جفت (مترادف): تفاوت میان نسخهها
(صفحهای تازه حاوی «==مترادفات قرآنی جفت== مترادف های این واژه در قرآن عبارت است از «زوّج»، «شفع». ==مترادفات «جفت» در قرآن== {| class="wikitable" |+ !واژه !مشاهده ریشه شناسی واژه !مشاهده مشتقات واژه !نمونه آیات |- |زوّج |ریشه زوج |مشتقات زوج | |- |شفع |ش...» ایجاد کرد) |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱۳: | خط ۱۳: | ||
|[[زوج (ریشه)|ریشه زوج]] | |[[زوج (ریشه)|ریشه زوج]] | ||
|[[زوج (واژگان)|مشتقات زوج]] | |[[زوج (واژگان)|مشتقات زوج]] | ||
| | |{{AFRAME|Surah=42|Ayah=50}} | ||
|- | |- | ||
|شفع | |شفع | ||
|[[شفع (ریشه)|ریشه شفع]] | |[[شفع (ریشه)|ریشه شفع]] | ||
|[[شفع (واژگان)|مشتقات شفع]] | |[[شفع (واژگان)|مشتقات شفع]] | ||
| | |{{AFRAME|Surah=89|Ayah=3}} | ||
|} | |} | ||
==معانی مترادفات قرآنی جفت== | ==معانی مترادفات قرآنی جفت== | ||
=== «زوّج» === | ===«زوّج»=== | ||
زوج به هر يك از دو همسر مرد و زن (نرينه و مادينه) و در حيوانات كه با هم جفت هستند و آميزش جنسى نمودهاند، گفته مىشود و همچنين به هر دو جفتى، چه در مزاوجت و يا در غير آن، مثل جفت كفش و نعلين و نيز به هر دو چيزى كه با يكديگر شبيه يا همانند باشند، خواه شباهتى يكسان و يا ناهمسان باشد باز هم آنها را- زوج- گويند. | |||
=== «شفع» === | خداى تعالى گويد: (فَجَعَلَ مِنْهُ الزَّوْجَيْنِ الذَّكَرَ وَ الْأُنْثى- 39/ قيامة) و (وَ زَوْجُكَ الْجَنَّةَ- 35/ بقره) ولى واژه- زوجة- ناپسند است و بكار نمىرود (در قرآن نيامده است، مىگويند زوج المرئة: شوهر آن زن و زوجة الرّجل: زن آن مرد) جمعش زوجات است. | ||
شاعر گويد:فَبَكَا بَنَاتِي شَجْوَهُنّ و زَوْجَتِي يعنى: (همسرم و دخترانم از غم و اندوهشان گريستند). | |||
جمع زوج- أَزْوَاج- است. در آيه: (هُمْ وَ أَزْواجُهُمْ- 56/ يس) و (احْشُرُوا الَّذِينَ ظَلَمُوا وَ أَزْواجَهُمْ- 22/ صافّات). | |||
أَزْواجَهُمْ- يعنى ياران و كسانى كه در كردار و رفتار از ستمگران پيروى مىكردند (كه در دوزخ هم با هم قرينند). | |||
و آيه: (إِلى ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْهُمْ- 88/ حجر) يعنى: كسانى كه همسان و همگنان و اقران آنهايند. | |||
و آيات: (سُبْحانَ الَّذِي خَلَقَ الْأَزْواجَ- 36/ يس) و (وَ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ خَلَقْنا زَوْجَيْنِ- 49/ ذاريات) آگاهى و هشدارى بر اين امر است كه اشياء تمامشان از جوهر و عرض، مادّه و صورت تركيب شدهاند و اين كه هر چيز ساخته شده و مصنوع از قاعده تركيب عارى و مستثنى نيست. | |||
هر مصنوعى به ناچار، اقتضاء صانعى و سازندهاى دارد و اين امر خود تنبيهى است براى اين كه خداى تعالى فرد است (چون از حكم مصنوع خارج است- | |||
كان اللّه و لم يكن معه شىء. | |||
- به حكم آيه قرآن كه هُوَ الْأَوَّلُ و همچنين- لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ- يعنى ذات باريتعالى از حكم و قانون اشياء كه مركّبند خارج است. | |||
و آيه: (خَلَقْنا زَوْجَيْنِ- 49/ ذاريات) اين آيه روشن كرده است كه هر چه در عالم است، زوج است از جهت اين كه براى آن چيز، يا ضدّى يا چيزى شبيه به آن، يا چيزى در تركيب آن هست و بلكه به هيچ وجه از تركيب و مركّب بودن جدا نيست. در آيه اخير: زوجين را از اين جهت بيان كرد تا تنبيهى و هشدارى باشد بر اين كه: شى، هر چند ضد و مثل و شبيهى نداشته باشد امّا از تركيب جوهر و عرض ناگزير و جدا نشدنى است و آن زوجين است. | |||
در آيه: (أَزْواجاً مِنْ نَباتٍ شَتَّى- 53/ طه) يعنى: انواعى از گياهان همسان و شبيه و همجنس. | |||
آيه: (مِنْ كُلِ زَوْجٍ كَرِيمٍ- 7/ شعراء) و (ثَمانِيَةَ أَزْواجٍ- 43/ انعام) يعنى: اصناف و گونههايى. | |||
و آيه: (وَ كُنْتُمْ أَزْواجاً ثَلاثَةً- 7/ واقعه) (1- أَصْحابُ الْمَيْمَنَةِ 20 أَصْحابُ الْمَشْئَمَةِ 30 السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ، يعنى ياران دست راستى و دوستان دست چپى و پيشى گيرندگان به ايمان- أُولئِكَ الْمُقَرَّبُونَ- و همين گروه سوّم هستند كه مقرّب پيشگاه الهىاند، دست راست و دست چپ كنايه از انحراف و تمايل از خط مستقيم به غير خطّ مستقيم است). | |||
و اين ياران سه گانه كسانى هستند كه بعدا تفسيرشان كرده است كه: (وَ إِذَا النُّفُوسُ زُوِّجَتْ- 7/ تكوير) گفتهاند معناى اين آيه اينست كه هر دنبالهرو و پيروى به جلوداران خويش در بهشت و دوزخ نزديك مىشوند مثل: (احْشُرُوا الَّذِينَ ظَلَمُوا وَ أَزْواجَهُمْ- 22/ صافّات) گفته شده يعنى ارواح با اجسادشان قرين مىشوند بر حسب آنچه كه در سخن خداى تعالى است و در يكى از دو تفسير آيه: (يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِي إِلى رَبِّكِ راضِيَةً مَرْضِيَّةً- 27/ فجر) آگاهى و خبر داده است يعنى به صاحبت برگرد. | |||
و نيز گفتهاند: نفوس و ارواح- با اعمالشان قرين مىشوند، چنان كه در آيه: | |||
(يَوْمَ تَجِدُ كُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ مِنْ خَيْرٍ مُحْضَراً وَ ما عَمِلَتْ مِنْ سُوءٍ- 30/ آل عمران). | |||
و در آيه: (وَ زَوَّجْناهُمْ بِحُورٍ عِينٍ- 54/ دخان) يعنى با آنها قرينشان كرديم. | |||
در قرآن آن طورى كه در عرف مىگويند زَوَّجْتُه امرأةً و زَوَّجْنَاهُمْ حُوراً نيامده است چنانكه در سخن معمولى زوجته امرأه گفته مىشود. تا آگاهى و تنبيهى بر اين امر باشد كه قرين شدن با حور عين بر حسب امور متعارفى كه از نكاح در ميان مردم هست، نيست.<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج2، ص: 160-158</ref> | |||
===«شفع»=== | |||
الشَّفْعُ: پيوستن و ضميمه شدن چيزى است به همانند خود كه به جاى- مشفوع- شفع- گفته مىشود. | |||
در آيه: (الشَّفْعِ وَ الْوَتْرِ- 3/ فجر) گفته شده- شفع- يعنى: مخلوقات و آفريدهها چون پديدههائى تركيب شده و مركب هستند، چنانكه گفت: (وَ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ خَلَقْنا زَوْجَيْنِ- 49/ ذاريات). | |||
و- وتر- همان خداى تعالى است چون از هر جهت وحدت دارد و- احد- است. و نيز گفته شده- الشَّفْعُ- روز عيد قربان است چون روز ديگرى كه- الوتر- يا روز عرفه است به دنبال آن مىآيد، يا اينكه الشَّفْع فرزند آدم و- الوتر- خود آدم ابو البشر، زيرا از پدرى تولد نشده. | |||
الشَّفَاعَة: پيوستن به ديگرى براى اينكه يار و ياور اوست و درخواست كننده از او- بيشتر كاربرد شفاعت يعنى پيوستن و انضمام به كسى كه از نظر حرمت و مقام بالاتر از كسى است كه مادون اوست كه مورد شفاعت قرار مىگيرد و از اين معنى شفاعت در قيامت است. | |||
در آيه: (لا يَمْلِكُونَ الشَّفاعَةَ إِلَّا مَنِ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمنِ عَهْدا87/ مريم) و آيه: (لا تُغْنِي شَفاعَتُهُمْ شَيْئاً- 26/ نجم) يعنى: شفاعتشان از چيزى بىنيازتان نكند. (لا تَنْفَعُ الشَّفاعَةُ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ- 109/ طه). | |||
و (وَ لا يَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضى- 23/ انبياء) يعنى: شفاعت نمىكنند مگر از كسى كه خداوند راضى باشد و (فَما تَنْفَعُهُمْ شَفاعَةُ الشَّافِعِينَ- 48/ مدّثر) يعنى شفاعتشان نمىكنند. | |||
در آيات: (وَ لا يَمْلِكُ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الشَّفاعَةَ- 86/ زخرف) (مِنْ حَمِيمٍ وَ لا شَفِيعٍ- 18/ غافر) (نه از دوستى و نه از شفاعت كنندهاى) و در آيات: (مَنْ يَشْفَعْ شَفاعَةً حَسَنَةً- 85/ نساء) (وَ مَنْ يَشْفَعْ شَفاعَةً سَيِّئَةً- 85/ نساء) يعنى: كسى كه به شخصى غير از خويش پيوسته مىشود و در كار خير و كار شرّ ياوريش مىكند و همسنگ و شفيعش مىشود و در سود و زيانش شركت دارد، توانش مىبخشد و معاونتش نمايد، گفته شده شفاعت در دو آيه اخير (يعنى شفاعت خير و شرّ) به اين معنى است كه انسانى براى ديگرى راه خير يا راه شرّى را باز و روشن مىكند و او آن را پيروى مىنمايد، گويى كه آن انسان همراه اوست و به او پيوسته است چنانكه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: | |||
«من سنّ سنّة حسنة فله اجرها و أجر من عمل بها و من سنّ سنّة سيّئة فعليه وزرها و وزر من عمل بها». | |||
يعنى: گناه خودش و گناه كسى كه به آن سنّت و روش بد، عمل كرده است (بر عهده سنّت گذار و بدعت گذار بد است). | |||
و آيه: (ما مِنْ شَفِيعٍ إِلَّا مِنْ بَعْدِ إِذْنِهِ- 3/ يونس). | |||
يعنى خداى تعالى است كه تدبير امر مىكند، و در حلّ و فصل امور، دوّمى و ثانى براى او نيست مگر اينكه به فرشتگان مدبّر و مقسّم (كارگزاران جهان آفرينش) اجازه دهد و آنها آنچه را كه اجازه يافتهاند انجام دهند، انجام مىدهند. | |||
اسْتَشْفَعْتُ بفلان على فلان: از او براى ديگرى شفاعت خواستم. | |||
فَتَشَفَّعَ لى: شفاعتم كرد. | |||
شَفَّعَهُ: شفاعتش را پاسخ داد، در اين باره سخن پيامبر صلّى اللّه عليه و آله است كه: | |||
«القرآن شَافِعٌ مُشَفَّعٌ». | |||
يعنى: قرآن شفاعت كننده و شفاعت پذير است. | |||
الشُّفْعَة: يعنى طلب حقّ، شركت در چيزى كه داد و ستد شده باشد تا شريكش آن را بما يملك خويش ضميمه كند و از معنى- شفع- است. | |||
پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود:«اذا وقعت الحدود فلا شفعة»يعنى: (هر گاه حدود و مقرّرات وقوع يافت و انجام شد ديگر شفعهاى در آن باره نيست)<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج2، ص: 336-334</ref> | |||
==ارجاعات== | ==ارجاعات== | ||
[[رده:فرهنگنامه مترادفات قرآن]] | [[رده:فرهنگنامه مترادفات قرآن]] |
نسخهٔ کنونی تا ۱ ژانویهٔ ۲۰۲۵، ساعت ۱۵:۰۴
مترادفات قرآنی جفت
مترادف های این واژه در قرآن عبارت است از «زوّج»، «شفع».
مترادفات «جفت» در قرآن
واژه | مشاهده ریشه شناسی واژه | مشاهده مشتقات واژه | نمونه آیات |
---|---|---|---|
زوّج | ریشه زوج | مشتقات زوج | أَوْ يُزَوِّجُهُمْ ذُكْرَانًا وَإِنَٰثًا وَيَجْعَلُ مَن يَشَآءُ عَقِيمًا إِنَّهُۥ عَلِيمٌ قَدِيرٌ
|
شفع | ریشه شفع | مشتقات شفع | وَٱلشَّفْعِ وَٱلْوَتْرِ
|
معانی مترادفات قرآنی جفت
«زوّج»
زوج به هر يك از دو همسر مرد و زن (نرينه و مادينه) و در حيوانات كه با هم جفت هستند و آميزش جنسى نمودهاند، گفته مىشود و همچنين به هر دو جفتى، چه در مزاوجت و يا در غير آن، مثل جفت كفش و نعلين و نيز به هر دو چيزى كه با يكديگر شبيه يا همانند باشند، خواه شباهتى يكسان و يا ناهمسان باشد باز هم آنها را- زوج- گويند.
خداى تعالى گويد: (فَجَعَلَ مِنْهُ الزَّوْجَيْنِ الذَّكَرَ وَ الْأُنْثى- 39/ قيامة) و (وَ زَوْجُكَ الْجَنَّةَ- 35/ بقره) ولى واژه- زوجة- ناپسند است و بكار نمىرود (در قرآن نيامده است، مىگويند زوج المرئة: شوهر آن زن و زوجة الرّجل: زن آن مرد) جمعش زوجات است.
شاعر گويد:فَبَكَا بَنَاتِي شَجْوَهُنّ و زَوْجَتِي يعنى: (همسرم و دخترانم از غم و اندوهشان گريستند).
جمع زوج- أَزْوَاج- است. در آيه: (هُمْ وَ أَزْواجُهُمْ- 56/ يس) و (احْشُرُوا الَّذِينَ ظَلَمُوا وَ أَزْواجَهُمْ- 22/ صافّات).
أَزْواجَهُمْ- يعنى ياران و كسانى كه در كردار و رفتار از ستمگران پيروى مىكردند (كه در دوزخ هم با هم قرينند).
و آيه: (إِلى ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْهُمْ- 88/ حجر) يعنى: كسانى كه همسان و همگنان و اقران آنهايند.
و آيات: (سُبْحانَ الَّذِي خَلَقَ الْأَزْواجَ- 36/ يس) و (وَ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ خَلَقْنا زَوْجَيْنِ- 49/ ذاريات) آگاهى و هشدارى بر اين امر است كه اشياء تمامشان از جوهر و عرض، مادّه و صورت تركيب شدهاند و اين كه هر چيز ساخته شده و مصنوع از قاعده تركيب عارى و مستثنى نيست.
هر مصنوعى به ناچار، اقتضاء صانعى و سازندهاى دارد و اين امر خود تنبيهى است براى اين كه خداى تعالى فرد است (چون از حكم مصنوع خارج است-
كان اللّه و لم يكن معه شىء.
- به حكم آيه قرآن كه هُوَ الْأَوَّلُ و همچنين- لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ- يعنى ذات باريتعالى از حكم و قانون اشياء كه مركّبند خارج است.
و آيه: (خَلَقْنا زَوْجَيْنِ- 49/ ذاريات) اين آيه روشن كرده است كه هر چه در عالم است، زوج است از جهت اين كه براى آن چيز، يا ضدّى يا چيزى شبيه به آن، يا چيزى در تركيب آن هست و بلكه به هيچ وجه از تركيب و مركّب بودن جدا نيست. در آيه اخير: زوجين را از اين جهت بيان كرد تا تنبيهى و هشدارى باشد بر اين كه: شى، هر چند ضد و مثل و شبيهى نداشته باشد امّا از تركيب جوهر و عرض ناگزير و جدا نشدنى است و آن زوجين است.
در آيه: (أَزْواجاً مِنْ نَباتٍ شَتَّى- 53/ طه) يعنى: انواعى از گياهان همسان و شبيه و همجنس.
آيه: (مِنْ كُلِ زَوْجٍ كَرِيمٍ- 7/ شعراء) و (ثَمانِيَةَ أَزْواجٍ- 43/ انعام) يعنى: اصناف و گونههايى.
و آيه: (وَ كُنْتُمْ أَزْواجاً ثَلاثَةً- 7/ واقعه) (1- أَصْحابُ الْمَيْمَنَةِ 20 أَصْحابُ الْمَشْئَمَةِ 30 السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ، يعنى ياران دست راستى و دوستان دست چپى و پيشى گيرندگان به ايمان- أُولئِكَ الْمُقَرَّبُونَ- و همين گروه سوّم هستند كه مقرّب پيشگاه الهىاند، دست راست و دست چپ كنايه از انحراف و تمايل از خط مستقيم به غير خطّ مستقيم است).
و اين ياران سه گانه كسانى هستند كه بعدا تفسيرشان كرده است كه: (وَ إِذَا النُّفُوسُ زُوِّجَتْ- 7/ تكوير) گفتهاند معناى اين آيه اينست كه هر دنبالهرو و پيروى به جلوداران خويش در بهشت و دوزخ نزديك مىشوند مثل: (احْشُرُوا الَّذِينَ ظَلَمُوا وَ أَزْواجَهُمْ- 22/ صافّات) گفته شده يعنى ارواح با اجسادشان قرين مىشوند بر حسب آنچه كه در سخن خداى تعالى است و در يكى از دو تفسير آيه: (يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِي إِلى رَبِّكِ راضِيَةً مَرْضِيَّةً- 27/ فجر) آگاهى و خبر داده است يعنى به صاحبت برگرد.
و نيز گفتهاند: نفوس و ارواح- با اعمالشان قرين مىشوند، چنان كه در آيه:
(يَوْمَ تَجِدُ كُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ مِنْ خَيْرٍ مُحْضَراً وَ ما عَمِلَتْ مِنْ سُوءٍ- 30/ آل عمران).
و در آيه: (وَ زَوَّجْناهُمْ بِحُورٍ عِينٍ- 54/ دخان) يعنى با آنها قرينشان كرديم.
در قرآن آن طورى كه در عرف مىگويند زَوَّجْتُه امرأةً و زَوَّجْنَاهُمْ حُوراً نيامده است چنانكه در سخن معمولى زوجته امرأه گفته مىشود. تا آگاهى و تنبيهى بر اين امر باشد كه قرين شدن با حور عين بر حسب امور متعارفى كه از نكاح در ميان مردم هست، نيست.[۱]
«شفع»
الشَّفْعُ: پيوستن و ضميمه شدن چيزى است به همانند خود كه به جاى- مشفوع- شفع- گفته مىشود.
در آيه: (الشَّفْعِ وَ الْوَتْرِ- 3/ فجر) گفته شده- شفع- يعنى: مخلوقات و آفريدهها چون پديدههائى تركيب شده و مركب هستند، چنانكه گفت: (وَ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ خَلَقْنا زَوْجَيْنِ- 49/ ذاريات).
و- وتر- همان خداى تعالى است چون از هر جهت وحدت دارد و- احد- است. و نيز گفته شده- الشَّفْعُ- روز عيد قربان است چون روز ديگرى كه- الوتر- يا روز عرفه است به دنبال آن مىآيد، يا اينكه الشَّفْع فرزند آدم و- الوتر- خود آدم ابو البشر، زيرا از پدرى تولد نشده.
الشَّفَاعَة: پيوستن به ديگرى براى اينكه يار و ياور اوست و درخواست كننده از او- بيشتر كاربرد شفاعت يعنى پيوستن و انضمام به كسى كه از نظر حرمت و مقام بالاتر از كسى است كه مادون اوست كه مورد شفاعت قرار مىگيرد و از اين معنى شفاعت در قيامت است.
در آيه: (لا يَمْلِكُونَ الشَّفاعَةَ إِلَّا مَنِ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمنِ عَهْدا87/ مريم) و آيه: (لا تُغْنِي شَفاعَتُهُمْ شَيْئاً- 26/ نجم) يعنى: شفاعتشان از چيزى بىنيازتان نكند. (لا تَنْفَعُ الشَّفاعَةُ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ- 109/ طه).
و (وَ لا يَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضى- 23/ انبياء) يعنى: شفاعت نمىكنند مگر از كسى كه خداوند راضى باشد و (فَما تَنْفَعُهُمْ شَفاعَةُ الشَّافِعِينَ- 48/ مدّثر) يعنى شفاعتشان نمىكنند.
در آيات: (وَ لا يَمْلِكُ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الشَّفاعَةَ- 86/ زخرف) (مِنْ حَمِيمٍ وَ لا شَفِيعٍ- 18/ غافر) (نه از دوستى و نه از شفاعت كنندهاى) و در آيات: (مَنْ يَشْفَعْ شَفاعَةً حَسَنَةً- 85/ نساء) (وَ مَنْ يَشْفَعْ شَفاعَةً سَيِّئَةً- 85/ نساء) يعنى: كسى كه به شخصى غير از خويش پيوسته مىشود و در كار خير و كار شرّ ياوريش مىكند و همسنگ و شفيعش مىشود و در سود و زيانش شركت دارد، توانش مىبخشد و معاونتش نمايد، گفته شده شفاعت در دو آيه اخير (يعنى شفاعت خير و شرّ) به اين معنى است كه انسانى براى ديگرى راه خير يا راه شرّى را باز و روشن مىكند و او آن را پيروى مىنمايد، گويى كه آن انسان همراه اوست و به او پيوسته است چنانكه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود:
«من سنّ سنّة حسنة فله اجرها و أجر من عمل بها و من سنّ سنّة سيّئة فعليه وزرها و وزر من عمل بها».
يعنى: گناه خودش و گناه كسى كه به آن سنّت و روش بد، عمل كرده است (بر عهده سنّت گذار و بدعت گذار بد است).
و آيه: (ما مِنْ شَفِيعٍ إِلَّا مِنْ بَعْدِ إِذْنِهِ- 3/ يونس).
يعنى خداى تعالى است كه تدبير امر مىكند، و در حلّ و فصل امور، دوّمى و ثانى براى او نيست مگر اينكه به فرشتگان مدبّر و مقسّم (كارگزاران جهان آفرينش) اجازه دهد و آنها آنچه را كه اجازه يافتهاند انجام دهند، انجام مىدهند.
اسْتَشْفَعْتُ بفلان على فلان: از او براى ديگرى شفاعت خواستم.
فَتَشَفَّعَ لى: شفاعتم كرد.
شَفَّعَهُ: شفاعتش را پاسخ داد، در اين باره سخن پيامبر صلّى اللّه عليه و آله است كه:
«القرآن شَافِعٌ مُشَفَّعٌ».
يعنى: قرآن شفاعت كننده و شفاعت پذير است.
الشُّفْعَة: يعنى طلب حقّ، شركت در چيزى كه داد و ستد شده باشد تا شريكش آن را بما يملك خويش ضميمه كند و از معنى- شفع- است.
پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود:«اذا وقعت الحدود فلا شفعة»يعنى: (هر گاه حدود و مقرّرات وقوع يافت و انجام شد ديگر شفعهاى در آن باره نيست)[۲]