شن و ماسه (مترادف)
مترادفات قرآنی شن و ماسه
مترادف های این واژه در قرآن عبارت است از «سراب»، «کثیب»، «احقاف».
مترادفات «شن و ماسه» در قرآن
واژه | مشاهده ریشه شناسی واژه | مشاهده مشتقات واژه | نمونه آیات |
---|---|---|---|
سراب | ریشه سرب | مشتقات سرب | وَٱلَّذِينَ كَفَرُوٓا۟ أَعْمَٰلُهُمْ كَسَرَابٍۭ بِقِيعَةٍ يَحْسَبُهُ ٱلظَّمْـَٔانُ مَآءً حَتَّىٰٓ إِذَا جَآءَهُۥ لَمْ يَجِدْهُ شَيْـًٔا وَوَجَدَ ٱللَّهَ عِندَهُۥ فَوَفَّىٰهُ حِسَابَهُۥ وَٱللَّهُ سَرِيعُ ٱلْحِسَابِ
|
کثیب | ریشه کثب | مشتقات کثب | يَوْمَ تَرْجُفُ ٱلْأَرْضُ وَٱلْجِبَالُ وَكَانَتِ ٱلْجِبَالُ كَثِيبًا مَّهِيلًا
|
احقاف | ریشه حقب | مشتقات حقب | وَإِذْ قَالَ مُوسَىٰ لِفَتَىٰهُ لَآ أَبْرَحُ حَتَّىٰٓ أَبْلُغَ مَجْمَعَ ٱلْبَحْرَيْنِ أَوْ أَمْضِىَ حُقُبًا
|
معانی مترادفات قرآنی شن و ماسه
«سراب»
السرب: رفتن در گوديها و شيبها، و نيز سرب جاى فرود و سراشيبى. خداى تعالى گويد:
(فاتخذ سبيله في البحر سربا- 61/ كهف) (راه خويش در دريا پى گرفت). مىگويند سرب، سربا و سروبا مثل مر، مرا و مرورا يعنى گذر كرد.
انسرب، انسرابا- در معنى سرب است ولى در سرب تصور فاعل از فعل رفتن است اما در انسرب تصور انفعال آن فعل يا به نشيب افتادن است.
سرب الدمع: اشك روان شد.
انسربت الحية، سرب الماء من السقاء: آب از مشك ريخت.
ماء سرب و سرب: آبى كه قطره قطره از مشك مىچكد.
سارب: رونده، در هر راهى كه باشد، خداى تعالى گويد:
(و من هو مستخف بالليل و سارب بالنهار- 10/ رعد) (كسى كه در شب پنهان است و در روز مسافر و رونده است).
سرب جمع سارب است مثل ركب جمع راكب.
اين واژه در باره شتران هم به كار مىرود، مىگويند: زعرت سربه يعنى شترانش كم شد.
هو آمن فى سربه: او در نفس و جانش ايمن است و فارغ البال، كه گفتهاند يعنى در ميان خانواده و همسرش ايمن است و- سرب- در اين معنى كنايه است.
اذهبي فلا أنده سربك: كنايه از طلاق است يعنى برو و او را به خانوادهات ميفزاى، ولى معنايش اينستكه شترت را كه به گلهاش مىرود برنمىگردانم. (نده، ينده، ندها الابل شتران را راند كه در جاهليت به معنى طلاق دادن بوده- صحاح).
سربة: قسمتى از شتران از ده تا بيست.
مسربة: موهاى ريز فروهشته از سينه به پائين.
سراب: درخشش، كه در بيابان مثل آب از دور نمايان است كه در ديدگاه بيننده، آب روان تصور مىشود و واژه- سراب- در باره چيزى است كه حقيقتى از آب ندارد مقابل واژه شراب براى نوشيدنى در چيزى كه حقيقتى از آب را در بر دارد، خداى تعالى گويد:
(كسراب بقيعة يحسبه الظمآن ماء- 39/ نور) (همچون سراب دورى كه تشنگان آبش پندارند) و (سيرت الجبال فكانت سرابا- 20/ نباء) (كوهها ريزان و روان شوند).[۱]
«کثیب»
در آيه گفت: و كانت الجبال كثيبا مهيلا 14/ مزمل يعنى ريگهاى متراكم و درهم فشرده شده، جمعش- أكثبة و كثب و كثبان- است.
كثيبة: مخلوطى از شير كم با مقدارى خرما كه به خاطر مخلوط بودنشان اينطور ناميده شده.
كثب: وقتى است كه چيزى جمع شود و فراهم آيد.
كاثب: جمع كننده.
تكثيب الصيد: وقتى است كه شكار نزديك باشد كه بتواند شكار شود، أعراب مىگويند:
أكثبك الصيد فارمه: شكار نزديك است آنرا بزن و تيرش بينداز.[۲]
«احقاف»
در آيه (إذ أنذر قومه بالأحقاف- 21/ احقاف) (وقتى كه در سرزمين احقاف قوم خويش را بيم داد). أحقاف جمع حقف- يعنى خط طولانى از ريگ روان كه به چپ، و راست روان است.
ظبى حاقف- آهويى كه در ريگستان نشسته و ساكن است.
احقوقف- همانند حركت ريگهاى روان خم شده است و بچپ و راست مىرود: شاعر گويد:سماوة الهلال حتى احقوقفا[۳]