ترف (ریشه)
ریشه «ترف» (TRF)؛ این ریشه تنها در باب افعال و جمعا 8 بار به کار رفته است. با توجه به ریشهشناسی، این واژه نه به معنای خوشگذرانی، بلکه به معنای رها کردن و فراوان بودن است.
معنای لغوی
ترف: تَرَفُّه يعنى توسّع در نعمت (مفردات). ترف يعنى نعمت. ابنِ عَرَفَه گفته مُتْرَف كسى است كه به سر خود گذاشته شده، آنچه بخواهد ميكند و از وى جلوگيرى نميشود (قاموس قرآن، ج1، ص272).
ساختهای صرفی در قرآن
اَترَفَ (فعل، باب افعال): 3 بار
مُترَف (اسم مفعول، باب افعال): 5 بار
برای مشاهده تفصیلی آیات، نک: ترف (واژگان)
ریشهشناسی
زبان | واژه | آوانگاری | معنا | توضیحات | ارجاع | ||
فارسی | بینالمللی | فارسی | لاتین | ||||
آفروآسیایی باستان | Orel, | ||||||
سامی باستان | |||||||
عبری | Gesenius, | ||||||
اوگاریتی | DelOlmo, | ||||||
آرامی | Jastrow, | ||||||
سریانی | PayneSmith, | ||||||
مندایی | Macuch, | ||||||
فنیقی | Krahmalkov, | ||||||
اکدی/آشوری | Black, | ||||||
حبشی | tarfa
tarafa |
تَرفَ
تَرَفَ |
ترک شدن، پشت سر رها شدن، رها شدن، ول شدن، ماندن، باقی ماندن، در امان ماندن، فراوان بودن، فراوان بودن، زیاده روی بودن، زائد بودن، عالی بودن، متمایز بودن | be left, be left behind, be left over, be abandoned,
remain, survive, be spared, be in plenty, abound, be in excess, be superfluous, be excellent, be distinguished |
Leslau, 579 | ||
ˀatrafa | اَترَفَ | سببیت از تَرفَ؛
پشت سر گذاشتن، رها کردن، ذخیره کردن، نگه داشتن، فراهم کردن، نگه داشتن چیزی برای کسی، بیش از حد |
caus. of tarfa; also 'leave behind, abandon,
save, spare, reserve, keep something for someone, have too much |
||||
سبائی | TRF | باقی بودن، رها بودن | be residual, be left over | Beeston, 148 | |||
عربی | ترف | مشکور، 100-101
Zammit, 107 |