محافظت کردن (مترادف)
مترادفات قرآنی محافظت کردن
مترادف های این واژه در قرآن عبارت است از «حفظ»، «رعی»، «أحصن»، «کلأ».
مترادفات «محافظت کردن» در قرآن
واژه | مشاهده ریشه شناسی واژه | مشاهده مشتقات واژه | نمونه آیات |
---|---|---|---|
حفظ | ریشه حفظ | مشتقات حفظ | وَلَمَّا فَتَحُوا۟ مَتَٰعَهُمْ وَجَدُوا۟ بِضَٰعَتَهُمْ رُدَّتْ إِلَيْهِمْ قَالُوا۟ يَٰٓأَبَانَا مَا نَبْغِى هَٰذِهِۦ بِضَٰعَتُنَا رُدَّتْ إِلَيْنَا وَنَمِيرُ أَهْلَنَا وَنَحْفَظُ أَخَانَا وَنَزْدَادُ كَيْلَ بَعِيرٍ ذَٰلِكَ كَيْلٌ يَسِيرٌ
|
رعی | ریشه رعی | مشتقات رعی | وَٱلَّذِينَ هُمْ لِأَمَٰنَٰتِهِمْ وَعَهْدِهِمْ رَٰعُونَ
|
احصن | ریشه حصن | مشتقات حصن | وَٱلَّتِىٓ أَحْصَنَتْ فَرْجَهَا فَنَفَخْنَا فِيهَا مِن رُّوحِنَا وَجَعَلْنَٰهَا وَٱبْنَهَآ ءَايَةً لِّلْعَٰلَمِينَ
|
کلأ | ریشه کلأ | مشتقات کلأ | قُلْ مَن يَكْلَؤُكُم بِٱلَّيْلِ وَٱلنَّهَارِ مِنَ ٱلرَّحْمَٰنِ بَلْ هُمْ عَن ذِكْرِ رَبِّهِم مُّعْرِضُونَ
|
معانی مترادفات قرآنی محافظت کردن
«حفظ»
الحفظ گاهى بحالتى از جان و نفس گفته مىشود كه در آنحالت فهم و درك با آرامش به نفس و جان مىرسد و ثابت مىماند و گاهى نيز در معنى قدرت خوددارى و ضبط نفس است، نقطه مقابلش- نسيان و فراموشى است، و گاهى- حفظ- در معنى بكار بردن آن نيرو است، چنانكه مىگويند: حفظت كذا حفظا- آن را از بر نمودم و در خاطر نگهداشتم سپس، واژه حفظ- در باره غمخوارى و عهدهدار شدن و نگهدارى و رعايت چيزى و كسى بكار رفته است.
خداى تعالى فرمايد: (و إنا له لحافظون- 12/ يوسف).
(حافظوا على الصلوات- 238/ بقره).
(و الذين هم لفروجهم حافظون- 5/ مؤمنون).
(و الحافظين فروجهم و الحافظات- 35/ احزاب) كنايه از عفت و پاكدامنى است.
(حافظات للغيب بما حفظ الله- 34/ نساء).
يعنى زنان پاكدامن و پرهيزكارى كه پيمان همسرى و ازدواج را در غيبت شوهرانشان حفظ مىكنند و بسبب اينكه خداى تعالى ايشان را از آگاهى ديگران بر احوالشان نگاه مىدارد و حفظ مىكند، كه (بما حفظ الله- 34/ نساء) نيز خوانده شده اما با منصوب بودن حرف (ه) در الله در آن صورت معنى آيه چنين است، يعنى بسبب اينكه اينگونه زنان براستى حق خداى تعالى را رعايت مىنمايند آنهم نه براى رياء و تصنع و خود نمائى (كه از روى ايمان و اخلاصشان).
و آيه (فما أرسلناك عليهم حفيظا- 80/ نساء).
يعنى: حافظ و نگهدارنده.
مثل معنى آيات: (و ما أنت عليهم بجبار- 45/ ق).
و در آيه (فالله خير حافظا- 64/ يوسف) كه- حفظا- هم خوانده شده يعنى خداوند انسان را حفظ كند بهتر است از حفظ كردن غير او.
و آيه (عندنا كتاب حفيظ- 4/ ق) يعنى كتابى حافظ و نگهدارنده اعمالشان، پس حفيظ در آيه يا در معنى حافظ و نگهدار است مثل خداى برايشان حفيظ است يا در معنى محفوظ و نگهداشته شده است كه اعمال ثبت شده در آن كتاب از بين نمىرود مثل آيه (علمها عند ربي في كتاب لا يضل ربي و لا ينسى- 52/ طه).
حفاظ- در معنى محافظت است يعنى هر كسى ديگرى را حفظ مىكند.
خداى عز و جل گويد: (و الذين هم على صلاتهم يحافظون- 9/ مؤمنون).
اين آيه آگاهى و هشدارى است بر اينكه براستى كه نمازگزاران دائمى با مراعات كردن اوقات و اركان آن و اقامه و برپاداشتن، نماز را با نهايت توانايى و طاقت خويش حفظ مىكنند و در حقيقت نماز هم ايشان را از زشتىها نگه مىدارد چنانكه خداى تعالى تنبه مىدهد كه: (إن الصلاة تنهى عن الفحشاء و المنكر- 45/ عنكبوت).
گفتهاند: تحفظ- كم عقلى است، حقيقت اينست كه كسى با كمى قوه حافظه خود را براى حفظ كردن بزحمت مىاندازد و چون نيروى حافظه يكى از اسباب عقل و خرد است، تحفظ- را در معنى كم عقلى بكار بردهاند تفسير و معنى آن را چنانكه مىبينى گسترش دادهاند و گفته شده- تحفظ- يعنى كم عقلى.
حفيظة- خود دارى از خشم و ناروا و خشمى كه محافظت بر آن لازم است سپس در باره واژه خشم و غضب هم حفيظة- بكار رفته و گفته شده: أحفظني فلان- يعنى او مرا خشمگين نمود.[۱]
«رعی»
الرعي: در اصل نگهداشتن حيوان است يا با غذايى كه جانش را حفظ كند يا با دور كردن دشمن از او.
مىگويند: رعيته: حفظش كردم.
أرعيته: گذاشتم تا بچرد و چراندمش.
الرعى: علف و خوراك حيوان.
مرعى: چراگاه.
خداى تعالى گويد: (كلوا و ارعوا أنعامكم- 54/ طه).
(أخرج منها ماءها و مرعاها- 31/ نازعات) و (و الذي أخرج المرعى- 4/ اعلى).
رعي و رعاء: در باره حفظ و نگهدارى و سياست و كشوردارى است.
خداى تعالى گويد: (فما رعوها حق رعايتها- 27/ حديد) يعنى حق حفاظت و سرپرستى بجاى نياوردند.
راعي: هر سياستمدار و سرپرستى يا براى نفس خويش يا براى ديگران.
روايت شده كه:
«كلكم راع و كلكم مسئول عن رعيته ».
شاعر گويد:و لا المرعي فى الاقوام كالراعي يعنى: (شخصى بى مسئوليت و بى تفاوت در ميان جامعه هرگز همانند فرد مسئول نيست).
جمع راعي- رعاء و رعاة- است.
مراعاة الانسان للامر: مراقبت و نگهدارى در كار است كه چگونه و چه چيز از آن بدست مىآيد و به چه چيزى منتهى مىشود از اين معنى است عبارت:
راعيت النجوم: (ستارگان را نظاره و مراقبت كردم).
أرعيته سمعي: به حرف او گوش دادم و خود را متوجه سخنش كردم.
خداى تعالى گويد: (لا تقولوا راعنا و قولوا انظرنا104/ بقره) أرعني سمعك: به من گوش دار و متوجه من باش.
أرع على كذا- او را باقى نگهدار و به او مهربانى كن (كه با حرف (على) متعدى شده است) و حقيقتش، يعنى او را با علم و اطلاع رعايت و مهربانى كن.[۲]
«أحصن»
الحصن- دژ و قلعه، كه جمعش- حصون- است.
خداى تعالى گويد: (مانعتهم حصونهم من الله2/ حشر).و (لا يقاتلونكم جميعا إلا في قرى محصنة- 14/ حشر).
يعنى: همچون دژهاى محكم ساخته شده.
تحصن- قلعه و دژ را مسكن خويش قرار داد، سپس اين معنى به هر چيزى كه حفظ كننده و نگاهدارنده است اطلاق شده مانند:
درع حصينة- يعنى زرهاى محكم و استوار، براى اينكه بدن را از خطر حفظ مىكند.
فرس حصان- اسبى كه نگاهدارنده سوار خويش و دور كننده او از خطرات است، از اين نظر شاعر گويد:إن الحصون الخيل لا مدن القرى. يعنى: ستوران و اسبان قلعههايند، نه شهرهاى روستاها.
و آيه (إلا قليلا مما تحصنون 48/ يوسف). (راجع به قحط سالى هفت ساله مصر است).
يعنى در آن مكانهاى محكم كه چون قلعه و دژ است غلات را حفظ مىكنيد مگر اندكى از آن را.
إمرأة حصان و حاصن- زن پاكدامن و خويشتن دار از پليديها، و زشتيها.
جمع- حصان- حصن و جمع حاصن- حواصن- است و حصان: صفتى است براى زنانى كه عفيف و پرهيزگارند.
خداى تعالى گويد: (و مريم ابنت عمران التي أحصنت فرجها- 12/ مريم)، يعنى: مريم دختر عمران كه عفت و ناموس خويش حفظ كرد).
أحصنت و حصنت- در معنى يكى است، خداى تعالى گويد: (فإذا أحصن- 25/ نساء).
يعنى هر گاه همسر برگزينند، أحصن- يعنى شوى گزيدند و شوهر كردند.
حصان- همان- محصنة- است يعنى. زن عفيف و پاكدامن كه يا بخاطر عفيف بودن و همسر برگزيدن و يا بخاطر موانعى مانند شرافت و آزادگى از خطا، محفوظ است، گفته مىشود:
إمرأة محصن و محصن- كه اسم فاعل و مفعول هر دو بصورت صفت براى زن بكار رفته است، پس، محصن- بصورت اسم فاعل را باين تصور گويند كه او خود خويشتن را از محرمات و زشتيها حفظ مىكند، محصن- بصورت اسم مفعول باين جهت است كه نگهداريش از غير او است.
(يعنى: يا از طرف شوهر و يا از طرف والدين و شخصيت خانوادگى مصون از خطا است).
خداى تعالى گويد: (و آتوهن أجورهن بالمعروف محصنات غير مسافحات- 25/ نساء) و بعدش مىگويد: (فإذا أحصن فإن أتين بفاحشة فعليهن نصف ما على المحصنات من العذاب- 25/ نساء).
از اين روى مىگويند: محصنات يعنى حفظ شدهها و شوهر كردهها براى اينكه داشتن همسر و وجود او همان چيزى است كه آن زنان را از خطاها مصونيت مىدهد، واژه- محصنات- با فتحه حرف صاد يعنى زنانى كه شوهر دارند و مصونيت و حريت نسبى و خانوادگى دارند، تجاوز بحرمت چنان زنان، و شكستن مصونيت ايشان را با واژه حرمت (كه در آغاز آيه 22/ نساء) محرمات را معين مىكند) روشن كرده است، بنابر اين بايستى با فتحه حرف صاد باشد يعنى (محصنات) اما در ساير موارد هم با فتحه و هم با كسره است زيرا زنانى كه ازدواج با عدهاى از آنان حرام است ولى با شرايط غير خويشاوندى كه در قرآن ذكر شده ازدواج مىكنند غير از زنانى هستند كه مىتوانند شوهر كنند و ازدواجشان جايز است، ولى به عللى پاكدامنى و خويشتن دارى مىورزند، پس چنين زنان را مىتوان با- محصنات و محصنات- يعنى با فتحه و كسره حرف صاد دانست و در ساير موارد احتمال هر دو وجه هست.[۳]
«کلأ»
الكلاءة حفظ و نگهداشتن چيزى و باقى گزاردن آن است، مىگويند: كلاك الله: خدا باقيت دارد.
بلغ بك أكلأ العمر: و عمر پايدار بتو بدهد و برساند.
اكتلأت بعينى كذا: چشمم از خواب باز ماند و بيدار باقى ماند.
گفت: قل من يكلؤكم ...- 42/ انبياء
مكلأ: لنگر گاه كشتىها كه در آنجا حفظ و نگهدارى ميشوند.
كلاء: محلى است در شهر بصره كه چون لنگر گاه كشتى در آنجا واقع است آنطور ناميده ميشود. از اين واژه معنى نسيئه به كالئ تعبير شده است و از پيامبر صلى الله عليه و اله روايت شده است كه: «نهى عن الكالئ بالكالئ».
كلأ: گياهان خشك شدهاى كه براى خوراك ستوران نگهدارى ميشود.
مكان مكلأ و كالئ: جائى كه گياه خشكش زياد است.[۴]