ولی (ریشه)

ریشه «ولی» (WLY)؛ این ریشه به‌معنای قُرب و نزدیکی است و تمام مشتقات آن، مانند ولیّ (دوست، سرپرست)، مولا، تولیّ و ... از این معنا گرفته شده است. این ریشه و مشتقاتش جمعا 229 بار در قرآن کریم آمده است.

معنای لغوی

ریشه «ولی» در کتب لغت، به‌معنای قُرب و نزدیکی دانسته شده است و تمام مشتقات این ماده، برخاسته از همین معناست[۱].

واژه «ولیّ» از همین ریشه، در لغت دو معنای قطعی دارد كه عبارتند از:

الف) كنار هم بودن و هم مرز بودن دو شيئ؛ قرآن مجيد كلمه ولی را به همين معنا در آيه ۱۲۳ سوره توبه به كار می‌برد و می‌فرمايد: «ای كسانی كه ايمان آورده‌ايد، با كفار هم مرز خود بجنگيد...».

ب) سرپرستی، در اختيار داشتن امور افراد و حق امر و نهی: قرآن مجيد كلمه ولی را به اين معنا در آيه ۵۵ سوره مائده به كار برده و می‌فرمايد: «به ‌درستی كه سرپرست شما خدا و رسول او و نيز مؤمنی است كه نماز را بپا داشته و در حال ركوع صدقه می‌دهد.»

در كنار اين دو معنا، برخی حدود ۷۰ معنا برای اين كلمه ذكر كرده‌اند. اما بازگشت تمام آن‌ها، به همان دو معنايی است كه ذكر شد و ديگر معانی همه از مصاديق ولی هستند. به عنوان نمونه به پدر، عمو، مادر، مالك يك چيز و ... ولی گفته می‌شود، از آن جهت كه همگی مصداق سرپرست هستند. چون پدر سرپرست فرزند خويش است و اختيار امور او را دارد، به وی ولی می‌گويند. مالك يك چيز نيز از مصاديق ولی است، زيرا مالك هر شيئ سرپرست آن نيز هست[۲].

این ماده دارای دو مصدر «وِلایۀ» و «وَلایۀ» است. سیبویه معتقد است که وَلایت مصدر و وِلایت اسم مصدر است. همچنین ابن اثیر وِلایت به کسر را به معنای امارت، و وَلایت با فتح واو را به معنای دوستی گرفته است. اما علامه طباطبایی بر این باور است که ولایت با کسر و فتح واو، به یک معناست. ابن‌فارس در مقائیس اللغه نیز بر این باور است که وِلایت و وَلایت هر دو از «ولی» به معنای قرب است. خلیل هم در العین به دو مفهوم حاکم و دوست برای این ماده اشاره کرده است[۳].

ساخت‌های صرفی

وَلَی – یَلی (ثلاثی مجرد)

وَلِیّ- أولیاء (فعیل)

مَولا- مَوالِی (مَفعَل)

وَلایۀ (مصدر)

أولَی (اسم تفضیل)

أولی لک (نفرین)

والی (اسم فاعل)

وَلَّی عن/مُدبرین [پشت کردن] (باب تفعیل)

وَلَّی إلی [رو کردن] (باب تفعیل)

تَوَلَّی (إلی) [رو کردن] (باب تفعّل)

تَوَلَّی (عن) [پشت کردن] (باب تفعّل)

ریشه‌شناسی

زبان واژه معنا ارجاع
عبری לָוָה

(lāwā)

1. متصل شدن (join)

2. قرض دادن، تأخیر در پرداخت بدهی (Borrow, delay payment of debt)

3. پیچیدن، چرخیدن، انحنا یافتن (turn, twist, wind)

Gesenius, 530-531
آرامی לָוָה، לוי

(lāwā, lwy)

1. پیوستن، وصل شدن (to join, be connected)

2. پذیرش تعهد، قرض دادن

Jastrow, 2/697
سریانی ܠܘܝ و ܠܘܐ  

(lwy, lwa)

رفتن یا آمدن با، همراهی و مصاحبت، پیروی کردن (to go or come with, accompany, follow) PayneSmith, 236-237

Costaz, 170

مندایی LWA به همراه کسی رفتن، مصاحبت کردن، بردن، بدرقه و همراهی، افزودن، پیوستن Macuch, 232
اکدی lawûm محاصره کردن، فراگرفتن چیزی، در پارچه پیچیدن

(Besieged, to surround, wrap up in cloth)

Black, 179
حبشی lawaya چرخیدن، انحنا، پیچیدن (twist, wind, warp around) Leslau, 321-322
lawawa 1. پیچیدن، چرخیدن

2. شرور و گستاخ بودن، ظاهری تهدید آمیز داشتن

سبائی WLY شخص مورد حمایت، اعضای یک قبیله Beeston, 160
عربی ولی


نزدیک بودن، همراه بودن با چیزی (خویشاوند، یا همسایه) مشکور، 2/993

Zammit, 442

منابع

ایکنا

نرم‌افزار جامع‌التفاسیر

منابع ریشه شناسی

ارجاعات