باران (مترادف)

مترادفات قرآنی باران

مترادف های این واژه در قرآن عبارت است از «مطر»، «ماء»، «طلّ»، «وَدق»، «غیث»، «مدرارا»، «غَدَق»، «صَیّب»، «وابل».

مترادفات «باران» در قرآن

واژه مشاهده ریشه شناسی واژه مشاهده مشتقات واژه نمونه آیات
مطر ریشه مطر مشتقات مطر
وَأَمْطَرْنَا عَلَيْهِم مَّطَرًا فَسَآءَ مَطَرُ ٱلْمُنذَرِينَ
ماء ریشه موه مشتقات موه
ٱللَّهُ ٱلَّذِى خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلْأَرْضَ وَأَنزَلَ مِنَ ٱلسَّمَآءِ مَآءً فَأَخْرَجَ بِهِۦ مِنَ ٱلثَّمَرَٰتِ رِزْقًا لَّكُمْ وَسَخَّرَ لَكُمُ ٱلْفُلْكَ لِتَجْرِىَ فِى ٱلْبَحْرِ بِأَمْرِهِۦ وَسَخَّرَ لَكُمُ ٱلْأَنْهَٰرَ
طلّ ریشه طلل مشتقات طلل
وَمَثَلُ ٱلَّذِينَ يُنفِقُونَ أَمْوَٰلَهُمُ ٱبْتِغَآءَ مَرْضَاتِ ٱللَّهِ وَتَثْبِيتًا مِّنْ أَنفُسِهِمْ كَمَثَلِ جَنَّةٍۭ بِرَبْوَةٍ أَصَابَهَا وَابِلٌ فَـَٔاتَتْ أُكُلَهَا ضِعْفَيْنِ فَإِن لَّمْ يُصِبْهَا وَابِلٌ فَطَلٌّ وَٱللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ
وَدق ریشه ودق مشتقات ودق
ٱللَّهُ ٱلَّذِى يُرْسِلُ ٱلرِّيَٰحَ فَتُثِيرُ سَحَابًا فَيَبْسُطُهُۥ فِى ٱلسَّمَآءِ كَيْفَ يَشَآءُ وَيَجْعَلُهُۥ كِسَفًا فَتَرَى ٱلْوَدْقَ يَخْرُجُ مِنْ خِلَٰلِهِۦ فَإِذَآ أَصَابَ بِهِۦ مَن يَشَآءُ مِنْ عِبَادِهِۦٓ إِذَا هُمْ يَسْتَبْشِرُونَ
غیث ریشه غیث مشتقات غیث
ٱعْلَمُوٓا۟ أَنَّمَا ٱلْحَيَوٰةُ ٱلدُّنْيَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِينَةٌ وَتَفَاخُرٌۢ بَيْنَكُمْ وَتَكَاثُرٌ فِى ٱلْأَمْوَٰلِ وَٱلْأَوْلَٰدِ كَمَثَلِ غَيْثٍ أَعْجَبَ ٱلْكُفَّارَ نَبَاتُهُۥ ثُمَّ يَهِيجُ فَتَرَىٰهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ يَكُونُ حُطَٰمًا وَفِى ٱلْءَاخِرَةِ عَذَابٌ شَدِيدٌ وَمَغْفِرَةٌ مِّنَ ٱللَّهِ وَرِضْوَٰنٌ وَمَا ٱلْحَيَوٰةُ ٱلدُّنْيَآ إِلَّا مَتَٰعُ ٱلْغُرُورِ
مدرارا ریشه درر مشتقات درر
يُرْسِلِ ٱلسَّمَآءَ عَلَيْكُم مِّدْرَارًا
غَدَق ریشه غدق مشتقات غدق
وَأَلَّوِ ٱسْتَقَٰمُوا۟ عَلَى ٱلطَّرِيقَةِ لَأَسْقَيْنَٰهُم مَّآءً غَدَقًا
صَیّب ریشه صوب مشتقات صوب
أَوْ كَصَيِّبٍ مِّنَ ٱلسَّمَآءِ فِيهِ ظُلُمَٰتٌ وَرَعْدٌ وَبَرْقٌ يَجْعَلُونَ أَصَٰبِعَهُمْ فِىٓ ءَاذَانِهِم مِّنَ ٱلصَّوَٰعِقِ حَذَرَ ٱلْمَوْتِ وَٱللَّهُ مُحِيطٌۢ بِٱلْكَٰفِرِينَ
وابل ریشه وبل مشتقات وبل
يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوا۟ لَا تُبْطِلُوا۟ صَدَقَٰتِكُم بِٱلْمَنِّ وَٱلْأَذَىٰ كَٱلَّذِى يُنفِقُ مَالَهُۥ رِئَآءَ ٱلنَّاسِ وَلَا يُؤْمِنُ بِٱللَّهِ وَٱلْيَوْمِ ٱلْءَاخِرِ فَمَثَلُهُۥ كَمَثَلِ صَفْوَانٍ عَلَيْهِ تُرَابٌ فَأَصَابَهُۥ وَابِلٌ فَتَرَكَهُۥ صَلْدًا لَّا يَقْدِرُونَ عَلَىٰ شَىْءٍ مِّمَّا كَسَبُوا۟ وَٱللَّهُ لَا يَهْدِى ٱلْقَوْمَ ٱلْكَٰفِرِينَ

معانی مترادفات قرآنی باران

«مطر»

مَطَر آبى كه فرو ميريزد- يوم‏ مَطِير و مَاطِر و مُمْطِر- روزى بارانى، وادى‏ مَطِير و مَمْطُور- دشت و دره پر آب- مَطَرَتْنَا السماءُ و أَمْطَرَتْنَا- آسمان بر ما باران نازل كرد يا آسمان ما را بارانى كرد.

و ما مُطِرْتُ‏ منه بخير- يعنى هر چه از او به من رسيد خير بود، گفته‏اند:

فعل سه حرفى- مَطَرَ- در باره خير و بركت و باران رحمت است، اما- أَمْطَرَ- در مورد عذاب است در آيه گفت:

وَ أَمْطَرْنا عَلَيْهِمْ مَطَراً فَساءَ مَطَرُ الْمُنْذَرِينَ‏- الشعراء/ 173.

و وَ أَمْطَرْنا عَلَيْهِمْ مَطَراً فَانْظُرْ كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُجْرِمِينَ‏- النمل/ 58.

و وَ أَمْطَرْنا عَلَيْهِمْ حِجارَةً- الحجر/ 74.

و فَأَمْطِرْ عَلَيْنا حِجارَةً مِنَ السَّماءِ- الانفال/ 32.

مَطَّرَ و تَمَطَّرَ- باب تفعيل و تفعّل- از اين واژه بمعنى رفتن است مثل:

ذهاب المطر- رفتن باران.

فرس‏ مُتَمَطِّر- اسب تيزرو كه مثل باران تيز و تند است، مُسْتَمْطِر- طلب- كننده باران و جاى روشن باران كه به خواهنده خير تعبير ميشود شاعرى گفت:فواد خطاء و واد مَطِر - پس جائى گناه آلوده و مكانى خير و خوبى.[۱]

«ماء»

آب در آيه: وَ جَعَلْنا مِنَ‏ الْماءِ كُلَّ شَيْ‏ءٍ حَيٍ‏- الانبياء/ 30 و ماءً طَهُوراً- الفرقان/ 48 در مورد قبائل ميگويند.

مَاه‏ بنى فلان- اصل واژه- مَاء- موه است زيرا جمعش- أَمْوَاه‏ و مِيَاه‏- است و تصغيرش- مُوَيْه‏ كه حرف- ه- حذف و قلب به واو شده است- رجل‏ ماء القلب- مرد كودن و ترسو. پس ماء- مقلوب- موه- است مثل- رجل قاه- است در همان معنى است- ماهت‏ الرَّكِيَّة و بئر ميهه- چاه پر آب شد- أَمَّاهُ‏ الرجلُ- به آب رسيد- أَمْهَى- آب رسيد.[۲]

«طلّ»

الطَّلّ‏: ريزترين باران و آن چيزى را كه اثر كمى دارد.

در آيه: (فَإِنْ لَمْ يُصِبْها وابِلٌ‏ فَطَلٌ‏- 265/ بقره)

طَلَ‏ الأرضَ: زمين نمناك و بى رنگ شد.

طُلَ‏ دمُ فلانٍ: خونش بهدر رفت، در وقتى است كه توجّه به آن كم است و اثرش قطع مى‏شود گويى كه خون و اثر خونش، باران ريز و اندكى است. و چون مناسبتى ميان خانه و آثار باقى مانده آن هست لذا اثر خانه، و همچنين به كالبد شخص كه از دور ديده مى‏شود- طَلَل‏- گويند.

أَطَلَ‏ فلانٌ: به بالا برآمد و نزديك شد.[۳]

«وَدق»

وَدَق‏: گرد و غباريست كه در موقع بارندگى بوجود ميآيد به خود باران تعبير ميشود. در آيه گفت:

فَتَرَى‏ الْوَدْقَ‏ يَخْرُجُ مِنْ خِلالِهِ‏- النور/ 43 به چيزى هم كه در شدت گرما در هوا حاصل ميشود.

وَدِيقَة- ميگويند در مورد چهار پايان ميگويند- وَدَقَتِ‏ الدابةُ- و اسْتَوْدَقَتْ‏ و أتانٌ‏ وَدِيقٌ‏ و وَدُوقٌ‏- حيوانيكه با ديدن و خواستن محل در موقع معين از خود اثرى از رطوبت نشان ميدهد. آن مكان را هم- مُودِق‏- گويند شاعرى ميگويد:تُعَفِّي بذيلِ المِرط إذ جئتُ‏ مَوْدِقِي‏

- تعفي يعنى اثر رطوبت- مِرط- لباس زنان اين شعر و معانى واژه‏هاى آن استعاره و تشبيهى است براى اثر قدم نهادن براى همبسترى مثل اثرات باران و جاى ريزش آن.[۴]

«غیث»

الغَوْث‏: در يارى نمودن گفته مى‏شود و- غَيْث‏- در باران. اسْتَغَثْتُهُ‏: از او يارى خواستم يا طلب باران كردم‏ أَغَاثَنِي‏: ياريم كرد و به فريادم رسيد كه از واژه- غوث- است ولى- غاثنى- از واژه- غيث- است.

غَوَّثْتُ‏: از غوث و يارى نمودن است، در آيات: (إِذْ تَسْتَغِيثُونَ‏ رَبَّكُمْ‏- 9/ انفال)(وَ إِنْ يَسْتَغِيثُوا يُغاثُوا بِماءٍ كَالْمُهْلِ‏- 29/ كهف)و صحيح است كه- يَسْتَغِيثُوا- از واژه- غيث- يعنى طلب آب و يا از- غوث- يعنى طلب يارى باشد. و همچنين- يُغاثُوا- كه در آيه هست مبتداء و خبر است هر دو معنى يارى و باران در آن صحيح است.

غَيْث‏: مطر يا باران است در آيه: (كَمَثَلِ غَيْثٍ أَعْجَبَ الْكُفَّارَ نَباتُهُ‏- 20/ حديد) شاعر گويد:سمعت النّاس ينتجعون غيثا/فقلت لصيدح انتجعى بلالا[۵]

«مدرارا»

خداى تعالى گويد: وَ أَرْسَلْنَا السَّماءَ عَلَيْهِمْ‏ مِدْراراً- 6/ انعام) و يُرْسِلِ السَّماءَ عَلَيْكُمْ مِدْراراً- 52/ هود).

مِدْرَار- اصلش از- الَدَّرّ و الدِّرَّة- است يعنى شير مايع كه بطور استعاره براى ريزش و بركت باران بكار مى‏رود و همچنين براى أسماء و صفات شتر شيرده.

للّه‏ دَرُّهُ‏- يعنى كار نيك و خيرش براى خداست و خدايش خير و عمل نيك دهد.

(عبارت للّه درّه- بصورت مدح و ستايش بكار مى‏رود و نقطه مقابلش- لا دَرَّ دَرُّهُ‏- يعنى خيرش بريده باد و زياد مباد).

(دَرَّ دَرُّكَ‏- خيرت فزون باد.

للسّوق‏ دِرَّةٌ- يعنى كار بازار رونق دارد و بطور استعاره بكار رفته است.

در مثل مى‏گويند- سبقت درّته غراره‏ - مثل- سبق سيله مطره‏ (خسارت و سيلابش از باران و سودش بيشتر است).

از واژه- درّ- عبارت- اسْتَدَرَّتِ‏ المعزى- مشتقّ شده يعنى آن بز طلب نرينه كرد زيرا پس از رسيدن به فحل باردار مى‏شود و سپس مى‏زايد و بعد از زايمان- درّت- شيرش زياد مى‏شود، پس مصدر- استدرار- كه از- درّ- مشتّق شده بطور كنايه است يعنى نرينه خواست.[۶]

«غَدَق»

گفت: (لَأَسْقَيْناهُمْ ماءً غَدَقاً- 16/ جنّ) يعنى آبى زياد و فراوان، از اين معنى عبارت‏ غَدِقَتْ‏ عينه‏ تَغْدَقُ‏- است چشمانش پر اشك شد.

غَيْدَاق‏: در چيزى گفته مى‏شود كه قدرت مردى و دويدن و سخن گفتن در او زياد باشد.[۷]

«صَیّب»

الصَّوَابُ‏ (نيك و پسنديده) كه به دو صورت گفته مى‏شود:

اوّل- به اعتبار اينكه چيزى بنا به اقتضاء حكم عدل و شرع ذاتا و نفسا- پسنديده و مورد رضايت باشد مثل اينكه مى‏گويى: تحرّي العدل‏ صَوَابٌ‏ و الكرم صواب: عدل گزينى و عدالتخواهى نيكو است و جوانمردى و كرم هم نيكوست.

دوّم- بكار بردن واژه صواب به اعتبار قصد كننده كه در وقتى كه هدف و مقصود خود را به موجب قصدى كه مى‏كند درك كرده باشد كه در آن حال مى‏گويند:

أَصَابَ‏ كذا: آنچه را كه در طلبش بود يافت و به او رسيد و مثل:

أَصَابَهُ‏ السّهمُ: تير به او رسيد و اصابت كرد، كه اين معنى خود اقسامى دارد:

1- اينكه چيزى را قصد مى‏كند قصدش هم نيكوست و آن را هم انجام مى‏دهد و اين صواب تام و كامل است كه انسان با عمل به آن موجب ستايش قرار مى‏گيرد.

2- اينكه چيزى را قصد مى‏كند كه انجامش نيكوست و غير از آن كار از او حاصل مى‏شود و بخاطر انديشيدن بعد از اجتهاد در آن عمل كه تصوّر كرده كار صوابى و نيكويى است،- مُصِيب- است. و اين همان مراد سخن پيامبر عليه السّلام است كه فرمود: «كلُّ مجتهدٍ مُصِيبٌ‏». و روايت شده است: «المجتهد مصيب و إن أخطأ فهذا له أجر». چنانكه روايت شده است: «من اجتهد فَأَصَابَ‏ فله أجران و من اجتهد فأخطأ فله أجر». (كسى كه اجتهاد كند و به ثواب و نتيجه نيكى برسد دو پاداش دارد و كسى كه اجتهاد كند و سپس به خطا برسد يك پاداش براى اوست).

3- به اين معنى است كه كسى قصد خوبى و كار خوب مى‏كند و در اثر رويدادى‏ كه خارج از قصد او است از كارش خطايى حاصل مى‏شود مثل كسى كه قصد تير زدن به شكارى دارد و به انسانى اصابت مى‏كند از اين عمل معذور است.

4- كسى كه فعل قبيحى را قصد مى‏كند ولى از او خلاف آنچه كه قصد كرده بود واقع مى‏شود در آن حال مى‏گويند: أصاب الّذى قصده: در قصدش خطا كرد و به هدفش هم رسيد و آن را يافت.

الصَّوْب‏: همان اصابت و رسيدن است، مى‏گويند:

صَابَهُ‏ و أَصَابَهُ‏. و صَوْب‏: براى ريزش باران هر وقت كه باندازه‏اى كه سودمند باشد ببارد، بكار مى‏رود. و در آيه:

(نَزَّلَ مِنَ السَّماءِ ماءً بِقَدَرٍ- 11/ زخرف) باندازه باران اشاره كرده است شاعر گويد:فسقى ديارك غير مفسدها/صوب الرّبيع و ديمة تهمي‏ (خداى ديار و شهرت را با بارانى كه زيانمند نباشد سيراب كند، با بارانى بهارى و آبى روان و جارى).

الصَّيِّب‏: ابرى كه ويژه باران مفيد و سودمند است، بر وزن- فيعل از (صاب، يَصُوبُ‏) است.

شاعر گويد:فكأنّما صَابَتْ‏ عليه سحابة (گويى كه ابرى بهارى و سودمند بر آن باريده) و آيه: (أَوْ كَصَيِّبٍ‏- 19/ بقره) ابرى است با باران ناميدن باران به- صَيِّب‏- مثل ناميدن باران به- سحاب- است.

اصابَ‏ السّهمَ: وقتى است كه تير به خوبى به هدف مى‏رسد.

مُصِيبَة: اصلش در تير انداختن است، سپس مخصوص سختى، و دشوارى شده است، مثل آيات: (أَ وَ لَمَّا أَصابَتْكُمْ‏ مُصِيبَةٌ قَدْ أَصَبْتُمْ‏ مِثْلَيْها- 165/ آل عمران) (چرا وقتى مصيبتى به شما رسيد كه محقّقا دو برابر آن را بر ديگران رسانده بود، گفتيد اين مصيبت از كجا بما رسيد؟). (فَكَيْفَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصِيبَةٌ- 62/ نساء) (وَ ما أَصابَكُمْ‏ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعانِ‏- 166/ آل عمران) (آنچه كه در روز جنگ و بر خورد دو گروه به شما رسيد به اذن خدا بود تا مؤمنان و نيز دورويان را معلوم دارد).

(وَ ما أَصابَكُمْ مِنْ مُصِيبَةٍ فَبِما كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ‏- 30/ شورى)أَصَابَ‏: در باره خير و شرّ هر دو آمده است، در آيات: (إِنْ‏ تُصِبْكَ‏ حَسَنَةٌ تَسُؤْهُمْ وَ إِنْ تُصِبْكَ مُصِيبَةٌ- 50/ توبه) (اگر ترا رويدادى نيكو برسد غمگينشان مى‏كند و اگر حادثه‏اى بد به تو برسد شادمان شوند).

(وَ لَئِنْ أَصابَكُمْ فَضْلٌ مِنَ اللَّهِ‏- 73/ نساء) فَيُصِيبُ‏ بِهِ مَنْ يَشاءُ وَ يَصْرِفُهُ عَنْ مَنْ يَشاءُ- 23/ نور)(فَإِذا أَصابَ بِهِ مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ‏- 48/ روم) (همينكه باران رحمت فرو مى‏بارد، شادمان مى‏شوند).

بعضى گفته‏اند: معنى- إِصَابَة- در خير و نيكى، به اعتبار همان صوب يعنى باران است و معنى- إصابة- در شرّ و بدى به اعتبار إصابة السّهم يعنى: به هدف اصابت كردن تير است كه هر دو معنى به يك اصل برمى‏گردد.[۸]

«وابل»

وَبْلُ‏ و وَابِل‏ باران زياد و پياپى و سنگين. خداى تعالى فرمود: فَأَصابَهُ وابِلٌ‏- البقره/ 264 و كَمَثَلِ جَنَّةٍ بِرَبْوَةٍ أَصابَها وابِلٌ‏- البقره/ 265 و به جهت معنى زياد و سنگين كه در اين واژه هست به كارى كه از زيان و وبال آن ميرسيد بكار رفته است فرمود: فَذاقُوا وَبالَ‏ أَمْرِهِمْ‏- الحشر/ 15 طعامٌ‏ وَبِيلٌ‏- و كلأٌ وبيلٌ‏- يعنى غذا و گياهى كه از ضرر و زيانش ميترسند فرمود: فَأَخَذْناهُ أَخْذاً وَبِيلًا- المزمل/ 16.[۹]

ارجاعات

  1. ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏4، ص: 232
  2. ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏4، ص: 270
  3. ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏2، ص: 493-492
  4. ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏4، ص: 435
  5. ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏2، ص: 726-725
  6. ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏1، ص: 664
  7. ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏2، ص: 687
  8. ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏2، ص: 427-425
  9. ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏4، ص: 414