زخم (مترادف)
مترادفات قرآنی زخم
مترادف های این واژه در قرآن عبارت است از «قرح»، «جروح».
مترادفات «زخم» در قرآن
واژه | مشاهده ریشه شناسی واژه | مشاهده مشتقات واژه | نمونه آیات |
---|---|---|---|
قرح | ریشه قرح | مشتقات قرح | إِن يَمْسَسْكُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ ٱلْقَوْمَ قَرْحٌ مِّثْلُهُۥ وَتِلْكَ ٱلْأَيَّامُ نُدَاوِلُهَا بَيْنَ ٱلنَّاسِ وَلِيَعْلَمَ ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ ءَامَنُوا۟ وَيَتَّخِذَ مِنكُمْ شُهَدَآءَ وَٱللَّهُ لَا يُحِبُّ ٱلظَّٰلِمِينَ
|
جروح | ریشه جرح | مشتقات جرح | وَكَتَبْنَا عَلَيْهِمْ فِيهَآ أَنَّ ٱلنَّفْسَ بِٱلنَّفْسِ وَٱلْعَيْنَ بِٱلْعَيْنِ وَٱلْأَنفَ بِٱلْأَنفِ وَٱلْأُذُنَ بِٱلْأُذُنِ وَٱلسِّنَّ بِٱلسِّنِّ وَٱلْجُرُوحَ قِصَاصٌ فَمَن تَصَدَّقَ بِهِۦ فَهُوَ كَفَّارَةٌ لَّهُۥ وَمَن لَّمْ يَحْكُم بِمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ فَأُو۟لَٰٓئِكَ هُمُ ٱلظَّٰلِمُونَ
|
معانی مترادفات قرآنی زخم
«قرح»
القرح: جاى زخم و اثر جراحت، در نتيجه چيزى كه از خارج بدن به بدن اصابت كرده است.
قرح: اثر زخمى كه از داخل و زير پوست بدن بوجود آيد مثل دانههاى آبله و سرخك و مانند آنها.
مىگويند: قرحته- مثل- جرحته- است يعنى مجروحش كردم.
قرح: زخم آلود شد و زخمى از بدنش نمايان شد.
قرح قلبه: دلش ريش و جريحهدار شد.
أقرحه الله: خداوند غمگينش كند.
قرح: براى زخم و جراحت بدن و آن قرح با ضمه حرف (ق) درد و رنج ناشى از زخم و جراحت.
در آيه گفت من بعد ما أصابهم القرح (172/ آل عمران).
إن يمسسكم قرح فقد مس القوم قرح مثله (142/ آل عمران)
كه با ضمه حرف (ق) يعنى درد و اندوه نيز خوانده شده.
قرحان: كسى است كه آبله نگرفته است فرس قارح: اسبى كه اثرى از در آمدن انياب (دندانهاى نيش) يا تمام دندانهايش ظاهر شده است، مؤنث آن- قارحة- است.
أقرح: اثرى از سپيدى دندان دارد.
روضة قرحاء: مرغزارى كه وسط آن شكوفههاى سپيد رنگ ميوه هست و تشبيهى است به اسبى كه دندانهايش ظاهر شده.
اقترحت الجمل: سوارى بر شتر را آغاز كردم.
اقترحت كذا على فلان: آن خواست را بر او تحميل كردم و از او تمنى نمودم.
اقترحت بئرا: آبى تازه از چاه بيرون آوردم و مانند آن [استخراج نفت و گاز و اين قبيل چيزهاست].
أرض قراح: زمين خالص و پاك.
قريحة: در اصل جايى است كه آب بيرون آمده از چاه در آنجا جمع شده است و از اين معنى قريحه انسان استعاره شده است [استعداد و ذوق سرشار در وجود آدمى][۱]
«جروح»
الجرح: اثر درد و بيمارى در پوست (جراحت و زخم).
جرحه جرحا- كه اسمش- جريح و مجروح- است، خداى تعالى گويد (و الجروح قصاص- 45/ مائده) ردكردن شهادت شاهد را هم جرح مىگويند كه تشبيهى از دردمند شدن و آلوده كردن است.
جارحة- سگان و بازان و پرندگان و پرندگان شكارى و جمع آن- جوارح است. اين نامگذارى يا بدينجهت است كه شكار خود را مجروح مىكند و يا از آنجهت كه آن را مىگيرد، خداى تعالى گويد: (و ما علمتم من الجوارح مكلبين- 4/ مائده).
(سگان شكارى كه آنها را دستآموز مىكنيد و تعليم مىدهد).
اعضاء شكاركننده و گيرنده حيوانات شكارى مانند (چنگال و منقار، و دندانهاى) آنها را نيز جوارح- گويند و تشبيهى است به اينكه با آن اعضاء حيوانات را يا مجروح مىكنند يا مىگيرند.
اجتراح- يعنى انجام گناه و اصلش از جراحة- است چنانكه:
اقتراف- يعنى انجام گناه از- قرف القرحة- يعنى پوست زخم را كند، گرفته شده، خداى تعالى گويد:
(أم حسب الذين اجترحوا السيئات- 21/ جاثيه).
(آيا كسانى كه زشتىها را كسب مىكنند و گناهان را انجام مىدهند- پنداشتهاند مانند كسانى هستند كه ايمان آورده و عمل صالح انجام مىدهند).[۲]