گروه حیوانات (مترادف)

از قرآن پدیا

مترادفات قرآنی گروه حیوانات

مترادف های این واژه در قرآن عبارت است از «رَکب»، «خَیل»، «غَنم»، «ابابیل».

مترادفات «گروه حیوانات» در قرآن

واژه مشاهده ریشه شناسی واژه مشاهده مشتقات واژه نمونه آیات
رَکب ریشه رکب مشتقات رکب
إِذْ أَنتُم بِٱلْعُدْوَةِ ٱلدُّنْيَا وَهُم بِٱلْعُدْوَةِ ٱلْقُصْوَىٰ وَٱلرَّكْبُ أَسْفَلَ مِنكُمْ وَلَوْ تَوَاعَدتُّمْ لَٱخْتَلَفْتُمْ فِى ٱلْمِيعَٰدِ وَلَٰكِن لِّيَقْضِىَ ٱللَّهُ أَمْرًا كَانَ مَفْعُولًا لِّيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَنۢ بَيِّنَةٍ وَيَحْيَىٰ مَنْ حَىَّ عَنۢ بَيِّنَةٍ وَإِنَّ ٱللَّهَ لَسَمِيعٌ عَلِيمٌ
خَیل ریشه خیل مشتقات خیل
وَأَعِدُّوا۟ لَهُم مَّا ٱسْتَطَعْتُم مِّن قُوَّةٍ وَمِن رِّبَاطِ ٱلْخَيْلِ تُرْهِبُونَ بِهِۦ عَدُوَّ ٱللَّهِ وَعَدُوَّكُمْ وَءَاخَرِينَ مِن دُونِهِمْ لَا تَعْلَمُونَهُمُ ٱللَّهُ يَعْلَمُهُمْ وَمَا تُنفِقُوا۟ مِن شَىْءٍ فِى سَبِيلِ ٱللَّهِ يُوَفَّ إِلَيْكُمْ وَأَنتُمْ لَا تُظْلَمُونَ
غَنم ریشه غنم مشتقات غنم
وَدَاوُۥدَ وَسُلَيْمَٰنَ إِذْ يَحْكُمَانِ فِى ٱلْحَرْثِ إِذْ نَفَشَتْ فِيهِ غَنَمُ ٱلْقَوْمِ وَكُنَّا لِحُكْمِهِمْ شَٰهِدِينَ
ابابیل ریشه ابل مشتقات ابل
وَأَرْسَلَ عَلَيْهِمْ طَيْرًا أَبَابِيلَ

معانی مترادفات قرآنی گروه حیوانات

«رَکب»

الرُّكُوب‏: در اصل يعنى سوار شدن انسان بر پشت حيوان كه در سوار شدن بر كشتى هم بكار مى‏رود.

(و در عرف امروز سوار شدن در ماشين و فضا پيما همين واژه است و- رُكَّاب‏:

مسافرين).

رَاكِب‏: در عرف سخن ويژه كسى است كه بر بارگى و پشت ستور مى‏نشيند جمع آن- رَكْب‏، رُكْبَان‏ و رُكُوب‏- است.

خداى تعالى گويد: (وَ الْخَيْلَ وَ الْبِغالَ وَ الْحَمِيرَ لِتَرْكَبُوها وَ زِينَةً- 8/ نحل) و (فَإِذا رَكِبُوا فِي الْفُلْكِ‏- 65/ عنكبوت) و آيه: (الرَّكْبُ‏ أَسْفَلَ مِنْكُمْ‏- 42/ انفال) (و سواران كاروان دور از شما بودند) و (فَرِجالًا أَوْ رُكْبانا239/ بقره).

أَرْكَبَ‏ المُهْر: هنگام سوارى اسب جوان نزديك شد. (وقت سواريش رسيد).

مُرَكَّب‏: مخصوص كسى است كه اسب ديگرى را سوار مى‏شود و نيز كسى كه در سوارى ناتوان است و خوب سوارى نمى‏داند.

مُتَرَاكِب‏: رويهم سوار شده و انباشته شده.

خداى تعالى گويد: (فَأَخْرَجْنا مِنْهُ خَضِراً نُخْرِجُ مِنْهُ حَبًّا مُتَراكِباً- 99/ انعام) (قسمتى از آيه 99/ انعام است و اشاره به يكى از پديده‏هاى حياتبخش اللّه است كه مى‏فرمايد:

اوست كه از آسمانها باران فرو ريزاند و در اثر ريزش باران همه روئيدنى‏ها را از زمين‏ خارج مى‏كنيم، از جمله خوشه گندم است كه دانه‏هايش به طور منظّم بر روى هم قرار دارد).

رُكْبَة: زانو.

رَكَبْتُهُ‏: به زانويش زدم مثل- فَأَدْتُهُ و رَأَسْتُهُ و همچنين‏ رَكَبْتُهُ‏ يعنى با زانويم به او زدم مثل يَدَيْتُهُ و عِنْتُهُ يعنى با دستم و چشمم.

رَكْب‏- به طور كنايه به جاى مطيّة و قعيدة- بكار مى‏رود يعنى نشيمنگاه يا بُنِ رانِ مرد و زن كه بر پشت مركب قرار مى‏گيرد.[۱]

«خَیل»

الْخَيَال‏ اصلش صورت مجرّد است مثل صورتى كه در خواب و آئينه و دل براى انسان بفاصله كمى از دور شدن شي‏ء محسوس و ديدنى در ذهن متصوّر مى‏شود سپس اين معنى در هر امرى و شكل مصوّرى و در هر صورت دقيقى كه مانند خيال جريان مى‏يابد بكار رفته است.

تَخْيِيل‏- هم صورت بندى و تصوير خيالى چيزى در نفس است، و تخيّل تصوّر آن است.

خِلْتُ‏- در معنى- ظننت- يعنى پنداشتم و گمان كردن كه باعتبار تصوّر خيال پنداشته شده چنين گفته‏اند.

خَيَّلَتِ‏ السّماء- آسمان بارانى بنظر مى‏آيد و خيال باريدن دارد.

فلان مَخِيلٌ بكذا- يعنى او شايسته آن كار است و حقيقتش اينستكه او نمايانگر چنان تصويرى خيالى است.

خُيَلَاء- يعنى تكبر كه واژه‏اش از فضيلتى كه نفس براى انسان تصوّر مى‏كند و نشان مى‏دهد گرفته شده و از اين واژه- خَيْل‏- در باره مركب‏هاى سوارى است كه گفته‏اند ناميدن آنها به خيل براى اين است كه هيچكس بر اسبى سوار نمى‏شود مگر اينكه در نفس خويش نخوت و تكبّر و خيلائى مى‏يابد.

خَيْل‏- در اصل اسم اسبان و سواران هر دو بوده، و بر اين اساس خداى تعالى گويد:

وَ مِنْ رِباطِ الْخَيْل‏60/ انفال). واژه خيل- در باره سوار و مركب هر كدام جداگانه هم بكار رفته است مثل سخنى كه از پيامبر (ص) روايت شده است كه:

«يا خيل اللّه اركبى».

و منظور از- خَيْل‏- سواران است، يعنى: (اى سپاهيان خدا، سوار شويد) مثل (جند اللّه).

و نيز در سخن ديگر كه فرمود:

«عفوت لكم عن صدقة الخيل».يعنى: ستوران سوارى زكات ندارند.

أَخْيَل‏- كلاغ زيتونى (زاغى) بخاطر اينكه رنگهاى پرش سبز و سرخ و سياه و سفيد است و هر وقتى رنگى از آن بنظر مى‏آيد و لذا گفته‏اند:كادت براقش كلّ لو/ن لونه يتخيّل‏ (پيوسته آن مرغ سه رنگ كوچك به رنگى تصوّر مى‏شود).[۲]

«غَنم»

الغَنَم‏ (گوسپند) كه معروف است، در آيه گفت: (وَ مِنَ الْبَقَرِ وَ الْغَنَمِ‏ حَرَّمْنا عَلَيْهِمْ شُحُومَهُما- 146/ انعام)الغُنْم‏: رسيدن به غنم يا گوسفند و دسترسى يافتن به آن، سپس در باره هر غنيمتى كه از دشمنان و غير ايشان در دسترس قرار گيرد و بدست آيد بكار رفته است، در آيات:

(وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ‏ مِنْ شَيْ‏ءٍ- 41/ انفال)(فَكُلُوا مِمَّا غَنِمْتُمْ حَلالًا طَيِّباً- 69/ انفال)مَغْنَم‏: سودى يا چيزى كه بدون دسترنج بدست آمده است، جمعش مغانم- در آيه: (فَعِنْدَ اللَّهِ‏ مَغانِمُ‏ كَثِيرَةٌ- 94/ نساء) (در پيشگاه خداى سود و غنيمت‏هاى بسيارى براى شما هست).[۳]

«ابابیل»

واژه إبل براى شتران زياد بكار مى‏رود، واحد و مفرد ندارد يعنى از دو به بالا است. و آيه (أَ فَلا يَنْظُرُونَ إِلَى الْإِبِلِ كَيْفَ خُلِقَتْ‏- 17/ غاشيه) كه گفته‏اند منظور از إبل، ابرهاست هر چند كه اين تعبير درست نيست امّا از نظر تشبيه نمودن حركت و جابجائى أبرها و شتران كه پيوسته جابجا مى‏شوند و قطار شتران از دور مانند سياهى ابر است ممكن است درست باشد.

از واژه إبل فعل- أَبَلَ‏، يَأْبِلُ‏، أَبُولًا و أَبَلَ‏، أَبْلًا- كه در جمله- أبل الوحشىّ- و مشابه اين جملات بار مى‏رود ساخته شده كه حيوان وحشى به خاطر طاقت و پايدارى در نخوردن آب به شتر تشبيه شده است، يعنى در پايدارى و صبر كردن بر آب مانند شتران است.

تَأَبَّلَ‏ الرّجل عن امرأته: در دورى كردن مرد از همسرش بكار مى‏رود. أَبِلَ‏ الرّجلُ- شترانش زياد شد. و- فلان لا يأبل- او در سوارى بر شتر چالاك و ثابت نيست- رجل‏ آبِلٌ‏ و أَبِلٌ‏- آنمرد شترانش را خوب رسيدگى مى‏كند.

إِبِلٌ‏ مُؤَبَّلَةٌ- گلّه‏هاى شتران و- الإِبَالَة- كومه‏هاى هيزم كه به كوهان شتران تشبيه شده است.

سخن خداى تعالى در اين آيه (وَ أَرْسَلَ عَلَيْهِمْ طَيْراً أَبابِيلَ‏- 2/ فيل) يعنى پرندگان متفرق مانند قطار شتران. مفرد أبابيل (أبيل‏) است.[۴]

ارجاعات

  1. ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏2، ص: 104-103
  2. ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏1، ص: 651-649
  3. ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏2، ص: 717-716
  4. ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏1، ص: 145-144