشِرَ الميتُ نُشُوراً- در باره زنده شدن انسانها در قيامت است در آيه گفت:وَ إِلَيْهِ النُّشُورُ- الملك/ 15 بَلْ كانُوا لا يَرْجُونَ نُشُوراً- الفرقان/ 40 وَ لا يَمْلِكُونَ مَوْتاً وَ لا حَياةً وَ لا نُشُوراً- الفرقان/ 3 (پاره‏اى از مردم غير از اللّه پديده‏ها و بتانى را براى خود معبود گرفته‏اند در حاليكه نه سود و زيانى را قدرت دارند و نه امر موت و زندگى و بعثت و بر انگيخته شدن در قيامت را توانا هستند).

فعل ثلاثى مجرد و مزيد فيه آن يعنى نشور و انشار در آن بيك معنى- أَنْشَرَ اللّهُ الميتَ فَنُشِرَ- در آيه گفت:ثُمَّ إِذا شاءَ أَنْشَرَهُ- العبس/ 22 و فَأَنْشَرْنا بِهِ بَلْدَةً مَيْتاً- الزخرف/ 11 در مورد وزش بادها و ريزش بارانهاى بهارى است كه زمين بى‏حركت و مرده را زنده ميكند كه در واقع بعثت پياپى زمين است (بگفته مولوى-

        اين بهار نو- بعد برگ ريز            - هست برهان بر وجود- رستخيز

) حقيقت معنى واژه نشر استعاره از عبارت- نشر الثوب- است شاعر ميگويد:

        طوتك خطوب دهرك بعد نشر             كذاك خطوبه طيّا و نشرا

(حوادث روزگارت بعد از اندك انبساطى مانند جامه‏اى تو را در هم پيچيد و در ميان گرفت و اين شيوه زمانه است چه در حال شادى و چه در حال سختى) و گفت وَ جَعَلَ النَّهارَ نُشُوراً- الفرقان/ 47 يعنى در روز گستردگى و يافتن رزق و روزى و رحمت و نعمت برايتان قرار داد، چنانكه در آيه ديگرى فرمود:وَ مِنْ رَحْمَتِهِ جَعَلَ لَكُمُ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ- القصص/ 73 انْتِشَار الناس- تصرف و مبادرت مردم در نيازمنديها، در آيه:ثُمَّ إِذا أَنْتُمْ بَشَرٌ تَنْتَشِرُونَ‏- الروم/ 20 و فَإِذا قُضِيَتِ الصَّلاةُ فَانْتَشِرُوا فِي الْأَرْضِ‏- الجمعه/ 10 نشروا هم در معنى انتشروا است آيه:و اذا قيل انشروا فَانْشُرُوا- المجادله/ 11 خوانده شده يعني پراكنده شويد.

انْتِشَار- يعنى ورم كردن عصب حيوان و چهارپاست، نَوَاشِر- رگهاى دست‏هاست زيرا گسترده و روشن است، ديده ميشود.

نَشْر- ابر پراكنده كه بجاى مفعول هم بكار ميرود مثل- نقص بجاى منقوص، نشر هم بجاى منشور بكار ميرود.

در گشودن پر و بال باز شكارى هم واژه- نشر گفته ميشود، هم چنين به گياه و علف خشك در وقتى كه بارانى بر او ببارد و دوباره برويد و چيزى كرم مانند از آن علوفه‏ها ظاهر ميشود كه نوعى بيمارى در دام‏ها بوجود ميآورد.

ناشيره- زمين- نشرت الخشب بالنشار- چوبها را با اره بريدم بهمان اعتبار

كه ذرات چوب پراكنده ميشود، نُشْرَة

افسون و درمان غير طبيعى و خرافى براى بيمار.[۴]

«بسط»

بَسَطَ الشّي‏ء: آن را گسترش داد و پخش كرد كه گاهى هر دو معنى- يعنى- نشر و توسعه از آن فهميده مى‏شود و زمانى يكى از آن معانى، مثلا:بَسَطَ الثّوب: جامه و لباس را پهن كرد و گسترد.

بِسَاط- در باره هر چيزى كه گسترده شود، بكار مى‏رود.

خداى تعالى فرمايد (وَ اللَّهُ جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ بِساطاً- 19/ نوح)- بساط زمين و بسط آن يعنى وسعت و گستردگى زمين.

بسيط الأرض: گسترده شده و پهنه زمين.

عدّه‏اى از علماء واژه- بسط- را براى هر چيزى كه در آن نظم و پيوستگى و تركيبى نباشد بطور استعاره بكار برده‏اند.

خداى فرمايد: (وَ اللَّهُ يَقْبِضُ وَ يَبْصُطُ- 245/ بقره) و (وَ لَوْ بَسَطَ اللَّهُ الرِّزْقَ لِعِبادِهِ‏- 27/ شورى) يعنى هر گاه خداى وسعت و فراخى دهد، عدّه‏اى گفته‏اند: در آيه (وَ زادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ‏)- عبارت بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ: علمى است كه كسى خودش از آن علم بهره‏مند مى‏شود و به ديگران نيز سود علمى مى‏رساند يعنى هم بخود و هم بديگران كه اين حالت بصورت جود و بخشش در آمده است.

بَسْط اليد: دراز كردن دست، و در اين معنى خداى عزّ و جلّ فرمايد: (وَ كَلْبُهُمْ باسِطٌ ذِراعَيْهِ بِالْوَصِيدِ- 18/ كهف) (در باره سگ اصحاب كهف است كه مى‏فرمايد سگشان در حالتى خوابيده بود كه دستانش را بر درگاه غار دراز كرده بود).بسط الكفّ: دراز كردن دست براى خواستن و مطالبه، مثلا در آيه (كَباسِطِ كَفَّيْهِ إِلَى الْماءِ لِيَبْلُغَ فاهُ وَ ما هُوَ بِبالِغِهِ- 14/ رعد). (دستش را به سوى آب برد كه به دهانش برساند و نرساند).و گاهى براى گرفتن، مانند آيه (وَ الْمَلائِكَةُ باسِطُوا أَيْدِيهِمْ‏- 93/ انعام).و گاهى براى زدن و حمله، مانند (وَ يَبْسُطُوا إِلَيْكُمْ أَيْدِيَهُمْ وَ أَلْسِنَتَهُمْ بِالسُّوءِ- 2/ ممتحنه) و موقعى هم براى بخشش و اعطاء، مانند آيه (بَلْ يَداهُ مَبْسُوطَتانِ‏- 64/ مائده).

البَسْط: شترى است كه با بچّه‏اش رها مى‏شود كه در معنى مفعول بكار رفته است مانند نكث- و- نقض- در معنى- منكوث و منقوض.[۵]

«بثّ»

بَثّ اصل معنى اين واژه، تفريق و جدايى و زير و رو كردن چيزى است مانند زير و رو شدن خاك به وسيله باد.

بثّ النّفس- رسيدن و فرا گرفتن غم و اندوه بر نفس و جان آدمى است گفته‏اند بَثَثْتُهُ و انْبَثَّ- يعنى پراكندمش و پراكنده شد.

خداى تعالى فرمايد: (فَكانَتْ هَباءً مُنْبَثًّا- 6/ واقعه) (پس خوار و تباه و پراكنده شد).و آيه (وَ بَثَّ فِيها مِنْ كُلِّ دَابَّةٍ- 64/ بقره) اشاره به آفريدن و ايجاد كردن موجوداتى است كه موجود نبوده‏اند و خداى تعالى آنها را پديدار و ظاهر كرده است و آيه (كَالْفَراشِ الْمَبْثُوثِ‏ - 6/ قارعه) يعنى همانند پروانه‏گانى كه بعد از سكون و پنهانى ناگهان به پرواز و خيزش در مى‏آيند و آيه (إِنَّما أَشْكُوا بَثِّي وَ حُزْنِي‏- 84/ يوسف) اندوه و غم را كه بعد از پوشيده بودن آشكار شود، بازگو مى‏كنيم، در اين آيه، بثّ- مصدر است و در تقدير مفعول بكار رفته است يا به معنى غمى است كه فكر مرا پريشان كرده است مانند- توزّعنى الفكر (فكر و انديشه مرا پريشان كرده است). كه در معنى فاعل است.[۶]

ارجاعات

  1. ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏2، ص: 9-8
  2. ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏4، ص: 212-210
  3. ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏1، ص: 660-659
  4.  ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏4، ص: 336-333
  5. ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏1، ص: 267-266
  6. ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏1، ص: 240