سختی (مترادف)

از قرآن پدیا

مترادفات قرآنی سختی

مترادف های این واژه در قرآن عبارت است از «غلظة»، «قسوة»، «بأسا»، «کبد».

مترادفات «سختی» در قرآن

واژه مشاهده ریشه شناسی واژه مشاهده مشتقات واژه نمونه آیات
غلظة ریشه غلظ مشتقات غلظ
يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوا۟ قَٰتِلُوا۟ ٱلَّذِينَ يَلُونَكُم مِّنَ ٱلْكُفَّارِ وَلْيَجِدُوا۟ فِيكُمْ غِلْظَةً وَٱعْلَمُوٓا۟ أَنَّ ٱللَّهَ مَعَ ٱلْمُتَّقِينَ
قسوة ریشه قسو مشتقات قسو
فَلَوْلَآ إِذْ جَآءَهُم بَأْسُنَا تَضَرَّعُوا۟ وَلَٰكِن قَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَزَيَّنَ لَهُمُ ٱلشَّيْطَٰنُ مَا كَانُوا۟ يَعْمَلُونَ
بأسا ریشه بأس مشتقات بأس
لَّيْسَ ٱلْبِرَّ أَن تُوَلُّوا۟ وُجُوهَكُمْ قِبَلَ ٱلْمَشْرِقِ وَٱلْمَغْرِبِ وَلَٰكِنَّ ٱلْبِرَّ مَنْ ءَامَنَ بِٱللَّهِ وَٱلْيَوْمِ ٱلْءَاخِرِ وَٱلْمَلَٰٓئِكَةِ وَٱلْكِتَٰبِ وَٱلنَّبِيِّۦنَ وَءَاتَى ٱلْمَالَ عَلَىٰ حُبِّهِۦ ذَوِى ٱلْقُرْبَىٰ وَٱلْيَتَٰمَىٰ وَٱلْمَسَٰكِينَ وَٱبْنَ ٱلسَّبِيلِ وَٱلسَّآئِلِينَ وَفِى ٱلرِّقَابِ وَأَقَامَ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتَى ٱلزَّكَوٰةَ وَٱلْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذَا عَٰهَدُوا۟ وَٱلصَّٰبِرِينَ فِى ٱلْبَأْسَآءِ وَٱلضَّرَّآءِ وَحِينَ ٱلْبَأْسِ أُو۟لَٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ صَدَقُوا۟ وَأُو۟لَٰٓئِكَ هُمُ ٱلْمُتَّقُونَ
کبد ریشه کبد مشتقات کبد
لَقَدْ خَلَقْنَا ٱلْإِنسَٰنَ فِى كَبَدٍ

معانی مترادفات قرآنی سختی

«غلظة»

الغلظة: سختى و تندى، نقطه مقابل- رقة- يعنى نرمى است. غلظة و غلظة: هر دو گفته مى‏شود و اصلش اين است كه در اجسام بكار مى‏رود ولى براى معانى هم استعاره مى‏شود مثل واژه‏هاى- كبير و كثير-، در آيات:

(و ليجدوا فيكم غلظة- 123/ توبه) يعنى خشونت‏(ثم نضطرهم إلى عذاب‏ غليظ- 24/ لقمان)(من عذاب غليظ- 58/ هود) (جاهد الكفار و المنافقين و اغلظ عليهم‏- 73/ توبه)

استغلظ: براى سختى و تندى آماده شد در وقتى كه چيزى محكم و سخت شد بكار مى‏رود، در آيه: (فاستغلظ فاستوى على سوقه‏- 29/ فتح)[۱]

«قسوة»

القسوة: سخت دلى و سنگ دلى و اصلش از عبارت:

حجر قاس‏: سنگ سخت گرفته شده.

مقاساة: تحمل سختى و رفع سختى، در آيات:ثم‏ قست‏ قلوبكم‏ (74/ بقره)

فويل‏ للقاسية قلوبهم من ذكر الله‏ (22/ زمر)

و القاسية قلوبهم‏ (53/ حج).

و جعلنا قلوبهم‏ قاسية (13/ مائده).

قاسيه- در آيه اخير بصورت- قسية- هم خوانده شده يعنى دلهاشان پاك و خالص نيست كه از عبارت:

درهم‏ قسي‏ است در معنى نقره خالصى كه با فلزات سخت ديگر آميخته شده، شاعر گويد:صاح‏ القسيات‏ فى أيدى الصياريف‏ [همچون پولهاى ناخالص كه در دست صرافان صدا مى‏كند].[۲]

«بأسا»

البؤس‏ و البأس‏ و البأساء- شدت سختى و زشتى و ناروائى است جز اينكه واژه- بؤس- بيشتر در فقر و جنگ بكار مى‏رود.

البأس‏ و البأساء- در كشتن دشمن و مجروح كردن بكار مى‏رود، مثل آيه (و الله أشد بأسا و أشد تنكيلا- 84/ نساء) و (فأخذناهم بالبأساء و الضراء- 42/ انعام) و (و الصابرين في البأساء و الضراء و حين البأس‏- 177/ بقره) و (بأسهم بينهم شديد- 14/ حشر) فعل اين واژه- بؤس‏، يبؤس‏ است.

عذاب‏ بئيس‏- وزن فعيل از- بأس- است، يا از- بؤس- باب افتعال آن هم مثل‏ فلا تبتئس‏*- يعنى غمگين و محزون نباش در خبر است، كه در باره پيامبر (ص) آمده است كه‏

«كان يكره البؤس و التباؤس و التبوس».

يعنى براى فقرا (مستضعفين) زارى و سستى را زشت و ناروا مى‏دانست.

(نمى‏خواست آنها اظهار خوارى و ناتوانى و فقر كنند) يا اينكه خود را ذليل كنند و همه آن رنجها را بر خود قرار دهند.

بئس‏- كلمه‏اى است كه در باره تمام ناپسندى‏ها و زشتى بكار رفته است، همانطور كه- نعم- در همه كارهاى پسنديده استعمال مى‏شود و كلماتى كه در جملات بعد از- بئس يا نعم- قرار مى‏گيرند چه معرفه با (الف- لام) باشند و يا اينكه اضافه باسم ديگرى شود.

در هر دو صورت بئس و نعم- آنها را مرفوع مى‏كنند، مانند- بئس الرجل زيد- يا- بئس غلام الرجل زيد- و نكره را نصب مى‏دهند، مانند- بئس رجلا و بئس ما كانوا يفعلون.

خداى تعالى گويد: (و بئس القرار- 29/ ابراهيم) و (فبئس مثوى المتكبرين‏- 72/ زمر) و (بئس للظالمين بدلا- 5/ كهف) و (لبئس ما كانوا يصنعون‏- 63/ مائده).

اصل واژه- بئيس- بئس- است كه آن هم از- بؤس- مشتق شده.[۳]

«کبد»

الكبد: معروف است [عضوى است حساس در بدن‏].

كبد و كباد: درد كبد است.

كبد: رسيدن درد به كبد است.

كبدت‏ الرجل: وقتى است كه به كبدش زيان رسانده باشى.

كبد السماء: ميانه آسمان، كه تشبيهى است به كبد انسان كه در ميانه بدن قرار دارد.

تكبدت‏ الشمس: خورشيد به ميانه آسمان رسيد.

كبد: مشقت و سختى است، در آيه:

لقد خلقنا الإنسان في‏ كبد (4/ بلد).

آگاهى بر اين است كه خداى تعالى انسان را بر حالتى خاص آفريده است و تا زمانى كه به عقبه‏ يعنى كار مفيد و الهى نرسيده است و آرامش به او دست‏ نداده و سكون و استقرار با او همراه نشده پيوسته از سختى‏ها جدا نميشود، چنانكه گفت:لتركبن طبقا عن طبق‏ (19/ انشقاق)[۴]

ارجاعات

  1. ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏2، ص: 710
  2. ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏3، ص: 194-193
  3. ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏1، ص: 325-324
  4. ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏3، ص: 287-286