پناهگاه (مترادف): تفاوت میان نسخه‌ها

از قرآن پدیا
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
 
خط ۱۷: خط ۱۷:
|موئلاً
|موئلاً
|[[وال (ریشه)|ریشه وال]]
|[[وال (ریشه)|ریشه وال]]
|[[وال (واژگان)|مشتقات وئل]]
|[[وال (واژگان)|مشتقات وال]]
|{{AFRAME|Surah=18|Ayah=58}}
|{{AFRAME|Surah=18|Ayah=58}}
|-
|-
خط ۳۱: خط ۳۱:
|-
|-
|محیص
|محیص
|[[محص (ریشه)|ریشه محص]]
|[[حیص (ریشه)|ریشه حیص]]
|[[محص (واژگان)|مشتقات محص]]
|[[حیص (واژگان)|مشتقات حیص]]
|{{AFRAME|Surah=4|Ayah=121}}
|{{AFRAME|Surah=4|Ayah=121}}
|-
|-
خط ۴۹: خط ۴۹:


=== «وَزَرَ» ===
=== «وَزَرَ» ===
وَزَر پناهگاه كوهستانى است گفت:
كَلَّا لا وَزَرَ إِلى‏ رَبِّكَ‏- القيمة/ 11 وِزْر سنگينى است تشبيه به سنگهاى سنگين كوه كه به گناه تعبير شده است چنانكه به ثقل هم تعبير مى‏شود گفت:
لِيَحْمِلُوا أَوْزارَهُمْ‏ كامِلَةً- النحل/ 25 و لَيَحْمِلُنَّ أَثْقالَهُمْ وَ أَثْقالًا مَعَ أَثْقالِهِمْ‏- العنكبوت/ 13 برداشتن بار گناه ديگران همان است كه پيامبر صلّى اللّه عليه و اله اشاره فرموده است كه‏
«من سن سنة حسنة كان له اجرها و اجر من عمل بها من غير ان ينقص من اجره شى‏ء و من سن سنة سيئة كان له‏ وِزْرُهَا و وِزْرُ من عمل بها».
يعنى هر كس بدعتى نيكو بگذارد پاداش خودش و ديگران را كه به آن عمل مى‏كند دارد و هر كس بدعت زشتى را رواج دهد سنگينى گناه خود و ديگران بعهده اوست»و آيه:وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى‏- 38 يعنى گناه او را ندارد در صورتى كه از آن گناه دور باشد. و آيه:
وَ وَضَعْنا عَنْكَ‏ وِزْرَكَ‏- الشرح/ 2 يعنى در كارهائى كه مربوط به جاهليت بوده و تو از آنچه قومت عمل مى‏كردند معاف هستى و بر تو گناهى نيست.
وزير- كسى كه بار كارهاى سنگين فرمانده خود را تحمل مى‏كند.
وِزَارَة- مثل صناعت است و بر همان وزن- أَوْزَارُ الحرب جمع وِزْر- است يعنى آلات جنگ مثل سلاح.
مُوَازَرَة- يارى كردن. وَازَرْتُ‏ فلاناً مُوَازَرَةً، او را در كارش يارى كرد.
در آيه‏ وَ اجْعَلْ لِي‏ وَزِيراً مِنْ أَهْلِي‏- طه/ 29 و وَ لكِنَّا حُمِّلْنا أَوْزاراً مِنْ زِينَةِ الْقَوْمِ‏- طه/ 87.<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏4، ص: 448-447</ref>


=== «موئلاً» ===
=== «موئلاً» ===
وئل: نجات خواستن و پناه آوردن. موئل: پناهگاه. بَلْ لَهُمْ مَوْعِدٌ لَنْ يَجِدُوا مِنْ دُونِهِ‏ مَوْئِلًا كهف: 58.
بلكه براى آنها وعده‏اى است كه از آن پناهگاهى ندارند منظور از موعد روز قيامت است اين لفظ تنها يكبار در قرآن آمده است.<ref>قاموس قرآن، ج‏7، ص: 176</ref>


=== «اکنان» ===
=== «اکنان» ===
الْكَنّ‏: پوششى يا ظرفى كه چيزى در آن حفظ ميشود، مى‏گويند:
كَنَنْتُ‏ الشي‏ءَ: آنرا پوشاندم و در ظرفى پنهان كردم.
واژه- كننت- مخصوص به چيزى است كه در خانه‏اى يا جامه‏اى استتار ميشود و يا در غير از آنها از اجسام ديگر.
خداى تعالى گفت:
كَأَنَّهُنَّ بَيْضٌ‏ مَكْنُونٌ‏- 49/ صافات.
كَأَنَّهُمْ لُؤْلُؤٌ مَكْنُونٌ‏- 24/ طور.
أَكْنَنْتُ: براى چيزى است كه در نفس و جان پوشيده و حفظ ميشود [رازى‏ يا سخنى يا خاطره‏اى را در دل و ذهن نگهداشتن و فاش نكردن‏]، خداى تعالى گويد.
أَوْ أَكْنَنْتُمْ فِي أَنْفُسِكُمْ‏- 235/ بقره.
جمع- كن- أَكْنَان‏- است، در آيه:
وَ جَعَلَ لَكُمْ مِنَ الْجِبالِ أَكْناناً- 81/ نحل.
كِنَان‏: پرده‏اى يا چيزى است كه از آن اشياء را پنهان مى‏كنند جمعش‏ أَكِنَّة- است مثل:
غطاء و اغطيه (يعنى پرده و پوشش). در آيه گفت:
وَ جَعَلْنا عَلى‏ قُلُوبِهِمْ أَكِنَّةً أَنْ يَفْقَهُوهُ‏- 25/ انعام.
وَ قالُوا قُلُوبُنا فِي أَكِنَّةٍ- 5/ فصلت.
گفته‏اند معنايش اينست كه آنها ميگفتند دلهاى ما در پرده‏اى است از اينكه آنچه را كه بر دل ما وارد ميشود بفهمند چنانكه گفتند.
يا شُعَيْبُ ما نَفْقَهُ‏- 91/ هود (تا آخر آيه.
(اى شعيب ما درك نمى‏كنيم و نمى‏فهميم) و آيه:
إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَرِيمٌ فِي كِتابٍ‏ مَكْنُونٍ‏- 78/ واقعه).
گفته شده مقصود از [كتاب مكنون‏] لوح محفوظ است و نيز گفته‏اند:
دلهاى مؤمنين است و يا اينكه اشاره‏اي است به اينكه قرآن در پيشگاه خداوند محفوظ است چنانكه گفت:
وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ‏- 12/ يوسف.
به زن همسر گزيده و شهر كرده نيز- كنة- ناميده شده براى اينكه‏ در كوششي از حفظ و نگهدارى شوهر خويش است همانطور كه- محصنة- ناميده شده براى اينكه در حصنى يا دژى از محافظت شوهر است.
كِنَانَة: تيردان يا ظرف چرمى سالم و ناشكافته.<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏4، ص: 85-83</ref>


=== «ملجأ» ===
=== «ملجأ» ===
لجأ: پناه بردن. «لجأ الى الحصن: لاذ به» ملجاء بمعنى پناهگاه است‏ وَ ظَنُّوا أَنْ لا مَلْجَأَ مِنَ اللَّهِ إِلَّا إِلَيْهِ‏ توبه: 118. و دانستند از خدا جز بسوى او پناهگاهى نيست. ايضا توبه 57. شورى 47. اين كلمه فقط سه‏ بار در قرآن يافته است‏<ref>قاموس قرآن، ج‏6، ص: 182-181</ref>


=== «محیص» ===
=== «محیص» ===
خداى تعالى گويد: (هَلْ مِنْ‏ مَحِيصٍ‏- 36/ ق) و (ما لَنا مِنْ مَحِيصٍ‏- 21/ ابراهيم). اصل اين واژه از- حيص بيص‏ يعنى شدّت و سختى گرفته شده است.
حَاصَ‏ عن الحقّ يحيص- يعنى از حقّ دور و منحرف شد و به سختى و ناروا رسيد، و امّا:
از- حوص- يعنى دوختن چرم و پارچه، عبارت:
حصيت عين الصّفر- چشمم را به شاهين دوختم، است.<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏1، ص: 562-561</ref>


=== «مفازة» ===
=== «مفازة» ===
الفَوْزُ: پيروزى و ظفر يافتن به خير و نيكى با حصول تندرستى، در آيات:
ذلِكَ الْفَوْزُ الْكَبِيرُ (11/ بروج).
فازَ فَوْزاً عَظِيماً (71/ احزاب).
ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْمُبِينُ‏ (30 جاثيه).
ذلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ‏ (13/ نساء).
أُولئِكَ هُمُ‏ الْفائِزُونَ‏ (20/ توبه).
مَفَازَة : بيابانى كه از نظر تفاؤل يا نيك انديشى اينچنين ناميده شده و هر وقت از بيابانى بى‏خير بگذرند و به فوز و پيروزى برسند- مفازة- گويند همانطور كه- قفر- هم كه به معنى بيابان است و سبب هلاكت، عبور از آنجا باعث رستگارى نيز هست [مفازة و قفر].
و هر كدام از اين نامها به مقتضاى تصوريكه از آن هست و در آنجا عارض‏ انسان ميشود آنطور مختلف ناميده شده.
بعضى از علماء گفته‏اند چون عبارت- فَوَزَ الرّجلُ- وقتى است كه كسى هلاك شود، مفازة- هم به همين اعتبار ناميده شده، پس اگر- فوز- به معنى هلاكت باشد در آنصورت صحيح است كه به مصدر- فوز- برگردد يعنى تصور رهائى براى كسيكه مرده است و از دام و قيد دنيا نجات يافته پس مرگ و مردن هر چند از جهتى هلاكت است از جهتى ديگر نجات يافتن و رهايى است، از اين روى گفته شده هيچكس نيست مگر اينكه مردن براى او خير است و اين معنى در صورتيست كه به اعتبار دنيا باشد و اما وقتى به اعتبار حالت آخرت باشد كه در آنجا به نعمت‏ها ميرسند در آنصورت «فوز كبير» يعنى رستگارى بزرگ است، در آيات:
فَمَنْ زُحْزِحَ عَنِ النَّارِ وَ أُدْخِلَ الْجَنَّةَ فَقَدْ فازَ 185/ آل عمران).
فَلا تَحْسَبَنَّهُمْ‏ بِمَفازَةٍ مِنَ الْعَذابِ‏ (188/ آل عمران).
در اين آيه- مفازة- مصدر فاز است و اسمش فوز است يعنى مپندار كه از عذاب خلاص و رها ميشوند يا خلاصى دارند.
و آيه: إِنَّ لِلْمُتَّقِينَ‏ مَفازاً (30/ نبأ) يعنى- فوزا، سپس در آيه بعد مَفازاً، به- حَدائِقَ وَ أَعْناباً ... (31/ نبأ)تفسير شده است.
و در آيه: وَ لَئِنْ أَصابَكُمْ فَضْلٌ‏ (73/ نساء) تا آنجا كه گفت:
فَوْزاً عَظِيماً (73/ نساء) يعنى بر اغراض و آرزوهاى دنيايى حرص مى‏ورزند و آنچه را از سود و غنيمت كه به دست مى‏آورند براى خود «فوز عظيم» ميشمارند. (حال كوتاه بنيان و ظاهر نگران هميشه همين است).<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏3، ص: 103-102</ref>


=== «ملتحدا» ===
=== «ملتحدا» ===
لَحْد- گودال و حفره‏اى است كه از وسط شيب دارد،- لَحَدَ القبرَ- قبر را حفر كرد- أَلْحَدَهُ‏- هم بهمان معنى است- لَحَدْتُ‏ الميتَ و أَلْحَدْتُهُ‏- ميت و مرده را در آرامگاهش و قبرش قرار دادم.
واژه- لحد- گاهى- مُلْحَدْ- ناميده شده كه اسم مكانى است از الحدته.
- لَحَدَ بلسانه- از سخنش منحرف شد. خداى تعالى گويد:
لِسانُ الَّذِي‏ يَلْحِدُونَ‏ إِلَيْهِ- 103/ نحل كه- يُلْحِدُونَ‏- با ضمّه حرف (ى) نيز خوانده شده‏
- الحد فلان- از حق منحرف شد- إِلْحَاد- دو گونه است:
1- انحراف از پرستش خداى و تمايل به شرك.
2- الحاد و شرك ورزيدن به خداوند از راه وسائل و اسباب‏ الحاد به معنى اول با ايمان منافات دارد و آنرا باطل ميكند.
امّا الحاد به معنى دوم ايمان به خداى در انسان ضعيف و سست مى‏كند و باطلش نمى‏نمايد. در معنى دوم آيه:
وَ مَنْ يُرِدْ فِيهِ بِإِلْحادٍ بِظُلْمٍ نُذِقْهُ مِنْ عَذابٍ أَلِيمٍ‏- 25/ حج).
(و كسى كه در كعبه و خانه خدا به ديگران با تبعيض و ناروا ظلم و ستم كند پايانى جز عذاب دردناكى ندارد).
در آيه‏ الَّذِينَ يُلْحِدُونَ فِي أَسْمائِهِ‏- اعراف 180)- الحاد يا عدول از حق در نام‏ها و اسماء خداوند دو گونه است:
اول: خداوند را با صفاتى كه شايسته او نيست بيان كنند دوم: صفات خداوند را كه خود در قرآن ذكر كرده است به معانى ديگر تأويل كنيم كه شايسته او نيست و از حقيقت آن در صفات دور است (مثل تمام تأويلات و تعبيرات ناپارسايان كه بنظر خويش عارفانه وصف ميكنند).
- الْتَحَدَ إلى كذا- يعنى به چيزى تمايل پيدا كرد. خداى تعالى فرموده:
وَ لَنْ تَجِدَ مِنْ دُونِهِ‏ مُلْتَحَداً- كهف 27). يعنى غير از خداى چيزى براى پناه خواهى و التجا وجود ندارد.
- أَلْحَدَ سهمٌ الهدفَ- تير به هدف نرسيد و منحرف شد يا به چپ و راست هدف اصابت كرد.<ref>ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏4، ص: 123-119</ref>


==ارجاعات==
==ارجاعات==
[[رده:فرهنگنامه مترادفات قرآن]]
[[رده:فرهنگنامه مترادفات قرآن]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۹ نوامبر ۲۰۲۴، ساعت ۱۱:۲۸

مترادفات قرآنی پناهگاه

مترادف های این واژه در قرآن عبارت است از «وَزَرَ»، «موئلاً»، «اکنان»، «ملجأ»، «محیص»، «مفازة»، «ملتحدا».

مترادفات «پناهگاه» در قرآن

واژه مشاهده ریشه شناسی واژه مشاهده مشتقات واژه نمونه آیات
وَزَرَ ریشه وزر مشتقات وزر
كَلَّا لَا وَزَرَ
موئلاً ریشه وال مشتقات وال
وَرَبُّكَ ٱلْغَفُورُ ذُو ٱلرَّحْمَةِ لَوْ يُؤَاخِذُهُم بِمَا كَسَبُوا۟ لَعَجَّلَ لَهُمُ ٱلْعَذَابَ بَل لَّهُم مَّوْعِدٌ لَّن يَجِدُوا۟ مِن دُونِهِۦ مَوْئِلًا
اکنان ریشه کنن مشتقات کنن
وَٱللَّهُ جَعَلَ لَكُم مِّمَّا خَلَقَ ظِلَٰلًا وَجَعَلَ لَكُم مِّنَ ٱلْجِبَالِ أَكْنَٰنًا وَجَعَلَ لَكُمْ سَرَٰبِيلَ تَقِيكُمُ ٱلْحَرَّ وَسَرَٰبِيلَ تَقِيكُم بَأْسَكُمْ كَذَٰلِكَ يُتِمُّ نِعْمَتَهُۥ عَلَيْكُمْ لَعَلَّكُمْ تُسْلِمُونَ
ملجأ ریشه لجأ مشتقات لجأ
ٱسْتَجِيبُوا۟ لِرَبِّكُم مِّن قَبْلِ أَن يَأْتِىَ يَوْمٌ لَّا مَرَدَّ لَهُۥ مِنَ ٱللَّهِ مَا لَكُم مِّن مَّلْجَإٍ يَوْمَئِذٍ وَمَا لَكُم مِّن نَّكِيرٍ
محیص ریشه حیص مشتقات حیص
أُو۟لَٰٓئِكَ مَأْوَىٰهُمْ جَهَنَّمُ وَلَا يَجِدُونَ عَنْهَا مَحِيصًا
مفازة ریشه فوز مشتقات فوز
وَيُنَجِّى ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ ٱتَّقَوْا۟ بِمَفَازَتِهِمْ لَا يَمَسُّهُمُ ٱلسُّوٓءُ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ
ملتحدا ریشه لحد مشتقات لحد
قُلْ إِنِّى لَن يُجِيرَنِى مِنَ ٱللَّهِ أَحَدٌ وَلَنْ أَجِدَ مِن دُونِهِۦ مُلْتَحَدًا

معانی مترادفات قرآنی پناهگاه

«وَزَرَ»

وَزَر پناهگاه كوهستانى است گفت:

كَلَّا لا وَزَرَ إِلى‏ رَبِّكَ‏- القيمة/ 11 وِزْر سنگينى است تشبيه به سنگهاى سنگين كوه كه به گناه تعبير شده است چنانكه به ثقل هم تعبير مى‏شود گفت:

لِيَحْمِلُوا أَوْزارَهُمْ‏ كامِلَةً- النحل/ 25 و لَيَحْمِلُنَّ أَثْقالَهُمْ وَ أَثْقالًا مَعَ أَثْقالِهِمْ‏- العنكبوت/ 13 برداشتن بار گناه ديگران همان است كه پيامبر صلّى اللّه عليه و اله اشاره فرموده است كه‏

«من سن سنة حسنة كان له اجرها و اجر من عمل بها من غير ان ينقص من اجره شى‏ء و من سن سنة سيئة كان له‏ وِزْرُهَا و وِزْرُ من عمل بها».

يعنى هر كس بدعتى نيكو بگذارد پاداش خودش و ديگران را كه به آن عمل مى‏كند دارد و هر كس بدعت زشتى را رواج دهد سنگينى گناه خود و ديگران بعهده اوست»و آيه:وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى‏- 38 يعنى گناه او را ندارد در صورتى كه از آن گناه دور باشد. و آيه:

وَ وَضَعْنا عَنْكَ‏ وِزْرَكَ‏- الشرح/ 2 يعنى در كارهائى كه مربوط به جاهليت بوده و تو از آنچه قومت عمل مى‏كردند معاف هستى و بر تو گناهى نيست.

وزير- كسى كه بار كارهاى سنگين فرمانده خود را تحمل مى‏كند.

وِزَارَة- مثل صناعت است و بر همان وزن- أَوْزَارُ الحرب جمع وِزْر- است يعنى آلات جنگ مثل سلاح.

مُوَازَرَة- يارى كردن. وَازَرْتُ‏ فلاناً مُوَازَرَةً، او را در كارش يارى كرد.

در آيه‏ وَ اجْعَلْ لِي‏ وَزِيراً مِنْ أَهْلِي‏- طه/ 29 و وَ لكِنَّا حُمِّلْنا أَوْزاراً مِنْ زِينَةِ الْقَوْمِ‏- طه/ 87.[۱]

«موئلاً»

وئل: نجات خواستن و پناه آوردن. موئل: پناهگاه. بَلْ لَهُمْ مَوْعِدٌ لَنْ يَجِدُوا مِنْ دُونِهِ‏ مَوْئِلًا كهف: 58.

بلكه براى آنها وعده‏اى است كه از آن پناهگاهى ندارند منظور از موعد روز قيامت است اين لفظ تنها يكبار در قرآن آمده است.[۲]

«اکنان»

الْكَنّ‏: پوششى يا ظرفى كه چيزى در آن حفظ ميشود، مى‏گويند:

كَنَنْتُ‏ الشي‏ءَ: آنرا پوشاندم و در ظرفى پنهان كردم.

واژه- كننت- مخصوص به چيزى است كه در خانه‏اى يا جامه‏اى استتار ميشود و يا در غير از آنها از اجسام ديگر.

خداى تعالى گفت:

كَأَنَّهُنَّ بَيْضٌ‏ مَكْنُونٌ‏- 49/ صافات.

كَأَنَّهُمْ لُؤْلُؤٌ مَكْنُونٌ‏- 24/ طور.

أَكْنَنْتُ: براى چيزى است كه در نفس و جان پوشيده و حفظ ميشود [رازى‏ يا سخنى يا خاطره‏اى را در دل و ذهن نگهداشتن و فاش نكردن‏]، خداى تعالى گويد.

أَوْ أَكْنَنْتُمْ فِي أَنْفُسِكُمْ‏- 235/ بقره.

جمع- كن- أَكْنَان‏- است، در آيه:

وَ جَعَلَ لَكُمْ مِنَ الْجِبالِ أَكْناناً- 81/ نحل.

كِنَان‏: پرده‏اى يا چيزى است كه از آن اشياء را پنهان مى‏كنند جمعش‏ أَكِنَّة- است مثل:

غطاء و اغطيه (يعنى پرده و پوشش). در آيه گفت:

وَ جَعَلْنا عَلى‏ قُلُوبِهِمْ أَكِنَّةً أَنْ يَفْقَهُوهُ‏- 25/ انعام.

وَ قالُوا قُلُوبُنا فِي أَكِنَّةٍ- 5/ فصلت.

گفته‏اند معنايش اينست كه آنها ميگفتند دلهاى ما در پرده‏اى است از اينكه آنچه را كه بر دل ما وارد ميشود بفهمند چنانكه گفتند.

يا شُعَيْبُ ما نَفْقَهُ‏- 91/ هود (تا آخر آيه.

(اى شعيب ما درك نمى‏كنيم و نمى‏فهميم) و آيه:

إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَرِيمٌ فِي كِتابٍ‏ مَكْنُونٍ‏- 78/ واقعه).

گفته شده مقصود از [كتاب مكنون‏] لوح محفوظ است و نيز گفته‏اند:

دلهاى مؤمنين است و يا اينكه اشاره‏اي است به اينكه قرآن در پيشگاه خداوند محفوظ است چنانكه گفت:

وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ‏- 12/ يوسف.

به زن همسر گزيده و شهر كرده نيز- كنة- ناميده شده براى اينكه‏ در كوششي از حفظ و نگهدارى شوهر خويش است همانطور كه- محصنة- ناميده شده براى اينكه در حصنى يا دژى از محافظت شوهر است.

كِنَانَة: تيردان يا ظرف چرمى سالم و ناشكافته.[۳]

«ملجأ»

لجأ: پناه بردن. «لجأ الى الحصن: لاذ به» ملجاء بمعنى پناهگاه است‏ وَ ظَنُّوا أَنْ لا مَلْجَأَ مِنَ اللَّهِ إِلَّا إِلَيْهِ‏ توبه: 118. و دانستند از خدا جز بسوى او پناهگاهى نيست. ايضا توبه 57. شورى 47. اين كلمه فقط سه‏ بار در قرآن يافته است‏[۴]

«محیص»

خداى تعالى گويد: (هَلْ مِنْ‏ مَحِيصٍ‏- 36/ ق) و (ما لَنا مِنْ مَحِيصٍ‏- 21/ ابراهيم). اصل اين واژه از- حيص بيص‏ يعنى شدّت و سختى گرفته شده است.

حَاصَ‏ عن الحقّ يحيص- يعنى از حقّ دور و منحرف شد و به سختى و ناروا رسيد، و امّا:

از- حوص- يعنى دوختن چرم و پارچه، عبارت:

حصيت عين الصّفر- چشمم را به شاهين دوختم، است.[۵]

«مفازة»

الفَوْزُ: پيروزى و ظفر يافتن به خير و نيكى با حصول تندرستى، در آيات:

ذلِكَ الْفَوْزُ الْكَبِيرُ (11/ بروج).

فازَ فَوْزاً عَظِيماً (71/ احزاب).

ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْمُبِينُ‏ (30 جاثيه).

ذلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ‏ (13/ نساء).

أُولئِكَ هُمُ‏ الْفائِزُونَ‏ (20/ توبه).

مَفَازَة : بيابانى كه از نظر تفاؤل يا نيك انديشى اينچنين ناميده شده و هر وقت از بيابانى بى‏خير بگذرند و به فوز و پيروزى برسند- مفازة- گويند همانطور كه- قفر- هم كه به معنى بيابان است و سبب هلاكت، عبور از آنجا باعث رستگارى نيز هست [مفازة و قفر].

و هر كدام از اين نامها به مقتضاى تصوريكه از آن هست و در آنجا عارض‏ انسان ميشود آنطور مختلف ناميده شده.

بعضى از علماء گفته‏اند چون عبارت- فَوَزَ الرّجلُ- وقتى است كه كسى هلاك شود، مفازة- هم به همين اعتبار ناميده شده، پس اگر- فوز- به معنى هلاكت باشد در آنصورت صحيح است كه به مصدر- فوز- برگردد يعنى تصور رهائى براى كسيكه مرده است و از دام و قيد دنيا نجات يافته پس مرگ و مردن هر چند از جهتى هلاكت است از جهتى ديگر نجات يافتن و رهايى است، از اين روى گفته شده هيچكس نيست مگر اينكه مردن براى او خير است و اين معنى در صورتيست كه به اعتبار دنيا باشد و اما وقتى به اعتبار حالت آخرت باشد كه در آنجا به نعمت‏ها ميرسند در آنصورت «فوز كبير» يعنى رستگارى بزرگ است، در آيات:

فَمَنْ زُحْزِحَ عَنِ النَّارِ وَ أُدْخِلَ الْجَنَّةَ فَقَدْ فازَ 185/ آل عمران).

فَلا تَحْسَبَنَّهُمْ‏ بِمَفازَةٍ مِنَ الْعَذابِ‏ (188/ آل عمران).

در اين آيه- مفازة- مصدر فاز است و اسمش فوز است يعنى مپندار كه از عذاب خلاص و رها ميشوند يا خلاصى دارند.

و آيه: إِنَّ لِلْمُتَّقِينَ‏ مَفازاً (30/ نبأ) يعنى- فوزا، سپس در آيه بعد مَفازاً، به- حَدائِقَ وَ أَعْناباً ... (31/ نبأ)تفسير شده است.

و در آيه: وَ لَئِنْ أَصابَكُمْ فَضْلٌ‏ (73/ نساء) تا آنجا كه گفت:

فَوْزاً عَظِيماً (73/ نساء) يعنى بر اغراض و آرزوهاى دنيايى حرص مى‏ورزند و آنچه را از سود و غنيمت كه به دست مى‏آورند براى خود «فوز عظيم» ميشمارند. (حال كوتاه بنيان و ظاهر نگران هميشه همين است).[۶]

«ملتحدا»

لَحْد- گودال و حفره‏اى است كه از وسط شيب دارد،- لَحَدَ القبرَ- قبر را حفر كرد- أَلْحَدَهُ‏- هم بهمان معنى است- لَحَدْتُ‏ الميتَ و أَلْحَدْتُهُ‏- ميت و مرده را در آرامگاهش و قبرش قرار دادم.

واژه- لحد- گاهى- مُلْحَدْ- ناميده شده كه اسم مكانى است از الحدته.

- لَحَدَ بلسانه- از سخنش منحرف شد. خداى تعالى گويد:

لِسانُ الَّذِي‏ يَلْحِدُونَ‏ إِلَيْهِ- 103/ نحل كه- يُلْحِدُونَ‏- با ضمّه حرف (ى) نيز خوانده شده‏

- الحد فلان- از حق منحرف شد- إِلْحَاد- دو گونه است:

1- انحراف از پرستش خداى و تمايل به شرك.

2- الحاد و شرك ورزيدن به خداوند از راه وسائل و اسباب‏ الحاد به معنى اول با ايمان منافات دارد و آنرا باطل ميكند.

امّا الحاد به معنى دوم ايمان به خداى در انسان ضعيف و سست مى‏كند و باطلش نمى‏نمايد. در معنى دوم آيه:

وَ مَنْ يُرِدْ فِيهِ بِإِلْحادٍ بِظُلْمٍ نُذِقْهُ مِنْ عَذابٍ أَلِيمٍ‏- 25/ حج).

(و كسى كه در كعبه و خانه خدا به ديگران با تبعيض و ناروا ظلم و ستم كند پايانى جز عذاب دردناكى ندارد).

در آيه‏ الَّذِينَ يُلْحِدُونَ فِي أَسْمائِهِ‏- اعراف 180)- الحاد يا عدول از حق در نام‏ها و اسماء خداوند دو گونه است:

اول: خداوند را با صفاتى كه شايسته او نيست بيان كنند دوم: صفات خداوند را كه خود در قرآن ذكر كرده است به معانى ديگر تأويل كنيم كه شايسته او نيست و از حقيقت آن در صفات دور است (مثل تمام تأويلات و تعبيرات ناپارسايان كه بنظر خويش عارفانه وصف ميكنند).

- الْتَحَدَ إلى كذا- يعنى به چيزى تمايل پيدا كرد. خداى تعالى فرموده:

وَ لَنْ تَجِدَ مِنْ دُونِهِ‏ مُلْتَحَداً- كهف 27). يعنى غير از خداى چيزى براى پناه خواهى و التجا وجود ندارد.

- أَلْحَدَ سهمٌ الهدفَ- تير به هدف نرسيد و منحرف شد يا به چپ و راست هدف اصابت كرد.[۷]

ارجاعات

  1. ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏4، ص: 448-447
  2. قاموس قرآن، ج‏7، ص: 176
  3. ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏4، ص: 85-83
  4. قاموس قرآن، ج‏6، ص: 182-181
  5. ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏1، ص: 562-561
  6. ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏3، ص: 103-102
  7. ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، ج‏4، ص: 123-119