فریب دادن (مترادف)

از قرآن پدیا

مترادفات قرآنی فریب دادن

مترادف های این واژه در قرآن عبارت است از «غرّ»، «خدع»، «خان»، «خذل»، «راغ»، «ختر».

مترادفات «فریب دادن» در قرآن

واژه مشاهده ریشه شناسی واژه مشاهده مشتقات واژه نمونه آیات
غرّ ریشه غرر مشتقات غرر
يُنَادُونَهُمْ أَلَمْ نَكُن مَّعَكُمْ قَالُوا۟ بَلَىٰ وَلَٰكِنَّكُمْ فَتَنتُمْ أَنفُسَكُمْ وَتَرَبَّصْتُمْ وَٱرْتَبْتُمْ وَغَرَّتْكُمُ ٱلْأَمَانِىُّ حَتَّىٰ جَآءَ أَمْرُ ٱللَّهِ وَغَرَّكُم بِٱللَّهِ ٱلْغَرُورُ
خدع ریشه خدع مشتقات خدع
يُخَٰدِعُونَ ٱللَّهَ وَٱلَّذِينَ ءَامَنُوا۟ وَمَا يَخْدَعُونَ إِلَّآ أَنفُسَهُمْ وَمَا يَشْعُرُونَ
خان ریشه خون مشتقات خون
وَإِمَّا تَخَافَنَّ مِن قَوْمٍ خِيَانَةً فَٱنۢبِذْ إِلَيْهِمْ عَلَىٰ سَوَآءٍ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يُحِبُّ ٱلْخَآئِنِينَ
خذل ریشه خزل مشتقات خزل
لَّقَدْ أَضَلَّنِى عَنِ ٱلذِّكْرِ بَعْدَ إِذْ جَآءَنِى وَكَانَ ٱلشَّيْطَٰنُ لِلْإِنسَٰنِ خَذُولًا
راغ ریشه روغ مشتقات روغ
فَرَاغَ إِلَىٰٓ ءَالِهَتِهِمْ فَقَالَ أَلَا تَأْكُلُونَ
ختر ریشه ختر مشتقات ختر
وَإِذَا غَشِيَهُم مَّوْجٌ كَٱلظُّلَلِ دَعَوُا۟ ٱللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ ٱلدِّينَ فَلَمَّا نَجَّىٰهُمْ إِلَى ٱلْبَرِّ فَمِنْهُم مُّقْتَصِدٌ وَمَا يَجْحَدُ بِـَٔايَٰتِنَآ إِلَّا كُلُّ خَتَّارٍ كَفُورٍ

معانی مترادفات قرآنی فریب دادن

«غرّ»

غررت‏ فلانا: از غفلت و بى خبريش سود بردم و به آنچه كه از او مى‏خواستم نائل شدم.

غرة: غفلت و بى خبرى در بيدارى است.

غرار: بى خبرى در خواب سبك و اصل آن از- غر- يعنى اثر روشن و ظاهر از چيزى است، و از اين معنى است:

غرة الفرس: سپيدى پيشانى اسب.

غرار السيف: تيزى شمشير. غر الثوب: اثر چاك خوردگى جامه و تا خوردگى آن.

اطوه على‏ غره‏: بر خط و پارگيش آن پارچه را تا كن.

غره‏ كذا غرورا: گويى كه او را مغرور كرد و وجود او را غرور فرا گرفته و پيچيده است، در آيات:

(ما غرك‏ بربك الكريم‏- 6/ انفطار)(لا يغرنك‏ تقلب الذين كفروا في البلاد- 196/ آل عمران)(و ما يعدهم الشيطان إلا غرورا- 64/ اسراء)(بل إن يعد الظالمون بعضهم بعضا إلا غرورا- 40/ فاطر)(يوحي بعضهم إلى بعض زخرف القول غرورا- 112/ انعام) (و ما الحياة الدنيا إلا متاع الغرور- 185/ آل عمران) (و غرتكم الحياة الدنيا- 35/ جاثيه) و لا يغرنكم بالله الغرور- 33/ لقمان) (ما وعدنا الله و رسوله إلا غرورا- 12/ احزاب) 6 غرور: هر چيزى از مال و جاه و شهوت و شيطان كه انسان را فريب دهد و مغرور كند و- غرور- در اين آيه به شيطان تفسير شده است زيرا گفته شده: «الدنيا تغر و تضر و تمر» (دنيا فريفته مى‏كند زيان مى‏زند و در مى‏گذرد).

غرر: به معنى خطر است، از- غر- كه در حديثى از فروختن غرر نهى شده‏ است‏.غرير: اخلاق نيكو باعتبار اينكه روشن و مشخص است. فلان ادبر غريره و اقبل هريره:(حسن خلقش از او دور شد و بد خلق و كج خوى شد).

فلان‏ أغر: او در كرم و بخشندگى مشهور است به اعتبار همان سپيدى پيشانى و مشخص بودن.

غرر: سه شب اول هر ماه كه هلال چون سپيدى پيشانى اسب است.

غرار السيف: تيزى شمشير. غرار: شير اندك.

غارت‏ الناقة: شير آن شتر كم شد بعد از اينكه گمان كرد شيرى در آن نبود گويى كه صاحبش را فريب داده است‏[۱]

«خدع»

الخداع‏ يعنى وارد كردن ديگرى به كارى غير از آنچه او در صدد آن بوده و كارى را با فريب و نيرنگ بر خلاف آنچه كه پوشيده داشته آشكار كند.

خداى تعالى گويد: (يخادعون‏ الله‏- 9/ بقره) يعنى پيامبر و اولياء خدا را فريب مى‏دهند. (اما جز خودشان را فريب نمى‏دهند).

1- و از آنجائيكه رفتار و معامله و برخورد با پيامبر (ص) مانند معامله با خداوند است، نيرنگ آنها را نيز در باره اولياء خدا بخود نسبت داده از اين روى فرمود:

(إن الذين يبايعونك إنما يبايعون الله‏- 10/ فتح).

يعنى: (كسانى كه با تو پيمان مى‏بندند در حقيقت با خدا پيمان بسته‏اند).

2- از اين جهت كارهاى پليد و زشتشان را خدعه و فريب ناميده است تا هشدارى و تنبيهى بر عظمت و شكوه پيامبر (ص) و اوليائش باشد ولى سخن لغت شناسان بر اينكه در اضافه شدن- يخادعون- به، الله- مضاف حذف شده است و مضاف اليه، بجاى مضاف قرار گرفته (منظور اين است كه بايستى گفته شود كارهاى خدعه آميزشان).

اما بايد دانسته شود كه با ذكر مضاف در اينگونه عبارت مقصودى را كه از علم و آگاهى بر دو وجهى كه قبلا ذكر شد، از آن حاصل نمى‏شود، يعنى، 1- ناروائى و پليدى كارشان در قصدى كه از مكر و نيرنگ دارند، كه مى‏خواهند با فريب دادن پيامبر (ص) خداى را فريب داده باشند.

2- در عبارت- يخادعون الله‏- تنبه و هشدارى است بر اينكه خدعه و فريب آنها نسبت به پيامبر (ص) آنقدر بزرگ است كه گوئى چنان رفتار مكر آميز، خدعه با خداوند است همانطور كه در بيعت گفت:

(إن الذين يبايعونك إنما يبايعون الله‏- 10/ فتح) و (و هو خادعهم‏- 142/ آل عمران) ذكر شده است.

خدع‏ الضب- سوسمار در سوراخش پنهان شد، بكار بردن واژه خدع- در باره سوسمار براى اينست كه هر كس در سوراخش دست ببرد مانند عقرب دستش را مى‏گزد از اين روى پنداشته‏اند- عقرب- است تا جائيكه بصورت ضرب المثل گفته‏اند:

العقرب بواب الضب‏- عقرب دربان و پرده‏دار سوسمار است و به جهت فريبكارى سوسمار بطور ضرب المثل مى‏گويند: أخدع‏ من ضب‏، يعنى مكارتر از سوسمار.

طريق‏ خادع‏ و خيدع‏- يعنى راهى گمراه كننده و بيراهه گوئى كه مسافرين و راهروانش را فريب مى‏دهد.

مخدع‏- خانه‏اى در خانه ديگر يعنى تو در تو، گوئى كه سازنده آنخانه با اين عمل خواسته كسيكه قصد رسيدن باو را دارد فريب دهد.

خدع‏ الريق- سرابى كه با درخشيدنش از دور فريب مى‏دهد در وقتى كه آبى در آن نباشد يا كم باشد و از دور درياچه‏اى بنظر آيد.

أخدعان‏- يعنى دو رگ حجامت پشت و گردن كه گاهى پيدا و زمانى ناپيداست.

خدعته‏- رگ حجامتش را بريدم، و در حديث‏ «بين يدى الساعة سنون‏ خداعة يعنى: در آستانه قيامت سالهائى فريبنده است كه سالى با خشكى و سالى با فراوانى جلوه مى‏كند.[۲]

«خان»

الخيانة و النفاق يكى است جز اينكه- خيانة- بيشتر در شكستن پيمان و امانت بكار مى‏رود ولى- نفاق- باعتبار خلاف در دين است سپس اين دو معنى در هم تداخل نموده.

پس- خيانة- همين مخالفت با حق و پيمان شكنى در پنهانى است نقطه مقابل خيانت، امانت است، گفته مى‏شود- خنت فلانا و خنت أمانة يعنى با او در حق مخالفت كردم و در امانتش خيانت نمودم، و بر اين اساس خداوند فرمود: لا تخونوا الله و الرسول و تخونوا أماناتكم‏27/ انعام).

و آيه‏ ضرب الله مثلا للذين كفروا امرأت نوح و امرأت لوط كانتا تحت عبدين من‏ عبادنا صالحين‏ فخانتاهما- 10/ تحريم). (اشاره بهمسران حضرت نوح و لوط عليهما السلام است كه سركشى و نافرمانى از امر آنها كردند و خيانت نمودند).

و آيه‏ و لا تزال تطلع على‏ خائنة منهم‏- 13/ مائده) يعنى گروهى خائن از ايشان، و گفته‏اند مردى خائن، كه- رجل خائن و خائنة- هر دو صحيح است مثل داهية (مصيبت بزرگ) رواية (مشك صحرائى).

و نيز گفته‏اند: خائنة- در جاى مصدر است مثل- قم قائما- كه قائما بجاى مصدر است.

و آيه‏ يعلم خائنة الأعين‏- 19/ غافر) در همان معنى است كه گفته شد.

و آيه‏ و إن يريدوا خيانتك فقد خانوا الله من قبل فأمكن منهم‏- 71/ انفال).

(و اگر مى‏خواهند با تو كجروى و خيانت كنند قبلا هم بخداوند خيانت ورزيدند و خداوند ترا بر ايشان پيروزى داد، و الله عليم حكيم‏- خدا دانائى حكيم است).

و آيه‏ علم الله أنكم كنتم‏ تختانون‏ أنفسكم‏- 187/ بقره) عبارت‏ تختانون‏ در اين آيه از مصدر- اختيان‏ است، يعنى پياپى خيانت كردن.

در آيه نگفت- تخونون أنفسكم- زيرا عمل آنها خيانت نبود بلكه اختيان- يعنى پياپى نادرستى و دغلى كردن بود، زيرا- اختيان- بر انگيخته شدن شهوت و ميل پيوسته انسان براى دسترسى بخيانت است. و اين معنى همان است كه در آيه‏ إن النفس لأمارة بالسوء- 53/ يوسف) از سوى خداى تعالى بآن اشاره شده است.[۳]

«خذل»

خداى تعالى گويد: (و كان الشيطان للإنسان‏ خذولا- 29/ فرقان) يعنى: ناسودمند و زياد بى‏بهره.

خذلان‏- يارى نرساندن و ترك كمك از كسيكه گمان ياريش مى‏رفت و لذا گفته‏اند:

خذلت‏ الوحشية ولدها- آن حيوان بيابانى بچه‏اش را ترك كرد و بى‏بهره ساخت.

تخاذلت‏ رجلا فلان- آنمرد پاهايش سست و ضعيف شد.

اعشى گويد:بين مغلوب تليل خده‏/و خذول الرجل من غير كسح

رجل‏ خذلة- مردى كه بسيار بى‏بهره است و محروميت دارد، و شكست خورده است.[۴]

«راغ»

تمايل به راه حيله‏گرى و چاره جوئى.

از اين معنى- راغ‏ الثعلب‏ يروغ‏ روغانا- است يعنى روباه به سختى حيله كرد.

طريق‏ رائغ‏: راه غير مستقيم و گمراه كننده، گويى كه انسان را فريب مى‏دهد.

راوغ‏ فلان فلانا و راغ‏ فلان إلى فلان: براى حيله و چاره جوئى در كارى به سوى او ميل نمود.

در آيات: (فراغ‏ إلى أهله‏- 91/ صافات) و (فراغ عليهم ضربا باليمين‏- 93/ صافات).

يعنى: متمايل شد و حقيقت معنى آن طلب كردن با نوعى مكر و حيله است و با حرف (على) بيان شده است، تا هشدارى بر معنى غلبه و استيلاء باشد.[۵]

«ختر»

الختر- يعنى نيرنگ و خدعه‏اى كه انسان در آن قرار مى‏گيرد و مى‏افتد. و بخاطر كوشش در حيله‏گرى ضعيف و زبون مى‏گردد.

خداى تعالى گويد: (كل‏ ختار كفور 32/ لقمان).[۶]

ارجاعات

  1. ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏2، ص: 690-688
  2. ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏1، ص: 587-585
  3. ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏1، ص: 652-651
  4. ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏1، ص: 588
  5. ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏2، ص: 126-125
  6. ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏1، ص: 580