تشنگی (مترادف)
مترادفات قرآنی تشنگی
مترادف های این واژه در قرآن عبارت است از «ظمان»، «ورد»، «هِیم»، «لهث».
مترادفات «تشنگی» در قرآن
واژه | مشاهده ریشه شناسی واژه | مشاهده مشتقات واژه | نمونه آیات |
---|---|---|---|
ظمان | ریشه ظمأ | مشتقات ظمأ | وَٱلَّذِينَ كَفَرُوٓا۟ أَعْمَٰلُهُمْ كَسَرَابٍۭ بِقِيعَةٍ يَحْسَبُهُ ٱلظَّمْـَٔانُ مَآءً حَتَّىٰٓ إِذَا جَآءَهُۥ لَمْ يَجِدْهُ شَيْـًٔا وَوَجَدَ ٱللَّهَ عِندَهُۥ فَوَفَّىٰهُ حِسَابَهُۥ وَٱللَّهُ سَرِيعُ ٱلْحِسَابِ
|
ورد | ریشه ورد | مشتقات ورد | وَنَسُوقُ ٱلْمُجْرِمِينَ إِلَىٰ جَهَنَّمَ وِرْدًا
|
هِیم | ریشه هیم | مشتقات هیم | فَشَٰرِبُونَ شُرْبَ ٱلْهِيمِ
|
لهث | ریشه لهث | مشتقات لهث | وَلَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَٰهُ بِهَا وَلَٰكِنَّهُۥٓ أَخْلَدَ إِلَى ٱلْأَرْضِ وَٱتَّبَعَ هَوَىٰهُ فَمَثَلُهُۥ كَمَثَلِ ٱلْكَلْبِ إِن تَحْمِلْ عَلَيْهِ يَلْهَثْ أَوْ تَتْرُكْهُ يَلْهَث ذَّٰلِكَ مَثَلُ ٱلْقَوْمِ ٱلَّذِينَ كَذَّبُوا۟ بِـَٔايَٰتِنَا فَٱقْصُصِ ٱلْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ
|
معانی مترادفات قرآنی تشنگی
«ظمان»
الظِّمْءُ: حالتى است در فاصله دو نوبت آب خوردن (عطش و تشنگى).
ظَمَأ: عطشى است كه از آن حالت عارض مىشود. فعلش- ظَمِئَ يَظْمَأُ- اسم فاعلش- ظَمْآن- است.
گفت: (لا تَظْمَؤُا فِيها وَ لا تَضْحى- 119/ طه) (خطاب به حضرت آدم است كه خداوند به او مىگويد تو در بهشت نه تشنه مىشوى و نه برهنه و نه گرسنه و نه گرما زده).و آيه: (يَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ ماءً حَتَّى إِذا جاءَهُ لَمْ يَجِدْهُ شَيْئاً- 39/ نور)[۱]
«ورد»
وُرُود اصلش بسوى آبشخور رفتن است و سپس در غير از اين معنى بكار رفته است، فعل آن وَرَدْتُ الماءَ- وُرُوداً- است فأنا وَارِدٌ- اسم فاعل و- الماء مَوْرُودٌ اوْرَدْتُ الإبلَ الماءَ- شتر را به آب وارد كردم در آيه گفت: وَ لَمَّا وَرَدَ ماءَ مَدْيَنَ- القصص/ 23 وِرْد- آبى كه براى وارد شدن در نظر گرفته شده، و نقطه مقابل- صدر- است و نيز- وِرْد- روز تب نوبه كه بخاطر سختى آن در باره آتش دوزخ بكار رفته است در آيه فرمود: فَأَوْرَدَهُمُ النَّارَ وَ بِئْسَ الْوِرْدُ الْمَوْرُودُ- هود/ 97 و إِلى جَهَنَّمَ وِرْداً- مريم/ 86 و أَنْتُمْ لَها وارِدُونَ- انبياء/ 98 و ما وَرَدُوها- الانبياء/ 99 وَارِد- كسى است كه پيش از مردم وارد آبشخور مىشود و شترانش را سيراب و براى آنها مىنوشاند.
فَأَرْسَلُوا وارِدَهُمْ- يوسف/ 19 يعنى آب دهنده را بسوى آب روانه كردند و بهر كس كه به آب وارد ميشود وارد- گويند و در آيه:وَ إِنْ مِنْكُمْ إِلَّا وارِدُها- مريم/ 71 گفتهاند- وَرَدْتُ ماءَ كذا- براى حاضر شدن در آنجاست، هر چند از آبشخور و چشمه آب يا نهر آبى نخورده باشى. ولى گفته وارد شدن در جهنم در خبر فوق اقتضاى نوشيدن آب در جهنم دارد، اما كسانى كه از اولياى خدا و صالحين هستند وارد شدن تأثيرى از نظر ورود در دوزخ براى آنها نيست بلكه مانند حضرت ابراهيم عليه السّلام هستند كه فرمود: يا نارُ كُونِي بَرْداً وَ سَلاماً عَلى إِبْراهِيمَ- الانبياء/ 69 بنابراين در آيه فوق: وَ إِنْ مِنْكُمْ إِلَّا وارِدُها- مريم/ 71 ورود در دوزخ براى اينها با عذاب همراه نيست. (سخن مفصل در اين باره بموقع ديگر موكول مىشود).
محموم بمعنى مَوْرُود حمى- و از آوردن آن وِرْد- تعبيرى است از همين معنى كه گفته شد.
شعرٌ وَارِدٌ- موى سرى كه به پشت سر يا شانهها مىرسد.
وَرِيد- رگى كه به كبد و قلب متصل است كه مجراى خون و روح است فرمود: وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ- ق/ 16 يعنى از روح او به او نزديك تريم.
وَرْد- يعنى گل كه گفتهاند وجه تسميه و نامگذارى گل به ورد براى اين است كه قبل از هر چيزى به آب مىرسد و سيراب مىشود و اولين ميوه سال را تشكيل مىدهد. به شكوفه هر درختى هم وَرْد مىگويند.
وَرَّدَ الشجرُ- درخت شكوفه داد، رنگ اسب هم به آن تشبيه شده مىگويند فرسٌ وَرْدٌ- اسبى سرخ رنگ.
به باره سرخ شدن افق و آسمان هم همين واژه بكار مىرود يعنى آسمان مثل قيامت سرخ است در آيه گفت: فَكانَتْ وَرْدَةً كَالدِّهانِ- الرحمن/ 37.[۲]
«هِیم»
ميگويند- رجلٌ هَائِمٌ- مردى كه سخت تشنه است. هَامَ على وجهه- رفت جمعش هِيمٌ است در آيه: فَشارِبُونَ شُرْبَ الْهِيمِ- الواقعه/ 55 مثل تشنگان سير و پر نوشيدند، هُيَام- نوعى بيمارى است كه از تشنگى زياد بوجود ميآيد، و براى هر تشنه گاهى آنرا مثل ميزنند، در آيه فرمود: أَ لَمْ تَرَ أَنَّهُمْ فِي كُلِّ وادٍ يَهِيمُونَ- الشعراء/ 225 يعنى در هر سخن و كلامى، در مداحى زيادهروى و غلو ميكنند يا پر كوئى و ساير انواع شعر- الهَائِمُ على وجهه- مرد مخالف كه به سرعت قصدش را انجام ميدهد، هَامَ- در زمين بخاطر عطش و عشق حركت كرد، هِيمٌ- شتر تشنه و زمينى كه خاكش و سنگهايش آب را در خود مىبلعد. هِيَام- ريگستان خشك و داغ گوئى كه تشنه است.[۳]
«لهث»
فعل اين واژه- لَهِثَ يَلْهَثُ لَهَثاً- است، در آيه گفت:
فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَيْهِ يَلْهَثْ أَوْ تَتْرُكْهُ يَلْهَثْ- الاعراف/ 176) كه سگ بهنگام تشنگى زبان خود را بيرون ميآورد و له له ميكند.
ابن دريد ميگويد- لَهَث- در معانى- دشوارى- ناتوانى و تشنگى و عطش بكار ميرود.[۴]