جاسوسی کردن (مترادف)
مترادفات قرآنی جاسوسی کردن
مترادف های این واژه در قرآن عبارت است از «تجسس»، «سمّاع».
مترادفات «جاسوسی کردن» در قرآن
واژه | مشاهده ریشه شناسی واژه | مشاهده مشتقات واژه | نمونه آیات |
---|---|---|---|
تجسس | ریشه جسس | مشتقات جسس | يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوا۟ ٱجْتَنِبُوا۟ كَثِيرًا مِّنَ ٱلظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ ٱلظَّنِّ إِثْمٌ وَلَا تَجَسَّسُوا۟ وَلَا يَغْتَب بَّعْضُكُم بَعْضًا أَيُحِبُّ أَحَدُكُمْ أَن يَأْكُلَ لَحْمَ أَخِيهِ مَيْتًا فَكَرِهْتُمُوهُ وَٱتَّقُوا۟ ٱللَّهَ إِنَّ ٱللَّهَ تَوَّابٌ رَّحِيمٌ
|
سمّاع | ریشه سمع | مشتقات سمع | يَٰٓأَيُّهَا ٱلرَّسُولُ لَا يَحْزُنكَ ٱلَّذِينَ يُسَٰرِعُونَ فِى ٱلْكُفْرِ مِنَ ٱلَّذِينَ قَالُوٓا۟ ءَامَنَّا بِأَفْوَٰهِهِمْ وَلَمْ تُؤْمِن قُلُوبُهُمْ وَمِنَ ٱلَّذِينَ هَادُوا۟ سَمَّٰعُونَ لِلْكَذِبِ سَمَّٰعُونَ لِقَوْمٍ ءَاخَرِينَ لَمْ يَأْتُوكَ يُحَرِّفُونَ ٱلْكَلِمَ مِنۢ بَعْدِ مَوَاضِعِهِۦ يَقُولُونَ إِنْ أُوتِيتُمْ هَٰذَا فَخُذُوهُ وَإِن لَّمْ تُؤْتَوْهُ فَٱحْذَرُوا۟ وَمَن يُرِدِ ٱللَّهُ فِتْنَتَهُۥ فَلَن تَمْلِكَ لَهُۥ مِنَ ٱللَّهِ شَيْـًٔا أُو۟لَٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ لَمْ يُرِدِ ٱللَّهُ أَن يُطَهِّرَ قُلُوبَهُمْ لَهُمْ فِى ٱلدُّنْيَا خِزْىٌ وَلَهُمْ فِى ٱلْءَاخِرَةِ عَذَابٌ عَظِيمٌ
|
معانی مترادفات قرآنی جاسوسی کردن
«تجسس»
خداى تعالى فرمايد: وَ لا تَجَسَّسُوا 12/ حجرات).معنى اصلى جَسّ- لمس كردن و گرفتن نبض و شناختن تپش آن براى حكم كردن در مورد سلامتى و بيمارى است، كه اين معنى ريشهاى اخصّ از حسّ- است زيرا حسّ- شناسايى از راه ادراك حسّى است ولى جسّ شناختن حال غير از راه حسى- است از واژه- جس- لفظ جاسوس مشتقّ شده است.[۱]
«سمّاع»
السَّمْعُ: حسّ شنوائى در گوش كه صداها را درك مىكند، فعل آن هم سمع يعنى شنيدن، است سَمِعَ، سمعا كه گاهى واژه سمع در چهار مورد به كار مىرود:
1- به خود گوش نيز تعبير مىشود، مثل آيه: (خَتَمَ اللَّهُ عَلى قُلُوبِهِمْ وَ عَلى سَمْعِهِمْ- 7/ بقره).
2- گاهى واژه سمع به فعل شنيدن، مثل سماع تعبير شده در آيات:
(إِنَّهُمْ عَنِ السَّمْعِ لَمَعْزُولُونَ- 212/ شعراء) (آنها از شنيدن حقّ بى نصيبند). و (أَوْ أَلْقَى السَّمْعَ وَ هُوَ شَهِيدٌ- 37/ ق).
3- و زمانى واژه سمع، همان فهم و ادراك است.
4- و گاهى نيز سمع: طاعت و فرمانبرى حقّ.
مىگوئى اسْمَعْ ما اقول لك: آنچه را گفتم بفهم.
و همچنين لم تَسْمَعْ ما قلت: آنچه گفتم نفهميدهاى. كه مقصود لم تفهم است در دو عبارت اخير، مقصود از- سَمْع- درك و فهم است.
خداى تعالى گويد: (وَ إِذا تُتْلى عَلَيْهِمْ آياتُنا قالُوا قَدْ سَمِعْنا، لَوْ نَشاءُ لَقُلْنا- 31/ انفال) (زمانى كه آيات ما بر ايشان خوانده مىشود مىگويند شنيديم و اگر بخواهيم ما هم مثل آنها مىگوئيم) و آيه: (سَمِعْنا وَ عَصَيْنا- 93/ بقره) و شنيديم و نافرمانى كرديم و به كار نبستيم. و همچنين آيه: (سَمِعْنا وَ أَطَعْنا- 285/ بقره) يعنى شنيديم و فرمانبردارى نموديم.
و آيه: (وَ لا تَكُونُوا كَالَّذِينَ قالُوا سَمِعْنا وَ هُمْ لا يَسْمَعُونَ- 21/ انفال) كه جايز است معناى سَمِعْنا فهميديم باشد و آنها نمىفهميدند و يا اينكه معنايش، فهميديم باشد امّا به موجب آن عمل نمىكردند و زمانى كه به مقتضاى آنچه را كه مىگفتند، شنيديم و فهميديم عمل نمىكنند، در واقع در حكم اينستكه چيزى را نشنيده باشند، سپس خداى تعالى گويد:
(وَ لَوْ عَلِمَ اللَّهُ فِيهِمْ خَيْراً لَأَسْمَعَهُمْ وَ لَوْ أَسْمَعَهُمْ لَتَوَلَّوْا- 23/ انفال) يعنى اگر خداوند چيزى در آنها مىدانست قدرت فهمشان مىداد به اين معنى كه براى آنها نيرويى قرار مىداد كه با آن بفهمند.
و در معنى آيه: (وَ اسْمَعْ غَيْرَ مُسْمَعٍ- 46/ نساء) دو وجه گفته مىشود:
1- درخواست ناشنوائى و نااستوارى در راى براى او (براى پيامبر) 2- دعا و درخواست مستقيم در حقّ او.
معنى اوّل مثل أَسْمَعَكَ اللّهُ است: خداوند ناشنوايت كند.
معنى دوّم اينكه، گفته شود- أَسْمَعْتُ فلانا- زمانى است كه او را ناسزا بگوئى و اين عبارت در ناسزا گفتن معمول است.
روايت شده است كه اهل كتاب آيه فوق را به پيامبر (ص) مىگفتند با اين توهّم و ايهام كه او را تعظيم مىكنند و بزرگ مىدارند و در حقّش دعا مىكنند و حال اينكه آن را عليه او مىگفتند.
و خداوند در هر موضعى از قرآن واژه سمع: شنيدن، را در باره مؤمنين اثبات نموده و آن را از كافرين نهى مىكند، يا تشويق بر بكار بردن نيروى شنوايى است و يا قصد و هدف تصوّر در معنى شنيدن، و انديشيدن در آن است: مثل آيات: (أَمْ لَهُمْ آذانٌ يَسْمَعُونَ بِها- 195/ اعراف) و (صُمٌّ بُكْمٌ- 18/ بقره) و (وَ فِي آذانِهِمْ وَقْراً- 25/ انعام) و هر گاه خداى تعالى را با كلمه- سمع- توصيف كنى (سَمِيع- سَامِع- 9 مقصود علم و آگاهى خداوند به مسموعات و پاداش به آنهاست مثل آيات: (قَدْ سَمِعَ اللَّهُ قَوْلَ الَّتِي تُجادِلُكَ فِي زَوْجِها- 1/ مجادله) و (لَقَدْ سَمِعَ اللَّهُ قَوْلَ الَّذِينَ قالُوا- 181/ آل عمران) و (إِنَّكَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتى وَ لا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعاءَ- 80/ نمل) يعنى تو آنها را نمىفهمانى زيرا به خاطر كارهاى زشتشان و از دست دادن نيروى عاقلهاى كه ويژه زندگانى مختصّ به انسانيت است، مانند مردگانند. و آيه: (أَبْصِرْ بِهِ وَ أَسْمِعْ- 26/ كهف) (ترجمه تمام آيه: بگو خداوند بهتر مىداند كه اصحاب كهف چه مدّت در غار بودهاند، غيب دانستن آسمان و زمين ويژه اوست چه بيناست و چه شنواست خداى تعالى) يعنى در باره آن امر خداى تعالى كه آگاه بر شگفتىهاى حكمت خويش است، مىگويد: و خبر مىدهد و در اين آيه نگفته است ما ابصره و ما اسمعه و بنا بر آنچه قبلا ذكر شد، خداى تعالى جز در آنچه كه علم و آگاهى به مَسْمُوعَات و پاداش به آنهاست به مفهومى ديگرى كه در مورد واژه- سمع- هست، توصيف نمىشود.
و در صفت كفّار مىگويد: (أَسْمِعْ بِهِمْ وَ أَبْصِرْ يَوْمَ يَأْتُونَنا- 38/ مريم) معنايش اينستكه آنها در آن روز (روز بعث و قيامت) چيزى كه امروز به خاطر ستمكارى به نفس خويش و ترك نظر و انديشه در حقايق برايشان پوشيده بود و به آن راه نيافتند چه خوب مىشنوند و چه خوب مىبينند.
و گفت: (خُذُوا ما آتَيْناكُمْ بِقُوَّةٍ وَ اسْمَعُوا- 93/ بقره) (آنچه را به شما داديم بگيريد و بشنويد، گفتند شنيديم و كار نبستيم) و (سَمَّاعُونَ لِلْكَذِبِ- 41/ مائده) يعنى سخنانى را كه از تو مىشنوند نه براى ايمان و تصديق است بلكه به خاطر اينكه آنها را تكذيب كنند و دروغ پندارند.
و آيه: (سَمَّاعُونَ لِقَوْمٍ آخَرِين41/ مائده) يعنى به خاطر موقعيت ديگران سخن آنها را مىشنوند.
اسْتِمَاع همان- اصغاء- است مثل آيات:
(نَحْنُ أَعْلَمُ بِما يَسْتَمِعُونَ بِهِ إِذْ يَسْتَمِعُونَ إِلَيْكَ- 47/ اسراء) و (وَ مِنْهُمْ مَنْ يَسْتَمِعُ إِلَيْكَ- 25/ انعام) و (وَ مِنْهُمْ مَنْ يَسْتَمِعُونَ إِلَيْكَ- 42/ يونس) و (وَ اسْتَمِعْ يَوْمَ يُنادِ الْمُنادِ- 41/ ق) و (أَمَّنْ يَمْلِكُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ- 31/ يونس) يعنى كيست كه ايجاد كننده گوشها، و ديدگان آنها و عهدهدار حفظ و تداوم خلقتشان است.
مِسْمَعْ و مَسْمَع: سوراخ گوش و دسته دلو آب كه به آن تشبيه شده است.[۲]