عذر (مترادف)

از قرآن پدیا

مترادفات قرآنی عذر

مترادف های این واژه در قرآن عبارت است از «عذر»، «فتنة».

مترادفات «عذر» در قرآن

واژه مشاهده ریشه شناسی واژه مشاهده مشتقات واژه نمونه آیات
عذر ریشه عذر مشتقات عذر
وَإِذْ قَالَتْ أُمَّةٌ مِّنْهُمْ لِمَ تَعِظُونَ قَوْمًا ٱللَّهُ مُهْلِكُهُمْ أَوْ مُعَذِّبُهُمْ عَذَابًا شَدِيدًا قَالُوا۟ مَعْذِرَةً إِلَىٰ رَبِّكُمْ وَلَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ
فتنة ریشه فتن مشتقات فتن
ثُمَّ لَمْ تَكُن فِتْنَتُهُمْ إِلَّآ أَن قَالُوا۟ وَٱللَّهِ رَبِّنَا مَا كُنَّا مُشْرِكِينَ

معانی مترادفات قرآنی عذر

«عذر»

العُذْر: تقاضا و خواست انسان از چيزيكه بوسيله آن گناهانش را محو كند، مى‏گويند: عُذْر و عُذُر- كه سه گونه است: 1- يا اين است كه مى‏گويد: آن كار را نكردم.

2- يا اينكه به اين خاطر چنان كردم، و سپس چيزى را بيان مى‏كند كه از گنهكار بودن خارجش كند.

3- و يا مى‏گويد آن كار را انجام دادم و ديگر تكرار نمى‏كنم و از اين قبيل سخنان. و اين سه قسم عذرخواهى همان توبه است پس هر توبه‏اى عذرى است و هر عذرى توبه نيست.

اعْتَذَرْتُ‏ الَيه: برايش عذر آوردم. عَذَرْتُهُ‏: عذرش را پذيرفتم گفت:

(يَعْتَذِرُونَ‏ إِلَيْكُمْ‏ قُلْ لا تَعْتَذِرُوا- 94/ توبه)

مُعْذِر: كسى است كه براى خود عذرى مى‏بيند و بهانه‏اى دارد امّا در حقيقت عذرى ندارد. و گفت: (وَ جاءَ الْمُعَذِّرُونَ‏- 90/ توبه) كه- مُعْذِرُونَ‏- هم خوانده شده يعنى كسانى كه عذر و بهانه مى‏آورند، ابن عبّاس گفته است-

لعن اللَّه‏ المُعَذِّرِينَ‏ و رَحِمَ‏ المُعَذَّرِينَ‏.

: خداوند عذر و بهانه آوردن را از رحمتش دور كند و آنان كه معذورند رحمت نمايد.

و آيه: (قالُوا مَعْذِرَةً إِلى‏ رَبِّكُمْ‏- 164/ اعراف) معذرة- مصدر- عَذَرْتُ‏- است، گويى كه مى‏گويد: از او مى‏خواهم كه مرا معذور دارد.

أَعْذَرَ: چيزيكه معذورش كرد ارائه داد.

بعضى از علماء گفته‏اند اصل عُذْر- عَذِرَة- است كه چيزى نجس است و از اين معنى- قلفة- را عَذِر ناميده‏اند (قلفه پوستى است كه در موقع ختنه كردن جدا كنند) مى‏گويند: عَذَرْتُ‏ الصَّبِيَّ: در وقتى كه او را از نجاست پاك كنى، و همچنين:

عَذَرْتُ‏ فلاناً: با عفو كردن و بخشيدن گناهش پليدى و نجاست را از او زايل كردم مثل عفرت له: گناهش را پوشاندم و افشاء نكردم.

عُذْرَة: پوست ختنه و پرده بكارت كه تشبيهى به قلفه‏اى است كه گفته شد. فقيل‏ عَذَرْتُهَا اى افتضضتها: (به زفافش رسيدم).

و نيز- عُذْرَة: درد گلوى كودك. عُذِرَ الصّبيُّ: كودك به گلو درد مبتلا شد، شاعر گفت:غمز الطّبيب نغانغ‏ المَعْذُور. (دست گذاردن طبيب به حلقوم مبتلا به گلو درد).

اعْتَذَرَتِ‏ المياهُ: آب‏ها قطع شد. اعْتَذَرَتِ‏ المنازلُ: خانه‏ها، كهن و قديمى شدند كه تشبيهى است به عذر خواهنده‏اى كه بخاطر آشكار بودن عذرش، گناهش پوشيده و محو مى‏شود.

عَاذِرَة: زنى كه بعد از دشتان و حائض و تطهير مجدّدا دشتان مى‏شود العَذَوَّر: بد اخلاق، به اعتبار- عَذِرَة يعنى پليدى و نجاست.

اصل- عَذِرَة: در گاه و گرداگرد خانه و خرابه و مزبله است كه بخاطر اينكه‏ فضولات در آنجا ريخته مى‏شود به اين اسم ناميده شده.[۱]

«فتنة»

اصل- فَتْن‏- داخل كردن و گداختن طلا در آتش است تا خالص از ناخالص و خوب از بدش آشكار شود و براى دخول در آتش هم اين واژه استعاره شده است، در آيات زير:

يَوْمَ هُمْ عَلَى النَّارِ يُفْتَنُونَ‏ (13 ذاريات).

ذُوقُوا فِتْنَتَكُمْ‏ (14 ذاريات) يعنى عذابتان را بچشيد.

مثل آيات: كُلَّما نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْناهُمْ جُلُوداً غَيْرَها لِيَذُوقُوا الْعَذابَ‏ (56/ نساء).

النَّارُ يُعْرَضُونَ عَلَيْها ... (46/ غافر).

و گاهى آنچه را كه از آن عذاب حاصل ميشود فتنه مى‏نامند پس در آن‏ مورد بكار ميرود، مثل آيه‏ أَلا فِي‏ الْفِتْنَةِ سَقَطُوا (49/ توبه)و زمانى- فتنه- به معنى آزمون است، مثل آيه:

وَ فَتَنَّاكَ‏ فُتُوناً (40/ طه).

واژه- فِتْنة- مثل واژه- بلاء- است و هر دو واژه هم در سختى و هم در آسايشى كه انسان از آنها ناگزير است بكار ميروند ولى معنى فتنه و بلا- در شدت و سختى آشكارتر و بكار بردنش بيشتر است، در باره هر دو واژه و معنى آنها خداوند گفت:

وَ نَبْلُوكُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَيْرِ فِتْنَةً (35/ انبياء).

و در مورد سختى و شدت گفت:

إِنَّما نَحْنُ‏ فِتْنَةٌ (102/ بقره).

وَ الْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ‏ (191/ بقره).

وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّى لا تَكُونَ فِتْنَةٌ (193/ بقره).

و گفت: وَ مِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ ائْذَنْ لِي وَ لا تَفْتِنِّي‏ أَلا فِي الْفِتْنَةِ سَقَطُوا (49/ توبه).

يعنى مرا گرفتار منماى و عذابم مكن، و اين مطلب را از آن جهت گفتند كه در بليه و عذاب افكنده شدند، و در آيه گفت:

فَما آمَنَ لِمُوسى‏ إِلَّا ذُرِّيَّةٌ مِنْ قَوْمِهِ عَلى‏ خَوْفٍ مِنْ فِرْعَوْنَ وَ مَلَائِهِمْ أَنْ‏ يَفْتِنَهُمْ‏ (83/ يونس)يعنى به بلايا، مبتلا و عذابشان مى‏نمايد.

و گفت: وَ احْذَرْهُمْ أَنْ‏ يَفْتِنُوكَ‏ (49/ مائده).

وَ إِنْ كادُوا لَيَفْتِنُونَكَ‏ (73/ اسراء).

يعنى: تو را با منصرف كردن از آنچه كه به تو وحى شده است در بليه و سختى مى‏افكنند.

و آيه: فَتَنْتُمْ‏ أَنْفُسَكُمْ‏ (14/ حديد) يعنى نفس و جانتان را در بليه و عذاب افكنديد و بر اين اساس:

آيه: وَ اتَّقُوا فِتْنَةً لا تُصِيبَنَّ الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْكُمْ خَاصَّةً (25/ انفال) و در آيه: وَ اعْلَمُوا أَنَّما أَمْوالُكُمْ وَ أَوْلادُكُمْ فِتْنَةٌ 28/ انفال) فرزندان و اموال را در اين آيه به اعتبار آنچه را كه از آزمودن آنها به انسان ميرسد «فِتْنة» ناميده است و همچنين آنها را دشمن نيز ناميده است.

در آيه: إِنَّ مِنْ أَزْواجِكُمْ وَ أَوْلادِكُمْ عَدُوًّا لَكُمْ‏ (14/ تغابن) به اعتبار چيزهايى كه از آنها سر ميزند و در آيه ديگر زنان و فرزندان را براى انسان زينت قرار داده مى‏گويد:

زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ مِنَ النِّساءِ وَ الْبَنِينَ .... (14/ آل عمران) كه اشاره به تمام لوازم زندگى داردآيه اخير اشاره به حالات گوناگون‏ در آراسته شد نشان در متاع دنيوى است.

و آيه: الم أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا يُفْتَنُونَ‏ (1/ عنكبوت) يعنى مردم چنين مى‏پندارند كه به حال خود رها شده هستند و مبتلا و آزموده نميشوند تا خبيث و ناپاكشان از پاكانشان جدا شود!؟

چنانكه گفت: لِيَمِيزَ اللَّهُ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ‏ (37/ انفال).

و آيه: أَ وَ لا يَرَوْنَ أَنَّهُمْ يُفْتَنُونَ فِي كُلِّ عامٍ مَرَّةً أَوْ مَرَّتَيْنِ ثُمَّ لا يَتُوبُونَ وَ لا هُمْ يَذَّكَّرُونَ‏ (116/ توبه) اشاره به چيزى است كه در آيه:

وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْ‏ءٍ مِنَ الْخَوْفِ‏ (155/ بقره) بيان شده است و لذا فرمود:

وَ حَسِبُوا أَلَّا تَكُونَ فِتْنَةٌ (71 ط مائده)واژه «فتنه» از افعالى است كه هم از خداى تعالى و هم از بندگان است مثل بليه و مصيبت و قتل و عذاب و غير از اينها از افعال ناپسند و كريه.

هر گاه فتنة از خداى تعالى باشد به مقتضاء و وجه حكمت است و اگر فتنه از انسان بدون امر و حكم خداى سر بزند نقطه مقابل حكمت الهى است و لذا خداوند انسان را در ايجاد انواع فتنه‏ها در هر جا و مكان مذمت مى‏كند، مثل آيات:وَ الْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ‏ (191/ بقره)إِنَّ الَّذِينَ‏ فَتَنُوا الْمُؤْمِنِينَ‏ (10/ بروج).

و آيه: ما أَنْتُمْ عَلَيْهِ‏ بِفاتِنِينَ‏ (162/ صافات) يعنى شما براى او به مصداق گمراهان نيستند.

و در آيه: بِأَيِّكُمُ‏ الْمَفْتُونُ‏ (6/ قلم)، اخفش گفته است- الْمَفْتُونُ‏- در اينجا همان- فتنه- است، چنانكه مى‏گويى- ليس له معقول- يعنى عقلى ندارد و عبارت:

و خذ ميسوره و دع معسوره: سهل و آسانش را بگير و ناگوار و سختش را رها كن و واگذار، پس تقديرش بِأَيِّكُمُ‏ الْفُتُونُ‏ است.

ديگرى غير از اخفش گفته است در آيه: (بِأَيِّكُمُ الْمَفْتُونُ‏- 6/ قلم) حرف (ب) زايد است مثل حرف (ب) در آيه‏ كَفى‏ بِاللَّهِ شَهِيداً 79/ نساء) يعنى خداى از نظر شهادت كافى است.

و آيه: وَ احْذَرْهُمْ أَنْ يَفْتِنُوكَ عَنْ بَعْضِ ما أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَيْكَ‏ (49/ مائدة).

كه با حرف (عن) متعدّى شده است و به معنى- خدعوك- است چنانكه معنى آن را با- عن- براى متعدى شدن اشاره كرده است‏[۲]

ارجاعات

  1. ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏2، ص: 573-571
  2. ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏3، ص: 13-9