جن (مترادف)
مترادفات قرآنی جن
مترادف های این واژه در قرآن عبارت است از «جن»، «شیطان»، «مارد»، «خنّاس»، «عفریت».
مترادفات «جن» در قرآن
واژه | مشاهده ریشه شناسی واژه | مشاهده مشتقات واژه | نمونه آیات |
---|---|---|---|
جن | ریشه جنن | مشتقات جنن | وَمَا خَلَقْتُ ٱلْجِنَّ وَٱلْإِنسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ
|
شیطان | ریشه شطن | مشتقات شطن | وَمَا هُوَ بِقَوْلِ شَيْطَٰنٍ رَّجِيمٍ
|
مارد | ریشه مرد | مشتقات مرد | وَحِفْظًا مِّن كُلِّ شَيْطَٰنٍ مَّارِدٍ
|
خنّاس | ریشه خنس | مشتقات خنس | مِن شَرِّ ٱلْوَسْوَاسِ ٱلْخَنَّاسِ
|
عفریت | ریشه عفر | مشتقات عفر | قَالَ عِفْرِيتٌ مِّنَ ٱلْجِنِّ أَنَا۠ ءَاتِيكَ بِهِۦ قَبْلَ أَن تَقُومَ مِن مَّقَامِكَ وَإِنِّى عَلَيْهِ لَقَوِىٌّ أَمِينٌ
|
معانی مترادفات قرآنی جن
«جن»
اصل جِنّ، پوشيده و پنهان بودن چيزى از دسترس حسّ است، جَنَّهُ اللّيل و أَجَنَّهُ و جَنَ عليه فَجَنَّهُ- يعنى شب آن را پوشيده داشت و پنهان كرد.
أَجَنَّهُ- چيزى بر رويش قرار داد تا پوشيده شود مثل:
قبرته أقبرته- در گورش گذاشتم و سقينه و أسقينه- آبش دادم.
جنّ عليه كذا- او را پوشاند، خداى عزّ و جلّ گويد: فَلَمَّا جَنَّ عَلَيْهِ اللَّيْلُ رَأى كَوْكَبا76/ انعام).
جَنَان- قلب است زيرا ظاهر نيست و از حواس ظاهر پوشيده و پنهان است.
مِجَنّ و مِجَنَّة- سپرى است كه صاحب سپر و جنگجوى را پنهان مىدارد، خداى عزّ و جلّ فرمايد:
اتَّخَذُوا أَيْمانَهُمْ جُنَّةً- 16/ مجادله).
(سوگندهاى خود را سپرى براى پوشاندن چهرههاى غير ايمانى، و اسلامى خود قرار دادند).
حديث
«الصّوم جنّة».
يعنى روزه نگاهدارنده و سپرى است براى ايمان و مؤمنين.
جَنَّة- هر باغ و بستانى كه داراى درختان انبوه است و زمين را مىپوشاند، خداى عزّ و جلّ فرمايد:
لَقَدْ كانَ لِسَبَإٍ فِي مَسْكَنِهِمْ آيَةٌ جَنَّتانِ عَنْ يَمِينٍ وَ شِمالٍ- 15/ سبا) و وَ بَدَّلْناهُمْ بِجَنَّتَيْهِمْ جَنَّتَيْنِ- 16/ سباء) و وَ لَوْ لا إِذْ دَخَلْتَ جَنَّتَكَ- 39/ كهف) درختانى هم كه پر شاخ و برگند- جنّة- ناميدهاند، و سخن شاعر بر اين معنى حمل شده است كه:من النّواضح تسقى جنّة سحقا(از شتران آبكشى كه باغ دور افتاده و تشنه و پژمرده را آب مىدهد).
جَنَّة- يعنى بهشت يا بصورت تشبيه به باغى كه در زمين هست چنان ناميده شده هر چند كه ميانشان فرقى و تفاوتى است و يا بخاطر پوشيده بودن نعمتهايش از ماست، و در سخن خداى تعالى در آيه زير بآن اشاره شده است كه: (فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِيَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْيُن17/ سجده) ابن عبّاس (رض) گفته است: جَنَّات كه در قرآن به لفظ جمع آمده است از اين رواست كه هفت جنّت هست:
1- جنّة الفردوس 2- عدن 3- جنّة النّعيم. 4- دار الخلد 5- جنّة المأوى 6- دار السّلام. 7- علّيّين.
جنين- هم طفلى است تا زمانى كه در رحم مادر هست جمعش- أَجِنَّة خداى تعالى گويد: (وَ إِذْ أَنْتُمْ أَجِنَّةٌ فِي بُطُونِ أُمَّهاتِكُمْ- 32/ نجم) كه واژه- جنين- بر وزن فعيل در معنى مفعول است و نيز جَنِين- قبر است كه در اين صورت- فعيل- در معنى فاعل است.
در باره اطلاق واژه جِنّ- بموجودات نامرئى دو وجه گفته شده:
اوّل- براى موجودات نامرئى روحانى كه از تمام حواسّ ظاهرى ما پنهانند، و نقطه مقابلش- إنس است و بر اين وجه فرشتگان و شياطين نيز جزء آنها خواهند بود پس هر فرشتهاى پرى يا جنّى است و هر پرى و جنّى فرشته نيست،ابو صالح گفته است كه همه فرشتگان نامرئىاند.
دوّم- گفتهاند بلكه جنّها بعضى از نامرئيان و روحانيان هستند زيرا چنان موجوداتى روحى سه گونهاند:
1- گروه اخيار كه همان فرشتگانند.
2- گروه اشرار يا شياطين.
3- گروه اوساط كه از دو دسته اخيار و اشرار در ميانشان وجود دارد و اين دستههاى پريان هستند كه آيه قرآن بر اين معنى دلالت دارد كه (قُلْ أُوحِيَ إِلَيَّ ... وَ أَنَّا مِنَّا الْمُسْلِمُونَ وَ مِنَّا الْقاسِطُونَ- 1- 14/ جنّ) (كه اشاره به دو دسته بد و خوب پريان است.
الجِنَّة- يعنى جماعت و گروه پريان، خداى تعالى گويد:
(مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ- 6/ النّاس) و (وَ جَعَلُوا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ الْجِنَّةِ نَسَباً- 1158/ صافّات)- الجِنَّة- همان جُنُون و ديوانگى است، خداى تعالى گويد: (ما بِصاحِبِكُمْ مِنْ جِنَّة 46/ سباء) يعنى جنون، و جنون حائل و مانع ارتباط عقلانى ميان نفس و عقل است. جُنَ فلان- جن زده شد، كه فعلش بر وزن- فعل- است مثل وزن و بناى بيماريها و دردها مانند- زكم، لقى، حمّ- يعنى (زكام شد، لقوه گرفت، تبدار شد).
اصيب جنانه- به بيمارى قلبى دچار شد و گفتهاند وقتى كه رابطه ميان كارهاى بدنى و عقلى بريده شود مىگويند- جُنَ عقله- عقل و خردش بيمار است (بيمارى روانى).
و بر آن اساس سخن خداى تعالى است كه كفّار به پيامبر (ص) گفتند: (مُعَلَّمٌ مَجْنُونٌ- 14/ دخان) يعنى از پريانى كه او را مىآموزند، با او هستند، و همچنين آيه (أَ إِنَّا لَتارِكُوا آلِهَتِنا لِشاعِرٍ مَجْنُونٍ- 36/ صافات).
جُنَ التّلاع و الآفاق- گياه بهاره و بيابانى بمقدارى آنجا زياد شد كه گويى زمينى مجنون و جنّ زده است، و آيه (وَ الْجَانَ خَلَقْناهُ مِنْ قَبْلُ مِنْ نارِ السَّمُومِ،- 27/ حجر) اشاره به خلقت و آفرينش نوعى از پريان است.
و آيه (كَأَنَّها جَانٌ- 10/ نمل) گفته شده اشاره به نوعى از مارهاست.[۱]
«شیطان»
در- الشَّيْطَان، حرف (ن) اصلى است و از- شَطَنَ- يعنى دور شدن است.
(الشَّيْطَان: دور شده از رحمت حقّ) و از اين معنى است عبارت:
بئرٌ شَطُون: چاه ژرفناك و بسيار عميق.
شَطَنَتِ الدّارُ: خانه دور شد.
غُرْبَةٌ شَطُون: غربتى بس دور.
و نيز گفتهاند حرف (ن) در شيطان زيادى است و ريشه آن- شاط يشيط-يعنى از خشم سوخت، گرفته شده، پس شيطان- مخلوطى است از آتش.
آيه (وَ خَلَقَ الْجَانَّ مِنْ مارِجٍ مِنْ نارٍ- 15/ الرّحمن) بر اين معنى دلالت دارد و از اين معنى و ريشه واژه شيطان همانست كه از شدّت نيروى غضب و حميت غلط و ناپسندش به آن اختصاص يافت و از سجده به آدم بازماند و خوددارى كرد.
ابو عبيدة گفته است شيطان اسمى است براى هر فرد پليد و بدخوى از جنّ و انس و حيوانات.
كه در آيات: (شَياطِينَ الْإِنْسِ وَ الْجِنِ- 112/ انعام) (إِنَّ الشَّياطِينَ لَيُوحُونَ إِلى أَوْلِيائِهِمْ- 121/ انعام) (وَ إِذا خَلَوْا إِلى شَياطِينِهِمْ- 14/ بقره) يعنى: با يارانشان از جنّ و انس ذكر شده است.
و در آيه: (كَأَنَّهُ رُؤُسُ الشَّياطِينِ- 65/ صافّات) گفته شده يعنى گويى كه مارى سبك اندام است و يا مقصود پليدان از پريان است كه بخاطر زشتى تصوّرش، به آن تشبيه شده است.
و آيه: (وَ اتَّبَعُوا ما تَتْلُوا الشَّياطِينُ- 102/ بقره) (و آنچه را كه شيطان تلاوت كرد پيروى نمودند كه منظور شيطانسيرتان است)كه همان مريدان جنّ هستند و همچنين صحيح است كه منظور مريدان و پيروان انسانهاى شيطان سيرت باشد.
شاعر گويد:لو انّ شيطان الذّئاب العسّل
عسّل:- جمع- عاسل- كسى است كه در دويدنش هيجان زده و مضطرب است كه اين حالت ويژه گرگان گرسنه است، ديگرى گويد:ما ليلة الفقير الّا شيطان (شب فقير و بينوا چيزى نيست مگر شبى با اضطراب) و هر خوى زشت و ناپسندى هم در انسان خوى شَيْطَانِي ناميده شده پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود:
«الحسد شيطان و الغضب شيطان».
يعنى: (رشك و خشم هر كدام شيطانى هستند).[۲]
«مارد»
در آيه گفت:
وَ حِفْظاً مِنْ كُلِّ شَيْطانٍ مارِدٍ- الصافات/ 7.
مَارِد و مَرِيد از انسانها يا شياطين آنهائى هستند كه از خيرات و نيكىها بىبهره و دورند. شجر أَمْرَد- درخت بدون برگ و بار و- رملة مَرْدَاء- زمين ريگزارى كه گياهى در آن نميرويد- أَمْرَد- به كسى ميگويند كه موى بر چهره ندارد و نوجوان است در حديثى هست كه بهشتيان نوجوانند- كه اگر بظاهر واژه حمل شود اما گفتهاند معنايش اينست كه آنها از شائبهها و زشتىها عارى هستند. چنانكه ميگويند «مَرَدَ فلان عن القبائح» او از زشتىها دورى كرد.
در آيه گفت:
وَ مِنْ أَهْلِ الْمَدِينَةِ مَرَدُوا عَلَى النِّفاقِ- التوبه/ 101.
اهل مدينه بر نفاق گرويدند و از خير رو گردان شدند. و آيه:
مُمَرَّدٌ مِنْ قَوارِيرَ- النمل/ 44.
سخن بلقيس است زمانى كه بدرگاه حضرت سليمان قرار ميگيرد، كه ميگويد اين قصرى است از آينه صاف و چون زنى حق جو بود ايمان ميآورد و ميگويد- أَسْلَمْتُ مَعَ سُلَيْمانَ-.
شجرة مَرْدَاء- درختى كه عريان است واژه-في مجدل شيد بنيانه-/يزل عنه ظفير الظافر.(شعر از اعشى است قصرى را توصيف ميكند ميگويد در قصرى سخت محكم و استوار كه دست و چنگال در ديوارهاى آن ميلغزد و فرو نميرود) مَارِد- قلعهى معروفست در ضرب المثلها گفتهاند- مرد مارد و عز الابلق اين را قدرتمندى ميگويد كه نتوانسته به اين دو دژ محكم دست يابد.[۳]
«خنّاس»
خداى تعالى گويد: مِنْ شَرِّ الْوَسْواسِ الْخَنَّاسِ- 4/ ناس).
يعنى: شيطانى كه بهنگام ياد آورى و ذكر خدا پنهان مىشود، يا مىگريزد و منقبض مىشود.
خداى تعالى گويد: فَلا أُقْسِمُ بِالْخُنَّسِ- 15/ تكوير) يعنى به ستارگانى كه در روز ناپيدايند و گفتهاند زحل و مشترى و مريخاند زيرا براهشان باز مىگردند (اشاره بحركت دورانى آنهاست).
أَخْنَسْتُ عنه حقّه- يعنى حقّش را بتأخير انداختم.[۴]
«عفریت»
در آيه: (قالَ عِفْرِيتٌ مِنَ الْجِنِ- 39/ نمل)العِفْرِيت من الجنّ: همان موجود پليد و خبيث است كه براى انسان مثل واژه شيطان، استعاره شده. عفريت نفريت: ظالم و ستمكار ابن قتيبه گفته است: عِفْرِيت: كسى است كه تمام اندام و استوار خلقت است و اصلش از- عَفَر- يعنى خاك است.
عَافَرَهُ: با او كشتى گرفت و به خاك انداختش.
رجلٌ عِفْر: مثل- شرّ و شمر- يعنى پليد و ناپاك.
ليثُ عِفِرِّينَ: حيوانى است شبيه آفتاب پرست كه مزاحم سوارهها مىشود. عِفْرِيَةُ الدّيكِ: پرهاى سر خروس (كاكل).
عِفْرِيَةُ الحبارى: پرهاى سر اردك وحشى.[۵]