سلب کردن چیزی از کسی (مترادف)
مترادفات قرآنی سلب کردن چیزی از کسی
مترادف های این واژه در قرآن عبارت است از «سلب»، «غصب»، «نال»، «خطف».
مترادفات «سلب کردن چیزی از کسی» در قرآن
واژه | مشاهده ریشه شناسی واژه | مشاهده مشتقات واژه | نمونه آیات |
---|---|---|---|
سلب | ریشه سلب | مشتقات سلب | يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ فَٱسْتَمِعُوا۟ لَهُۥٓ إِنَّ ٱلَّذِينَ تَدْعُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ لَن يَخْلُقُوا۟ ذُبَابًا وَلَوِ ٱجْتَمَعُوا۟ لَهُۥ وَإِن يَسْلُبْهُمُ ٱلذُّبَابُ شَيْـًٔا لَّا يَسْتَنقِذُوهُ مِنْهُ ضَعُفَ ٱلطَّالِبُ وَٱلْمَطْلُوبُ
|
غصب | ریشه غصب | مشتقات غصب | أَمَّا ٱلسَّفِينَةُ فَكَانَتْ لِمَسَٰكِينَ يَعْمَلُونَ فِى ٱلْبَحْرِ فَأَرَدتُّ أَنْ أَعِيبَهَا وَكَانَ وَرَآءَهُم مَّلِكٌ يَأْخُذُ كُلَّ سَفِينَةٍ غَصْبًا
|
نال | ریشه نیل | مشتقات نیل | وَرَدَّ ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ كَفَرُوا۟ بِغَيْظِهِمْ لَمْ يَنَالُوا۟ خَيْرًا وَكَفَى ٱللَّهُ ٱلْمُؤْمِنِينَ ٱلْقِتَالَ وَكَانَ ٱللَّهُ قَوِيًّا عَزِيزًا
|
خطف | ریشه خطف | مشتقات خطف | يَكَادُ ٱلْبَرْقُ يَخْطَفُ أَبْصَٰرَهُمْ كُلَّمَآ أَضَآءَ لَهُم مَّشَوْا۟ فِيهِ وَإِذَآ أَظْلَمَ عَلَيْهِمْ قَامُوا۟ وَلَوْ شَآءَ ٱللَّهُ لَذَهَبَ بِسَمْعِهِمْ وَأَبْصَٰرِهِمْ إِنَّ ٱللَّهَ عَلَىٰ كُلِّ شَىْءٍ قَدِيرٌ
|
معانی مترادفات قرآنی سلب کردن چیزی از کسی
«سلب»
السلب چيزى را با زور از ديگرى گرفتن و بركندن.
خداى تعالى گويد: (و إن يسلبهم الذباب شيئا لا يستنقذوه منه 73/ حج) السليب:
مردى كه متاعش گرفته شده و همچنين شترى كه نوزادش گرفته شده.
سلب همان مسلوب است و به پوست كنده شده از درخت هم سلب گويند.
سلب در شعر شاعر كه مىگويد:فى السلب السود و فى الأمساح. يعنى: در لباسها و در پوستهاى سياه كه گفتهاند همان جامه سياهى است كه مصيبتديدهها مىپوشند، گويى كه آن لباس به خاطر اينكه لباسهاى قبلى را دور كرده- سلب- ناميده شده.
تسلبت المرأة: مثل- أحدت المرأة- است يعنى آن زن در سوگ شوهرش سياه پوشيد.
أساليب: فنون گوناگون.[۱]
«غصب»
غصب: گرفتن چيزى بنا حق.
«غصبه غصبا: اخذه قهرا و ظلما» و كان وراءهم ملك يأخذ كل سفينة غصبا كهف: 79. در پس آنها شاهى بود كه هر كشتى را بنا حق ميگرفت.
اين كلمه فقط يكبار در كلام الله مجيد آمده است.[۲]
«نال»
نيل يعنى چيزى كه انسان با دستش آنرا دريافت ميكند و ميگيرد.
در آيه گفت: لن تنالوا البر- آل عمران/ 92 و و لا ينالون من عدو نيلا- التوبه/ 120 و لم ينالوا خيرا- الاحزاب/ 25[۳]
«خطف»
الخطف و الاختطاف- يعنى ربودن چيزى با شتاب و سرعت، فعلش- خطف يخطف و خطف يخطف است كه بهر دو صورت خوانده شده و (از باب تعب و ضرب).
خداى تعالى گويد: إلا من خطف الخطفة- 10/ صافات) وصف شياطين است كه استراق سمع مىكنند.
و فتخطفه الطير أو تهوي به الريح- 31/ حج) (يعنى گوئى كه از چنگال باز شكارى گريخته، يا باد او را سرنگون كرده) و آيه يكاد البرق يخطف أبصارهم- 20/ بقره) و يتخطف الناس من حولهم- 67/ عنكبوت) يعنى كشته و غارت مىشوند.
الخطاف- پرستو است كه گوئى با سرعت پروازش چيزى را ربوده، و مىبرد. و همچنين خطاف- آهن سر كجى است (چنگك) كه دلو را از چاه به سرعت بر مىكشد و نيز آهنى كه محور چرخ چاه روى آن قرار دارد گوئى كه آنرا مىربايد و جمع مىكند. جمع آن خطاطيف است، باز مخطف باز شكارى كه بسرعت شكار را مىگيرد.
خطيف- با چالاكى و سرعت رفتن، و شتافتن.
أخطف الحشا- مرد ميان باريك، مختطفه- مرد لاغر و درون ناپيدا گوئى كه وجودش از لاغرى ناپيدا است.[۴]