پایان دادن (مترادف)

از قرآن پدیا

مترادفات قرآنی پایان دادن

مترادف های این واژه در قرآن عبارت است از «نَفَدَ»، «ختم».

مترادفات «پایان دادن» در قرآن

واژه مشاهده ریشه شناسی واژه مشاهده مشتقات واژه نمونه آیات
نَفَدَ ریشه نفد مشتقات نفد
مَا عِندَكُمْ يَنفَدُ وَمَا عِندَ ٱللَّهِ بَاقٍ وَلَنَجْزِيَنَّ ٱلَّذِينَ صَبَرُوٓا۟ أَجْرَهُم بِأَحْسَنِ مَا كَانُوا۟ يَعْمَلُونَ
ختم ریشه ختم مشتقات ختم
مَّا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَآ أَحَدٍ مِّن رِّجَالِكُمْ وَلَٰكِن رَّسُولَ ٱللَّهِ وَخَاتَمَ ٱلنَّبِيِّۦنَ وَكَانَ ٱللَّهُ بِكُلِّ شَىْءٍ عَلِيمًا

معانی مترادفات قرآنی پایان دادن

«نَفَدَ»

نفاد يعنى فنا و نيستى در آيه گفت:

إن هذا لرزقنا ما له من نفاد- الصاد/ 54 يعنى (و اين همان رزق ابدى ما براى پارسايان است كه بعد از ذكر شرح حال چند تن از پيامبران كه آنها را- اخيار- نام ميبرد بيان شده است). فعل آن- نفد ينفد- است، گفت:

قل لو كان البحر مدادا لكلمات ربي‏ لنفد البحر قبل أن‏ تنفد- الكهف/ 109 ما نفدت‏ كلمات الله‏- لقمان/ 27 أنفدوا- زاد و توشه آنها تمام شد. خصم‏ منافد- كسى كه در خصومت ميخواهد استدلال طرف را پايان دهد. فعل اين واژه- نفدته‏ و نافدته‏- است.[۱]

«ختم»

الختم‏ و الطبع، يعنى مهر زدن و پايان دادن، كه گفته‏اند بر دو وجه است.

اول- در معنى مصدر- ختمت و طبعت- كه همان تأثير گذاشتن بر چيزى است مثل نقش كردن و اثر گزاردن خاتم و طابع يعنى مهر و انگشترى بر چيزى‏ (شبيه امضاء).

دوم- اثر و نتيجه‏اى كه از مهر زدن و نقش كردن حاصل مى‏شود كه گاهى معنى آن گسترش مى‏يابد و در معنى پيمان گرفتن از كسى يا پيمان بستن در چيزى يا منع و بازداشتن از بهره‏مندى است از چيزى بكار مى‏رود مثل اعتبار مفهومى كه با مهر زدن آخر كتابها و فصول آنها براى ممانعت از افزودن بر آنها و داخل شدن چيزى بآنها حاصل مى‏شود، مثل آيات: (ختم‏ الله على قلوبهم‏7/ بقره).

(و ختم‏ على سمعه و قلبه‏- 23/ جاثيه).

گاهى واژه- ختم‏- در معنى بدست آوردن اثرى از چيزى است، باعتبار نقشى و اثرى كه از ختم يعنى مهر كردن حاصل مى‏شود.

و گاهى هم واژه- ختم‏- در معنى به پايان رسانيدن چيزى توجيه و بيان مى‏شود، در اين معنى گفته‏اند:

ختمت القرآن- يعنى خواندن قرآن را بپايان رساندم و به آخرش رسيدم.

و در آيات (ختم الله على قلوبهم‏- 7/ بقره) و (قل أ رأيتم إن أخذ الله سمعكم و أبصاركم و ختم على قلوبكم‏- 46/ انعام) كه اشاره‏اى است بجريان عادتى كه خداوند انسان را بر آن قرار داده است كه هر گاه انسان كارش در اعتقاد باطل و انجام گناهان و محظورات بنهايت رسيد و به هيچ روى نگرشى و توجه‏اى بحق در او نباشد، آن اعتقاد و انجام پياپى گناهان حالتى را در او بوجود مى‏آورد كه ديگر عادت بانجام معاصى و گناهان را نيكو مى‏شمرد گوئى در آن حالات بوضعى كشانده مى‏شود كه دل و جانش براى پذيرش حق و ايمان بسته و مهر شده است.

و بر اين اساس است آيه (أولئك الذين طبع الله على قلوبهم، و سمعهم و أبصارهم‏- 108/ نحل).

و نيز در اين آيه خداى عز و جل فرمايد: (و لا تطع من أغفلنا قلبه عن ذكرنا- 28/ كهف).

بكار رفتن- إغفال- بصورت استعاره در همان معنى است كه گفته شد و همينطور استعاره- أكنة در آيه زير (و جعلنا على قلوبهم أكنة أن يفقهوه‏ در آيه (و جعلنا قلوبهم قاسية- 13/ مائده).

جبائى مى‏گويد: (خداوند دلهاى كفار را مهر مى‏زند تا دلالتى بر كفر كافران باشد و فرشتگان آنها را بشناسند و براى ايشان چيزى نخواهد نظر جبائى چيزى‏ از حقيقت را در بر ندارد زيرا گفته او اگر اين نشانه و علامت يا مهر زدن بر دلهاى كفار چيزى محسوس باشد بايستى صاحبان تشريح نيز آنها را درك كنند و آن اثرات محسوس را دريابند و اگر مهر زدن بر دلها امرى عقلانى و غير محسوس باشد پس آگاه شدن فرشتگان بر اعتقادات كافران بى‏نياز از استدلال است و به اثر حس نيازى نيست.

بعضى از دانشمندان گفته‏اند مهر زدن بر دل شهادت دادن خداى تعالى است بر اينكه او ايمان نمى‏آورد.

و آيه (اليوم‏ نختم‏ على أفواههم‏- 65/ يس) يعنى از سخن گفتن بازشان مى‏داريم.

و آيه (خاتم‏ النبيين‏ 40/ احزاب) در وصف پيامبر (ص) است زيرا او پيامبرى را ختم كرد يعنى با آمدنش آنرا به إتمام رسانيد.

و آيه (ختامه‏ مسك‏- 26/ مطففين) گفته‏اند چيزى است كه با آن چيز ديگرى مهر مى‏شود و معنايش منقطع شدن و پايان آن است كه پايان دهنده نوشيدن چيزى است يعنى تتمه و باقيمانده‏اش نيز در پاكى، و خوشبوئى همچون مشك و عبير است.

سخن كسيكه در معنى آيه (ختامه مسك‏- 26/ مطففين) مى‏گويد: آن نوشيدنى با مشك و عبير ختم و مهر شده است صحيح نيست زيرا شربت و نوشيدنى‏ بايستى در ذات و مايع خودش معطر و خشبو باشد پس اگر با مشك يا ماده خوشبو ختمش كنند و به پايانش رسانند فايده و سودى براى پاكى و خوبى آن نخواهد داشت در وقتى كه خود آن نوشيدنى پاك و خوشبو نباشد.[۲]

ارجاعات

  1. ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏4، ص: 377
  2. ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏1، ص: 585-581