خواندن (مترادف): تفاوت میان نسخه‌ها

از قرآن پدیا
بدون خلاصۀ ویرایش
 
خط ۳۹: خط ۳۹:


=== «قرأ» ===
=== «قرأ» ===
قَرَأَتِ‏ المرأةُ: آن زن اثر دشتان يا حائض شدن را در خود ديد.
أَقْرَأَتْ‏: دشتان شد.
قَرَأْتُ‏ الجاريةَ: آن دوشيزه را بحال خود گذاردم تا دشتان شد.
قُرْء: در حقيقت اسمى است براى داخل شدن در مدت دشتان از زمان طهر و پاكى و چون اسمى جامع براى هر دو زمان است (زمان طهر و زمان قرء) لذا به هر دو حالت اطلاق شده است زيرا هر اسمى كه براى دو معنى با هم و قرين هم وضع شده باشد به هر يك از آنها هم در وقتى كه جداگانه باشد اطلاق ميشود مثل واژه مائده براى خوان و طعام [كه هر دو به تنهايى و هم به جاى يكديگر بكار ميروند] سپس هر كدام به تنهايى نيز به همان اسم ناميده ميشوند ولى- قُرْء بطور مجرد اسمى براى پاكى و طهر و همچنين بطور مجرد براى دشتان نيست به دليل اينكه زن اگر در حالت طهر و پاكى كه اثرى از خون نبيند او را داراى قرء- نمى‏گويند و همينطور حائض و زنى كه اثر بعد از زايمان را مرتبا در خود مى‏بيند طاهر و داراى قرء نمى‏گويند.
در آيه: يَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ ثَلاثَةَ قُرُوءٍ (223/ بقره) يعنى سه نوبت رسيدن از طهر به دشتان و حيض، و نيز سخن پيامبر عليه السّلام كه فرمود:
«اقعدى عن الصلاة ايّام‏ أَقْرَائِكِ‏»يعنى در ايام حيض و دشتانت نماز نگزار و اين بيان مثل سخن كس است كه مى‏گويد:
افعل كذا أيام ورود فلانٍ: موقع رسيدن و ورود فلانى اين كار را انجام بده با اينكه ميدانيم ورود او در يك ساعت انجام ميشود ولى به ايام، يعنى روزها نسبت داده ميشود سخن واژه‏شناسان و علماء لغت اينستكه (قُرْء) از (قَرَأَ) يعنى جمع بمعنى جمع كرد گرو شده است، و اينان واژه قرء را به جمع ميان زمان پاكى و حيض هر دو توجيه نموده‏اند به حسب آنچه كه در مورد جمع شدن خون در رحم مادر يادآور شدم.
قِرَاءَةٌ: پيوستن و متصل نمودن بعضى از حروف و كلمات به بعضى ديگر در آشكار خواندن قرآن بطور (ترتيل) است و به هر جمعى قراءت گفته نميشود مثلا وقتى قومى وعده‏اى را جمع كنند- قَرَأْتُ‏ القومَ- گفته نميشود، چيزى كه دلالت بر اين دارد اينستكه اداء كردن يك حرف از حروف الفباء را قرائت نمى‏گويند. واژه- قُرْآن‏- هم در اصل مصدر و به معنى خواندن است بر وزن كفران و رجحان، در آيه: إِنَّ عَلَيْنا جَمْعَهُ وَ قُرْآنَهُ‏ فَإِذا قَرَأْناهُ‏ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ‏ (17 و 18/ قيامة). ابن عباس در معنى اين آيه گفته است: «يعنى وقتى كه آنرا جمع كرديم و در سينه و خاطرت ثابتش نموديم به آن عمل كن» واژه- قرآن- مخصوص كتابى است كه بر محمّد صلّى اللّه عليه و آله نازل شده است و براى اين كتاب واژه قرآن اسم علم شده است همانطور كه نام- توراة- براى آنچه كه بر موسى عليه السّلام و نام انجيل براى آنچه كه بر عيسى عليه السّلام [كه درود و سلام خدا بر هر دوى آنها باد] بصورت اسم علم در آمده و اطلاق شده است.
بعضى از دانشمندان گفته‏اند: وجه تسميه و نامگزارى قرآن براى اين كتاب در ميان كتابهاى خداى براى اين است كه «قرآن» جامع ثمرات و بهره‏هاى كتابهاى ديگر اوست و بلكه براى جمع كردن ثمرات و بهره‏هاى تمام علوم در آن است همانطور كه خداى تعالى به اين معنى در آيه:
وَ تَفْصِيلَ كُلِّ شَيْ‏ءٍ (111/ يوسف) اشاره كرده است و همچنين در آيات.
تِبْياناً لِكُلِّ شَيْ‏ءٍ (89/ نحل).
قُرْآناً عَرَبِيًّا غَيْرَ ذِي عِوَجٍ‏ (28/ زمر).
قُرْآناً فَرَقْناهُ‏ لِتَقْرَأَهُ‏ (106/ اسراء).
فِي هذَا الْقُرْآنِ‏ (41/ اسراء).
وَ قُرْآنَ‏ الْفَجْرِ (78/ اسراء) يعنى خواندن (نماز صبح).
و آيه: لَقُرْآنٌ‏ كَرِيمٌ‏ (77/ واقعة)
أَقْرَأْتُ‏ فلاناً: او را خواندم (و سلامش رساندم)، در آيه.سَنُقْرِئُكَ‏ فَلا تَنْسى‏ (6/ اعلى)
تَقَرَّأْتُ‏: فهماندم.
قَارَأْتُهُ‏: با هم مذاكره كرديم و درسش گفتم [و آنرا مطالعه كردم‏].<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏3، ص: 183-179</ref>


=== «تلی» ===
=== «تلی» ===
تَلَا يعنى بطورى از او پيروى كرد كه ميانشان چيز ديگرى حائل نبود (پيروى و متابعت بدون حائل و واسطه) اينگونه پيروى، گاهى متابعت جسمى است و گاه با اقتداء و فرمانبرى در حكم، كه مصدرش- تُلُوّ و تِلْو است و گاهى نيز پيروى و پياپى خواندن و تدبّر و انديشه است كه مصدرش‏ تِلَاوَة- است.
و در آيه (وَ الْقَمَرِ إِذا تَلاها- 2/ الشّمس) كه در اينجا- تليها- يعنى اتّباع و از پى رفتن به گونه اقتداء و پيروى مرتبه پائين‏تر از مرتبه و درجه بالاتر است، زيرا گفته شده كه ماه نورش را از خورشيد اقتباس مى‏كند و خورشيد براى ماه بمنزله خليفه است، از اين روى خداوند در آيه (جَعَلَ الشَّمْسَ ضِياءً وَ الْقَمَرَ نُوراً- 5/ يونس) خبر مى‏دهد كه ارزش و قدرت نور در واژه (ضياء) به مراتب بالاتر از مفهوم واژه- نور- است زيرا هر ضيائى نور است ولى هر نورى (ضياء) نيست.
و آيه (وَ يَتْلُوهُ‏ شاهِدٌ مِنْهُ‏- 17/ هود) يعنى از او تبعيّت مى‏كند و بموجب گفتارش عمل مى‏نمايد، و آيه (يَتْلُونَ آياتِ اللَّهِ‏- 113/ آل عمران) واژه‏ تِلَاوَة- مخصوص پيروى كردن نازل شده الهى است كه گاهى با قرائت آنها و زمانى با فرمانبردارى از محتويات آنها است مانند امروز نهى و ترغيب و باز ايستادن يا هر چيز كه از معانى‏ اين احكام بيان شود زيرا تلاوت و پيروى اخصّ از قرائت و خواندن آنهاست پس هر تلاوتى، قرائت است و هر خواند و قرائتى تلاوت نيست. مثلا در خواندن نامه نمى‏گويند- تلوت رفعتك- ولى در قرآن چيزى را كه قرائت مى‏كنى پيروى از آن واجب است.
آيات (هُنالِكَ تَبْلُوا كُلُّ نَفْسٍ ما أَسْلَفَتْ‏- 30/ يونس) و (وَ إِذا تُتْلى‏ عَلَيْهِمْ آياتُنا- 31/ انفال) و (أَ وَ لَمْ يَكْفِهِمْ أَنَّا أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ يُتْلى‏ عَلَيْهِمْ‏- 51/ عنكبوت) و (قُلْ لَوْ شاءَ اللَّهُ ما تَلَوْتُهُ‏ عَلَيْكُمْ‏- 16/ يونس) و (وَ إِذا تُلِيَتْ‏ عَلَيْهِمْ آياتُهُ زادَتْهُمْ إِيماناً- 2/ انفال).
كه تلاوت در آيات فوق در معنى قرائت و خواندن است.
و همچنين آيات (وَ اتْلُ‏ ما أُوحِيَ إِلَيْكَ مِنْ كِتابِ رَبِّكَ‏- 27/ كهف) و (وَ اتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ ابْنَيْ آدَمَ بِالْحَقِ‏- 27/ مائده) و (فَالتَّالِياتِ‏ ذِكْراً- 3/ صافّات).
امّا در آيه (يَتْلُونَهُ حَقَّ تِلاوَتِهِ‏- 121/ بقره) پيروى كردن با علم و عمل است.
و آيه (ذلِكَ نَتْلُوهُ عَلَيْكَ مِنَ الْآياتِ وَ الذِّكْرِ الْحَكِيمِ‏- 58/ آل عمران- يعنى آنرا بر تو فرو فرستاديم، و آيه (وَ اتَّبَعُوا ما تَتْلُوا الشَّياطِينُ‏- 102/ بقره) كه واژه- تلاوت- بر اين اساس بكار رفته كه شياطين مى‏پنداشتند آنچه را كه- تلاوت- مى‏كنند از كتاب خداست.
التُّلَاوَة و التَّلِيَّة- باقى مانده و تتمه وامى است كه بايد پرداخت شود.
أَتْلَيْتُهُ‏- يعنى او را باقى گزاردم در حالى كه قدرت پرداخت آنرا داشتم به تأخيرش انداختم، أَتْلَيْتُ‏ فلانا على فلان بحقّ- يعنى حقّ او را به او واگذاردم. گفته مى‏شود:
فلان‏ يَتْلُوا على فلان او عليه- يعنى به او دروغ مى‏گويد، خداى گويد: (وَ يَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ‏- 75/ آل عمران).
لا أدرى و لا أتلى و لا دريت و لا تليت- را براى جناس لفظى بكار مى‏برند و اصلشان- لا تلوت- است چنانكه عبارت‏
«مأزورات غير مأجورات».
كه اصلش موزورات است. (يعنى گناهكاران غير از نيكوكاران و پاداش گيرندگانند).<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏1، ص: 347-346</ref>


=== «رتّل» ===
=== «رتّل» ===
الرَّتَل‏: درستى و آراستگى چيزى بر نظم و استوارى آن.
رجل‏ رَتِلُ‏ الاسنان: مردى كه دندانهاى سپيد و منظّمى دارد.
التَّرْتِيل‏: اداى كلمات از دهان، به آسانى و استوارى و محكمى خداى تعالى گويد: (وَ رَتِّلِ‏ الْقُرْآنَ‏ تَرْتِيلًا- 4/ مزّمل) و (وَ رَتَّلْناهُ‏ تَرْتِيلًا- 32/ فرقان) يعنى:
(به آسانى و محكمى قرآن را تلاوت كنيد و كلماتش را اداء نمائيد).<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏2، ص: 41</ref>


=== «درَس» ===
=== «درَس» ===
دَرَسَ‏ (كهنه شد)، دَرَسَ‏ الدّارُ- يعنى اثرى از خانه باقى است چون باقى ماندن اثر چيزى بعد از آبادى در حكم پاك شدن و از بين رفتن خود آن چيز است تا اثرش باقى بماند از اينجهت‏ دُرُوس‏- به پاك شدن و محو شدن تفسير شده است و همچنين:
دَرَسَ‏ الكتاب و دَرَسْتُ‏ العلم- يعنى اثر آنرا دريافتم و حفظ نمودم (اثرش در صفحه ذهن باقى است همانطور كه آثار بناهاى ويران در سطح زمين باقى است).
و چون باقى ماندن چيزى در ذهن با پى در پى خواندن امكان دارد لذا خواندن مداوم به واژه- دَرْس‏- يعنى خواندن تعبير شده است.
خداى تعالى گويد: وَ دَرَسُوا ما فِيهِ‏- 169/ اعراف).
و بِما كُنْتُمْ تُعَلِّمُونَ الْكِتابَ وَ بِما كُنْتُمْ‏ تَدْرُسُونَ‏- 79/ آل عمران).
و وَ ما آتَيْناهُمْ مِنْ كُتُبٍ يَدْرُسُونَها- 44/ سباء).
(كه در هر سه عبارت- درسوا- تدرسون- يدرسون- از خواندن مداوم و اثر چيزى را در ذهن قرار دادن است).
و در آيه‏ وَ لِيَقُولُوا دَرَسْتَ‏- 105/ انعام) كه- دَارَسْتَ‏ هم خوانده شده يعنى مى‏گويند: باهل كتاب پيوسته‏اى. (كنايه از اينكه اين سخنان را از آنها اخذ كرده‏اى لذا براى ردّ گفتارشان خداوند در اين آيه مى‏گويد:
(آيات را از نظر لفظى گونه‏گون مى‏گردانيم و بر تو نازل مى‏كنيم تا حقيقت قرآن را براى كسانى كه دانا هستند بيان كنيم و بدانند، و بطلان سخن دشمنان را نيز روشن سازيم).
در باره آيه‏ وَ دَرَسُوا ما فِيهِ‏- 169/ اعراف) گفته شده يعنى فقط خواندند ولى عمل بآنها را ترك كردند چنانكه مى‏گويند:
دَرَسَ‏ القوم المكان- يعنى اثر آنجا را از بين بردند و فرسوده كردند.
دَرَسَتِ‏ المرأة- كنايه از عادت ماهيانه زنانگى است (حائض شد).
دَرَسَ‏ البعير- اثر پيسى در بدن شتر باقى است.<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏1، ص: 668-667</ref>


=== «املی» ===
=== «املی» ===
إِمْلَاء يعنى امتداد دادن در مدت زياد مثل- مَلَاوَةٌ و مَلِىٌ‏ من الدهر- مدت زمانى از روزگار گفت:
وَ اهْجُرْنِي مَلِيًّا- مريم/ 46 به مدت زمانى از من دور باش- تَمَلَّيْتُ‏ دهرا- مدتى باقيماندى- تَمَلَّيْتُ‏ الثوبَ- از آن لباس مدتى بهره بردم، تَمَلَّى‏ بكذا- مدتى از او بهره برد- ملاك اللّه- خداوند عمرت داد ميگويند- عشت مليّا- زياد زندگى كردى- مَلَا- بدون همزه يعنى بيابان گسترده و فراخ- مَلَوَان‏- كنايه از شب و روز است و حقيقتش اينست كه بخاطر پياپى آمدنشان چنين گفته‏اند زيرا بيكديگر اضافه ميشوند، شاعر ميگويد:نهار و ليل دائم ملواهما/على كل حال المرء يختلفان‏ (شب و روز در پى هم پيوسته ميايند و انسان در هر حالى كه باشد آنها در رفت و آمدند.
اگر اينگونه ظرف زمان نبودند و پياپى نميامدند بيكديگر اضافه نميشدند.
خداى تعالى گفت: وَ أُمْلِي‏ لَهُمْ إِنَّ كَيْدِي مَتِينٌ‏- الاعراف/ 183 (مهلتشان ده كه عذاب شديد ما بآنها ميرسد). و الشَّيْطانُ سَوَّلَ لَهُمْ وَ أَمْلى‏ لَهُمْ‏- محمد/ 25 يعنى (شيطان كفر را در نظرشان جلوه داد و مهلتشان داد) و اگر- أَمْلَأَ لهم- بخوانند از- أَمْلَيْتُ‏ الكتاب- يعنى نامه را املا كردم‏ گرفته شده يعنى شيطان كارشان را دستور داد گفت:
أَنَّما نُمْلِي‏ لَهُمْ خَيْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ‏- آل عمران/ 178 كافران گمان نكنند كه مهلت دادن ما يا عمر يافتن‏شان براى آنها خير است.
اصل- امليت- امللت- است كه براى تخفيف در گفتن مقلوب شده است.
و فَهِيَ تُمْلى‏ عَلَيْهِ‏- الفرقان/ 5 و فَلْيُمْلِلْ‏ وَلِيُّهُ‏- البقره/ 282 سرپرست و ولى او املا كند و امضا كند.<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏4، ص: 253-252</ref>


==ارجاعات==
==ارجاعات==
[[رده:فرهنگنامه مترادفات قرآن]]
[[رده:فرهنگنامه مترادفات قرآن]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۹ نوامبر ۲۰۲۴، ساعت ۱۳:۵۱

مترادفات قرآنی خواندن

مترادف های این واژه در قرآن عبارت است از «قرأ»، «تلی»، «رتّل»، «درَس»، «املی».

مترادفات «خواندن» در قرآن

واژه مشاهده ریشه شناسی واژه مشاهده مشتقات واژه نمونه آیات
قرأ ریشه قرا مشتقات قرأ
فَأَمَّا مَنْ أُوتِىَ كِتَٰبَهُۥ بِيَمِينِهِۦ فَيَقُولُ هَآؤُمُ ٱقْرَءُوا۟ كِتَٰبِيَهْ
تلی ریشه تلو مشتقات تلو
وَٱلْقَمَرِ إِذَا تَلَىٰهَا
رتّل ریشه رتل مشتقات رتل
أَوْ زِدْ عَلَيْهِ وَرَتِّلِ ٱلْقُرْءَانَ تَرْتِيلًا
درَس ریشه درس مشتقات درس
مَا كَانَ لِبَشَرٍ أَن يُؤْتِيَهُ ٱللَّهُ ٱلْكِتَٰبَ وَٱلْحُكْمَ وَٱلنُّبُوَّةَ ثُمَّ يَقُولَ لِلنَّاسِ كُونُوا۟ عِبَادًا لِّى مِن دُونِ ٱللَّهِ وَلَٰكِن كُونُوا۟ رَبَّٰنِيِّۦنَ بِمَا كُنتُمْ تُعَلِّمُونَ ٱلْكِتَٰبَ وَبِمَا كُنتُمْ تَدْرُسُونَ
املی ریشه ملو مشتقات ملو
وَقَالُوٓا۟ أَسَٰطِيرُ ٱلْأَوَّلِينَ ٱكْتَتَبَهَا فَهِىَ تُمْلَىٰ عَلَيْهِ بُكْرَةً وَأَصِيلًا

معانی مترادفات قرآنی خواندن

«قرأ»

قَرَأَتِ‏ المرأةُ: آن زن اثر دشتان يا حائض شدن را در خود ديد.

أَقْرَأَتْ‏: دشتان شد.

قَرَأْتُ‏ الجاريةَ: آن دوشيزه را بحال خود گذاردم تا دشتان شد.

قُرْء: در حقيقت اسمى است براى داخل شدن در مدت دشتان از زمان طهر و پاكى و چون اسمى جامع براى هر دو زمان است (زمان طهر و زمان قرء) لذا به هر دو حالت اطلاق شده است زيرا هر اسمى كه براى دو معنى با هم و قرين هم وضع شده باشد به هر يك از آنها هم در وقتى كه جداگانه باشد اطلاق ميشود مثل واژه مائده براى خوان و طعام [كه هر دو به تنهايى و هم به جاى يكديگر بكار ميروند] سپس هر كدام به تنهايى نيز به همان اسم ناميده ميشوند ولى- قُرْء بطور مجرد اسمى براى پاكى و طهر و همچنين بطور مجرد براى دشتان نيست به دليل اينكه زن اگر در حالت طهر و پاكى كه اثرى از خون نبيند او را داراى قرء- نمى‏گويند و همينطور حائض و زنى كه اثر بعد از زايمان را مرتبا در خود مى‏بيند طاهر و داراى قرء نمى‏گويند.

در آيه: يَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ ثَلاثَةَ قُرُوءٍ (223/ بقره) يعنى سه نوبت رسيدن از طهر به دشتان و حيض، و نيز سخن پيامبر عليه السّلام كه فرمود:

«اقعدى عن الصلاة ايّام‏ أَقْرَائِكِ‏»يعنى در ايام حيض و دشتانت نماز نگزار و اين بيان مثل سخن كس است كه مى‏گويد:

افعل كذا أيام ورود فلانٍ: موقع رسيدن و ورود فلانى اين كار را انجام بده با اينكه ميدانيم ورود او در يك ساعت انجام ميشود ولى به ايام، يعنى روزها نسبت داده ميشود سخن واژه‏شناسان و علماء لغت اينستكه (قُرْء) از (قَرَأَ) يعنى جمع بمعنى جمع كرد گرو شده است، و اينان واژه قرء را به جمع ميان زمان پاكى و حيض هر دو توجيه نموده‏اند به حسب آنچه كه در مورد جمع شدن خون در رحم مادر يادآور شدم.

قِرَاءَةٌ: پيوستن و متصل نمودن بعضى از حروف و كلمات به بعضى ديگر در آشكار خواندن قرآن بطور (ترتيل) است و به هر جمعى قراءت گفته نميشود مثلا وقتى قومى وعده‏اى را جمع كنند- قَرَأْتُ‏ القومَ- گفته نميشود، چيزى كه دلالت بر اين دارد اينستكه اداء كردن يك حرف از حروف الفباء را قرائت نمى‏گويند. واژه- قُرْآن‏- هم در اصل مصدر و به معنى خواندن است بر وزن كفران و رجحان، در آيه: إِنَّ عَلَيْنا جَمْعَهُ وَ قُرْآنَهُ‏ فَإِذا قَرَأْناهُ‏ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ‏ (17 و 18/ قيامة). ابن عباس در معنى اين آيه گفته است: «يعنى وقتى كه آنرا جمع كرديم و در سينه و خاطرت ثابتش نموديم به آن عمل كن» واژه- قرآن- مخصوص كتابى است كه بر محمّد صلّى اللّه عليه و آله نازل شده است و براى اين كتاب واژه قرآن اسم علم شده است همانطور كه نام- توراة- براى آنچه كه بر موسى عليه السّلام و نام انجيل براى آنچه كه بر عيسى عليه السّلام [كه درود و سلام خدا بر هر دوى آنها باد] بصورت اسم علم در آمده و اطلاق شده است.

بعضى از دانشمندان گفته‏اند: وجه تسميه و نامگزارى قرآن براى اين كتاب در ميان كتابهاى خداى براى اين است كه «قرآن» جامع ثمرات و بهره‏هاى كتابهاى ديگر اوست و بلكه براى جمع كردن ثمرات و بهره‏هاى تمام علوم در آن است همانطور كه خداى تعالى به اين معنى در آيه:

وَ تَفْصِيلَ كُلِّ شَيْ‏ءٍ (111/ يوسف) اشاره كرده است و همچنين در آيات.

تِبْياناً لِكُلِّ شَيْ‏ءٍ (89/ نحل).

قُرْآناً عَرَبِيًّا غَيْرَ ذِي عِوَجٍ‏ (28/ زمر).

قُرْآناً فَرَقْناهُ‏ لِتَقْرَأَهُ‏ (106/ اسراء).

فِي هذَا الْقُرْآنِ‏ (41/ اسراء).

وَ قُرْآنَ‏ الْفَجْرِ (78/ اسراء) يعنى خواندن (نماز صبح).

و آيه: لَقُرْآنٌ‏ كَرِيمٌ‏ (77/ واقعة)

أَقْرَأْتُ‏ فلاناً: او را خواندم (و سلامش رساندم)، در آيه.سَنُقْرِئُكَ‏ فَلا تَنْسى‏ (6/ اعلى)

تَقَرَّأْتُ‏: فهماندم.

قَارَأْتُهُ‏: با هم مذاكره كرديم و درسش گفتم [و آنرا مطالعه كردم‏].[۱]

«تلی»

تَلَا يعنى بطورى از او پيروى كرد كه ميانشان چيز ديگرى حائل نبود (پيروى و متابعت بدون حائل و واسطه) اينگونه پيروى، گاهى متابعت جسمى است و گاه با اقتداء و فرمانبرى در حكم، كه مصدرش- تُلُوّ و تِلْو است و گاهى نيز پيروى و پياپى خواندن و تدبّر و انديشه است كه مصدرش‏ تِلَاوَة- است.

و در آيه (وَ الْقَمَرِ إِذا تَلاها- 2/ الشّمس) كه در اينجا- تليها- يعنى اتّباع و از پى رفتن به گونه اقتداء و پيروى مرتبه پائين‏تر از مرتبه و درجه بالاتر است، زيرا گفته شده كه ماه نورش را از خورشيد اقتباس مى‏كند و خورشيد براى ماه بمنزله خليفه است، از اين روى خداوند در آيه (جَعَلَ الشَّمْسَ ضِياءً وَ الْقَمَرَ نُوراً- 5/ يونس) خبر مى‏دهد كه ارزش و قدرت نور در واژه (ضياء) به مراتب بالاتر از مفهوم واژه- نور- است زيرا هر ضيائى نور است ولى هر نورى (ضياء) نيست.

و آيه (وَ يَتْلُوهُ‏ شاهِدٌ مِنْهُ‏- 17/ هود) يعنى از او تبعيّت مى‏كند و بموجب گفتارش عمل مى‏نمايد، و آيه (يَتْلُونَ آياتِ اللَّهِ‏- 113/ آل عمران) واژه‏ تِلَاوَة- مخصوص پيروى كردن نازل شده الهى است كه گاهى با قرائت آنها و زمانى با فرمانبردارى از محتويات آنها است مانند امروز نهى و ترغيب و باز ايستادن يا هر چيز كه از معانى‏ اين احكام بيان شود زيرا تلاوت و پيروى اخصّ از قرائت و خواندن آنهاست پس هر تلاوتى، قرائت است و هر خواند و قرائتى تلاوت نيست. مثلا در خواندن نامه نمى‏گويند- تلوت رفعتك- ولى در قرآن چيزى را كه قرائت مى‏كنى پيروى از آن واجب است.

آيات (هُنالِكَ تَبْلُوا كُلُّ نَفْسٍ ما أَسْلَفَتْ‏- 30/ يونس) و (وَ إِذا تُتْلى‏ عَلَيْهِمْ آياتُنا- 31/ انفال) و (أَ وَ لَمْ يَكْفِهِمْ أَنَّا أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ يُتْلى‏ عَلَيْهِمْ‏- 51/ عنكبوت) و (قُلْ لَوْ شاءَ اللَّهُ ما تَلَوْتُهُ‏ عَلَيْكُمْ‏- 16/ يونس) و (وَ إِذا تُلِيَتْ‏ عَلَيْهِمْ آياتُهُ زادَتْهُمْ إِيماناً- 2/ انفال).

كه تلاوت در آيات فوق در معنى قرائت و خواندن است.

و همچنين آيات (وَ اتْلُ‏ ما أُوحِيَ إِلَيْكَ مِنْ كِتابِ رَبِّكَ‏- 27/ كهف) و (وَ اتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ ابْنَيْ آدَمَ بِالْحَقِ‏- 27/ مائده) و (فَالتَّالِياتِ‏ ذِكْراً- 3/ صافّات).

امّا در آيه (يَتْلُونَهُ حَقَّ تِلاوَتِهِ‏- 121/ بقره) پيروى كردن با علم و عمل است.

و آيه (ذلِكَ نَتْلُوهُ عَلَيْكَ مِنَ الْآياتِ وَ الذِّكْرِ الْحَكِيمِ‏- 58/ آل عمران- يعنى آنرا بر تو فرو فرستاديم، و آيه (وَ اتَّبَعُوا ما تَتْلُوا الشَّياطِينُ‏- 102/ بقره) كه واژه- تلاوت- بر اين اساس بكار رفته كه شياطين مى‏پنداشتند آنچه را كه- تلاوت- مى‏كنند از كتاب خداست.

التُّلَاوَة و التَّلِيَّة- باقى مانده و تتمه وامى است كه بايد پرداخت شود.

أَتْلَيْتُهُ‏- يعنى او را باقى گزاردم در حالى كه قدرت پرداخت آنرا داشتم به تأخيرش انداختم، أَتْلَيْتُ‏ فلانا على فلان بحقّ- يعنى حقّ او را به او واگذاردم. گفته مى‏شود:

فلان‏ يَتْلُوا على فلان او عليه- يعنى به او دروغ مى‏گويد، خداى گويد: (وَ يَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ‏- 75/ آل عمران).

لا أدرى و لا أتلى و لا دريت و لا تليت- را براى جناس لفظى بكار مى‏برند و اصلشان- لا تلوت- است چنانكه عبارت‏

«مأزورات غير مأجورات».

كه اصلش موزورات است. (يعنى گناهكاران غير از نيكوكاران و پاداش گيرندگانند).[۲]

«رتّل»

الرَّتَل‏: درستى و آراستگى چيزى بر نظم و استوارى آن.

رجل‏ رَتِلُ‏ الاسنان: مردى كه دندانهاى سپيد و منظّمى دارد.

التَّرْتِيل‏: اداى كلمات از دهان، به آسانى و استوارى و محكمى خداى تعالى گويد: (وَ رَتِّلِ‏ الْقُرْآنَ‏ تَرْتِيلًا- 4/ مزّمل) و (وَ رَتَّلْناهُ‏ تَرْتِيلًا- 32/ فرقان) يعنى:

(به آسانى و محكمى قرآن را تلاوت كنيد و كلماتش را اداء نمائيد).[۳]

«درَس»

دَرَسَ‏ (كهنه شد)، دَرَسَ‏ الدّارُ- يعنى اثرى از خانه باقى است چون باقى ماندن اثر چيزى بعد از آبادى در حكم پاك شدن و از بين رفتن خود آن چيز است تا اثرش باقى بماند از اينجهت‏ دُرُوس‏- به پاك شدن و محو شدن تفسير شده است و همچنين:

دَرَسَ‏ الكتاب و دَرَسْتُ‏ العلم- يعنى اثر آنرا دريافتم و حفظ نمودم (اثرش در صفحه ذهن باقى است همانطور كه آثار بناهاى ويران در سطح زمين باقى است).

و چون باقى ماندن چيزى در ذهن با پى در پى خواندن امكان دارد لذا خواندن مداوم به واژه- دَرْس‏- يعنى خواندن تعبير شده است.

خداى تعالى گويد: وَ دَرَسُوا ما فِيهِ‏- 169/ اعراف).

و بِما كُنْتُمْ تُعَلِّمُونَ الْكِتابَ وَ بِما كُنْتُمْ‏ تَدْرُسُونَ‏- 79/ آل عمران).

و وَ ما آتَيْناهُمْ مِنْ كُتُبٍ يَدْرُسُونَها- 44/ سباء).

(كه در هر سه عبارت- درسوا- تدرسون- يدرسون- از خواندن مداوم و اثر چيزى را در ذهن قرار دادن است).

و در آيه‏ وَ لِيَقُولُوا دَرَسْتَ‏- 105/ انعام) كه- دَارَسْتَ‏ هم خوانده شده يعنى مى‏گويند: باهل كتاب پيوسته‏اى. (كنايه از اينكه اين سخنان را از آنها اخذ كرده‏اى لذا براى ردّ گفتارشان خداوند در اين آيه مى‏گويد:

(آيات را از نظر لفظى گونه‏گون مى‏گردانيم و بر تو نازل مى‏كنيم تا حقيقت قرآن را براى كسانى كه دانا هستند بيان كنيم و بدانند، و بطلان سخن دشمنان را نيز روشن سازيم).

در باره آيه‏ وَ دَرَسُوا ما فِيهِ‏- 169/ اعراف) گفته شده يعنى فقط خواندند ولى عمل بآنها را ترك كردند چنانكه مى‏گويند:

دَرَسَ‏ القوم المكان- يعنى اثر آنجا را از بين بردند و فرسوده كردند.

دَرَسَتِ‏ المرأة- كنايه از عادت ماهيانه زنانگى است (حائض شد).

دَرَسَ‏ البعير- اثر پيسى در بدن شتر باقى است.[۴]

«املی»

إِمْلَاء يعنى امتداد دادن در مدت زياد مثل- مَلَاوَةٌ و مَلِىٌ‏ من الدهر- مدت زمانى از روزگار گفت:

وَ اهْجُرْنِي مَلِيًّا- مريم/ 46 به مدت زمانى از من دور باش- تَمَلَّيْتُ‏ دهرا- مدتى باقيماندى- تَمَلَّيْتُ‏ الثوبَ- از آن لباس مدتى بهره بردم، تَمَلَّى‏ بكذا- مدتى از او بهره برد- ملاك اللّه- خداوند عمرت داد ميگويند- عشت مليّا- زياد زندگى كردى- مَلَا- بدون همزه يعنى بيابان گسترده و فراخ- مَلَوَان‏- كنايه از شب و روز است و حقيقتش اينست كه بخاطر پياپى آمدنشان چنين گفته‏اند زيرا بيكديگر اضافه ميشوند، شاعر ميگويد:نهار و ليل دائم ملواهما/على كل حال المرء يختلفان‏ (شب و روز در پى هم پيوسته ميايند و انسان در هر حالى كه باشد آنها در رفت و آمدند.

اگر اينگونه ظرف زمان نبودند و پياپى نميامدند بيكديگر اضافه نميشدند.

خداى تعالى گفت: وَ أُمْلِي‏ لَهُمْ إِنَّ كَيْدِي مَتِينٌ‏- الاعراف/ 183 (مهلتشان ده كه عذاب شديد ما بآنها ميرسد). و الشَّيْطانُ سَوَّلَ لَهُمْ وَ أَمْلى‏ لَهُمْ‏- محمد/ 25 يعنى (شيطان كفر را در نظرشان جلوه داد و مهلتشان داد) و اگر- أَمْلَأَ لهم- بخوانند از- أَمْلَيْتُ‏ الكتاب- يعنى نامه را املا كردم‏ گرفته شده يعنى شيطان كارشان را دستور داد گفت:

أَنَّما نُمْلِي‏ لَهُمْ خَيْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ‏- آل عمران/ 178 كافران گمان نكنند كه مهلت دادن ما يا عمر يافتن‏شان براى آنها خير است.

اصل- امليت- امللت- است كه براى تخفيف در گفتن مقلوب شده است.

و فَهِيَ تُمْلى‏ عَلَيْهِ‏- الفرقان/ 5 و فَلْيُمْلِلْ‏ وَلِيُّهُ‏- البقره/ 282 سرپرست و ولى او املا كند و امضا كند.[۵]

ارجاعات

  1. ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏3، ص: 183-179
  2. ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏1، ص: 347-346
  3. ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏2، ص: 41
  4. ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏1، ص: 668-667
  5. ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏4، ص: 253-252