زیادی (مترادف)
مترادفات قرآنی زیادی
مترادف های این واژه در قرآن عبارت است از «عفو»، «نافلة»، «ضعف».
مترادفات «زیادی» در قرآن
واژه | مشاهده ریشه شناسی واژه | مشاهده مشتقات واژه | نمونه آیات |
---|---|---|---|
عفو | ریشه عفو | مشتقات عفو | يَسْـَٔلُونَكَ عَنِ ٱلْخَمْرِ وَٱلْمَيْسِرِ قُلْ فِيهِمَآ إِثْمٌ كَبِيرٌ وَمَنَٰفِعُ لِلنَّاسِ وَإِثْمُهُمَآ أَكْبَرُ مِن نَّفْعِهِمَا وَيَسْـَٔلُونَكَ مَاذَا يُنفِقُونَ قُلِ ٱلْعَفْوَ كَذَٰلِكَ يُبَيِّنُ ٱللَّهُ لَكُمُ ٱلْءَايَٰتِ لَعَلَّكُمْ تَتَفَكَّرُونَ
|
نافلة | ریشه نفل | مشتقات نفل | وَمِنَ ٱلَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِۦ نَافِلَةً لَّكَ عَسَىٰٓ أَن يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقَامًا مَّحْمُودًا
|
ضعف | ریشه ضعف | مشتقات ضعف | إِذًا لَّأَذَقْنَٰكَ ضِعْفَ ٱلْحَيَوٰةِ وَضِعْفَ ٱلْمَمَاتِ ثُمَّ لَا تَجِدُ لَكَ عَلَيْنَا نَصِيرًا
|
معانی مترادفات قرآنی زیادی
«عفو»
العفو: قصد گرفتن چيزى نمودن.
عفاه و اعتفاه: قصد گرفتن هر چه كه پيش اوست نمود.
عفت الريح الدار: باد به آثار آن خانه وزيد، و به همين نظر شاعر گويد:(... أخذ البلى آياتها) فرسودگى آثار آنجا را فرا گرفت.
عفت الدار: گويى كه محو شدن و فرسودگى به آن خانه رسيده و روى آورده. عفا النبت و الشجر: يعنى گياه و درخت رو به رشد هستند، مثل أخذ النبت في الزيادة: يعنى شروع به رشد كرده.
عفوت عنه: قصد از بين بردن گناهش نمودم كه از انجام آن برگردد در اين عبارت مفعول در حقيقت حذف شده است و حرف (عن) متعلق به مضمر است پس- عفو: دور شدن از گناه است.
گفت: (فمن عفا و أصلح- 40/ شورى) (و أن تعفوا أقرب للتقوى- 237/ بقره) (ثم عفونا عنكم- 52/ بقره) (إن نعف عن طائفة منكم- 66/ توبه) (فاعف عنهم- 195/ آل عمران) (خذ العفو- 199/ اعراف) يعنى آن چيزى كه خواستن، و گرفتنش آسان است . گفته شده معنايش گرفتن بخششها و زيادى نفقه از مردم است.
و آيه: (و يسئلونك ما ذا ينفقون قل العفو- 219/ بقره) يعنى: چيزى كه انفاقش آسان است. در عبارت- أعطى عفوا- عفو مصدرى- است در موضع حال يعنى در حالى بخشيد و عطا كرد كه خود قصد دريافت كردن مال را داشت و خواهنده آن بود، اشاره به نوعى از معنى است كه بسيار بديع و جالب بحساب آمده و اين همان سخن شاعر است كه گفت كانك تعطيه الذى أنت سائله (گويى چيزى را مىبخشى كه خود خواهنده آن هستى).
در دعاء كه مىگويند:
أسألك العفو و العافية.
- يعنى ترك عقوبت و سلامت از تو درخواست مىكنم.
و در توصيف خداى تعالى گويد: (إن الله كان عفوا غفورا- 43/ نساء) و در سخن پيامبر (ص) كه فرمود:
«و ما أكلت العافية فصدقة» يعنى: خواهندگان و جويندگان رزق از پرنده و حيوان وحشى، و انسان. أعفيت كذا: آن را واگذاشتم تا بخورد و زياد شود، و از اين معنى گفته شده: أعفوا اللحى.
: ريش را واگذاشت تا بلند شود.
العفاء: زياد شدن پر و كرك.
العافي: آنچه را كه عاريت گيرنده ديگ از آتش و طعام در ديكش برمىگرداند.[۱]
«نافلة»
گفتهاند- نفل- همان غنيمت و سود است ولى به اعتبار عبارت در معنى آن اختلاف هست اگر در اثر پيروزى بر دشمن بدست آيد آنرا غنيمت گويند، و اگر به اعتبار بخشش خداوند به انسانها باشد بدون واجب بودن آنرا- نفل- ناميد.
گروهى از دانشمندان از جهت عموم و خصوص بودن ميان نفل و غنيمت تفاوت قائل شدهاند. گفتهاند غنيمت چيزيست كه با زحمت يا غير زحمت بدست آيد خواه استحقاق آنرا داشته باشد يا نداشته باشد قبل از پيروزى در جنگ باشد يا بعد از آن، اما نفل و أنفال چيزيست كه قبل از غنيمت حاصل ميشود و بدست ميآيد كه از جمله غنيمت محسوب ميشود، گفتهاند چيزى كه بدون جنگ بدست مسلمانان ميرسد- فيء- است، و نيز گفتهاند- نفل- چيزيست كه بعد از تقسيم غنائم جنگى از اموال حاصل ميشود و بر اين معنى خداى تعالى فرمود:
يسئلونك عن الأنفال- الانفال/ 1 كه اصلش از معنى زيادى است كه همان نفل است يعنى زيادتر از واجب كه آنرا- نافلة- نيز گويند. در آيه:
و من الليل فتهجد به نافلة لك- الاسراء/ 79 و بر اين معنى فرمود:
و وهبنا له إسحاق و يعقوب نافلة- الانبياء/ 72 كه همان فرزند فرزند (نوه) و- نفلته كذا- يعنى بصورت اضافى به او عطا كردم. پس نفله يعنى باو بخشيد.
سلب قتيله نفلا- يعنى بخشش و كمكش را از مقتولش سلب كرده گرفت.
نوفل- زياد بخشنده- انتفلت من كذا- آنرا نفى كردم و رد كردم.[۲]
«ضعف»
الضعف: نقطه مقابل قوت و نيرو است.
و قد ضعف فهو ضعيف: ناتوان شد و ناتوان است.
آيه: (ضعف الطالب و المطلوب- 73/ حج) ضعف در حال و بدن و حالت بكار مىرود، گفته شده: ضعف و ضعف دو واژهاند در آيه: (و علم أن فيكم ضعفا- 66/ انفال).
و (و نريد أن نمن على الذين استضعفوا في الأرض- 5/ قصص) خليل رحمه الله گفته است: الضعف با ضمه حرف (ض) ناتوانى بدنى است و- الضعف- با فتحه حرف (ض) نارسايى در عقل و رأى است، و از اين معنى است:
آيه: (فإن كان الذي عليه الحق سفيها أو ضعيفا- 282/ بقره) جمع ضعيف- ضعاف و ضعفاء- است، خداى تعالى گويد:
ليس على الضعفاء- 91/ توبه) استضعفته: ناتوانش يافتم.
و در آيه: (و المستضعفين من الرجال و النساء و الولدان- 57/ نساء) و در آيات:
(قالوا فيم كنتم قالوا كنا مستضعفين في الأرض- 97/ نساء) (إن القوم استضعفوني- 150/ اعراف) (سخن هارون برادر موسى است كه نتوانست از گوساله پرستى آنها جلوگيرى كند و مىگويد: مرا استضعاف كردند) واژه- استضعاف- نقطه مقابلش- استكبار- است در آيه:
(قال الذين استضعفوا للذين استكبروا- 33/ سباء) خداى تعالى گويد: (الله الذي خلقكم من ضعف ثم جعل من بعد ضعف قوة ثم جعل من بعد قوة ضعفا- 54/ روم).
دومين واژه- ضعف- در آيه اخير غير از مفهوم ضعف اولى و سومى است، اينكه مىگويد: (خلقكم من ضعف- 54/ روم) يعنى از نطفه يا از خاك. ضعف دوم در آيه، ضعف موجود در جنين و طفل است.
ضعف سوم در آيه، ضعفى است كه بعد از سنين پيرى حاصل مىشود كه آن را با (أرذل العمر- 70/ نحل) اشاره كرده است.
اما دو قوتى كه در آيه هست اولى همان چيزى است كه به كودك تحرك و هدايت و طلب كردن شير و غذا و قدرت دفع اذيت از نفس خويش با گريه كردن قرار داده است.
دومين واژه قوه- در آيه همان است كه بعد از بلوغ براى انسان حاصل مىشود و دلالت دارد بر اينكه هر يك از واژههاى ضعف اشارهاى است به حالتى غير از حالت اولى.
دلالت اين است كه، ذكر و يادآورى آن واژه بصورت نكره است، زيرا هر اسم نكرهاى اگر اعاده و تكرار شد و همان معنى اول در تكرار آن منظور باشد بار دوم معرفه مىشود مثل اينكه مىگويى: رأيت رجلا، قال لي الرجل كذا: مردى را ديدم و آن مرد آنچنان بمن گفت (كه- رجل- در دو عبارت يك فرد است بار اول نكره و بار دوم معرفه آمده چون منظور همان مرد بوده).
و هر گاه واژه- رجل- دربار دوم هم بصورت نكره ذكر شود مقصود غير از اول اراده شده (مثل عبارت- رأيت رجلا فقال لى رجل) مقصود از رجل دوم همان مرد اول نيست از اين روى ابن عباس در آيه: (فإن مع العسر يسرا، إن مع العسر يسرا- 5 و 6/ شرح) گفته است:
لن يغلب عسر يسرين.
: يعنى: هرگز يك سختى بر دو آسانى و سهولت غالب نمىشود. (هر دو عسر- در آيه چون معرفه است به يك معنى و يكبار است ولى- يسر- چون نكره است دومى غير از اولى و دو آسايش در برابر يك سختى است).
و آيه: (و خلق الإنسان ضعيفا- 28/ نساء) پس ناتوانى و ضعف انسان همان نيازهايى است كه موجودات برتر يا فرشتگان آن نيازها را ندارند و از آنها بىنيازند.
در آيه: (إن كيد الشيطان كان ضعيفا- 76/ نساء) كيد و مكر شيطان براى كسانى ضعيف است كه از خدا پرستان و عباد الله هستند كه در آيه: (إن عبادي ليس لك عليهم سلطان- 42/ حجر) از آنها سخن گفته است (به حقيقت كه براى تو تسلط و چيرگى بر بندگان من نيست) واژه- ضعف- از الفاظى است كه مفاهيمى نزديك بهم دارد كه وجود هر معنى، معنى ديگرى را نيز اقتضاء مىكند مثل واژههاى نصف و زوج كه تركيبى متساوى در مقدار است و مخصوص عدد و ارقام.
پس اگر گفته شود- أضعفت الشيء و ضعفته و ضاعفته: يعنى مثل آن را به او ضميمه كردم پس افزون شد.
بعضى گفتهاند- ضاعفت- از- ضعفت- بليغتر و رساتر است و لذا بيشترشان آيات: (يضاعف لها العذاب ضعفين- 30/ احزاب) يعنى: (اى زنان پيامبر هر يك از شما اگر كار زشت مسلمى را انجام دهد عذابش دو برابر افزون شود). و آيه: (و إن تك حسنة يضاعفها- 40/ نساء) خواندهاند و گفت: (من جاء بالحسنة فله عشر أمثالها- 160/ انعام) بنابر حكم دو آيه اخير اقتضاء مىكند كه- مضاعفة- در معنى ده برابر امثال خودش باشد.
ضعفته- (بدون تشديد حرف- ع) ضعفا- اسمش مضعوف است يعنى سست و ناتوان، پس- ضعف- مصدرى است و ضعف با كسره حرف (ض) اسمى است مثل- شيء و شيء يعنى (خواستن از- شاء- يشاء و مورد خواست).
پس ضعف الشيء- چيزى است كه دو برابرش مىكند و هر گاه- ضعف- به عدد و رقم اضافه شود خود همان عدد و رقم و برابر آن را افزون بر آن اقتضاء مىكند، مثل:
ضعف العشرة و ضعف المائة- كه بدون خلاف، اولى در معنى بيست و دومى دويست است.
و بر اين اساس شاعر گويد:جزيتك ضعف الود لما اشتكيته/و ما إن جزاك الضعف من أحد قبلي (همينكه از دوستى گلهمند شدى دو برابر آن محبت كردم و مكافات دادم و قبل از من هيچ احدى آنطور محبت نكرده و پاداشش نداده است) اگر گفته شود- (اعطه ضعفي واحد: (دو برابر واحد و آن يكى را به او ببخش) يعنى: يك به اضافه دو برابر كه اقتضاء مقدار سه دارد زيرا واحد با دو واحد ديگر كه با او جمع مىشود نتيجهاش سه واحد است و اين نتيجه در صوتى است كه ضعف آن بر آن اضافه شود اما اگر اضافه نشود مىگويى ضعفين- يعنى در حكم دو چيز است كه يكى از آن، بر ديگرى جمع شده است پس حكم دو دارد زيرا يكى از آنها بر ديگرى افزوده شده و از دو واحد بيرون نمىشود بر خلاف آنچه را كه اضافه بر دو- يا- ضعفان- است كه به واحد افزوده شده و سه چيز مىشود، مانند- ضعفى الواحد.
در آيات: (فأولئك لهم جزاء الضعف- 37/ سباء) (لا تأكلوا الربوا أضعافا مضاعفة- 130/ آل عمران) كه گفته شده تكرار لفظ را براى تأكيد آورده است و لذا گفته شده- بسا كه- مضاعفة- از- ضعف- باشد نه از ضعف. در آيه زير مقصود و معنى آنچه را كه ضعف مىدانند همان ضعف يا نقص است.
مثل: (و ما آتيتم من ربا ليربوا في أموال الناس فلا يربوا عند الله- 39/ روم) و (يمحق الله الربا و يربي الصدقات- 276/ بقره) و اين معنى را شاعر گفته است كه مىگويد:(زيادة شيب و هي نقص زيادتي (فزونى پيرى همان كم شدن زيادتى من است) و در آيه: (فآتهم عذابا ضعفا من النار- 38/ اعراف) از خداوند تقاضا مىكنند كه بخاطر گمراه بودن آنها با عذابى، و با عذابى ديگر بخاطر گمراه نمودن ديگران معذب شوند و چنانكه اشاره كرده است كه (ليحملوا أوزارهم كاملة يوم القيامة و من أوزار الذين يضلونهم- 25/ نحل) (پيشوايان ستم پيشه و بى ايمان در قيامت نتيجه گناهان و اعمال خود را بطور كامل به اضافه گياهان كسانى كه گمراه كردهاند برمىدارد).
و آيه: (لكل ضعف و لكن لا تعلمون- 38/ اعراف) هر عذابى كه براى شما هست براى هر يك از شما فزونى عذاب است و نمىدانيد، گفته معنى آيه اين است كه براى هر يك از شما دنباله روان كفر و سردمداران كفر دو برابر عذابى است كه ديگرى مىبيند زيرا عذاب، ظاهرى و باطنى دارد و هر يك از آنها عذاب ظاهرى ديگرى را درك مىكند و عذاب باطنى او را نمىبيند و مىانديشد براى او عذاب باطنى نيست.[۳]