غروب کردن (مترادف)
مترادفات قرآنی غروب کردن
مترادف های این واژه در قرآن عبارت است از «زال»، «دلوک».
مترادفات «غروب کردن» در قرآن
واژه | مشاهده ریشه شناسی واژه | مشاهده مشتقات واژه | نمونه آیات |
---|---|---|---|
زال | ریشه زول | مشتقات زول | وَأَنذِرِ ٱلنَّاسَ يَوْمَ يَأْتِيهِمُ ٱلْعَذَابُ فَيَقُولُ ٱلَّذِينَ ظَلَمُوا۟ رَبَّنَآ أَخِّرْنَآ إِلَىٰٓ أَجَلٍ قَرِيبٍ نُّجِبْ دَعْوَتَكَ وَنَتَّبِعِ ٱلرُّسُلَ أَوَلَمْ تَكُونُوٓا۟ أَقْسَمْتُم مِّن قَبْلُ مَا لَكُم مِّن زَوَالٍ
|
دلوک | ریشه دلک | مشتقات دلک | أَقِمِ ٱلصَّلَوٰةَ لِدُلُوكِ ٱلشَّمْسِ إِلَىٰ غَسَقِ ٱلَّيْلِ وَقُرْءَانَ ٱلْفَجْرِ إِنَّ قُرْءَانَ ٱلْفَجْرِ كَانَ مَشْهُودًا
|
معانی مترادفات قرآنی غروب کردن
«زال»
زال الشيء يزول زوالا: آن چيز از راه خود جدا شد و از آن برگشت.
أزلته و زولته: هر دو گفته مىشود، يعنى: دورش كردم، در آيات: (أن تزولا- 41/ فاطر) و (و لئن زالتا- 41/ فاطر) و (لتزول منه الجبال- 46/ ابراهيم).
زوال: در چيزى كه قبلا ثابت بوده، به كار مىرود و اگر گفته شود پس چرا مىگويند: زوال الشمس و معلوم است كه از جهتى براى خورشيد ثباتى نيست.
در پاسخ گفته شده: اين جمله را در باره خورشيد، بنابر اعتقادشان گفتهاند كه در نيمروز خورشيد در وسط آسمان ثباتى دارد و لذا گفتهاند: قام قائم الظهيرة و سار النهار، يعنى: (سر ظهر شد و خورشيد در نصف النهار يا نيم روز قرار گرفت و روز گشت).
و- زاله يزيله زيلا- چنانكه شاعر گويد:... زال زوالها. يعنى: حركتش (حيات و ثباتش) را خداوند از ميان برد.
الزوال: تصرف و دگرگونى است و گفته شده معنى عبارت فوق مثل اين است كه مىگويند:
أسكت الله نأمته: خداوند او را بميراند، (نأمه يعنى جنبش و حس و حيات).
شاعر گويد:إذا ما رأتنا منها زويلها. يعنى: (زمانى كه ما را ديد، از ترس از جاى رفت و پريشان شد).
در اين مصراع كسى كه- زال- را متعدى مىداند، مىگويد: زوالها منصوب بر مصدر بودن است (يعنى حركتش و جنبشش).[۱]
«دلوک»
دلوك الشمس- متمايل شدن خورشيد بغروب است.
خداى تعالى گويد: أقم الصلاة لدلوك الشمس- 88/ اسراء).
يعنى: (از زوال نيمروز و غروب خورشيد كه وقت نمازهاى ظهر و عصر است بعدش مىفرمايد- إلى غسق الليل- يعنى نمازهاى مغرب و عشاء و پايان آيه- قرآن الفجر- يعنى نماز صبح پس از آيه اوقات نمازهاى پنجگانه را در بر مىگيرد). مىگويند:
دلكت الشمس- يعنى خورشيد (روز را به شب رساندم.
دلكت الشيئ فى الراحة- آن را در راحتى و آسايش به پايان بردم.
دالكت الرجل- بتأخيرش انداختم.
الدلوك- بوى خوش بتن ماليدن.
الدليك خوراكى مخلوط از خرما و كره.[۲]