سستی کردن (مترادف)
مترادفات قرآنی سستی کردن
مترادف های این واژه در قرآن عبارت است از «کسل»، «وهن»، «استحسر»، «بطّا».
مترادفات «سستی کردن» در قرآن
واژه | مشاهده ریشه شناسی واژه | مشاهده مشتقات واژه | نمونه آیات |
---|---|---|---|
کسل | ریشه کسل | مشتقات کسل | إِنَّ ٱلْمُنَٰفِقِينَ يُخَٰدِعُونَ ٱللَّهَ وَهُوَ خَٰدِعُهُمْ وَإِذَا قَامُوٓا۟ إِلَى ٱلصَّلَوٰةِ قَامُوا۟ كُسَالَىٰ يُرَآءُونَ ٱلنَّاسَ وَلَا يَذْكُرُونَ ٱللَّهَ إِلَّا قَلِيلًا
|
وهن | ریشه وهن | مشتقات وهن | وَلَا تَهِنُوا۟ فِى ٱبْتِغَآءِ ٱلْقَوْمِ إِن تَكُونُوا۟ تَأْلَمُونَ فَإِنَّهُمْ يَأْلَمُونَ كَمَا تَأْلَمُونَ وَتَرْجُونَ مِنَ ٱللَّهِ مَا لَا يَرْجُونَ وَكَانَ ٱللَّهُ عَلِيمًا حَكِيمًا
|
استحسر | ریشه حسر | مشتقات حسر | وَلَهُۥ مَن فِى ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلْأَرْضِ وَمَنْ عِندَهُۥ لَا يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِهِۦ وَلَا يَسْتَحْسِرُونَ
|
بطّا | ریشه بطأ | مشتقات بطأ | وَإِنَّ مِنكُمْ لَمَن لَّيُبَطِّئَنَّ فَإِنْ أَصَٰبَتْكُم مُّصِيبَةٌ قَالَ قَدْ أَنْعَمَ ٱللَّهُ عَلَىَّ إِذْ لَمْ أَكُن مَّعَهُمْ شَهِيدًا
|
معانی مترادفات قرآنی سستی کردن
«کسل»
الكسل: كاهلى و تنبلى كردن يا پس ماندن از انجام چيزى كه كاهلى در آن سزاوار نيست و به همين خاطر تنبلى و كسل مذموم و ناپسند شده است.
كسل، يكسل- اسمش- كسل و كسلان- جمعش- كسالى است در آيه:
و لا يأتون الصلاة إلا و هم كسالى (54/ توبه) گفته شده: فلان يكسله المكاسل: عوامل كسالت او را كاهل نميكند و از فعاليت بازش نميدارد.
فحل كسل: نرينهاى كه از فحل باز مىماند.
امراة مكسال: زن سست و تنبل كه از فعاليت باز مانده.[۱]
«وهن»
وهن ضعف و سستى است يا در جسم يا در اخلاق و رفتار. گفت:
رب إني وهن العظم مني- مريم/ 4 و فما وهنوا لما أصابهم- آل عمران/ 148 و وهنا على وهن- لقمان/ 14 همانطور كه طفل در رحم مادر بزرگ ميشود سستى و ضعف مادر فزونى ميگيرد.
و لا تهنوا في ابتغاء القوم- النساء/ 104 در برخورد و رو برو شدن با قوم دشمن سست و ضعيف نشويد.
و لا تهنوا و لا تحزنوا- آل عمران/ 139 و ذلكم و أن الله موهن كيد الكافرين- الانفال/ 18 خداوند مكرشان را ضعيف ميكند.[۲]
«استحسر»
الحسر، برهنه كردن و برداشتن پوشش از چيزى كه بر آن قرار گرفته، گفته مىشود: حسرت عن الزراع- از آستين و زره برهنه شدم.
حاسر- كسى است كه زرهاى و خودى، بر تن و سر او نيست.
محسرة- يعنى جاروب.
فلان كريم المحسر- كنايه از آگاهى و آزمودگى اوست.
ناقة حسير- شترى است كه نيرو و گوشت او از بين رفته و ضعيف شده.
نوق حسرى- همانگونه شتران ضعيف كه گفته شد.
الحاسر- كسى كه همه قوايش از بين رفته كه او را- حاسر و محسور هر دو گويند (هم اسم فاعل و هم اسم مفعول) اما گفتن- حاسر- به شخص كوفته و خسته و از پا در آمده باين تصور است كه قواى بدنيش را از دست داده و اما ناميدن چنين شخص به- محسور- باين تصور است كه رنج و زحمت، نيرو و توان او را بكلى از او گرفت.
خداى تعالى گويد: (ينقلب إليك البصر خاسئا و هو حسير- 4/ ملك).
نمىبينى باز بنگر و ديگر باز بنگر ديدگانت خسته مىشود و تفاوتى نمىبينى و از ديدن باز خواهد ايستاد).
حسير- در آيه گذشته بمعنى حاسر است- يعنى از ديدن باز مىماند يا محسور- يعنى باز مانده شده، كه هر دو صحيح است، خداى تعالى گويد: (فتقعد ملوما محسورا- 29/ اسراء).
حسرة- كه مصدر فعل است، غم و اندوه خوردن بر چيزى است كه فوت شده و از دست رفته است و پشيمانى دست مىدهد، گوئى آن جهل و نادانى كه او را بر ارتكاب آن عمل فوت شده وادار نموده بود از بين رفته است كه پشيمان شده است و فهميده يا اينكه نيرو و قوايش از فرط غم و اندوه تحليل رفته و يا اينكه مجددا آگاهى و هشيارى باو رسيده كه مىخواهد جبران از دست رفته كند و آن را دوباره تدارك نمايد. لذا مىگويد (تو در آنصورت يعنى در حالت فراخ دستى بسيار و همه چيز از دست دادن براى نفقه خودت هم نكوهيده خواهى بود، پس- (و لا تجعل يدك مغلولة إلى عنقك و لا تبسطها كل البسط فتقعد ملوما محسورا- 29/ شورى) و حسرت زده بنشينى، زيرا- (إنه كان بعباده خبيرا- 30/ اسراء).
خداى تعالى گويد: (ليجعل الله ذلك حسرة في قلوبهم- 156/ آل عمران).
(و إنه لحسرة على الكافرين- 50/ حاقه).
(يا حسرتى على ما فرطت في جنب الله- 56/ زمر).
(كذلك يريهم الله أعمالهم حسرات عليهم- 167/ بقره).
(يا حسرة على العباد- 7/ يس).
و در وصف فرشتگان گويد: (لا يستكبرون عن عبادته و لا يستحسرون- 19/ انبياء).
واژه- يستحسرون- از اين كه مىگوئى- لا يحسرون- بليغتر و رساتر است.[۳]
«بطّا»
البطء، يعنى درنگ كردن و تأخير در حركت.
گفتهاند تركيب فعلش- بطؤ و تباطأ و استبطأ و أبطأ- است.
پس- بطؤ- زمانى بكار مىرود كه به عمد و خصوصا تأخير شود.
تباطأ- يعنى به تأخير واداشته شده، استبطأ- به تأخير خواستن كارى است.
أبطأ- درنگ كردن و تأخير انداختن كه حالت طبيعى كسى است، و عمدى در كارش نيست. گفتهاند- بطأه و أبطأه- هر دو در معنى يكى است.
خداى فرمايد: (و إن منكم لمن ليبطئن- 72/ نساء) يعنى ديگرى را با اصرار و شدت از انجام كار و جنگ با كفار باز مىدارد.
و گفتهاند- يكثر هو التثبط فى نفسه (در جان و دلش روحيه ممانعت ديگران از جنگ و تأخير در كار را افزونى مىدهد).
مقصود از- إن منكم- در آيه فوق كسى است كه خود بسيار تأخير مىكند و ديگرى را به تأخير زياد وا مىدارد، يعنى حالت سستى و تأخير و باز داشتن ديگران را از ايمان و عمل در نفس خويش افزون مىسازد.[۴]