جبی (ریشه)

از قرآن پدیا
نسخهٔ تاریخ ‏۱۱ نوامبر ۲۰۲۳، ساعت ۱۵:۵۹ توسط Tabasi (بحث | مشارکت‌ها)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

ریشه «جبی» (GBY)؛ از این ریشه دو فعل به معناهای جمع کردن (در ثلاثی مجرد) و برگزیدن (در باب افتعال) و یک اسم «جوابی» که جمع جابیة به معنای حوض آب است در قرآن کریم به کار رفته است.

معنای لغوی

جبى: جمع كردن. أَ وَ لَمْ نُمَكِّنْ لَهُمْ حَرَماً آمِناً يُجْبى‏ إِلَيْهِ ثَمَراتُ كُلِّ شَيْ‏ءٍ (قصص: 57) آيا براى آنها حرم امنى را مكان نداديم كه هر چيز بطرف آن حمل و جمع ميشود.

گويند: «جبيت الماء فى الحوض» آبرا در حوض جمع كردم، جابيه حوضى است كه آبرا جمع كرده است و جمع آن جواب است (مفردات). يَعْمَلُونَ لَهُ ما يَشاءُ مِنْ مَحارِيبَ وَ تَماثِيلَ وَ جِفانٍ‏ كَالْجَوابِ‏ ... (سبا: 13) جنّ براى سليمان كاخها، تمثالها، و كاسه‏ هائى به بزرگى حوض ميساختند.

اجْتِبَاء: جمع كردن است بطور اختيار و بر گزيدن (مفردات، مجمع البيان) فَاجْتَباهُ‏ رَبُّهُ فَجَعَلَهُ‏ مِنَ الصَّالِحِينَ‏ (قلم: )50 پس پروردگارش او را بر گزيد و از نيكو كاران گردانيد (قاموس قرآن، ج‏2، ص: 16).

ساخت‌های صرفی در قرآن:

جَبَیَ (فعل ثلاثی مجرد): یک بار

اِجتَبَیَ (فعل باب افتعال): 10 بار

جَوابی (جمع جابیة): یک بار

برای مشاهده تفصیلی آیات، نک: جبی (واژگان)

ریشه‌شناسی

زبان واژه آوانگاری معنا توضیحات ارجاع
فارسی بین‌المللی فارسی انگلیسی
آفروآسیایی باستان
سامی باستان
عبری גבא جبا GBˀ مخزن، استخر cistern, pool Heb. gaba NH 'to collect (a bill, taxes) Gesenius, 146
اوگاریتی - DelOlmo, n
آرامی גבי/ גבא/ גבה جبی/ جبأ/ جبه GBY/ GBˀ/ GBH جمع آوری صورتحساب، مالیات؛ خود پرداخت کردن، تصرف کردن، با چنگک جمع کردن to collect a bill, taxes; to make one's self paid, to seize. to rake, Jastrow, 205
سریانی ܓܒܐ جبا GBˀ منتخب من. انتخاب کردن، تأیید، انتصاب در یک دفتر

اثبات کردن، پاکسازی کردن، جمع آوری کردن، گرفتن خراج

my chosen one, mine elect; to choose, approve, appoint, with /to an office

to prove, purge; to collect, exact tribute;

Syr. geba 'to exact tribute' PayneSmith,58
مندایی gabia جبیا جمع کننده حقوق collector of dues Macuch, 73
فنیقی -
اکدی/آشوری -
حبشی GBˀ

Tagābaˀa

جبا- تجابأ برگشتن، ترک کردن، وارد شدن، تحویل شدن، بازیابی شدن.

جمع شدن، با یکدیگر متحد شدن، گرد هم آمدن، به توافق رسیدن


return, leave, tum back, come back, enter, be delivered, be restored';

'be collected, be compiled, be gathered, gather together,  assemble, be assembled, be united with one another, be circumscribed, come together, come to an agreement';

'restituere; reddere'; 'astagabe'a 'ad se recipere; cogere, colligere; congregare'

لسلاو به تبع لودولف دو معنای بازگرداندن و جمع آوری کردن را از یک ریشه می داند.

Leslau, 177
سبائی GBˀ جبا برگشتن؛ رضایت دادن، بازنشسته شدن، عقب نشینی کردن، تسلیم شدن،

جمع آوری و به زور گرفتن مالیات

return; consent to,

retire, fall back, retreat ; give in, submit,

impose, exact tithes from

SAr. to impose tithes Beeston, 48
عربی جبی جمع کردن، برگزیدن، حوض آب to collect tribute مشکور، 129

Zammit, 117

منابع

جبی (واژگان)

منابع ریشه شناسی