غل و زنجیر کردن (مترادف)

از قرآن پدیا

مترادفات قرآنی غل و زنجیر کردن

مترادف های این واژه در قرآن عبارت است از «سلاسل»، «اصفاد»، «انکال»، «اغلال».

مترادفات «غل و زنجیر کردن» در قرآن

واژه مشاهده ریشه شناسی واژه مشاهده مشتقات واژه نمونه آیات
سلاسل ریشه سلسل مشتقات سلسل
ثُمَّ فِى سِلْسِلَةٍ ذَرْعُهَا سَبْعُونَ ذِرَاعًا فَٱسْلُكُوهُ
اصفاد ریشه صفد مشتقات صفد
وَءَاخَرِينَ مُقَرَّنِينَ فِى ٱلْأَصْفَادِ
انکال ریشه نکل مشتقات نکل
إِنَّ لَدَيْنَآ أَنكَالًا وَجَحِيمًا
اغلال ریشه غلل مشتقات غلل
إِنَّآ أَعْتَدْنَا لِلْكَٰفِرِينَ سَلَٰسِلَا۟ وَأَغْلَٰلًا وَسَعِيرًا

معانی مترادفات قرآنی غل و زنجیر کردن

«سلاسل»

سلسلة: زنجير. «ثم في‏ سلسلة ذرعها سبعون ذراعا فاسلكوه» حاقة:

32. معنى آيه در «ذرع» گذشت.

جمع آن سلاسل است‏ «إذ الأغلال في أعناقهم و السلاسل‏ يسحبون» غافر:

71. آنگاه كه غل‏ها و زنجيرها در گردنشان باشد، كشيده شوند. در «ذرع» گذشت كه ميان اعمال دنيا و اين زنجيرها تناسبى هست. غل طوقى است كه در گردن مى‏نهند و سلسله مطلق زنجير است.

ناگفته نماند: تسلسل بمعنى اضطراب است گويا بزنجير از آن سلسله گفته‏اند كه حلقه‏هاى آن نوعا متحرك است.

«إنا أعتدنا للكافرين‏ سلاسل‏ و أغلالا و سعيرا» انسان: 4. طبرسى گويد: اهل مدينه و ابو بكر بنقل از عاصم و كسائى سلاسلا را با تنوين خوانده‏اند و در حال وقف با الف ميخوانند و ابن كثير و خلف سلاسل خوانده‏اند بدون تنوين.

از اين آيه و آيه ما قبل بخوبى روشن است كه اغلال غير از سلاسل است.[۱]

«اصفاد»

الصفد و الصفاد- كه جمعش- أصفاد- است يعنى: زنجيرها. خداى تعالى گفت:

(مقرنين في‏ الأصفاد- 49/ ابراهيم) الصفد: عطية و بخشش به اعتبار اينكه گفته شده:

أنا مغلول أياديك: من اسير و زنجير شده نعمت‏ها و جوانمرديهاى تو هستم، و امثال اين عبارات از الفاظى كه از آنها در اين مورد وارد شده.[۲]

«انکال»

نكل‏ عاجز شدن از كارى، نكل‏ عن الشي‏ء- ضعيف و عاجز شد. نكلته‏- آنرا بستم- نكل‏- زنجير و لگام حيوان كه آنرا از كار و حركت باز ميدارد جمعش- أنكال‏- است در آيه گفت:

إن لدينا أنكالا و جحيما- المزمل/ 12 نكلت‏ به- او را از آنچه ديگران در باره او ميكردند باز داشتم، اسم اين فعل- نكال‏- است در آيه فرمود:

فجعلناها نكالا لما بين يديها و ما خلفها- البقره/ 66 آنرا باز دارنده و عقوبتى براى آنچه كه در دست اوست و از او باقى ميماند قرار داديم. و گفت:

جزاء بما كسبا نكالا من الله‏- المائده/ 38 پاداش و عقوبتى است از سوى خدا به هر چه كه حاصل كرده‏اند.

در حديث آمده است كه‏ «إن الله يحب‏ النكل‏ على‏ النكل‏». يعنى خداوند مرد جنگجوى قوى را كه با تجربه است و بر مركبى قوى نشسته است دوست دارد[۳]

«اغلال»

الغلل‏: اصلش زره يا پارچه بر چيزى پوشيدن، و در ميان گرفتن آن شى‏ء است و از اين معنى است- الغلل‏: آب جارى در ميان درختان كه آن را- غيل- هم مى‏گويند.

انغل‏ فيما بين الشجر: داخل درختان شد، پس- غل‏- يا زنجير مخصوص، چيزى است كه با آن بسته مى‏شود و اعضاء بدن در ميانشان قرار مى‏گيرد، جمعش- أغلال‏- است.

غل‏ فلان: با زنجير بسته شد، در آيات: (خذوه‏ فغلوه‏- 30/ حاقه) (إذ الأغلال في أعناقهم‏- 71/ غافر) به آدم بخيل- مغلول‏ اليد گويند يعنى دست بسته و كف بسته‏ در آيات:

(و يضع عنهم إصرهم و الأغلال التي كانت عليهم‏- 157/ اعراف) (و لا تجعل يدك‏ مغلولة إلى عنقك‏- 29/ اسراء) (و قالت اليهود يد الله مغلولة غلت أيديهم‏- 64/ مائده) كه خداى را به بخل مذمت كرده‏اند و نيز گفته شده همين كه شنيدند كه خداى هر چيزى را در امرش گذرانده و حكم نموده است، گفتند بنابر اين ديگر دست خدا بسته است يعنى در حكم و امر بسته شده است چون ديگر از كار فارغ است، از اين روى خداى تعالى آيه فوق را بيان داشته كه (دستان آنها بسته شده است).

در آيه: (إنا جعلنا في أعناقهم‏ أغلالا- 8/ يس) يعنى از كار خير بازشان داشت و از همين معنى است كه آنها را با واژه‏هاى- طبع و ختم يعنى مهر كردن بر دلهاشان و بر گوشها و ديدگانشان وصفشان كرده است.

و نيز گفته شده هر چند كه لفظش ماضى است مثل (جعلنا يا ختم) ولى اشاره به چيزى است كه در قيامت در باره‏شان انجام مى‏شود مثل آيه: (و جعلنا الأغلال في أعناق الذين كفروا- 33/ سباء).

غلالة: لباس و جامه‏اى است كه ميان دو لباس پوشيده مى‏شود.

شعار: زير لباسى. دثار: لباس رو، است.

غلالة : لباسى ميانه آن دو و نيز- غلالة- بطور استعاره در باره زره- بكار مى‏رود و همانطور كه درع و زره براى- غلالة استعاره است.

غلول‏: خيانت ورزيدن و جامه خيانت پوشيدن‏

غل‏: دشمنى و عداوت، در آيات: (و نزعنا ما في صدورهم من غل‏- 43/ اعراف)(و لا تجعل في قلوبنا غلا للذين آمنوا ربنا إنك رؤف رحيم‏- 10/ حشر) غل‏، يغل‏:

دشمنى كينه توز شد. أغل‏: خائن شد.

غل‏ يغل‏: خيانت ورزيد. أغللت‏ فلانا: به غل و خيانت نسبتش دادم در آيه: (و ما كان لنبي أن‏ يغل‏- 161/ آل عمران) كه بصورت (ان يغل) هم خوانده شده يعنى شايسته نيست كه به غل و خيانت نسبت داده شوند كه (اغللته) است (باب افعال). و در آيه: (و من‏ يغلل‏ يأت بما غل‏ يوم القيامة- 161/ آل عمران) روايت شده است كه:

«لا إغلال، و لا اسلال» و سخن پيامبر عليه السلام كه: «ثلاث لا يغل‏ عليهن قلب المؤمن». سه چيز است‏ كه دل مؤمن بر آنها حقد و كينه ندارد كه- لا يغل.

- هم روايت شده يعنى دل مؤمن بر آن سه چيز داراى خيانت نمى‏شود

أغل‏ الجازر و السالخ: وقتى است كه در پوست مقدارى از گوشت باقى بماند كه از واژه- إغلال‏- يعنى خيانت است گويى كه سلاخ در گوشت خيانت كرده است و آن را در پوستى كه آن را مى‏برد و حمل مى‏كند باقى گذارد.

غلة و غليل‏: شدت خشم و عطش و سختى است كه انسان آن را در دل خويش نگه مى‏دارد و مى‏پوشاند. گفته مى‏شود- شفا فلان غليله: او خشم و غيظ خود فرو نشاند.

غلة: آنچه كه انسان از درآمد زمينش بدست مى‏آورد.

أغلت‏ ضيعته: زمين و مالش سود داد.

مغلغلة: رساله و نامه‏اى كه ناراحتى و ناآرامى را در ميان مردمى كه خاطرشان آشفته است ايجاد مى‏كند، چنانكه شاعر گويد:

تغلغل‏ حيث لم يبلغ شراب‏/و لا حزن و لم يبلغ سرور (آنجائيكه ناآرامى و ناآشفتگى بوجود مى‏آورد، نوشيدنى و اندوه و سرورى نرسيده است).[۴]

ارجاعات

  1. قاموس قرآن، ج‏3، ص: 290-289
  2. ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏2، ص: 405
  3. ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏4، ص: 400-399
  4. ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏2، ص: 709-705