جزای الهی (مترادف)
مترادفات قرآنی جزای الهی
مترادف های این واژه در قرآن عبارت است از «جزاء»، «ثواب»، «دان».
مترادفات «جزای الهی» در قرآن
واژه | مشاهده ریشه شناسی واژه | مشاهده مشتقات واژه | نمونه آیات |
---|---|---|---|
جزاء | ریشه جزی | مشتقات جزی | |
ثواب | ریشه ثوب | مشتقات ثوب | |
دان | ریشه دون | مشتقات دون |
معانی مترادفات قرآنی جزای الهی
«جزاء»
الجزاء يعنى بىنيازى و كفايت كردن، خداى تعالى گويد: (لا تَجْزِي نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَيْئاً- 48/ بقره) و (لا يَجْزِي والِدٌ عَنْ وَلَدِهِ وَ لا مَوْلُودٌ هُوَ جازٍ عَنْ والِدِهِ شَيْئاً- 33/ لقمان).
جزاء- چيزى است كه در برابر كار خير، به نيكى، و در برابر كار شر ببدى كفايت و جبران كند، همانطور كه مىگويند:
جزيته كذا و بكذا- او را آنچنان و با آن چيز كفايت و بىنيازش كردم، خداى تعالى گويد: (وَ ذلِكَ جَزاءُ مَنْ تَزَكَّى- 76/ طه) و (فَلَهُ جَزاءً الْحُسْنى- 88/ كهف) و (وَ جَزاءُ سَيِّئَةٍ سَيِّئَةٌ مِثْلُها- 40/ شورى) و (وَ جَزاهُمْ بِما صَبَرُوا جَنَّةً وَ حَرِيراً- 12/ انسان) و (جَزاؤُكُمْ جَزاءً مَوْفُوراً- 63/ اسراء) و (أُوْلئِكَ يُجْزَوْنَ الْغُرْفَةَ بِما صَبَرُوا- 75/ فرقان) و (ما تُجْزَوْنَ إِلَّا ما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ- 29/ صافّات).
(در آيات فوق معنى دوّم جزاء يعنى پاداش و مقابله بصورت مثل اشاره شده است).
و امّا- جِزْيَه چيزى است كه او اهل ذمّه (اهل كتابى كه در حكومت اسلامى زندگى مىكنند- اقليّتهاى مذهبى) گرفته مىشود و اين واژه از- اجتزاء- يعنى راضى بودن، گرفته شده، چون آنها در برابر مصون بودن مال و جان و خونشان با رضايت، آن ماليات را مىپردازند خداى تعالى گويد: حَتَّى يُعْطُوا الْجِزْيَةَ عَنْ يَدٍ وَ هُمْ صاغِرُونَ- 29/ توبه).
جَازِيكَ فلان- يعنى او ترا كافى است.
جَزَيْتُهُ بكذا- و جَازَيْتُهُ- كه در قرآن- جازى و مجازاة- نيامده است فقط- جزى- در قرآن هست زيرا- جَازَى، يُجَازِي، مُجَازَاة همان مكافات و برابرى است.
مجازاة- يعنى مقابله يك نفر در برابر نفر ديگر.
مكافأة- در معنى مقابله كردن و برابر نمودن نعمتى در برابر همان نعمت كه مساوى آن باشد است، امّا نعمت و بخشش خداى تعالى كه در معانى بالا ذكر شد، نه مقابله است و نه مكافات و مجازاة، و لذا واژه مكافاة در باره خداى عزّ و جلّ بكار نمىرود و اين امر بخوبى روشن است.[۱]
«ثواب»
اصل ثَوْب، بازگشت چيزى است بحالت اوّليهاش، كه قبلا بر آن وضع و حالت قرار داشته يا بازگشت به حالتى و مقصودى كه برايش در نظر گرفته شده در اين معنى اصطلاح، اوّل الفكرة آخر العمل- آغاز انديشه پايان كار است، به همان حالت اشاره دارد.
(يعنى هر كارى نخست در انديشه موجود مىشود و سپس به عمل در مىآيد و محصول عمل باز به انديشه برمىگردد).
ثوب- در معنى بازگشت بحالت و وضع نخستين آن، مثل عبارات: ثَابَ فلان إلى داره- و ثَابَتْ إلىّ نفسى- يعنى بحال خودم آمدم.
مَثَابَة- آبشخورى است بر دهانه چاه، امّا- ثوب- در معنى بازگشت به فكر نخستين و مقصود اوّليه مثل ناميدن- ثوب- به چرخيدن و گرديدن دوك چرخ ريسى و برگشت آن به همان حالتى كه ابتدا آنرا چرخاندهايم.
ثَوَاب العمل- بازگشت به پاداش و جزاء اعمال شايسته است.
جمع ثَوْب- يعنى جامه و لباس- أَثْوَاب و ثِيَاب- است خداى تعالى گويد:
(ثِيابَكَ فَطَهِّرْ- 4/ مدثّر) كه به پاكيزه كردن جامه و لباس حمل شده و نيز گفته شده- ثياب كنايه از نفس است.
شاعر گويد:ثياب بنى عوف طهارى نقيّة
(جانهاى بنى عوف پاك و پاكيزه است) و اين امر يعنى پاكى جانها، همان است كه خداى تعالى آن را ياد آورى نموده است كه: (إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ، وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً- 33/ احزاب).
الثّواب- چيزى است كه در برابر كارهاى انسان باو باز مىگردد، جزاء و پاداش هم- ثواب- ناميده شده بتصوّر اينكه ثواب و جزاء يكى است و او نيز هموست (انّه هو هو) يعنى ثواب و جزاء است مگر نمىبينى كه خداوند چگونه جزاء را خود عمل قرار داده و مىفرمايد: (فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ- 7/ زلزال) و نه مىگويد جزايش را مىبيند بلكه مىگويد، همان عمل را مىبيند.
واژه ثواب- در كار خير و شرّ هر دو بكار مىرود ولى بيشتر بصورت متعارف و معمولى- ثواب- از براى كار خير و نيك است، و بر اين معنى است
آيات (ثَواباً مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ اللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الثَّوابِ- 195/ آل عمران) و (فَآتاهُمُ اللَّهُ ثَوابَ الدُّنْيا وَ حُسْنَ ثَوابِ الْآخِرَةِ- 148/ آل عمران) و همينطور واژه مثوبة- در آيه (هَلْ أُنَبِّئُكُمْ بِشَرٍّ مِنْ ذلِكَ مَثُوبَةً عِنْدَ اللَّهِ- 60/ مائده) كه كلمه- ثواب- مانند واژه بشارت بطور استعاره در شرّ و بدى بكار رفته است خداى تعالى گويد: (وَ لَوْ أَنَّهُمْ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَمَثُوبَةٌ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ- 103/ بقره) (هر گاه ايمان آورند و پرهيزكارى پيشه كنند، پاداششان نزد خداوند است).
إِثَابَة- در باره چيز محبوب و مورد محبّت بكار مىرود، آيه (فَأَثابَهُمُ اللَّهُ بِما قالُوا جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ- 85/ مائده) چنانكه گفته شد بطور استعاره و در باره مكروه و ناپسند هم گفته مىشود (فَأَثابَكُمْ غَمًّا بِغَمٍ- 153/ آل عمران).
اما- تَثْوِيب- در قرآن جز براى مكروه بكار نمىرود مانند (هَلْ ثُوِّبَ الْكُفَّارُ؟- 36/ مطفّفين) ولى در آيه (وَ إِذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثابَةً- 125/ بقره) گفتهاند معنايش مكانى است كه در آنجا پاداش نوشته مىشود.
الثَّيِّب- زنى كه از همسرش جدا شده و همچون دوشيزگان بدون همسر است، در آيه (ثَيِّباتٍ وَ أَبْكاراً- 5/ تحريم) بكار رفته و پيامبر (ص) فرمود
(الثّيب أحقّ بنفسها).
(زن بدون همسر، در اختيار كردن همسر، خودش سزاوارتر است).
التَّثْوِيب- تكرار بانگ و نداست و لذا در مورد اذان كه كلماتش تكرار مىشود بكار مىرود.
الثَّوْبَاء- رويدادهايى است كه انسان را فرا مىگيرد و بخاطر تكرار شدن خاطرهاش ثوباء ناميده شده.
الثُّبَة- گروه و جماعتيكه در ظاهر پياپى بهم مىرسند، خداى تعالى گويد:
(فَانْفِرُوا ثُباتٍ أَوِ انْفِرُوا جَمِيعاً- 71/ نساء)، شاعر گويد:و قد أغدو على ثبة كرام (پگاهان بر گروهى با كرامت وارد شدم).
ثُبَة الحوض- گودى چالهاى كه آب در آن جمع مىشود[۲]
«دان»
دُون بكسى گفته مىشود كه از كارى يا چيزى قاصر باشد و باز بماند.
بعضى گفته واژه- دُون- مقلوب و برگشته شده لفظى- دنو- است يعنى پائين.
الْأَدْوَنُ، الدَّنِيّ- حقير و پستتر.
خداى تعالى گويد: لا تَتَّخِذُوا بِطانَةً مِنْ دُونِكُمْ- 118/ آل عمران).يعنى: از كسانى كه در ديانت در حدّ و منزلت شما نيستند همراز خويش نگيريد، و گفتهاند- در خويشاوندى.
و آيه وَ يَغْفِرُ ما دُونَ ذلِكَ- 48/ نساء) يعنى اگر كمتر از آن باشد.
و- ما دُونَ ذلِكَ- در آيه فوق يعنى سواى آن باشد كه هر دو معنى ملازم يكديگرند.
و آيه أَ أَنْتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُونِي وَ أُمِّي إِلهَيْنِ مِنْ دُونِ اللَّهِ- 116/ مائده).
در اين آيه عبارت- اتَّخِذُونِي وَ أُمِّي إِلهَيْنِ- مقول قول جمله است يعنى آيا تو بمردم چنين جملهاى را گفتهاى، و گفته شده عبارت اتَّخِذُونِي وَ أُمِّي إِلهَيْنِ- يعنى غير خدا را خدا بدانند.
واژه- إِلهَيْنِ- يعنى آن دو را وسيله رسيدن بخدا بدانند و بخدا برسند.
و در آيات لَيْسَ لَهُمْ مِنْ دُونِهِ وَلِيٌّ وَ لا شَفِيعٌ- 51/ انعام).
و وَ ما لَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ وَلِيٍّ وَ لا نَصِيرٍ- 107/ بقره).
يعنى: كسى كه ما دون امر خدا آنها را دوست بدارد، و سرپرستى كند ندارند.
و آيه قُلْ أَ نَدْعُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا يَنْفَعُنا وَ لا يَضُرُّنا- 71/ انعام)- مثل آيه فوق است. واژه- دون- با تلفّظ- دون- با فتحه حرف (د) نيز خوانده شده.
دَوْنَكَ كذا- يعنى آنرا بگير و دريافت كن.
قتيبى مىگويد: دَانَ يَدُونُ دَوْناً مصدر آن با فتحه حرف (د). يعنى ضعيف شده است.[۳]