تبعید (مترادف): تفاوت میان نسخهها
(صفحهای تازه حاوی «==مترادفات قرآنی تبعید== مترادف های این واژه در قرآن عبارت است از «جلاء»، «نفی». ==مترادفات «تبعید» در قرآن== {| class="wikitable" |+ !واژه !مشاهده ریشه شناسی واژه !مشاهده مشتقات واژه !نمونه آیات |- |جلاء |ریشه جلو |مشتقات جلو | |- |نف...» ایجاد کرد) |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱۳: | خط ۱۳: | ||
|[[جلو (ریشه)|ریشه جلو]] | |[[جلو (ریشه)|ریشه جلو]] | ||
|[[جلو (واژگان)|مشتقات جلو]] | |[[جلو (واژگان)|مشتقات جلو]] | ||
| | |{{AFRAME|Surah=59|Ayah=3}} | ||
|- | |- | ||
|نفی | |نفی | ||
|[[نفی (ریشه)|ریشه نفی]] | |[[نفی (ریشه)|ریشه نفی]] | ||
|[[نفی (واژگان)|مشتقات نفی]] | |[[نفی (واژگان)|مشتقات نفی]] | ||
| | |{{AFRAME|Surah=5|Ayah=33}} | ||
|} | |} | ||
==معانی مترادفات قرآنی تبعید== | ==معانی مترادفات قرآنی تبعید== | ||
=== «جلاء» === | ===«جلاء»=== | ||
اصل- جَلْو- آشكار شدن و كشف كردن است، أَجْلَيْتُ القوم عن منازلهم فَجَلَوْا عنها- يعنى آن عدّه را از منازلشان كوچاندم و آنها نيز بيرون رفته و جلاى وطن كردند، جلا- نيز در همان معنى است. | |||
شاعر گويد:فلمّا جَلَاهَا بالأيام تحيّرت/ثبات عليها ذلّها و اكتئابها (همينكه از دود دادن زنبورها را دور كرد از پايدارى آنها در سختىها و مرارتها به شگفت آمد). | |||
=== «نفی» === | خداى عزّ و جلّ گويد: وَ لَوْ لا أَنْ كَتَبَ اللَّهُ عَلَيْهِمُ الْجَلاءَ لَعَذَّبَهُمْ فِي الدُّنْيا- 3/ حشر). | ||
(و اگر نه اين بود كه يهود بنى نضير كه بنابر فرمان خداى بايستى از مدينه دور شوند و فتنه انگيزى نكنند اگر تمكين نمىكردند در دنيا معذّبشان مىكرد). | |||
از اين واژه اصطلاحات- جَلَا لى خبرٌ، خبر جَلِيّ قياس جلىّ هست يعنى خبرى و قياسى منتشر شده و پراكنده و روشن، ولى واژه جال در اين فعل شنيده نشده. | |||
جَلَوْتُ العروس جَلْوَةً- عروس را بخوبى نگريستم. | |||
جَلَوْتُ السّيف جِلَاءً- شمشير را صيقل دادم. | |||
السّماء جَلْوَاءً- آسمان صاف و روشن. | |||
رجل أَجْلَى- مردى كه جلو سرش كم مو است. | |||
تَجَلِّي- چيزى كه ذاتا روشن است، در آيه وَ النَّهارِ إِذا تَجَلَّى- 2/ اللّيل) و گاهى تجلّى- با امر و فعل است، مثل فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ- 143/ اعراف) و گفته شده، فلان ابن جَلايعنى او مشهور است. | |||
أَجْلَوْا عن قتيل إِجْلَاءً از او دور شدند و ندانستند كه چه كسى او را كشته است.<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج1، ص: 408-407</ref> | |||
===«نفی» === | |||
أَوْ تُقَطَّعَ أَيْدِيهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ مِنْ خِلافٍ أَوْ يُنْفَوْا مِنَ الْأَرْضِ مائده: 33. مراد از نفى در آيه نفى بلد و تبعيد است و آن يكى از مجازاتهاى محارب (سارق مسلّح) است كه در «حرب» بررسى شده است يعنى: يا دستها و پاهايشان بعكس بريده شود و يا از آنمحل تبعيد شوند «نفاه من بلده: اخرجه منه و سيّره الى غيره» اين لفظ فقط يكبار در كلام اللّه آمده است.<ref>قاموس قرآن، ج7، ص: 103-102</ref> | |||
==ارجاعات== | ==ارجاعات== | ||
[[رده:فرهنگنامه مترادفات قرآن]] | [[رده:فرهنگنامه مترادفات قرآن]] |
نسخهٔ کنونی تا ۳۱ دسامبر ۲۰۲۴، ساعت ۱۵:۵۳
مترادفات قرآنی تبعید
مترادف های این واژه در قرآن عبارت است از «جلاء»، «نفی».
مترادفات «تبعید» در قرآن
واژه | مشاهده ریشه شناسی واژه | مشاهده مشتقات واژه | نمونه آیات |
---|---|---|---|
جلاء | ریشه جلو | مشتقات جلو | وَلَوْلَآ أَن كَتَبَ ٱللَّهُ عَلَيْهِمُ ٱلْجَلَآءَ لَعَذَّبَهُمْ فِى ٱلدُّنْيَا وَلَهُمْ فِى ٱلْءَاخِرَةِ عَذَابُ ٱلنَّارِ
|
نفی | ریشه نفی | مشتقات نفی | إِنَّمَا جَزَٰٓؤُا۟ ٱلَّذِينَ يُحَارِبُونَ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ وَيَسْعَوْنَ فِى ٱلْأَرْضِ فَسَادًا أَن يُقَتَّلُوٓا۟ أَوْ يُصَلَّبُوٓا۟ أَوْ تُقَطَّعَ أَيْدِيهِمْ وَأَرْجُلُهُم مِّنْ خِلَٰفٍ أَوْ يُنفَوْا۟ مِنَ ٱلْأَرْضِ ذَٰلِكَ لَهُمْ خِزْىٌ فِى ٱلدُّنْيَا وَلَهُمْ فِى ٱلْءَاخِرَةِ عَذَابٌ عَظِيمٌ
|
معانی مترادفات قرآنی تبعید
«جلاء»
اصل- جَلْو- آشكار شدن و كشف كردن است، أَجْلَيْتُ القوم عن منازلهم فَجَلَوْا عنها- يعنى آن عدّه را از منازلشان كوچاندم و آنها نيز بيرون رفته و جلاى وطن كردند، جلا- نيز در همان معنى است. شاعر گويد:فلمّا جَلَاهَا بالأيام تحيّرت/ثبات عليها ذلّها و اكتئابها (همينكه از دود دادن زنبورها را دور كرد از پايدارى آنها در سختىها و مرارتها به شگفت آمد).
خداى عزّ و جلّ گويد: وَ لَوْ لا أَنْ كَتَبَ اللَّهُ عَلَيْهِمُ الْجَلاءَ لَعَذَّبَهُمْ فِي الدُّنْيا- 3/ حشر).
(و اگر نه اين بود كه يهود بنى نضير كه بنابر فرمان خداى بايستى از مدينه دور شوند و فتنه انگيزى نكنند اگر تمكين نمىكردند در دنيا معذّبشان مىكرد).
از اين واژه اصطلاحات- جَلَا لى خبرٌ، خبر جَلِيّ قياس جلىّ هست يعنى خبرى و قياسى منتشر شده و پراكنده و روشن، ولى واژه جال در اين فعل شنيده نشده.
جَلَوْتُ العروس جَلْوَةً- عروس را بخوبى نگريستم.
جَلَوْتُ السّيف جِلَاءً- شمشير را صيقل دادم.
السّماء جَلْوَاءً- آسمان صاف و روشن.
رجل أَجْلَى- مردى كه جلو سرش كم مو است.
تَجَلِّي- چيزى كه ذاتا روشن است، در آيه وَ النَّهارِ إِذا تَجَلَّى- 2/ اللّيل) و گاهى تجلّى- با امر و فعل است، مثل فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ- 143/ اعراف) و گفته شده، فلان ابن جَلايعنى او مشهور است.
أَجْلَوْا عن قتيل إِجْلَاءً از او دور شدند و ندانستند كه چه كسى او را كشته است.[۱]
«نفی»
أَوْ تُقَطَّعَ أَيْدِيهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ مِنْ خِلافٍ أَوْ يُنْفَوْا مِنَ الْأَرْضِ مائده: 33. مراد از نفى در آيه نفى بلد و تبعيد است و آن يكى از مجازاتهاى محارب (سارق مسلّح) است كه در «حرب» بررسى شده است يعنى: يا دستها و پاهايشان بعكس بريده شود و يا از آنمحل تبعيد شوند «نفاه من بلده: اخرجه منه و سيّره الى غيره» اين لفظ فقط يكبار در كلام اللّه آمده است.[۲]