آمدن (مترادف)

از قرآن پدیا
نسخهٔ تاریخ ‏۵ اکتبر ۲۰۲۴، ساعت ۱۴:۵۵ توسط Shojaei (بحث | مشارکت‌ها)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

مترادفات قرآنی آمدن

مترادف های این واژه در قرآن عبارت است از «جاء»، «أتی»، «هَیتَ»، «هَلُمَّ»، «تَعال».

مترادفات «آمدن» در قرآن

واژه مشاهده ریشه شناسی واژه مشاهده مشتقات واژه نمونه آیات
جاء ریشه جیء مشتقات جیء
وَجَآءُوٓ أَبَاهُمْ عِشَآءً يَبْكُونَ
أتی ریشه أتی مشتقات أتی
بِسْمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحْمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ أَتَىٰٓ أَمْرُ ٱللَّهِ فَلَا تَسْتَعْجِلُوهُ سُبْحَٰنَهُۥ وَتَعَٰلَىٰ عَمَّا يُشْرِكُونَ
هَیتَ ریشه هیت مشتقات هیت
وَرَٰوَدَتْهُ ٱلَّتِى هُوَ فِى بَيْتِهَا عَن نَّفْسِهِۦ وَغَلَّقَتِ ٱلْأَبْوَٰبَ وَقَالَتْ هَيْتَ لَكَ قَالَ مَعَاذَ ٱللَّهِ إِنَّهُۥ رَبِّىٓ أَحْسَنَ مَثْوَاىَ إِنَّهُۥ لَا يُفْلِحُ ٱلظَّٰلِمُونَ
هَلُمَّ ریشه هلم مشتقات هلم
قَدْ يَعْلَمُ ٱللَّهُ ٱلْمُعَوِّقِينَ مِنكُمْ وَٱلْقَآئِلِينَ لِإِخْوَٰنِهِمْ هَلُمَّ إِلَيْنَا وَلَا يَأْتُونَ ٱلْبَأْسَ إِلَّا قَلِيلًا
تَعال ریشه علو مشتقات علو
قُلْ يَٰٓأَهْلَ ٱلْكِتَٰبِ تَعَالَوْا۟ إِلَىٰ كَلِمَةٍ سَوَآءٍۭ بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمْ أَلَّا نَعْبُدَ إِلَّا ٱللَّهَ وَلَا نُشْرِكَ بِهِۦ شَيْـًٔا وَلَا يَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضًا أَرْبَابًا مِّن دُونِ ٱللَّهِ فَإِن تَوَلَّوْا۟ فَقُولُوا۟ ٱشْهَدُوا۟ بِأَنَّا مُسْلِمُونَ

معانی مترادفات قرآنی آمدن

«جاء»

جَاءَ، يَجِي‏ءُ، جَيْئَةً، و مَجِيئاً، مثل واژه اتيان- بمعنى آمدن است ولى مفهوم واژه- مجي‏ء اعمّ از- إتيان- است يعنى فراگيرتر است زيرا- إتيان- بآسانى آمدن است و- نيز نوعى آمدن است كه با قصد و هدف انجام مى‏شود هر چند كه رسيدن بآن هدف ميسور و ممكن نگردد.

گفته مى‏شود- جاء- براى آمدن اجسام و معانى هر دو بكار مى‏رود خواه آمدن ذات اجسام و خود آنها باشد يا كار و مفاهيم آنها، نيز جاء در باره هر كسى كه قصدش آمدن بمكانى و در زمانى باشد، تمام اين معانى در آيات زير آمده است، خداى عزّ و جلّ گويد:

وَ جاءَ مِنْ أَقْصَا الْمَدِينَةِ رَجُلٌ يَسْعى‏- 20/ يس) و وَ لَقَدْ جاءَكُمْ يُوسُفُ مِنْ قَبْلُ بِالْبَيِّناتِ‏- 34/ غافر) و وَ لَمَّا جاءَتْ رُسُلُنا لُوطاً سِي‏ءَ بِهِمْ‏- 77/ هود).

و فَإِذا جاءَ الْخَوْفُ‏- 19/ احزاب) و إِذا جاءَ أَجَلُهُمْ‏- 49/ يونس) و بَلى‏ قَدْ جاءَتْكَ آياتِي‏- 59/ زمر) و فَقَدْ جاؤُ ظُلْماً وَ زُوراً- 4/ فرقان) يعنى قصد سخن گفتن نمودند و چون از آن تجاوز كردند واژه- مجى- به كار رفته يعنى سخن ناگفتنى دروغ آوردند همانطور كه قصد و هدف نيز در سخن آنها وجود دارد.

خداى تعالى گويد: إِذْ جاؤُكُمْ مِنْ فَوْقِكُمْ وَ مِنْ أَسْفَلَ مِنْكُمْ‏- 10/ احزاب) و وَ جاءَ رَبُّكَ وَ الْمَلَكُ صَفًّا صَفًّا- 22/ فجر) كه در آيه اخير امر خداى منظور است نه ذات خداى و اين قول ابن عبّاس (رض) است.

و همچنين آيه‏ فَلَمَّا جاءَهُمُ الْحَقُ‏- 76/ يونس) تعبير همان آيه قبلى يعنى- جاءَ رَبُّكَ‏- است.

جَاءَ و أَجَاءَهُ‏- هر دو بكار مى‏رود، خداى تعالى گويد:

فَأَجاءَهَا الْمَخاضُ إِلى‏ جِذْعِ النَّخْلَةِ- 48/ قصص) (يعنى: درد زايمان او يعنى (مريم)

ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏1، ص: 437

را بكنار خرمائى پناه داد و برد)، أجاءها- يعنى- ألجأها- كه فعل متعدّى از جاء است- چنانكه گويند:

شرّ ما أجاءك إلى مخّة عرقوب‏[1]- كه ضرب المثل است يعنى شرّ و بديش او را بسوى خرما بنى بى‏ميوه پناه داد.

شاعر گويد: شرّ ما أجاءك الى مخة و الرّجاء(ترس و اميد او را فرا گرفت و پناه داد).

جَاءَ بكذا- او را حاضر كرد مثل آيات:

لَوْ لا جاؤُ عَلَيْهِ بِأَرْبَعَةِ شُهَداءَ- 14/ نور) (آوردن چهار گواه و شاهد براى موضع تهمت بر زنان‏ وَ جِئْتُكَ مِنْ سَبَإٍ بِنَبَإٍ يَقِينٍ‏- 22/ نمل) (خبرى يقينى برايت از كشور سبا آوردم) و جاء بكذا- معانيش با معانى چيزى كه همراه و ملازم اوست و آورده مى‏شود فرق مى‏كند.[۱]

«أتی»

الإتيان‏: به آسانى آمدن، و به سيلاب ريزان مى‏گويد: أَتِيٌ‏ و أَتَاوِيٌ‏، مرد غريب را هم به جهت همين شباهت معنى (أتاوىّ) گويند كه دائما در حركت است و جائى براى اسكان ندارد. در مورد آمدن و وارد شدن شخص براى كار و تدبير امور و همچنين در مورد آمدن براى انجام كار خير و شرّ و همچنين در أعيان و أعراض‏[1] اتيان بكار مى‏رود خداى تعالى فرموده است (إِنْ‏ أَتاكُمْ‏ عَذابُ اللَّهِ أَوْ أَتَتْكُمُ السَّاعَةُ- 40/ أنعام) و آيه (أَتى‏ أَمْرُ اللَّهِ‏ 1/ نحل) (فَأَتَى اللَّهُ بُنْيانَهُمْ مِنَ الْقَواعِدِ- 26/ نحل) تماما در معنى أمر و تدبير است كه خداوند تدبير امور مى‏كند مانند آيه (جاءَ رَبُّكَ‏- 22/ فجر) كه همان تدبير امور است (پس آمدن يا- إتيان- و مجئ- در آيات فوق، و آيات مشابه آنها انجام دادن و پرداختن به امر است) مانند اين شعر شاعر كه مى‏گويد:أَتَيْتَ‏ المروءة من بابها (جوانمردى را از راه و طريق خودش انجام دادى. (و به اصطلاح معروف فارسى از در وارد شدى كه كنايه از درست انجام داده كار است).

و آيه (فَلَنَأْتِيَنَّهُمْ بِجُنُودٍ لا قِبَلَ لَهُمْ بِها- 37/ النّمل) و (لا يَأْتُونَ الصَّلاةَ إِلَّا وَ هُمْ كُسالى‏ وَ لا يُنْفِقُونَ إِلَّا وَ هُمْ كارِهُونَ‏- 54/ توبه) در اين آيه پرداختن به نماز در حالى كه دقّت و توجّه ندارد و كسالت دارند، اشاره شده است. و در آيه (يَأْتِينَ الْفاحِشَةَ- 15/ نساء) كه در قرائت عبد اللّه- يأتى الفاحشة- است‏

به معنى پرداختن بكار نارواست به كار بردن واژه إتيان مانند به كار بردن واژه (مجئ) به معنى دست زدن بكار و تدبير است چنانكه در آيه زير مى‏فرمايد:

(لَقَدْ جِئْتِ شَيْئاً فَرِيًّا- 27/ مريم) (به كار عجيبى دست زده‏اى و به كار ناروائى پرداخته‏اى). گفته‏اند- أتوته و أتيته و أتوّة مصدر به جاى فاعل به كار مى‏رود، چنانكه براى داروئى يا شيرى كه با حركت شديد در ظرفى، كره يا كف بر رويش بيايد- أتوّة- بكار مى‏برند كه در حقيقت لازمه حركت شير در ظرف، همان آمدن كرده بر روى آن است و مصدر به جاى فاعل بكار رفته.

به زمينى هم كه محصول فراوان دارد مى‏گويند: هذه أرض كثيرة الإِتَاء و واژه- إتاء- كه به معنى آمدن است، در اينجا بجاى- ريع- كه زيادى و فراوانى است استعمال شده يعنى از آن زمين محصول زيادى بدست مى‏آيد و پر بار است.

و (مَأْتِيًّا- 61/ مريم) اسم مفعول از- أتيته- است. عدّه‏اى گفته‏اند معنايش- آتِياً- است كه اسم فاعل است، البته اين معنى درست نيست بلكه گفته شده است كه- أتيت الأمر و أتانى الامر و أتيته بكذا و آتيته كذا- مثل آياتى است كه خداى فرموده (وَ أُتُوا بِهِ مُتَشابِهاً- 25/ بقره) و (فَلَنَأْتِيَنَّهُمْ بِجُنُودٍ لا قِبَلَ لَهُمْ بِها- 37/ نمل) و (وَ آتَيْناهُمْ‏ مُلْكاً عَظِيماً- 54/ نساء) هر كجا در قرآن در وصف كتاب، آتَيْنا*- به كار رفته فصيحتر و بليغ‏تر است زيرا أُوتُوا*- در جائى بكار مى‏رود كه پذيرش و قبول طرف مقابل را نمى‏رساند.

امّا- آتَيْنا*- شايستگى و حالت پذيرش طرف مقابل را در بر دارد.

آيه (آتُونِي‏ زُبَرَ الْحَدِيدِ- 96/ كهف) در قرائت حمزه- جيئونى بزبر الحديد! تعبير و خوانده شده يعنى قطعات آهن را برايم بياوريد كه حرف (ب) در آيه فوق حذف شده است، و به معنى آوردن قطعات آهن و كمك بدنى رساندن براى سدّ ذو القرنين. است نه به معنى دادن و پرداخت كردن كمك مالى.- ائتونى- از إتئان است نه از- إيتاء و إعطاء إيتاء و إعطاء يعنى بخشيدن، بيك معنى است، صدقه دادن در قرآن با لفظ ايتاء مخصوص شده است در آيات (أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّكاةَ- 277/ بقره) و (إِقامَ الصَّلاةِ وإِيتاءَ الزَّكاةِ- 73/ انبياء) و وَ لا يَحِلُّ لَكُمْ أَنْ تَأْخُذُوا مِمَّا آتَيْتُمُوهُنَ‏ شَيْئاً- 229/ بقره) و وَ لَمْ‏ يُؤْتَ‏ سَعَةً مِنَ الْمالِ‏- 247/ بقره) در همه آيات از مصدر إيتاء- يعنى دادن، فعلهائى بكار رفته است‏.[۲]

«هَیتَ»

هَيْتَ‏ در معنى به- هلم- يعنى بيا نزديك است كه- هَيْتُ‏ لَكَ- هم خوانده شده يعنى آماده‏ام- هَيْتَ‏ به و تَهَيَّتْ‏- اينست كه بگوئى- هيت لك- در قرآن‏ وَ قالَتْ هَيْتَ لَكَ‏- يوسف/ 23 مربوط به سخن زليخا همسر عزيز مصر است.[۳]

«هَلُمَّ»

هَلُمَ‏- خواندن كسى به سوى چيزى است كه چند وجه دارد:

اول: اينكه از واژه‏ هَالُمَ‏ گرفته شده باشد يعنى چيزى را اصلاح نمودم‏ ألفش حذف شده است.

دوم: از أم- گرفته شده باشد يعنى قصد و هدف در آيه: وَ الْقائِلِينَ لِإِخْوانِهِمْ‏ هَلُمَ‏ إِلَيْنا- الاحزاب/ 18 عده‏اى هم همان حالت- هلم- را اصل لغت ميدانند، كه در تثنيه و جمع همين طور بكار ميرود كه در قرآن بكار رفته و عده‏اى گفته‏اند- هَلُمَّا و هَلُمُّوا و هَلُمِّي‏ براى تثنيه و جمع و مؤنث.

«تَعال»

العُلْو: بالا، نقطه مقابل و ضدّ واژه- سفل- است. عُلْوِىّ‏ و سُفْليّ: صفتى منسوب به آنهاست (بالايى و پائينى يا زبرين و زيرين). عُلُوّ: بر افراشتگى و بلند شدن.

عَلَا، يَعْلُو، عُلْوًا: اسمش عال- است (يعنى برآمده).

عَلِيَ‏، يَعْلَى‏ عَلًا: اسمش‏ عَلِيّ‏- است. (على- يكى از اسماء حسناى خداى تعالى است و نيز به معنى شريف و بلند مرتبه و سخت است). عَلِيَ: با فتحه حرف (ى) بيشتر در باره اجسام و مكانهاست در آيه گفت: (عالِيَهُمْ‏ ثِيابُ سُندُسٍ‏- 21/ انسان).

و نيز گفته شده- عَلَا- در مذّمت و ستايش هر دو گفته مى‏شود، امّا عَلِيَ‏ جز در چيزى كه ستوده و پسنديده است گفته نمى‏شود.

در آيات: (إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلا فِي الْأَرْضِ‏- 4/ قصص) (لَعالٍ‏ فِي الْأَرْضِ وَ إِنَّهُ لَمِنَ الْمُسْرِفِينَ‏- 83/ يونس) (فَاسْتَكْبَرُوا وَ كانُوا قَوْماً عالِينَ‏- 46/ مؤمنون)

ارجاعات

  1. ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏1، ص: 437-436
  2. ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏1، ص: 147-145
  3. ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏4، ص: 533