خرابی (مترادف)

از قرآن پدیا

مترادفات قرآنی خرابی

مترادف های این واژه در قرآن عبارت است از «خبالاً»، «مَعَرَة»، «فساد».

مترادفات «خرابی» در قرآن

واژه مشاهده ریشه شناسی واژه مشاهده مشتقات واژه نمونه آیات
خبالاً ریشه خبل مشتقات خبل
يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوا۟ لَا تَتَّخِذُوا۟ بِطَانَةً مِّن دُونِكُمْ لَا يَأْلُونَكُمْ خَبَالًا وَدُّوا۟ مَا عَنِتُّمْ قَدْ بَدَتِ ٱلْبَغْضَآءُ مِنْ أَفْوَٰهِهِمْ وَمَا تُخْفِى صُدُورُهُمْ أَكْبَرُ قَدْ بَيَّنَّا لَكُمُ ٱلْءَايَٰتِ إِن كُنتُمْ تَعْقِلُونَ
مَعَرَة ریشه عرر مشتقات عرر
هُمُ ٱلَّذِينَ كَفَرُوا۟ وَصَدُّوكُمْ عَنِ ٱلْمَسْجِدِ ٱلْحَرَامِ وَٱلْهَدْىَ مَعْكُوفًا أَن يَبْلُغَ مَحِلَّهُۥ وَلَوْلَا رِجَالٌ مُّؤْمِنُونَ وَنِسَآءٌ مُّؤْمِنَٰتٌ لَّمْ تَعْلَمُوهُمْ أَن تَطَـُٔوهُمْ فَتُصِيبَكُم مِّنْهُم مَّعَرَّةٌۢ بِغَيْرِ عِلْمٍ لِّيُدْخِلَ ٱللَّهُ فِى رَحْمَتِهِۦ مَن يَشَآءُ لَوْ تَزَيَّلُوا۟ لَعَذَّبْنَا ٱلَّذِينَ كَفَرُوا۟ مِنْهُمْ عَذَابًا أَلِيمًا
فساد ریشه فسد مشتقات فسد
ظَهَرَ ٱلْفَسَادُ فِى ٱلْبَرِّ وَٱلْبَحْرِ بِمَا كَسَبَتْ أَيْدِى ٱلنَّاسِ لِيُذِيقَهُم بَعْضَ ٱلَّذِى عَمِلُوا۟ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ

معانی مترادفات قرآنی خرابی

«خبالاً»

الخبال‏، يعنى فسادى كه بانسان و موجود زنده مى‏رسد و هيجان و عوارضى مانند ديوانگى و بيمارى مؤثر در عقل و فكر در او بجا مى‏گزارد.

مى‏گويند: خبل‏، خبل‏، خبال‏- يعنى ديوانه شد و همچنين‏ خبله‏ و خبله‏- اسم فاعلش‏ خابل‏ و جمع آن‏ خبل‏ است، رجل‏ مخبل‏ يعنى مردى ديوانه.

خداى تعالى گويد: (يا أيها الذين آمنوا لا تتخذوا بطانة من دونكم لا يألونكم‏ خبالا- 118/ آل عمران).

(اى گسستگان از غير خدا و پيوستگان به الله، از غير خويش و بيگانه از خويش محرم و دوست براى اسرار خود نگيريد زيرا از فساد و تباهى در كارتان دريغ نخواهند كرد) و آيه (ما زادوكم إلا خبالا- 47/ توبه).

و در حديث‏

«من شرب الخمر ثلاثا كان حقا على الله تعالى أن يسقيه من طينة الخبال» زهير گويد:هنالك إن‏ يستخبلوا المال‏ يخبلوا يعنى: اگر از ايشان حتى افساد و تباه كردن چيزى از شترانشان خواسته‏ شود تباهش مى‏كنند (و بهر حال رد سؤال نمى‏كنند).[۱]

«مَعَرَة»

گفت: (أطعموا القانع و المعتر- 36/ حج) (نيازمند و سائل را إطعام كنيد). معتر:

كسى كه سؤال مى‏كند مى‏گويند- عره‏ يعره‏: اندوهگين و نيازمندش كرد.

اعتررت‏ بك حاجتي: نيازمندى او را بتو نماياندم.

عر و عر: پيسى و گرى كه بر پوست بدن عارض مى‏شود و از اين معنى به هر زيان و مضرتى- معرة- گفته شد و تشبيهى است به- عر- كه همان بيمارى پيسى پوشيده است، در آيه گفت:

(فتصيبكم منهم‏ معرة بغير علم‏- 25/ فتح) (كه از سوى ايشان زيان و زحمتى ندانسته، و بدون اينكه بفهمند به شما مى‏رسد). عرار: حكايت صداى وزش باد است.

عار الظليم: شتر مرغ بانگ برآورد.

عرعر: سرو كوهى و درختى است كه بخاطر حركت برگهايش اين چنين ناميده شده. عرعار: نوعى بازى كه اين واژه حكايت صوت آن بازى است.[۲]

«فساد»

الفساد: خارج شدن چيزى از حد اعتدال، چه كم و اندك و چه زياد. نقطه مقابل- فساد- صلاح است.

واژه- فساد- در نفس و بدن و اشيائى كه از استقامت و ثبات خارج شده است بكار ميرود فعلش- فسد فسادا و فسودا- است، أفسده‏: ديگرى را فاسد كرد، در آيات:

لفسدت‏ السماوات و الأرض‏ (71/ مومنون).

لو كان فيهما آلهة إلا الله‏ لفسدتا (22/ انبياء).

ظهر الفساد في البر و البحر (41 روم).

و الله لا يحب الفساد (205 بقره).

و إذا قيل لهم لا تفسدوا في الأرض‏ (11 بقره).

ألا إنهم هم‏ المفسدون‏ (12 بقره).

ليفسد فيها و يهلك الحرث و النسل‏ (205 بقره).

إن الملوك إذا دخلوا قرية أفسدوها (34 نمل).

إن الله لا يصلح عمل‏ المفسدين‏ (81 يونس).

و الله يعلم‏ المفسد من المصلح‏ (220 بقره)[۳]

ارجاعات

  1. ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏1، ص: 580-579
  2. ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏2، ص: 573
  3. ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏3، ص: 56-55