ذلیل کردن (مترادف)
مترادفات قرآنی ذلیل کردن
مترادف های این واژه در قرآن عبارت است از «اذل»، «اهان»، «اخزی»، «فضح»، «ازدری»، «کبت».
مترادفات «ذلیل کردن» در قرآن
واژه | مشاهده ریشه شناسی واژه | مشاهده مشتقات واژه | نمونه آیات |
---|---|---|---|
اذل | ریشه ذلل | مشتقات ذلل | قُلِ ٱللَّهُمَّ مَٰلِكَ ٱلْمُلْكِ تُؤْتِى ٱلْمُلْكَ مَن تَشَآءُ وَتَنزِعُ ٱلْمُلْكَ مِمَّن تَشَآءُ وَتُعِزُّ مَن تَشَآءُ وَتُذِلُّ مَن تَشَآءُ بِيَدِكَ ٱلْخَيْرُ إِنَّكَ عَلَىٰ كُلِّ شَىْءٍ قَدِيرٌ
|
اهان | ریشه هون | مشتقات هون | أَلَمْ تَرَ أَنَّ ٱللَّهَ يَسْجُدُ لَهُۥ مَن فِى ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَن فِى ٱلْأَرْضِ وَٱلشَّمْسُ وَٱلْقَمَرُ وَٱلنُّجُومُ وَٱلْجِبَالُ وَٱلشَّجَرُ وَٱلدَّوَآبُّ وَكَثِيرٌ مِّنَ ٱلنَّاسِ وَكَثِيرٌ حَقَّ عَلَيْهِ ٱلْعَذَابُ وَمَن يُهِنِ ٱللَّهُ فَمَا لَهُۥ مِن مُّكْرِمٍ إِنَّ ٱللَّهَ يَفْعَلُ مَا يَشَآءُ
|
اخزی | ریشه خزی | مشتقات خزی | رَبَّنَا وَءَاتِنَا مَا وَعَدتَّنَا عَلَىٰ رُسُلِكَ وَلَا تُخْزِنَا يَوْمَ ٱلْقِيَٰمَةِ إِنَّكَ لَا تُخْلِفُ ٱلْمِيعَادَ
|
فضح | ریشه فضح | مشتقات فضح | قَالَ إِنَّ هَٰٓؤُلَآءِ ضَيْفِى فَلَا تَفْضَحُونِ
|
ازدری | ریشه زری | مشتقات زری | وَلَآ أَقُولُ لَكُمْ عِندِى خَزَآئِنُ ٱللَّهِ وَلَآ أَعْلَمُ ٱلْغَيْبَ وَلَآ أَقُولُ إِنِّى مَلَكٌ وَلَآ أَقُولُ لِلَّذِينَ تَزْدَرِىٓ أَعْيُنُكُمْ لَن يُؤْتِيَهُمُ ٱللَّهُ خَيْرًا ٱللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا فِىٓ أَنفُسِهِمْ إِنِّىٓ إِذًا لَّمِنَ ٱلظَّٰلِمِينَ
|
کبت | ریشه کبت | مشتقات کبت | إِنَّ ٱلَّذِينَ يُحَآدُّونَ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ كُبِتُوا۟ كَمَا كُبِتَ ٱلَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ وَقَدْ أَنزَلْنَآ ءَايَٰتٍۭ بَيِّنَٰتٍ وَلِلْكَٰفِرِينَ عَذَابٌ مُّهِينٌ
|
معانی مترادفات قرآنی ذلیل کردن
«اذل»
الذل: زبونى و خوارى كه در اثر فشار و ناچارى رخ مىدهد- افعالش- ذل، يذل، ذلا- است و اما- الذل- حالتى است بعد از دشوارى و سختى و نقطه مقابل صعوبت است و همچنين الذل- يعنى چموشى و توسنى است بدون فشار و زجر، مىگويند: ذل، يذل، ذلا، خداى تعالى گويد: و اخفض لهما جناح الذل من الرحمة- 24/ اسراء يعنى: همچون كسى كه مقهور آنهاست باش كه جناح الذل- 24/ اسراء هم خوانده شده يعنى با پدر و مادر نرمخويى كن و فرمانبرشان باش.
مگر در مسائلى كه ايمانى است و بخواهند فرزندان را به شرك بكشانند كه مىگويد: و إن جاهداك على أن تشرك بي ما ليس لك به علم فلا تطعهما و صاحبهما في الدنيا معروفا- 15/ لقمان يعنى: اگر خواستند تو را از خداى و حقيقت دين دور كنند مپذير اما سخنان نيكو به آنها بگوى گفته مىشود- الذل و القل و الذلة و القلة: آرامش و بزرگى، پستى و كاستى.
خداى تعالى گويد: ترهقهم ذلة- 27/ يونس يعنى پستى و زبونى بر آنها مستولى شد.
و ضربت عليهم الذلة و المسكنة- 61/ بقره و سينالهم غضب من ربهم و ذلة- 152/ اعراف ذلت: الدابة و هى ذلول: آن حيوان بعد از توسنى و سركشى رام شد و ديگر سواريش سخت نيست.
خداى تعالى گويد: لا ذلول تثير الأرض- 71/ بقره اشاره به گاوى است كه زمين را شخم مىزند و مىافشاند در آيه مىگويد چنين گاوى نباشد اگر- ذل- يعنى زبون ساختن و خوار كردن نفس از ناحيه خود انسان بر نفس سركشش باشد پسنديده است مثل آيه: أذلة على المؤمنين- 123/ آل عمران و آيات و لقد نصركم الله ببدر و أنتم أذلة- 123/ آل عمران فاسلكي سبل ربك ذللا- 69/ نحل يعنى: رهسپار راههاى پروردگارت باش
خداى تعالى گويد: و ذللت قطوفها تذليلا- 14/ انسان يعنى آسان شده است.
منظور از آسان بودن، چيدن ميوههاى بهشتى است كه كاملا در دسترس بهشتيان است مىگويند: الأمور تجرى على إذلالها: يعنى كارها بر راه و روش خود جريان مىيابد.[۱][۱]
«اهان»
هوان دو وجه دارد:
1- فروتنى و خود را بزرگ ندانستن كه ستايش ميشود خداى تعالى فرمود:
و عباد الرحمن الذين يمشون على الأرض هونا- الفرقان/ 63 آنانكه با تكبر در زمين راه نميروند بلكه متواضعانه راه ميروند، مثل معنى حديثى كه از پيامبر صلى الله عليه و اله روايت شده است كه
«المؤمن هين لين».
مؤمن متواضع و نرم خوست.
2- اگر اين صفت يعنى- هون و فروتنى باعث زبونى و سبكى و خوارى شود ناپسند و مذموم است آيات:
فاليوم تجزون عذاب الهون- الانعام/ 93 و فأخذتهم صاعقة العذاب الهون- فصلت/ 17 و و للكافرين عذاب مهين- البقره/ 90 و و لهم عذاب مهين- آل عمران/ 178 و فأولئك لهم عذاب مهين- الحج/ 57 و من يهن الله فما له من مكرم- الحج/ 18 هان الأمر- آن كار سبك شد. آيه:
علي هين- مريم/ 9 و و هو أهون عليه- الروم/ 27 و و تحسبونه هينا- النور/ 15 هاؤون بر وزن فاعول هم بهمين معنى است- هاون گفته نميشود زيرا وزن فاعل در اين زبان نيست.[۲]
«اخزی»
خزي الرجل يعنى آن مرد شكسته و فرسوده شد كه يا از ناحيه و جان و نفسش و يا از سوى ديگران خوار شده است چيزى كه جان و نفس آدمى را بفرسودگى و خوارى مىكشاند حياء و شرم زياد است و مصدر آن- خزاية- است.
رجل خزيان و امرأة خزيى- يعنى مرد و زن بسيار كمرو و شرمگين جمع آن- خزايا- است.
و در حديث
«اللهم احشرنا غير خزايا و لا نادمين».
(خداوندا ما را نه پشيمان و نه شرمگين محشور فرما).
اما خوارى و سرشكستگى كه از سوى ديگران بانسان مىرسد نوعى از استخفاف و سبكى است كه در اين معنى مصدرش- خزي- است.
رجل خزي- يعنى مرد سر شكسته و سبك و خوار شده.
خداى تعالى گويد: ذلك لهم خزي في الدنيا- 33/ مائده).
و إن الخزي اليوم و السوء على الكافرين- 27/ زمر).
و فأذاقهم الله الخزي في الحياة الدنيا- 26/ زمر).
و لنذيقهم عذاب الخزي في الحياة الدنيا- 16/ فصلت).
من قبل أن نذل و نخزى- 134/ طه).
وزن باب افعال از اين واژه در هر دو معنى يعنى- خزاية و خزى أخزى يخزي إخزاء- است.
خداى فرمايد: يوم لا يخزي الله النبي و الذين آمنوا- 8/ تحريم).
(هنگامهاى كه خداوند پيامبر و مؤمنين را خوار و سبك نمىكند).
و عبارت- لا يخزي- نزديكتر است هر چند كه جايز است و مىتواند از هر دو مصدر باشد.
و آيه ربنا إنك من تدخل النار فقد أخزيته- 192/ آل عمران) كه در اين آيه از- خزاية- است و مىتواند از- خزى- هم باشد و همينطور آيات: من يأتيه عذاب يخزيه- 39/ هود).
و لا تخزنا يوم القيامة- 194/ آل عمران) و و ليخزي الفاسقين- 5/ حشر) و و لا تخزون في ضيفي- 78/ هود).
و بر اساس آنچه گفتيم معنى فعل- خزى- يعنى خوار شد، در حالتى است كه منشاء خوارى از خود انسان و نفس انسان باشد مثل- الهون و الذل- كه در اينصورت ناپسند نيست چون ديگرى بر او تحميل نكرده است و هر گاه استخفاف و خوارى از سوى ديگر باشد مىگويند: الهون و الهوان و الذل- كه در اينصورت ناپسند و مذموم است.[۳]
«فضح»
فضح: رسوا كردن. عيب كسى را آشكار كردن. «فضحه: كشف مساويه» قال إن هؤلاء ضيفي فلا تفضحون حجر: 68. اين كلام لوط عليه السلام است نسبت بقوم خويش در حمايت ميهمانانش كه فرشته بودند فضيحت در اينجا بمعنى الزام عيب و عار است كه اگر آنها بميهمانان لوط جسارت ميكردند براى آنحضرت عيبى بود يعنى اينها ميهمان منند مرا رسوا نكنيد لذا طبرسى رحمه الله آنرا الزام عار معنى كرده و در مصباح فضيحت را عيب گفته است. اين كلمه فقط يكبار در قرآن آمده است.[۴]
«ازدری»
زرى: عيب گرفتن. حقير شمردن در اقرب آمده «زرى عمله عليه: عابه عليه و عاتبه» اسم فاعل آن زار است «و لا أقول للذين تزدري أعينكم لن يؤتيهم الله خيرا» هود: 31. ازدراء يعنى احتقار يعنى درباره آنانكه چشم شما خوارشان مىبيند نميگويم: خدا هرگز خيرى بآنها نخواهد داد در نهج البلاغه خطبه 174 درباره نفس مؤمن فرموده «و لا يزال زاريا عليها».
مؤمن پيوسته نفس خود را حقير شمرده و آنرا عتاب ميكند. اين كلمه تنها يكبار در قرآن يافته است.[۵]
«کبت»
كبت: خوارى در مجمع آمده:
كبت بمعنى خوارى است و آن مصدر «كبت الله العدو» است يعنى خدا دشمن را خوار كرد. راغب رد بعنف و ذلت گفته است إن الذين يحادون الله و رسوله كبتوا كما كبت الذين من قبلهم ... مجادله: 5. آنانكه با خدا و رسول دشمنى ميكنند خوار و ذليل شدند چنانكه اسلافشان نيز ذليل شدند أو يكبتهم فينقلبوا خائبين آل عمران: 127. در نهج البلاغه خطبه 56 فرموده: «فلما رأى الله صدقنا أنزل على عدونا الكبت و أنزل علينا النصر». چون خدا راستى ما را در دين ديد بر دشمن ما خذلان و بر ما يارى فرستاد.[۶]