نامه اعمال (مترادف)
مترادفات قرآنی نامه اعمال
مترادف های این واژه در قرآن عبارت است از «طائر»، «کتاب»، «قِطّ»، «صحف».
مترادفات «نامه اعمال» در قرآن
واژه | مشاهده ریشه شناسی واژه | مشاهده مشتقات واژه | نمونه آیات |
---|---|---|---|
طائر | ریشه طیر | مشتقات طیر | وَكُلَّ إِنسَٰنٍ أَلْزَمْنَٰهُ طَٰٓئِرَهُۥ فِى عُنُقِهِۦ وَنُخْرِجُ لَهُۥ يَوْمَ ٱلْقِيَٰمَةِ كِتَٰبًا يَلْقَىٰهُ مَنشُورًا
|
کتاب | ریشه کتب | مشتقات کتب | وَكُلَّ إِنسَٰنٍ أَلْزَمْنَٰهُ طَٰٓئِرَهُۥ فِى عُنُقِهِۦ وَنُخْرِجُ لَهُۥ يَوْمَ ٱلْقِيَٰمَةِ كِتَٰبًا يَلْقَىٰهُ مَنشُورًا
|
قطّ | ریشه قطط | مشتقات قطط | وَقَالُوا۟ رَبَّنَا عَجِّل لَّنَا قِطَّنَا قَبْلَ يَوْمِ ٱلْحِسَابِ
|
صحف | ریشه صحف | مشتقات صحف | وَإِذَا ٱلصُّحُفُ نُشِرَتْ
|
معانی مترادفات قرآنی نامه اعمال
«طائر»
الطَّائِر: هر حيوانى كه بال داشته باشد و در هوا پرواز كند جمع طائر- طَيْرٌ- است مثل راكب و ركب، طَارَ، يَطِيرُ، طَيَرَاناً پرواز كرد (وَ لا طائِرٍ يَطِيرُ بِجَناحَيْهِ- 38/ انعام)(وَ الطَّيْرَ مَحْشُورَةً- 19/ ص)(وَ الطَّيْرُ صَافَّاتٍ- 41/ نور) (وَ حُشِرَ لِسُلَيْمانَ جُنُودُهُ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ وَ الطَّيْرِ- 17/ نمل) (وَ تَفَقَّدَ الطَّيْرَ- 20/ نمل) تَطَيَّرَ فلانٌ و اطَّيَّرَ: اصلش فال زدن به پرندگان است، سپس در باره هر چيزى كه با آن فال نيك يا فال بد بزنند بكار مىرود (تفاؤل و تشاؤم).
و در آيه: (إِنَّا تَطَيَّرْنا بِكُمْ- 18/ يس) (ما در باره شما فال بد مىزنيم) از اين جهت گفته شده فال خوب يا فال بد از تست لا طير الّا طَيْرُكَ و هيچ كارى و تفاؤلى نيست مگر از خودت و آيه: (أَلا إِنَّما طائِرُهُمْ عِنْدَ اللَّهِ- 131/ اعراف) يعنى شومى آنها و آنچه را كه نتيجه زشت كارى و سوء عمل آنها است در پيشگاه خداى تعالى است.
و بر اين اساس آيات: (قالُوا اطَّيَّرْنا بِكَ وَ بِمَنْ مَعَكَ قالَ طائِرُكُمْ عِنْدَ اللَّهِ- 47/ نمل) (قالُوا طائِرُكُمْ مَعَكُمْ- 19/ يس) (وَ كُلَّ إِنسانٍ أَلْزَمْناهُ طائِرَهُ فِي عُنُقِهِ- 13/ اسراء) در آيه اخير يعنى عمل او كه از خير و شرّ از او سرزده است.
تَطَايَرُوا: وقتى است كه سرعت گيرند يا پراكنده نشوند.
شاعر گويد:طَارُوا إليه زرافات و وحدانا (حيوانات بصورت دستجمعى و تك تك با سرعت بسويش پريدند). فجر مُسْتَطِير: طلوع فجر صادق كه بخوبى روشن است.
و گفت: (وَ يَخافُونَ يَوْماً كانَ شَرُّهُ مُسْتَطِيراً- 7/ انسان) يعنى: از هنگامهاى مىهراسند كه شرّش روشن است.
(غبارٌ مُسْتَطَارٌ): گرد و غبار پراكنده و افشانده كه از نظر ساختمان لفظى ميان (مستطير) و (مستطار) اختلاف است، فجر و طلوع صبح بصورت فاعل تصوّر شده و گفتهاند- فجر مستطير- و غبار بصورت مفعول، كه گفته شده- مستطار.
فرسٌ مُطَارٌ: اسبى تند رو و- مُطَار- در باره آهن يعنى: پراكنده شده و در مورد دل يعنى شكسته. خذ ما طَارَ من شعر رأسك: موهاى بلند سرت را بگير يا كوتاه كن[۱]
«کتاب»
الكَتْبُ: دوختن و ضميمه كردن چرمى به چرمى ديگر با خياطى و دوزش مىگويند:
كَتَبْتُ السّقاءَ: مشك را دوختم.
كَتَبْتُ البغلةَ: دو قسمت رحم استر را با حلقهاى بهم آوردم. (كه همان بخيه زدن در جراحى امروزى است).
واژه كَتْب و كِتَاب- در سخن معمولى مردم يعنى متصل كردن بعضى از حروف به بعض ديگر با خط و نوشتن و بيشتر در مورد چيزى كه بعضى از آن لفظا به بعضى ديگر ضميمه شده بكار ميرود، پس اصل در كتابت يا نوشتن منظم نمودن خط است ولى هر كدام از اين معانى [پيوستن حروف و لفظ يا عبارت] در مورد يكديگر استعاره ميشود و لذا كلام خدا هر چند كه نوشته نشده باشد كتاب ناميده ميشود، مثل آيات:
الم ذلِكَ الْكِتابُ (1/ بقره).
قالَ إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ آتانِيَ الْكِتابَ (30/ مريم).
كِتَاب- در اصل مصدر است سپس نوشتههاى درون كتاب هم كتاب ناميده شده و هم چنين كتاب در اصل اسمى است براى صحيفه يا مطالبى كه در آن نوشته شده.
در آيه: يَسْئَلُكَ أَهْلُ الْكِتابِ أَنْ تُنَزِّلَ عَلَيْهِمْ كِتاباً مِنَ السَّماءِ (153/ نساء) پس مقصود صحيفهاى است كه در آن نوشته باشند و لذا گفت:
وَ لَوْ نَزَّلْنا عَلَيْكَ كِتاباً فِي قِرْطاسٍ .... (7/ انعام).
مصدرهاى اثبات، تقدير، ايجاب، فرض، عزم- هم به كِتَابَة تعبير ميشوند
وجه و تعبير اينگونه سخن اين است كه نخست چيزى اراده ميشود سپس گفته ميشود و بعد نوشته ميشود، پس اراده آغاز و مبدأ نوشتن است و كتابة يا نوشتن پايان آن اراده است بنا بر اين تعبير نوشتن يا كتابت پايان مراد و هدفى است كه انجام آن تأكيد شده و در آغاز اراده شده.
در آيات: كَتَبَ اللَّهُ لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَ رُسُلِي (21/ مجادله).
قُلْ لَنْ يُصِيبَنا إِلَّا ما كَتَبَ اللَّهُ لَنا (51/ توبه).
لَبَرَزَ الَّذِينَ كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقَتْلُ (154/ آل عمران).
واژه كتاب در آيه: وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى بِبَعْضٍ فِي كِتابِ اللَّهِ (75/ انفال) يعنى در حكم خداوند.
و در آيه: وَ كَتَبْنا عَلَيْهِمْ فِيها أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ (45/ مائده) يعنى وحى كرديم و فرض نموديم و همچنين آيات:
كُتِبَ عَلَيْكُمْ إِذا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ (154/ آل عمران).
كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيامُ (183/ بقره).
لِمَ كَتَبْتَ عَلَيْنَا الْقِتالَ (77/ نساء).
ما كَتَبْناها عَلَيْهِمْ (27/ حديد).
و در آيه: لَوْ لا أَنْ كَتَبَ اللَّهُ عَلَيْهِمُ الْجَلاءَ (3/ حشر) يعنى اگر نه اين بود كه خداوند بر كفار كوچ كردن و خالى كردن ديارشان را واجب كرده است (در دنيا به قتل و اسارت معذب ميگردند و عذاب آخرت بر آنها است) واژه كتابة به قضا و حكمى كه حتمى است و گذشته است و آنچه را كه در حكم خدا قطعى و امضاء شده تعبير ميشود، و آيه: بَلى وَ رُسُلُنا لَدَيْهِمْ يَكْتُبُونَ (80/ زخرف) بر آن معنى يعنى حكم قطعى خداوند، حمل شده است و گفته شده معنيش مثل آيه: يَمْحُوا اللَّهُ ما يَشاءُ وَ يُثْبِتُ (39/ رعد) است.
و آيه: أُولئِكَ كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الْإِيمانَ وَ أَيَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ (22/ مجادله) كتب- در اين آيه اشارهاى است از همان معنى به اينكه حالات آنها در ايمان قوى بر خلاف حالات كسانى است كه با آيه: وَ لا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنا قَلْبَهُ عَنْ ذِكْرِنا (28/ كهف) (در غفل تفسير شده است)، آنها را توصيف كرده است زيرا معنى- أَغْفَلْنا- از عبارتى است كه مىگويند: اغفلت الكتاب: وقتى كه آنرا از نوشتن و نقطهگزارى خالى گذاشتهاى. و آيه: فَلا كُفْرانَ لِسَعْيِهِ وَ إِنَّا لَهُ كاتِبُونَ (94/ انبياء) اشارهاى است به اينكه صالحات و كارهاى نيكوى مؤمن برايش ثابت شده و پاداش آنى و الهى باو داده ميشود و آيه: فَاكْتُبْنا مَعَ الشَّاهِدِينَ (53/ آل عمران) يعنى ما را در زمره ايشان يعنى گواهان قرار ده، كه اشارهاى است به آيه: فَأُولئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ ... (69/ نساء)- (اينان از نعمت يافتگانند). و آيه: ما لِهذَا الْكِتابِ لا يُغادِرُ صَغِيرَةً وَ لا كَبِيرَةً إِلَّا أَحْصاها (49/ كهف) كه اشارهاى است به آنچه را كه از اعمال بندگان در آن ثبت شده است. و آيه: إِلَّا فِي كِتابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَها (22/ حديد) گفتهاند اشارهاى است به لوح محفوظ و همچنين به آيات: إِنَّ ذلِكَ فِي كِتابٍ (70/ حج). إِنَّ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ (70/ حج). وَ لا رَطْبٍ وَ لا يابِسٍ إِلَّا فِي كِتابٍ مُبِينٍ (59/ انعام). فِي الْكِتابِ مَسْطُوراً (58/ اسراء). و آيه: لَوْ لا كِتابٌ مِنَ اللَّهِ سَبَقَ (68/ انفال) و مقصود از آن حكمتى است كه خداى تعالى مقدر كرده است كه باز اين معنى اشارهاى است به آيه: كَتَبَ رَبُّكُمْ عَلى نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ (12/ انعام). كه گفتهاند اشارهاى است به آيه: وَ ما كانَ اللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فِيهِمْ (33/ انفال) و همچنين آيه: لَنْ يُصِيبَنا إِلَّا ما كَتَبَ اللَّهُ لَنا (51/ توبه) يعنى آنچه را كه خداوند براى ما مقدر و حكم كرده، كه آن را با لفظ- لنا- بيان داشته و نگفته است- علينا- تا هشدارى و تنبيهى بر اين باشد كه هر چه بما ميرسد نعمتى بحساب مىآوريم و آنها را نقمت و عقوبت عليه خود نميدانيم و آيه: ادْخُلُوا الْأَرْضَ الْمُقَدَّسَةَ الَّتِي كَتَبَ اللَّهُ لَكُمْ (21/ مائده) گفتهاند مقصود آن است كه خداوند نخست آن سرزمين مقدس را به شما بخشيد پس چون از داخل شدن در آنجا امتناع ورزيدند و نپذيرفتيد خداوند آنجا را بر شما حرام كرد.
و نيز گفتهاند معنى آيه اينستكه، به شرطى كه داخل آنجا شويد برايتان مقرر نمود و يا بر شما واجب كرد در اين آيه هم- لَكُمْ- گفته است نه- عليكم- زيرا داخل شدن بنى اسرائيل به آن سرزمين نفعى آنى يا سودى گذرنده به آنها عايد مىكند كه به نفع آنهاست نه به زيانشان مثل اينكه تو بكسى كه از چيزى آزارى و زحمتى مىبيند و سود پايانى آن زحمت را نمىشناسد مىگويى:
هذا الكلام لك لا عليك: اين سخن به سود تو است نه بر زيان تو.
و در آيه: وَ جَعَلَ كَلِمَةَ الَّذِينَ كَفَرُوا السُّفْلى وَ كَلِمَةُ اللَّهِ هِيَ الْعُلْيا (40/ توبه) كه حكم و انديشه و تقدير كفرپيشگان را سزاوار تحقير و سقوط و نيستى قرار داده و حكم خداى را كه رد كنندهاى و مانعى براى آن نيست شكوهمند و متعالى، خداى تعالى ميگويد:وَ قالَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَ الْإِيمانَ لَقَدْ لَبِثْتُمْ فِي كِتابِ اللَّهِ إِلى يَوْمِ الْبَعْثِ (56/ روم) يعنى در علم خداوند و حكم و الزام نمودن او چنان است و بر اساس آيه اخير گفته است:
لِكُلِّ أَجَلٍ كِتابٌ (38/ رعد) [هر زمانى و مدتى حكمى دارد.] إِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِنْدَ اللَّهِ اثْنا عَشَرَ شَهْراً فِي كِتابِ اللَّهِ (36/ توبه) يعنى در حكم خداوند چنان است.
و گاهى واژه كتاب بمعنى دليلى ثابت در جهت خدايى تعبير ميشود مثل آيات: وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يُجادِلُ فِي اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَ لا هُدىً وَ لا كِتابٍ مُنِيرٍ* حج:أَمْ آتَيْناهُمْ كِتاباً مِنْ قَبْلِهِ (21/ زخرف).فَأْتُوا بِكِتابِكُمْ (157/ صافات).أُوتُوا الْكِتابَ (101/ بقره).كِتابَ اللَّهِ (101/ بقره).أَمْ آتَيْناهُمْ كِتاباً (40/ فاطر).فَهُمْ يَكْتُبُونَ (41/ طور).
پس كتاب در اين آيات اشارهاى است به علم و اعتقاد و درستى خبر آنها و آيه: وَ ابْتَغُوا ما كَتَبَ اللَّهُ لَكُمْ (187/ بقره) اشارهاى است به نكته لطيفى در طلب نكاح و قصد همسرى و ازدواج نمودن و آن نكته لطيف اين است كه خداوند براى ما و در وجودمان تمايل به ازدواج و همسر گزينى قرار داده تا با گزيدن همسر نسل و تبارى كه سبب بقاء نوع انسانى است طلب كنيم و بخواهيم تا به ارزش نهائى آن برسيم، پس بر انسان واجب است كه به وسيله همسر گزيدن و ازدواج چيزى را كه خداوند براى او به مقتضاى عقل و ديانت قرار داده طلب كند [و كسى كه قصدش از ازدواج حفظ نسل انسانى و رعايت پارسايى و حفظ نفس به طريق مشروع باشد محققا] آنچه را كه خداوند برايش مقرر داشته و حكم نموده رسيده و بدست آورده است و به اين معنى اشاره كرده است، كسى كه گفت:
«ما كتب اللَّه لكم الولد» يعنى خداوند آنچه را كه در امر ازدواج برايتان مقرر داشته همان فرزند است. گاهى با لفظ- كتابة- ايجاد نمودن و با لفظ- محو- فناء و از بين بردن تعبير ميشود، در آيات: لِكُلِّ أَجَلٍ كِتابٌ (38/ رعد). يَمْحُوا اللَّهُ ما يَشاءُ وَ يُثْبِتُ (39/ رعد).
آيه اخير هشدار ميدهد كه براى هر وقت و زمانى، ايجاد شدن و وجودى هست و خداوند آنچه را كه ايجادش اقتضاى حكمت دارد وجودش را ايجاد مىكند و مىآفريند و آنچه را كه زوالش و نابوديش اقتضاء حكمت دارد از بين مىبرد و آيه: لِكُلِّ أَجَلٍ كِتابٌ (38/ رعد) دلالت بر آن معانى دارد و به همان طريق كه آيه: كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ (29/ رحمن) بر آن مفاهيم دلالت مىكند و نيز آيه: وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْكِتابِ (39/ رعد).
و در آيه: وَ إِنَّ مِنْهُمْ لَفَرِيقاً يَلْوُونَ أَلْسِنَتَهُمْ بِالْكِتابِ لِتَحْسَبُوهُ مِنَ الْكِتابِ وَ ما هُوَ مِنَ الْكِتابِ (78/ آل عمران) پس كتاب اول در آيه اخير آن چيزى است كه با دستهاشان مىنوشتند.
و در آيه: فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ يَكْتُبُونَ الْكِتابَ بِأَيْدِيهِمْ (79/ بقره) عمل خلاف آنها يادآورى شده است و كتاب دوم در آيه فوق تورات است و كتاب سوم يعنى از جنس كتابهاى خدايى نيست و آنچه را كه بنى اسرائيل با دست خويش نوشتهاند تا آنرا به حساب تورات بگذارند چيزى و مفهومى از كتابهاى خداى سبحان و تعالى و كلام او را در بر ندارد.
در آيه: وَ إِذْ آتَيْنا مُوسَى الْكِتابَ وَ الْفُرْقانَ (53/ بقره) تحقيقا گفته شده واژههاى- كتاب و فرقان- در اين آيه عبارت از تورات است اما ناميدن تورات به كتاب به اعتبار احكامى است كه در آن ثبت و ثابت شده است و ناميدن تورات به فرقان به اعتبار چيزهايى است كه در آن از فرق ميان حق و باطل هست.
و آيه: وَ ما كانَ لِنَفْسٍ أَنْ تَمُوتَ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ كِتاباً مُؤَجَّلًا (145/ آل عمران) يعنى حكمى مقرر شده و معلوم.
در آيات: لَوْ لا كِتابٌ مِنَ اللَّهِ سَبَقَ لَمَسَّكُمْ (68/ انفال). إِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِنْدَ اللَّهِ اثْنا عَشَرَ شَهْراً فِي كِتابِ اللَّهِ (36/ توبه). واژه كتاب در آيات اخير همه در معنى حكمى از سوى خداست. و اما آيه: فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ يَكْتُبُونَ الْكِتابَ بِأَيْدِيهِمْ (79/ بقره) هشدارى است بر اينكه آنگونه كسان كه دست نبشتههاى خود را به حساب كتاب خدا مىگذارند آن نوشتهها را از خود مىسازند و جعل ميكنند و آنرا به دروغ به خدا نسبت ميدهند، همانطور كه كتاب دست ساخته را به دستهاشان نسبت داده، سخنان دروغ و بهتان آميز را هم به دهانهاشان نسبت داده و گفت: ذلِكَ قَوْلُهُمْ بِأَفْواهِهِمْ (30/ توبه)، اكْتِتَاب: معمولا در چيزى است كه ساختگى است و به دروغ نوشته ميشود مثل اينكه در آيه: أَساطِيرُ الْأَوَّلِينَ اكْتَتَبَها (5/ فرقان) به آن مفهوم اشاره شده و هر جايى كه در قرآن خداى تعالى اهل كتاب را ذكر مىكند همانا مقصود از كتاب تورات و انجيل و هر دو قوم يهود و نصارى با هم است. و آيه: وَ ما كانَ هذَا الْقُرْآنُ أَنْ يُفْتَرى .... وَ تَفْصِيلَ الْكِتابِ (37/ يونس) جز اين نيست كه ذكر واژه كتاب در اين آيه همان كتب قبل از قرآن از كتابهاى خداوند است كه قبلا گفتيم، مگر نمىبينى كه قرآن را تصديق كننده براى آن قرار داده. و آيه: وَ هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ إِلَيْكُمُ الْكِتابَ مُفَصَّلًا (14/ انعام) بعضى از علماء گفتهاند مقصود همان قرآن است و بعضى گفتهاند قرآن و غير قرآن از دلايل علمى و عقلى با هم و همچنين آيه:
فَالَّذِينَ آتَيْناهُمُ الْكِتابَ يُؤْمِنُونَ بِهِ (47/ عنكبوت). و در آيه: قالَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتابِ (40/ نمل) گفته شده مقصود از عبارت- عِلْمٌ مِنَ الْكِتابِ همان علم كتاب است و نيز گفتهاند علمى از علوم است كه خداوند به حضرت سليمان عليه السّلام در كتاب مخصوصش داده است و به وسيله آن، هر چيزى مسخر او شده است. و آيه: وَ تُؤْمِنُونَ بِالْكِتابِ كُلِّهِ (119/ آل عمران) يعنى به كتابى كه فرستاده شده است كه در اين آيه واژه كتاب در موضع جمع است يا براى اينكه كتاب در اصل مصدر است مثل عدل، و يا براى اينكه اسم جنس است مثل اينكه مىگويى: الدراهم فى ايدى الناس: درهمها در دست مردم است، و مثل آيه: يُؤْمِنُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَيْكَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ (4/ بقره) گفته شده مقصود اين است كه آنها مانند كسانى كه در آيه: وَ يَقُولُونَ نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَ نَكْفُرُ بِبَعْضٍ (150/ نساء) معرفى شده، نيستند بلكه مؤمن به تمام قرآن و دين هستند. كِتَابَةُ العبدِ: بندهاى كه خود را از آقايش با پرداخت چيزى كه بدست آورده و كسب نموده، مىخرد و آزاد مىكند، گفت: وَ الَّذِينَ يَبْتَغُونَ الْكِتابَ مِمَّا مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ فَكاتِبُوهُمْ (33/ نور) كه اشتقاق واژه- كتاب- در اين آيه اگر از كتابتى كه به معنى الزام و ايجاب در تعهد باشد صحيح است و هم چنين اگر از- كتب- كه بمعنى درستى و نظم است باشد چنانكه انسان آنرا عمل مىكند (در اين آيه هم توجهى خاص به شخصيت و آزادى بردگان شده، ميگويد اگر آنان تقاضاى بستن قراردادى الزام آور براى آزادى خود نمودند و خيرى در آن ديديد بپذيريد و انجام دهيد.).[۲]
«قِطّ»
در آيه: وَ قالُوا رَبَّنا عَجِّلْ لَنا قِطَّنا قَبْلَ يَوْمِ الْحِسابِ (16/ ص).
قِطّ: همان صحيفه و نبشته و كتاب است و اسمى است كه براى هر چيزى كه نوشته شده و يا چيزى كه در آن نوشته شد بكار ميرود سپس تحقيقا مكتوب- قطّ- ناميده ميشود همانطور كه كلام را كتاب ناميدهاند هر چند كه آن كلام مكتوب و نوشته شده نباشد.
اصل- قِطّ- چيزى است كه از پهنا بريده شده چنانكه- قد- چيزى است كه از درازا بريده شده.
قِطّ: سهم و بهره و نصيبى كه تقسيم شده است، گويى كه آن بهره- قُطَّ- يعنى تقسيم شده است.
ابن عباس (رض)- قِطَّنا- را در آيه فوق به همين معنى نصيب و بهرهاى قسمت شده تفسير كرده است.
قَطَّ السّعرُ: نرخ بالا رفت.
ما رأيته قَطُّ: از مدت زمانى كه تعين شده است او را نديدهام. قَطْنِي: مرا بس است (بدون تشديد حرف- ط-).[۳]
«صحف»
الصَّحِيفَة: هر چيز باز شده و گسترده، مثل: صَحِيفَة الوجه: روى باز و گشاد.
صَحِيفَة- كاغذى يا هر چيزى كه بر آن نوشته مىشود، جمعش صُحُف و صَحَائِف- است.
در آيات: (صُحُفِ إِبْراهِيمَ وَ مُوسى- 19/ اعلى) (يَتْلُوا صُحُفاً مُطَهَّرَةً فِيها كُتُبٌ قَيِّمَةٌ- 2/ بينه) گفتهاند مراد قرآن است و اگر به صورت جمع يعنى- صحف- ذكر شده، به خاطر اين است كه قسمتهاى زيادى از كتابهاى پيشينيان را دربردارد.
مُصْحَف: آن چيزى است كه جمع كننده و در برگيرنده- صحف و نوشتههاست جمعش مصاحف.
تَصْحِيف: خواندن مصحف و روايت كردن آن است با اشتباه حروف به صورتى غير از آنچه كه هست.
الصَّحْفَة: قدح و كاسه پهن و بزرگ (مثل قصعة كه معرّب كاسه است) و جمعش صِحَاف است- النّهايه ج 2).[۴]